سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "سگدو" نوشته محمد چرم‌شیر به کارگردانی عباس غفاری پانزدهم و شانزدهم بهمن‌ماه در پنجمین و ششمین روز سی و نهمین جشنواره تئاتر فجر ساعت ۱۷ در تالار چارسو مجموعه تئاتر شهر به صحنه خواهد آمد.

بازیگران این اثر نمایشی که در بخش رقابتی این جشنواره اجرا می‌شود، مرتضی آقاحسینی، مرضیه بدرقه، محمدرضا صولتی، سروش طاهری و آیه کیان‌پور هستند. این نمایش آبان ماه سال گذشته در این مجموعه اجرای عمومی داشته است.

"سگدو" روایت کابوس‌های دختری است که مهاجرت کرده؛ کابوس‌هایی که از جای‌جای زندگی گذشته او سر برآورده‌اند و حالا در نقطه‌ای حساس از زندگی یک مهاجر او را با بحران‌ گم‌گشتگی هویت روبرو می‌کنند. "سگدو" درباره تنهایی آدم‌هاست، تنهایی که جبر زمانه آن را به انسان معاصر تحمیل می‌کند و از او سرگشته‌ای می‌سازد که بیشتر از ایستادگی فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد.

 به بهانه اجرای این نمایش در سی و نهمین جشنواره تئاتر فجر گفت‌وگویی با کارگردان آن داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

آقای غفاری ابتدا درباره روند شکل‌گیری نمایش "سگدو" توضیحاتی بفرمائید.

طی چند سال گذشته نمایشنامه‌های متعددی را با محمد چرم‌شیر مرور کردیم چرا که در نظر داشتم در تجربه جدید اجرایی، اثر دیگری از این نمایشنامه‌نویس را روی صحنه آورم و ازاین‌رو تصمیم به اجرای این نمایش گرفتم.

لطفاً درباره موضوع و مضمون نمایش "سگدو" توضیح بدهید.

این نمایشنامه سال‌ها پیش توسط محمد چرم‌شیر نوشته شده و داستان آن درباره دختر ایرانی است که تصمیم به مهاجرت دارد و قرار است در یک کشور اروپایی پناهنده شود و مخاطب در طول نمایش شاهد کابوس‌های این دختر است. "سگدو" مسئله روز جامعه است. اتفاقات این نمایش در امروز ما می‌گذرد چرا که این روزها با افراد بسیاری مواجه هستیم که تصمیم به مهاجرت دارند اما برخی از آن‌ها پس از مهاجرت عنوان می‌کنند که هویت خود را از دست داده‌اند و این موضوع بسیار طبیعی است چراکه باید زندگی در مکان جدید را از ابتدا آغاز کنند. من در نظر ندارم که بگویم مهاجرت همیشه تلخ است چون برخی با شناخت قبلی تصمیم به مهاجرت می‌گیرند.

آیا در اجرا به نمایشنامه اصلی وفادار بودید؟

در اجر کاملاً وفادار به نمایشنامه بودم. زمانی که این نمایشنامه از سوی محمد چرم‌شیر به من پیشنهاد شد بسیار آن را دوست داشتم و فضای آن متفاوت از دیگر کارهایی بود که روی صحنه آوردم. بر اساس نمایشنامه، این اثر ۵ پرسوناژ دارد که دو شخصیت آن زن و سه شخصیت‌ آن مرد هستند که چهار شخصیت این نمایش بازی در بازی دارند.

کمی درباره سبک و فضای اجرایی این اثر بفرمائید.

ازآنجاکه این نمایش فضای کابوس گونه‌ای دارد و مخاطب شاهد کابوس‌های شخصیت اصلی نمایش است، سبک و شیوه اجرایی سورئالیستی است. طراحی صحنه نمایش نیز فضای سورئال دارد اما سعی کردیم بازی‌ها جدا از فضای نمایش و کاملاً رئالیستی باشد. طراحی لباس نیز کاملاً در خدمت نمایش است. صحنه این نمایش بیشتر بر اساس نور و بسیار مینی‌مال طراحی شده است اما طراحی صحنه مینی‌مال این نمایش به دلیل هزینه آن نبوده و بر اساس آنچه منوچهر شجاع به‌عنوان طراح صحنه در ذهن داشت، انجام شده است. این نمایش بیشتر منوط به سکوت است و چند موسیقی انتخابی در آن استفاده شده است. ازآنجاکه برخی از صحنه‌های این نمایش همراه با خشونت است به نظرم این نمایش مناسب افراد زیر ۱۴ سال نیست.

آقای غفاری، چرا در چنین برهه زمانی سراغ موضوع مهاجرت و کسانی که می‌خواهند مهاجرت کنند رفته‌اید؟

من سال گذشته طرحی داشتم که بر اساس خشونت بود. خشونتی که الان در جامعه ما بیداد می‌کند و در یک سال گذشته شدت گرفته است. من آن طرح را با آقای چرم‌شیر مطرح کردم و قرار بر این بود که آن را با بچه‌های دانشجو کار کنم. آقای چرم‌شیر گفتند اگر بخواهید این طرح را کار کنید باید بازیگرانی بیاورید که چند ماه در تمرین شرکت کنند. ما تا جایی هم پیش رفتیم اما تحولات جامعه ایرانی، آن‌قدر عجیب و آنی است که آقای چرم‌شیر پس از سه، چهار ماه که روی متن کار کردند به من پیشنهاد دادند بهتر است که فعلاً این کار را انجام ندهیم. همان موقع سه چهار نمایش روی صحنه رفت که آن‌ها هم درباره خشونت بودند. آقای چرم‌شیر گفتند این طرح را اجرا نکنیم چون جامعه دیگر پذیرای این همه تلخی نیست و من هم قبول کردم. بعد ایشان متن "سگدو" را پیشنهاد دادند که آن را سه سال پیش نوشته بودند و جزو متن‌هایی است که هنوز به چاپ نرسیده است. من یکی، دو بار متن "سگدو" را خواندم و متوجه شدم حال و هوای این متن با نمایش‌هایی که من تاکنون روی صحنه برده‌ام متفاوت است. دو سه کار آخری که اجرا کرده‌ام آثار رئالیستی بودند ولی فضای این متن کاملاً سورئالیستی بود و قصه آن در کابوس می‌گذشت. زمانی که متن "سگدو" را خواندم از خود قصه و فضایی که داشت خوشم آمد و دوست داشتم خودم را وارد یک چالش جدید کنم چون مدت‌ها بود که به این شکل کار نکرده بودم. موضوع "سگدو" هم به‌شدت موضوع روز است. به اعتقاد من در حال حاضر ۷۰- ۸۰ درصد مردم کشور ما یا خودشان درگیر مهاجرت و پناهندگی هستند و یا یکی از اقوام و آشنایانشان درگیر موضوع مهاجرت و یا پناهنده شدن است. در چهار، پنج سال اخیر جنگ‌های مختلفی در کشورهای منطقه صورت گرفت و گاهی ما شاهد این موضوع بودیم که مهاجرت‌های گروهی در بسیاری از کشورهای منطقه، یک شکل عینی به خودش گرفت. حتی در طول مسیر مهاجرت اتفاقات بسیار تلخی هم رخ داد؛ مثل آن پدر و پسر سوریه‌ای که در دریای مدیترانه غرق شدند و عکس عجیب و غریب آن بچه کنار دریا که در همه جای دنیا مثل بمب صدا کرد و یا مثل اتفاقاتی که در مرز مجارستان و یا اتریش افتاد. واقعیت این است که این موضوعات چنین ضرورتی را در من ایجاد کردند که نمایش "سگدو" را اجرا کنم. حالا اینکه چقدر موفق هستیم را تماشاگر باید نظر بدهد ولی به‌هرحال من دیدم موضوع نمایشنامه "سگدو" موضوع ‌روز است و به همین سبب پیشنهاد آقای چرم‌شیر را پذیرفتم. ما قبل از اینکه بخواهیم کار را شروع کنیم یکی، دو جلسه درباره فضای کلی کار با هم صحبت کردیم و بعد وارد پروسه انتخاب بازیگر و طراحان شدیم.

فکر کنم شما معتقدید که پیش از انتخاب بازیگران باید طراحان نمایش را انتخاب کنید. درست است؟

شاید یک عده باشند که نپسندند ولی من همیشه قبل از اینکه بازیگرانم را انتخاب کنم، با طراح صحنه و لباس صحبت می‌کنم چون فکر می‌کنم اهمیت زیادی دارد. مثلاً ممکن است ما بر اساس یک ایده اجرایی پیش برویم ولی بعد طراح صحنه بیاید و یک نظرگاه دیگری داشته باشد و ما مجبور باشیم میزانسن را تغییر بدهیم. به همین خاطر من همیشه طراح صحنه را مهم می‌دانم. قبلاً با نرمین نظمی کار می‌کردم ولی پس از اینکه نرمین، مهاجرت کرد با منوچهر شجاع همکاری کردم. به اعتقاد من منوچهر شجاع یکی از خلاق‌ترین طراحان صحنه حال حاضر تئاتر ما است. ایده‌هایی که درباره طراحی صحنه می‌دهد ایده‌های عجیب و غریبی است. حتی دکتر رفیعی که استاد طراحی صحنه است هم الان وقتی می‌خواهد کار کند در بخش طراحی صحنه از او مشورت می‌گیرد. من خوشحالم که منوچهر شجاع دعوت من را قبول کرد و مثل یک دوست در کنار ما حضور داشت.

عباس غفاری

من فکر می‌کنم موضوع نمایش "سگدو" یکی از موضوعات روز جامعه است. جدا از مسئله مهاجرت این نمایش درباره گم‌شدن هویت انسان‌ها است. وقتی وارد این پروسه شدید تحلیلتان از آدم‌هایی که دچار بحران هویتی می‌شوند چه بود؟

 ما در صحبتی که با آقای چرم‌شیر داشتیم، ایشان روی بحران هویت بعد از مهاجرت تأکید زیادی داشتند چون بسیاری از دوستان ما یا مهاجرت کرده‌اند یا پناهنده شده‌اند. البته بحث ما بیشتر از اینکه مهاجرت باشد، بحث پناهندگی است. واقعیت این است که پناهندگی تلخ‌تر از مهاجرت است. مهاجرت یک پروسه‌ای دارد که در آن پروسه آدم‌ها مهاجرت را انتخاب می‌کنند و اکثر مواقع بر سر اجبار هم نیست که مهاجرت می‌کنند. نمی‌خواهم بگویم همه آن‌هایی که مهاجرت کرده‌اند با خوشحالی و حال خوش مهاجرت کرده‌اند، اما در بحث پناهندگی که موضوع اصلی نمایش "سگدو" است آن پروسه دیگر وجود ندارد و آدم‌ها به‌اجبار پناهنده می‌شوند. اساساً پناهندگی نسبت به مهاجرت یک موضوع تلخ‌تری است چون شما از بسیاری حقوق اجتماعی محروم می‌شوید و حتی نمی‌توانید دوباره به کشور خودتان برگردید. آدمی که پناهنده می‌شود اطلاع دارد که دیگر نمی‌تواند به کشور خودش برگردد، مگر اینکه بعدها یک پروسه‌ای طی کند و در سفارت آن کشور یک نامه عذرخواهی بنویسد و بگوید من آدم سیاسی نبودم. درنهایت اگر هم برگردد دیگر درهای رفتن برای او کاملاً بسته می‌شود. شما وقتی نمی‌توانید به کشورتان برگردید، یعنی دیگر نمی‌توانید حتی در عزا و عروسی عزیزانتان هم شرکت کنید و آن‌ها باید در یک کشور ثالثی شما را ببینند. شما اگر از کسانی که در کشور ما هم پناهنده شده‌اند، بپرسید به شما خواهند گفت که هیچ موقع رؤیا نمی‌بینند، بلکه همیشه کابوس می‌بینند. یعنی زندگی‌شان مدام همراه با کابوس است. قهرمان داستان ما (لنا) هم مدام درگیر کابوس است. واقعه نمایش ما شب قبل از آن اتفاق دارد شکل می‌گیرد که "لنا" باید تصمیم بگیرد آیا می‌خواهد پناهنده شود یا نه؟ درواقع ما داریم کابوس‌های او در شب قبل از تصمیم را می‌بینیم. کابوس‌هایی که او را رها نمی‌کنند و مدام به سراغش می‌آیند. ما خودمان قبل از اینکه نمایش "سگدو" را روی صحنه ببریم می‌دانستیم که می‌خواهیم یک نمایش تلخ را اجرا کنیم و قرار نبود که حال کسی را خوب کنیم. می‌دانستیم قرار است یک اتفاقی در ذهن آدم‌هایی بیفتد که نمایش ما را می‌بینند. به اعتقاد من تئاتر قرار نیست راه‌حل نشان بدهد، بلکه قرار است یک مسئله را به نمایش بگذارد تا همه درباره آن فکر کنند. ما در حال حاضر با بحران هویت و بحران مهاجرت و پناهندگی مواجه هستیم. اتفاقاتی در جامعه ما می‌افتد که موج مهاجرت و پناهندگی را افزایش می‌دهد. ما وقتی با دوستان اقلیت دینی و اجتماعی صحبت می‌کنیم متوجه می‌شویم جمعیت آن‌ها در چند سال اخیر تقلیل پیدا کرده که این یک فاجعه است. من وقتی با دوستان ارمنی، زرتشتی و کلیمی خودم صحبت می‌کنم، خود آن‌ها اعتراف می‌کنند که جمعیتشان به یک‌سوم تقلیل یافته است. آن‌ها هم از این قضیه خوشحال نیستند، ولی این برای مسئولین مملکتی ما یک هشدار است. به‌هرحال مهاجرت یک سری دلایل دارد که باید دنبال دلایل آن بگردند که چرا ما در دو، سه سال اخیر این‌قدر با موج عظیمی از مهاجرت و پناهندگی روبه‌رو هستیم. ما علاوه بر بحران مهاجرت، در نمایش "سگدو" با بحران هویت هم مواجه هستیم. ما وقتی با بسیاری از دوستانمان که مهاجرت کرده‌اند و یا پناهنده شده‌اند، صحبت می‌کنیم و کارهای آن‌ها را می‌بینیم متوجه می‌شویم که دیگر آن شخصیتی نیستند که در ایران بودند و تبدیل به یک چیز دیگری شده‌اند. نمی‌خواهم بگویم که زندگی‌شان به لحاظ مالی، زندگی فلاکت‌بار است. خوشبختانه به لحاظ مالی زندگی خوبی دارند ولی وقتی با آن‌ها صحبت می‌کنیم متوجه می‌شویم که به لحاظ روحی چقدر تحلیل رفته‌اند، چون در آنجا نمی‌توانند آن کاری که سال‌ها در مملکت خودشان برای آن زحمت کشیده‌اند را انجام بدهند. برخی از آن‌ها دوست دارند که به ایران برگردند و تئاتر و موسیقی کار کنند ولی یک شرایطی وجود دارد که برای عده‌ای از آن‌ها راه بازگشت نیست که به نظرم این اتفاق بسیار تلخ است. اتفاقی که برای "لنا" در نمایش "سگدو" می‌افتد هم از همین جنس است. "لنا" نمی‌خواهد برود ولی اتفاقی در زندگی او افتاده که او را مجبور به رفتن می‌کند. همین مسئله هم باعث شده که نمایش ما تلخ‌تر شود.

آیا می‌پذیرید که نمایش "سگدو" اثر تلخی است؟

به اعتقاد من در همین حد که تماشاگر گفته "شما حال من را بد کردید" هم خوب است چون نشان می‌دهد نمایش ما تأثیر گذاشته است. حُسن نمایش "سگدو" این بوده که بی‌خاصیت نبوده است و مخاطب را به فکر وادار کرده است. جالب است که من به شما بگویم یک نفر پس از نمایش آمد به من گفت خواهر من می‌خواهد مهاجرت کند و یک هفته دیگر از ایران برود. می‌گفت من خودم موافق مهاجرت بودم ولی الان اگر بروم خانه نمی‌دانم چطور باید با خواهرم برخورد کنم؟ گفت می‌خواهم به خواهرم بگویم بیاید اجرای شما را ببیند و بعد به مهاجرت فکر کند. منظورش این نبود که بخواهد خواهرش را از تصمیمی که گرفته منصرف کند، بلکه قصد داشت به خواهرش بگوید بیایید این نمایش را ببیند و بعد به مهاجرت فکر کند. ما ازاین‌دست تماشاگرها زیاد داشته‌ایم. حتی برخی از دوستان هنرمند وقتی از سالن بیرون می‌آیند به من می‌گویند تو رسماً حال ما را خراب کردی. برخی از آن‌ها گفتند ما می‌خواهیم درباره موقعیت کنونی خودمان در جامعه خودمان فکر کنیم. نمایش "سگدو" خوشبختانه این آدم‌ها را وادار کرده که یک بار دیگر بنشینند درباره وضعیت و شخصیت کنونی‌شان، فردیتشان و موقعیت اجتماعی‌شان فکر کنند. به اعتقاد من این یکی از کارکردهای تئاتر است. من خودم اصولاً با تئاتر بی‌خاصیت مخالف هستم. البته معتقدم که انواع تئاترها باید اجرا شوند ولی من دوست ندارم آن شکل از تئاتر را کار کنم. دوست دارم کاری کنم که حرفی برای گفتن داشته باشد و حرف امروز جامعه باشد. خوشبختانه من فکر می‌کنم "سگدو" تا حد زیادی حرف امروز جامعه است.

چیزی که در نمایش "سگدو" برای من جذاب بود این است که در این نمایش ارتباط نزدیکی بین ویدئوها با اجرا وجود دارد. چطور شد که به این ویدئوها رسیدید چون این ویدئوها بسیاری از مسائل پشت پرده داستان را برای ما مشخص می‌کنند؟

: برخی از این تصاویر پیشنهاد متن است ولی آقای چرم‌شیر در برخی از جاها نگفته که چه تصاویری باید پخش شود و فقط به اینکه باید یک تصویری پخش شود اکتفا کرده‌اند. بااین‌حال در جاهایی پیشنهاد داده‌اند که مثلاً تصویر انفجار و ویرانی‌ها پخش شود. آن جاهایی که نویسنده مشخصاً نگفته بود چه تصویری باید پخش شود، من با مشورت آقای چرم‌شیر یک سری تصاویر را انتخاب کردم. درست است که ما تاکنون از محمد چرم‌شیر تجربه کارگردانی ندیده‌ایم ولی من یک‌بار برای محمد چرم‌شیر بازی کرده‌ام و دیده‌ام که ایشان چه کارگردان سخت‌گیری هستند. یکی از دلایلی که آقای چرم‌شیر کارگردانی نمی‌کنند به خاطر همین موضوع سخت‌گیری‌شان است و دلیل دیگری که برای کارگردانی نکردن دارند این است که معتقدند من نمایشنامه‌نویس هستم و لزومی ندارد که کارگردانی کنم. بااین‌حال من به دلیل آن نوع نگاهی که آقای چرم‌شیر دارند در بسیاری از موارد با ایشان مشورت می‌کنم. حتی در مورد انتخاب بازیگر هم با محمد چرم‌شیر صحبت می‌کنم. واقعاً جاهایی نیز با هم اختلاف نظر داریم. مثلاً من در مورد همین کاراکتری که سروش طاهری آن را بازی می‌کند معتقد بودم که یک مرد باید این نقش را بازی کند ولی آقای چرم‌شیر موافق این موضوع نبودند چون می‌گفتند این کار نمایش را کمی سخت‌تر می‌کند. ایشان معتقد بودند که یک کار سخت را نباید سخت‌تر کنیم، بلکه باید راحت‌تر کنیم تا قابل درک باشد و مخاطب عام هم آن را بفهمد، ولی من پیشنهاد ایشان را نپذیرفتم و برای نقش آن پیرزن یک بازیگر مرد را انتخاب کردم. همان‌طور که گفتید کار کردن با تصاویر ویدئوها در ایران تازه است و یک تجربه نو محسوب می‌شود. خود من نمایش‌های زیادی را دیده‌ام که وجود تصاویر ویدئویی ربطی به خود اجرای نمایش نداشته است و نتوانسته با اجرا هم‌خوانی داشته باشد. حتی به وجه زیبایی‌شناسی اجرا هم کمک نکرده است. برای تصاویر نمایش "سگدو" عمداً به سراغ تصاویر اینترنتی رفتم و نخواستم صحنه جدیدی بسازم. آقای چرم‌شیر نه تمرینات ما را دیده‌اند و نه از اجرا خبر دارند و نمی‌دانند که من چه بلایی سر نمایشنامه ایشان آورده‌ام. مثلاً جایی در متن گفته شده که این تصاویر باید فیلمبرداری شود ولی من این کار را نکردم چون فکر کردم این کار به جنس اجرای من نمی‌آید. فکر کردم تصاویری که "لنا" در کابوس‌هایش می‌بیند باید تصاویری باشد که از این‌ور و آن‌ور در ذهنش مانده است. مثلاً خبرهایی است که از شبکه‌های ماهواره‌ای مثل سی‌ان‌ان در مورد مهاجرت شنیده است. آیه کیان‌پور جاهایی می‌گفت این تصاویر را بسازیم ولی من این کار را هم نکردم، مثل تصاویری که در صحنه یادآوری خاطرات پدر می‌بینم. من زمانی که برای اولین بار کاریکاتورهای آن پدر و دختر را دیدم حیرت کردم.

البته طراحی صحنه و طراحی گریم نیز در باز شدن ابعاد مختلف شخصیت‌های نمایش بخصوص لنا و کاراکتر پیرزن نقش داشته‌اند؟

 من باید درباره منوچهر شجاع و سارا اسکندری هم صحبت کنم. من هنوز هم ممنون منوچهر شجاع هستم چون آدم بسیار همراهی است و به همین خاطر است که می‌گویم او یکی از خلاق‌ترین طراح‌های صحنه تئاتر ایران است. منوچهر می‌داند که با کمترین متریال می‌شود شگفتی آفرید. به اعتقاد من طراحی‌ای که در نمایش "سگدو" انجام داده است با کمترین جزئیات در خدمت کار است و توانسته جهان ذهنی مشوش "لنا" را با همان تختی که آویزان است و مدام می‌لرزد نشان بدهد. قطعیتی در آن وجود ندارد ولی "لنا" هر طور که شده می‌خواهد آن را نگه دارد. از هر سو به سمت آن هجوم می‌برند ولی "لنا" دارد از آن محافظت می‌کند و انگار نمی‌خواهد کسی به حریم آن نزدیک‌تر شود و آن چنگ بیندازد. به اعتقاد من منوچهر شجاع وقتی وارد یک پروژه می‌شود بیشتر یک دوست است. او به لحاظ مالی از طرحی که دارد نمی‌گذرد ولی سعی می‌کند متریال‌هایی را انتخاب کند که کمی ارزان‌تر باشد. طراحی نور ما به پیشنهاد منوچهر شجاع انجام شد. ما می‌خواستیم نور از جاهایی بتابد که منبع آن مشخص نباشد. در حال حاضر تا حدودی توانسته‌ایم که به این قضیه برسیم، اما بخشی از آن که نرسیده‌ایم به مشکلاتی برمی‌گردد که مهندسی تالار دارد. سالن سایه یک سری کمبودها دارد که خود بچه‌های آنجا هم می‌دانند و آن‌ها را کاری نمی‌شود کرد. سارا اسکندری هم در تمام این سال‌ها با من همراه بوده است و طراحی گریم کارهای من را انجام داده است. سارا اسکندری به‌شدت رفیق است و می‌داند که باید چه کار کند و راجع به تک‌تک نقش‌ها صحبت می‌کند. ما طراح گریم‌هایی داریم که می‌آیند تست گریم می‌زنند و بعد می‌روند و دیگر هیچ‌وقت سر اجرا و تمرین‌ها حضور پیدا نمی‌کنند ولی سارا اسکندری هر شب با ما همراه است. من اوایل موافق سبیل گذاشتن سروش نبودم ولی به پیشنهاد سارا چنین سبیلی برای سروش گذاشتیم. واقعیت این است که من دخالت چندان زیادی در طراحی‌ها نمی‌کنم چون در آن حوزه تخصص ندارم و تخصص من در حوزه دیگری است. البته به‌عنوان کارگردان نظرات خودم را می‌گویم ولی اینکه بخواهم دخالت کنم هیچ‌وقت این کار را نمی‌کنم، چون آن‌ها خودشان کارشان را بلد هستند. من وقتی سراغ آدم‌های حرفه‌ای رفته‌ام، یعنی به کارشان ایمان دارم و می‌دانم آن‌ها به بهترین شکل ممکن آن کار را انجام می‌دهند. متأسفانه در این جلسه مرتضی آقا حسینی و محمدرضا صولتی دو بازیگر دیگر نمایش حضور ندارند. باید بگویم که آن‌ها نیز بازی‌های درخشانی را ارائه می‌دهند. همین‌طور باید یادی بکنم از نازنین سهامی‌زاده عزیز که تا آخرین روزهای تمرین با ما بود و مشاوره‌های بسیار خوبی هم به من و گروه داد، واقعاً متأسفیم که در حال حاضر در کنار اجرا نیست. همان‌طور که گفتم تئاتر به یک تفکر حرفه‌ای دارد که خوشبختانه تمام اعضای اجرای "سگدو" از این تفکر و تعهد بهره برده‌اند که در این روزهای سخت این حضور لذت‌بخش است.

چرا "لنا" لباس چریکی می‌پوشد؟

آن پارچه‌ای که ما برای لباس "لنا" استفاده کردیم لباس استتار نظامی است. یعنی لباسی است که افراد در جنگل می‌پوشند تا خودشان را استتار ‌کنند. درواقع این لباس علاوه بر حس نظامی بودنی که به ما می‌دهد هم‌زمان دارد حس استتار را هم به ما می‌دهد. "لنا" می‌خواهد خودش را استتار کند. ما پارچه لباس "لنا" را از بین ۲۰ نوع پارچه انتخاب کردیم. یک ریزه‌کاری‌هایی هم روی لباس ازجمله وجود نقشه و پازل دیده می‌شود که مخاطب آن را نمی‌بیند.

ما در نمایش "سگدو" به غیر از لباسی که سروش طاهری پوشیده است، هیچ رنگی نمی‌بینیم و لباس‌ها خاکستری هستند.

واقعیت این است که من از روز اول این نمایش را سیاه و سفید و خاکستری می‌دیدم و به همین خاطر هنوز هم با طراح لباس بحث داریم ولی من همچنان روی حرفم باقی مانده‌ام. ما ممکن است هنوز با هم اختلاف نظر داشته باشیم ولی این اختلاف نظرها خوب است چون به ما کمک می‌کند. خوبی تئاتر به همین مسائل است که ما می‌نشینیم با هم گپ می‌زنیم.

سی و نهمین جشنواره تئاتر فجر از یازدهم تا بیستم بهمن‌ماه به دبیری حسین مسافر آستانه در حال برگزاری است.