سرویس تئاتر هنرآنلاین، نمایش "سرزمین پدری" نوشته و کار محمد قاسمی 14 و 15 بهمنماه ساعت 18 در بخش خارج از مسابقه سی و هشتمین جشنواره بین‌المللی تئاترفجر روی صحنه می‌رود. این اثر نمایشی پیش از این در تالار سایه مجموعه تئاتر شهر اجرا شده است. به بهانه اجرای این نمایش گفت‌وگویی با محمد قاسمی داشته‌ایم که می‌خوانید:

 

خاطرم هست شما اولین بار با نمایش "یقه خرگوشی" به جشنواره تئاتر فجر آمدید.

محمد قاسمی: سال 88 با نمایش "یقه خرگوشی". البته قبل از آن به‌عنوان بازیگر تجربه حضور در این جشنواره را داشتم.

آقای قاسمی، اشاره کرده بودید که ایده نگارش نمایشنامه "سرزمین پدری" را از حادثه‌ای که در شهرک آزادی رخ داد و یک زن، همسر و دو فرزند خودش را کشت به ذهن‌تان آمد. آیا این حادثه باعث شد که یاد نمایشنامه "مده‌آ" بیفتید؟

محمد قاسمی: به نظرم هر کارگردانی عاشق این است که یک روزی نمایش "مده‌آ" را کار کند و هر بازیگری دوست دارد که یک روزی نقش‌های "جیسون" و "مده‌آ" را بازی کند. "مده‌آ" یکی از بزرگترین تراژدی‌های دنیا است. این نمایشنامه همچنان برجسته است چون از یک دغدغه‌ ابدی بشر حرف می‌زند. این قصه از هابیل و قابیل که یکی از آنها دیگری را به خاطر کینه‌توزی و انتقام می‌کشد، شروع شده است و تا زمانی که بشریت وجود دارد هم ادامه‌دار خواهد بود، چون می‌خواهند چند خصیصه زشت و کریه بشری را از بین ببرند ولی نمی‌توانند. من نمایشنامه "مده‌آ" را چندین بار خوانده بودم و دوست داشتم که یک جایی آن را کار کنم. دو سال پیش در یک خبرگزاری خواندم که یک خانمی به خاطر خیانت، همسرش را کشته بود و بعد در یک مصاحبه‌ای گفته بود من می‌دانستم که من را اعدام می‌کنند و فکر کردم پس از اعدام من چه کسی می‌خواهد بچه‌هایم را بزرگ کند؟ به همین خاطر تصمیم گرفتم دو فرزند خودم را هم بکشم. این ماجرا دست مایه‌ای شد که من فکر کنم قصه "مده‌آ" هنوز در سرتاسر دنیا ادامه دارد. ابتدا گفتم به این کار یک فضای کاملاً ایرانی بدهم، اما دیدم ما یک سری محدودیت‌ها و خط قرمزها داریم که ممکن است فردا این شائبه پیش بیاید که همه زن‌های سرزمین ما این شکلی هستند، در صورتی که همه دنیا می‌دانند ما چقدر به حق زن‌ها احترام می‌گذاریم. من در تألیف‌هایی که از "مده‌آ" می‌خواندم با خودم می‌گفتم تکلیف آن دو بچه چه می‌شود؟ مدام می‌گویند مده‌آ بچه‌هایش را کشت ولی آنها را روی صحنه نمی‌آورند. حتی در خود قصه هم نیستند. شما وقتی نمایشنامه‌ای که اوریپید نوشته را می‌خوانید متوجه می‌شوید که آن دو بچه اصلاً حضور فیزیکی هم ندارند. من گفتم این تراژدی حادثه‌ای است که با کشتن آن دو بچه اتفاق افتاده است. من سال‌ها پیش یک پاراگراف درباره تئاتر گارجنیدزه لهستان خواندم و بعد آمدم بر همان اساس یک نمایشی به نام "نقالی قالی" نوشتم که بازیگران آن نمایش هم موسیقی می‌خواندند و هم اجرا می‌رفتند. خانم دکتر زاهدی آمد این کار را در جشنواره بین‌المللی مقاومت دید و گفت تو لهستان رفتی؟ گفتم نه. گفت استانیفسکی را می‌شناسی؟ گفتم نه. گفت پس چطور توانستی با یک پاراگرف این کار را اجرا کنی؟ ایشان مشتاق شدند و من را با آقای ولادمیر استانیفسکی که بنیان‌گذار این نوع تئاتر در لهستان هستند لینک دادند. آنها در یک روستا کار می‌کنند و جشنواره هم دارند و احتمالاً نمایش "سرزمین پدری" هم در آن جشنواره اجرا خواهد شد. البته نمی‌شود گفت تکنیک کار من صرفاً تکنیک گارجنیدزه است چون مابه‌ازا دارد. من آمدم دو شخصیت موسیقی به این کار اضافه کردم که هر آن چیزی که دارد روی صحنه اتفاق می‌افتد از نت و ذائقه موسیقیایی آنها رد می‌شود. یعنی آمدم از زاویه دید دو هنرمند دیگر که با فضای نمایشی چندان عجین نیستند به خود اثر نگاه کردم. به شدت دوست داشتم در نمایش یک پارادوکس و تلفیق وجود داشته باشد. ما در نمایش "سرزمین پدری" می‌بینیم جایی که "نده‌آ" قصه ما دارد صحبت می‌کند بسیار لطیف و زنانه حرف می‌زند ولی یک‌دفعه خشن می‌شود. من دو وجهی بودن شخصیت "مده‌آ" را این‌طور بیرون آوردم. در کنار آن آمدم از یک سری میزانسن‌ها که با فرم آمیخته است، استفاده کردم. هم با تئاتر کلاسیک آمیخته است و هم با تئاتر رئالیستی. من ابتدا شاعر بودم و بعد نویسنده شدم. همه کار دارای یک اتمسفر تلفیقی و فولکلور است. از لحاظ موسیقی هم موسیقی شرقی دارد و هم موسیقی غربی. به لحاظ آواشناسی رگه‌های ایرانی دارد ولی شما را یاد موسیقی شرقی می‌اندازد. در نوع جنس سازها می‌بینیم یک دمام وجود دارد که ساز عربی است و یک پیانو که ساز غربی است. حتی در ترکیب لباس‌ها هم می‌بینیم که یک قسمت از لباس‌ها مدرن است و یک قسمت آن کلاسیک. در کل می‌خواستم این کار لامکان و لازمان باقی بماند. اجرای نمایش "سرزمین پدری" برای بازیگران به شدت اجرای پُرفشاری است. کافی است یک لحظه روی صحنه باشید تا بفهمید چنین کاری چقدر انرژی می‌برد.

پس زبان شاعرانه نمایشنامه‌های شما از آنجایی می‌آید که شما قبلاً شعر می‌گفتید؟

محمد قاسمی: بله. البته جدای از اینکه من شعر می‌گفتم، به نظرم پافشاری ما برای دیالوگ‌نویسی یک رسالت است. ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که دیالوگ‌های ما به شدت دارد سطحی و یک جاهایی سخیف می‌شود. ادبیات محاوره‌ای ما روز به روز دارد ضعیف‌تر می‌شود. من اگر در این زمانه بیایم با نوع دیالوگ‌های امروزی هم‌سو شوم دیگر نمی‌توانم به کلام کمک کنم. من به دیالوگ‌نویسی تعصب دارم و دوست دارم دیالوگ‌های کارهای من خاص‌تر از یک نمایشنامه معمولی باشد.

به همان اندازه که نسبت به دیالوگ‌نویسی تعصب دارید به تصویر هم تعصب دارید. ما در کارگردانی شما مثلاً در نمایش "آبی‌ترین آسمان زمین" می‌بینیم که به تصویر هم اهمیت زیادی می‌دهید.

محمد قاسمی: من زمانی که نمایش "یقه خرگوشی" را اجرا کردم درباره کار من نقد نوشتند که کارهای محمد قاسمی پُر از تصویر هستند. مخاطب تئاتر وقتی می‌آید یک نمایشی را ببیند باید با یک شگفتی روبه‌رو شود.

محمد قاسمی

یک عده فکر می‌کنند زیبایی تصویر با یک دکور عظیم محقق می‌شود، در حالی‌که این‌طور نیست. مثلاً شما در نمایش "سرزمین پدری" فقط از تور و پارچه و ویدئو پروجکشن استفاده کرده‌اید و چیز خاصی ندارید.

محمد قاسمی: به نظرم حتی آن ویدئو پروجکشن هم پُرکن صحنه نیست. به نظرم بچه‌های تئاتر ایران به لحاظ نشانه‌شناسی دارند قوی‌تر از همه جای دنیا کار می‌کنند. شاید یک جاهایی محدودیت باعث شده نشانه‌شناسی‌های ما قوی‌تر از همه جا باشد. تئاتر پُر از قرارداد است. شما به مخاطب می‌گوید این پارچه قرمز المان سر بریده است و مخاطب می‌پذیرد ولی می‌گوید آن سر بریده را برای من توضیح دهید تا آن را باور کنم. یعنی این نشانه‌ها قرار است تر و تمیز در بیایند.

خلاقیت شما در تصویرسازی برای مخاطب اهمیت زیادی دارد چون بسیاری از کارگردان‌ها این کار را انجام نمی‌دهند و وقتی هم به آنها می‌گوییم چرا دکورتان این‌قدر محدود است واژه مینی‌مال را به کار می‌برند و می‌گویند هزینه‌ها محدود است و ما با همان دو صندلی اجرای‌مان را روی صحنه می‌بریم.

محمد قاسمی: شما اول باید ببینید که چه چیزی می‌خواهید و بعد آن چیزی که می‌خواهید را با کمترین و مناسب‌ترین قیمت درست کنید. ما می‌توانستیم از 10 پودس در ابعاد دو متر استفاده کنیم تا بازیگران از لابه‌لای آنها بروند و بیایند ولی گفتم اگر بازیگران نروند و نیایند چه اتفاقی می‌افتد؟ شما اگر دقت کنید در نمایش "سرزمین پدری" نشانه‌هایی از تئاتر میدانی را می‌بینید. بازیگر در تئاتر میدانی یا تئاتر سکویی وقتی از نقشش خارج می‌شود کنار سکو می‌نشیند و کار سایر بازیگران را نگاه می‌کند. حالا من در این نمایش دارم به لحاظ موسیقیایی از بازیگران بازی می‌گیرم و می‌گویم آن انتها کار موسیقی انجام بدهید تا بازی‌های جلو تمام شود. یعنی در واقع آن کسی که نشانه‌های تئاتری را می‌شناسد می‌گوید ما الان داریم اینجا را می‌بینیم و آنهایی هم که در انتهای سالن هستند از مرحله بازیگری خارج شده‌اند و فقط دارند نوازندگی می‌کنند و چه جالب است که بازیگران می‌توانند موسیقی هم کار کنند.

آیا شما در مرحله انتخاب بازیگران به این مسئله دقت کرده بودید؟ موسیقی هم یکی دیگر از ویژگی‌های آثار شما است که به آن اهمیت می‌دهید. من فکر می‌کنم در اکثر آثارتان از موسیقی زنده استفاده کرده‌اید.

محمد قاسمی: می‌دانید چه چیزی ما را به هنر هفتم رساند؟ تمام آن شش هنر قبلی ما را به سینما رساند. بد است که در تئاتر ترکیبی از آن هنرها وجود نداشته باشد. سینما چیزی جدای از تئاتر نیست و برگرفته از تئاتر است. مگر می‌شود موسیقی در جای درستی در تئاتر استفاده شود و بد از آب در بیاید؟ به نظر خودم موسیقی نمایش "سرزمین پدری" یک موسیقی درخشان است.

چرا در نمایش "سرزمین پدری" از زبان فرانسوی و کمی کردی و عربی استفاده کردید؟

محمد قاسمی: ما در این نمایش چند گویش مختلف از جمله کردی، عربی و فرانسوی داریم. من به جای فرانسوی می‌توانستم از زبان یونانی استفاده کنم چون قصه وارداتی از یونان است. یکی از دلایلی که از زبان فرانسوی استفاده کردم، هم‌سو بودن سیلاب‌های زبان‌های فرانسوی و یونانی بود و دیگری اینکه می‌خواستم بگویم این اتفاق ممکن است در هر جای دنیا اتفاق بیفتد.

آیا مخاطبی که زبان فرانسوی بلد نیست چیزی از نمایش را از دست نمی‌دهد؟

محمد قاسمی: خیر، چون مثلاً ملینا قدیمی در پارت اول یک دیالوگی را به زبان فارسی می‌گوید که مخاطب همان دیالوگ را با همان میزانسن در پارت دوم هم می‌شنود. در یک جای دیگر هم ما یک آوازی به زبان فارسی می‌خوانیم و بازیگر دیگر دارد آن آواز را به زبان فرانسوی ترجمه می‌کند. انتهای نمایش نده‌آ یک مونولوگ پنج، شش خطی دارد که بلافاصله یک بازیگر دیگر با همان پوزیشن و حرکت همان مونولوگ را به زبان فرانسوی می‌گوید. در واقع مخاطب چیزی را از دست نمی‌دهد چون میزانسن‎ها تکرار می‌شوند.

آیا بازیگران نمایش زبان فرانسوی را بلد بودند؟

محمد قاسمی: بلد نبودند و به خاطر این اجرا زبان فرانسوی یاد گرفتند. من پری بارانی را می‌شناختم که بازیگری را همراه با موسیقی یاد گرفته است ولی پیدا کردن بازیگری که موسیقی بلد باشد و موزیسینی که بازی بلد باشد بسیار وقت‌گیر و سخت بود. خانم لیلی رشیدی آمد با ملینا قدیمی و شکیلا سماواتی زبان فرانسوی کار کرد. جدای از آن بچه‌ها آموزشگاه زبان هم رفتند و وقت زیادی گذاشتند.

چرا در ایران اکثر بازیگران به آگاهی و آموزش حرکات فرم و موسیقی چندان اهمیتی نمی‌‌دهند؟

محمد قاسمی: شما قاعده تئاتر ما را نمی‌توانید با هیچ‌ کجای دنیا مقایسه کنید. همین الان در آلمان 180 نمایش در حال اجرا هستند که 179 نمایش، سوبسید دولتی می‌گیرند. یعنی به سفارش دولت‌شان اجرا می‌روند. در لهستان بازیگر وقتی بدن و بیان را یاد بگیرد تازه ممکن است یک نقش کوچک به او بدهند که بازی کند. در ایران لازم نیست که شما پکیجی از هنر داشته باشید، بلکه فقط کافی است پکیجی از دنبال‌کننده‌ها را داشته باشید.

آیا این نقش را از اول برای پری بارانی نوشته بودید؟ اصلاً یک لحظه هم به ذهن‌تان خطور نکرد که شاید مجبور باشید این نقش را به یک بازیگر دیگر بسپارید؟

محمد قاسمی: من از اول به پری فکر می‌کردم ولی اگر مجبور می‌شدم باید یک نفر مثل پری را پیدا می‌کردم که هم بتواند بخواند و هم کار فرم بداند. من همیشه دنبال یک گروه فیکس بوده‌ام. در حال حاضر در لهستان با این شیوه تئاتر کار می‌کنند که ابتدا یک گروه جمع می‌شوند و بعد نمایشنامه به آن گروه تزریق می‌شود. در توضیح صحنه نمایشنامه‌های کلاسیک می‌خوانیم که نوشته شده راه پله در سمت چپ و گلدان در سمت راست است و بعد بازیگر از بالای پلکان پایین می‌آید و گلدان را آب می‌دهد. در واقع در نمایشنامه‌های قدیمی آنها ابتدا تمرین می‌کردند و بعد یک نفر هر آن چیزی که می‌دیده را کتابت می‌کرده است، اما در نمایشنامه‌های نوین چنین چیزی را نمی‌بینید که بنویسند بازیگر همچون آهوی خرامان می‌پرد. کارگردان می‌گوید من دوست دارم بازیگر همین‌طور بایستد. در نمایشنامه‌های جدید چون آن فضا وجود ندارد نویسنده باید همه آنها را ترسیم کند و به همین خاطر کمی عقب می‌افتد، اما در تئاترهای پیش‌رو همچنان اکیپ‌ها باعث به وجود آمدن نمایشنامه‌ها می‌شوند.

محمد قاسمی

این کار دست شما را در مرحله نمایشنامه‌نویسی نمی‌بندد؟

محمد قاسمی: بله، کار ما را سخت‌تر می‌کند. مثلاً گاهی سوژه هست و قصه می‌آید ولی شما آدم‌تان را پیدا نمی‌کنید. البته من از این قضیه کمی فاصله گرفته‌ام.