سرویس تئاتر هنرآنلاین: برخی از پژوهش‌ها هست که اگر درست در کنه و اعماقش سیر کنیم، در آن چیزی جز تکرار مکررات و تحصیل حاصل نمی‌بینیم. این نوع پژوهش‌ها در واقع بیشتر پاسخ به مکنونات و درونیات خود پژوهشگر است تا خواسته‌ها و دنیاهای پژوهندگان و هواخواهان. واقعیت این است که درباره تئاتر اصفهان و سردسته موزه آن یعنی رضا ارحام صدر سر قلم زیاد رفته‌اند. وقتی سردبیر به من پیشنهاد کرد هوای تاریخ را داشته باش تا دیگران و مخصوصا جوانان باور داشته باشند که این ملک تاریخ دارد، رجعت دارد، قلم دارد، قدم دارد، فرسایش دارد، کوشش دارد، یک باره جا نخورند و فکر نکنند که این منم طاووس علیین شده! آن‌ها نیز به تاسی از بزرگان پژوهنده، آستین بالا بزنند و راه طولانی و بلند پژوهیدن را بیاموزند، بخوانند و طی عمر و ایام کنند.  من همان‌جا به سردبیر گفتم مبارک‌ها باشد، سخن شما متقن و خجسته است اما چه کنیم با سرزمینی از کل این اقلیم چند هزار کیلومتری، هنوز هستند کسانی که سودای موزه شدن دارند و با تکرار و مکررگویی بر این باورند که برای نخستین بار است که کار آنان از صحیفه دل و جان بر هودج کاغذ شکل گرفته است.

تاریخ تئاتر اصفهان، در شمار آن دسته از تئاترهایی است که از بس استعمار شبیه موزه شده است و ما امروزه روز نه تنها ارحام صدر را می‌شناسیم، بلکه کل سیل و خیل اجله تئاتری‌های اصفهان را نیز مراسم معارفه داشته‌ایم. از هوشنگ کوره‌چیان تا رضا خندان و دیگران و دیگران. اما ما چه گناهی کرده‌ایم؟ به محض این که پروفسور ممنون در سال 1356 جزوه‌ای فراهم آورد با عنوان تاریخ موجز تئاتر اصفهان، سیل و خیلی بود که شاهد آن‌ها بودیم. از منصور کوشان که در مجله رودکی کلی سر قلم رفت و درباره تئاتر اصفهان روده درازی کرد، تا شخص شخیص ابوی محترم ناصر کوشان که دیر زمانی از چاپ آخرین کتابش درباره تاریخ تئاتر اصفهان نمی‌گذرد. خانم‌ها آقایان! کوه زایید. یک بار دیگر تاریخ تئاتر اصفهان. به فرموده خود ناصر کوشان، کتاب دو جزء دارد، یکی کتاب ائلش که دویست صفحه است و به خودش محملی است برای پل ارتباطی زدن با چند صفحه‌ای که به عنوان کتاب دوم تدوین شده است و شامل بخش‌هایی است که مورد بحث ما نیست و احتمالا مورد بحث هیچ پژوهشگر داننده خواننده هم نخواهد بود، چون با نثری کژ و مژ چیزهایی را ملغمه‌وار گرد هم آورده و کوشیده تا بگوید ارحام صدر آخر خنده گرفتن و خنده‌سازی و خنده‌بازی و موزه‌ای است که امروزه روز هر که به اصفهان سفر کند، چاره‌ای جز گرداگرد این امام زاده بی‌معجز گشتن ندارد. من بارها گفته‌ام که کار پژوهش باید ضرورت داشته باشد. پس از کار تمام شده دکتر پرویز ممنون که سال پیش انجام شد و کاری دانشگاهی و کامل بود، دیگر لطفی ندارد که ما یک بار دیگر از ب بسم الله تا ت تمت شرح مکشوف و مفصل و کشاف تاریخ تئاتر اصفهان را که در کل چیز قابلی هم نبوده بخوانیم و شاهد گلادیاتور بازی‌های پروفسور ممنون و آقای کوشان باشیم. من به آقای کوشان قول داده بودم کار آبرومندی را به عنوان نقد بنویسم، تا نقد چه باشد و آبرو چه باشد؛ اما این کتاب فقط چهل صفحه درباره تئاترهای دوران انقلاب یعنی تئاترهای استانی و منطقه‌ای و بقیه مخلفات است. این دیگر قابل تحمل نیست. هرکس با یک بار مراجعه به مجلات این دوره‌ها می‌تواند خیلی به سادگی این‌ها را دریابد و اساسا تاریخ تئاتر اصفهان به تئاتر منطقه‌ای و استانی سال‌های دهه شصت چه سنخیتی دارد؟ خلاصه برف انبار شده است. حرفی از هر جا گرد آمده تا تاریخ بتواند زخمت، پر برگ و بار و دشمن شکن باشد. دشمن کیست؟ حتما دکتر ممنون نیست، وگرنه واویلا. در هر حال من به سردبیر گفتم که حق دارد، الان هم به او می‌گویم سردبیر عزیز من، همه حرفت درست و متقن، اما چه کنیم با سیل و خیل تئاتری که مانند موج سالهاست جاگیر و پاگیر ما شده و به محض این که چیزی کم می‌آید می‌روند سراغ تاریخ تئاتر اصفهان. شما سراغی از فهرست پایان‌نامه‌های دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا را در برگه‌دان پژوهشکده این دانشکده ببینید. دست کم نیمی از این پایان‌نامه‌ها درباره ارحام صدر و تاریخ تئاتر اصفهان است. پس غرض من نه آن است که گفتار سردبیر را نادیده بگیرم و نه این که خدایی نکرده حب نفس داشته باشم. من این جا زادم، حب وطن دارم. دلم می‌خواهد سرتاسر وطن ما پر از انگیزه‌های پژوهش باشد، اما چه کنم با خروار خروار عکس، مقدار هنگفتی بروشور و کاتالوگ‌های مربوط به زمان‌های دیر و دور و به ویژه وای به حال زمانی که کوشان دست به قلم ببرد. نثر کژ و کوله ایشان که هیچ بویی از ادبیات فارسی ندارد، آن می‌کند که مرحوم محمدعلی جمالزاده در کنار رود لیون ژنو کرد! هر چه کردم تا باب دوستی را همچنان مفتاح نگه دارم و سقف عشق را پاس بدارم، دیدم مردم چه می‌شوند؟ پژوهشگران چه گناهی کرده‌اند؟ هنوز خاک آن یکی تمام نشده و من هنوز جوهر قلمی را که در همین هنرآنلاین درباره آن آخرین کتاب نوشتم خشک نشده، بلافاصله کتابی با عنوان ارحام صدر چاپ می‌شود. گردن من از مو نازک‌تر است، اما باید منصفانه گفت آقای کوشان. یک بار هم با خودتان خلوت کنید. کتاب‌هایی را که درباره تاریخ تئاتر اصفهان تا کنون منتشر شده نگاه کنید و آن‌گاه به این سخن من هم توجه کنید که: گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست / آن چه البته به جایی نرسد فریاد است.