سرویس تئاتر هنرآنلاین، "نیمه تاریک ماه" نمایشی با مضمون اجتماعی و روانشناسی است و حکایت انسان‌هایی است که هر روزه در جامعه خودمان و دیگر جوامع می‌بینیم. این نمایش اقتباسی از فیلم Perfect Strangers "غریبه‌های تمام عیار" به نویسندگی و کارگردانی پائولو جنووسی است که در سال 2016 ساخته شده و پس از آن نمونه‌های دیگری از این فیلم در یونان، ترکیه، آمریکا، اسپانیا و ... تولید شده است.

این نمایش که به پنهان‌کاری میان زوج‌ها و دیگر آدم‌ها می‌پردازد، حکایت سه زوج به همراه یک نفر دیگر است که در شبی به دور هم جمع می‌شوند تا خسوف را ببینند. آن‌ها در آن شب با بازی که راه می‌اندازند، دچار اتفاقات عجیب و غریبی می‌شوند.

به بهانه اجرای این نمایش در تالار حافظ با داوود بنی‌اردلان کارگردان و هانا کامکار و نیکی مظفری دو بازیگر این نمایش گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید: 

 

آقای بنی‌اردلان تا جایی که یادم است شما قرار بود نمایش "نیمه تاریک ماه" را سال گذشته کار کنید، چطور شد که اجرای آن یک سال به تعویق افتاد؟

داوود بنی‌اردلان: سه چهار اتفاق مختلف افتاد. آن موقع قرار بود من نمایش "نیمه تاریک ماه" را در سالن حافظ کار کنم ولی یکی از کارگردان‌ها که در آبان‌ماه اجرا داشت دچار مشکلاتی شد و به همین خاطر با او تعامل کردیم که گروه آن‌ها جای ما اجرا برود. ما وقتی اجرای‌مان به تعویق افتاد دوباره یک سری تمرینات را شروع کردیم که این عقب افتادن مجدد نمایش باعث شد که ما بخشی از بازیگران را نداشته باشیم، چون خانم تینا پاکروان درگیر اکران فیلم "لس‌آنجلس تهران" شد و خانم لادن مستوفی نیز باید سر فیلمبرداری یک سریال می‌رفت. به همین خاطر من به این نتیجه رسیدم که دست نگه دارم و این نمایش را در آن مقطع اجرا نکنم.

عقب افتادن زمان اجرای نمایش، باعث شد که آن بازیگران را کامل از دست بدهید؟

داوود بنی‌اردلان: من امسال درواقع به این نتیجه رسیدم رده سنی بازیگران را تغییر دهم و در عین حال بخشی از این دوستان نیز درگیر کارهای دیگری بودند و تداخل زمانی داشتیم.

چند وقت پیش نمایشنامه‌خوانی به نام "خسوف" اجرا  شد که آن اثر نیز برگرفته از فیلم "غریبه‌های تمام عیار" بود. شما آن نمایشنامه‌خوانی را دیدید؟

داوود بنی‌اردلان: آن نمایشنامه متن عادل دولتشاهی بود. من هنوز نرسیده‌ام آن متن را بخوانم ولی وقتی با او صحبت کردم، گفت متن را ایرانی کرده است. یعنی در واقع متن کاملاً ایرانی شده است. من اصولاً خودم با این جنس تغییرات و ایرانیزه کردن متن‌های غربی مشکل دارم.

داوود بنی اردلان

آن‌ها نیز تا حدود زیادی به فیلمنامه "غریبه‌های تمام عیار" وفادار بودند و ظاهراً فقط اسامی را ایرانی کرده بودند. آن نمایشنامه‌خوانی نسبت به فیلمنامه اصلی نیز همان تغییراتی را داشت که شما نیز حتماً به خاطر مسائل ممیزی مجبور شدید، حذف کنید.

داوود بنی‌اردلان: من می‌دانم که مخاطب هدفم در این کار چه کسانی هستند. این کار برای مخاطبان عام طراحی شده است. سواد سینمایی، تئاتری و بصری مخاطب عام کمی پایین‌تر از مخاطب خاص است. نظراتی که من درباره نمایش "نیمه تاریک ماه" می‌خواندم این بود که یک عده می‌گفتند این نمایش مثل فیلم است و یا آن را براساس فیلم کار کرده‌اند. ما در بروشور اسم نویسنده را عنوان نکردیم و این یعنی که ما داریم طبق یک فیلم جلو می‌رویم. من در این حیطه می‌توانم چهار- پنج فیلم جدی مثال بزنم. مثلاً فیلمنامه "لولیتا" را هم استنلی کوبریک ساخته است و هم آدریان لین. فیلمنامه آن‌ها یکی است ولی خوانش کارگردان‌ها فرق می‌کند. ما در "لولیتا" کوبریک با برده جنسی مواجه نیستیم ولی در فیلمی که آدریان لین ساخته است عملاً این موضوع را داریم و خوانش کارگردان به سمت این رابطه رفته است. یعنی زیر متن برای کوبریک، جامعه آمریکا است و می‌گوید در آمریکایی که ساخته شده است دیگر نه ارزش اهمیت دارد و نه اخلاق و تمام چیزها تبدیل به داد و ستد کالایی شده است. هر دوی آنها روی یک فیلمنامه کار می‌کنند ولی خوانش کارگردان می‌آید نماها، صحنه و جنس بازی گرفتن از بازیگر را تغییر می‌دهد. افراد زیادی که می‌آیند نمایش "نیمه تاریک ماه" را می‌بینند، می‌گویند این نمایش عین فیلم بود. قرار ما هم همین بود که خوانش خودمان را اجرا کنیم.

شما در بحث ممیزی‌ها با مشکل مواجه نشدید؟

داوود بنی‌اردلان: خداراشکر هنوز به مشکل نخورده‌ایم. طبیعتاً ما به تناسب شناختی که از سال‌ها زیست در این کشور به دست آورده‌ایم بایدها و نبایدهای مرسوم را رعایت کرده‌ایم.

سال 1390 نمایش "بعضی وقت‌ها خوبه آدم چشماش رو ببنده" به نویسندگی آرش عباس و کارگردانی سیاوش طهمورث در سالن اصلی مجموعه تئاترشهر اجرا شد و حتی آن نمایشنامه سال 93 یا 94 توسط عباسی به فیلمنامه "گاهی" تبدیل شد و محمدرضا رحمانی آن را برای گروه هنر و تجربه تولید و اکران کرد. در سال 2016 یعنی شش سال بعد، یک نویسنده و کارگردان ایتالیایی فیلم "غریبه‌های تمام عیار" که موضوع و مضمون بسیار نزدیک به اثر عباسی را دارد نوشت و تولید کرد و این فیلم نظر منتقدان بسیاری را به خود جلب کرد و موفق به دریافت جوایزی نیز شد و حتی چند کشور دیگر نیز آن را بازتولید کردند. مسئله این است چرا زمانی که یک نمایشنامه‌نویس ایرانی می‌آید در مورد یک چنین موضوعی نمایشنامه می‌نویسد مورد توجه قرار نمی‌گیرد و چندان از آن صحبتی نمی‌شود اما اگر همان کار با نامی خارجی نوشته و تولید شود، شرایط متفاوت است؟

داوود بنی‌اردلان: مگر تئاتر چقدر مخاطب دارد؟ در بهترین سالن نمایش ایران نهایتاً شبی هزار نفر می‌توانند یک نمایش را ببینند که این آمار در 30 شب اجرا به 30 هزار نفر می‌رسد. آنقدر عرضه آن اندک است که کسی آن نمایش را نمی‌بیند.

به هر حال چهار نفر منتقد تئاتر آن را می‌بینند...

داوود بنی‌اردلان: من در این سال‌ها چندان به منتقد اعتقادی ندارم. ما چه تأثیری داریم از نقد می‌گیریم؟ مگر اصلاً منتقد داریم؟ شما در این سال‌ها چهار نفر منتقد نام ببرید که تأثیرگذار بوده‌اند؟ اگر تأثیرگذار بودند که کارگردان‌ها جرئت نمی‌کردند هر کاری را با هر کیفیتی اجرا کنند. الان پنج نفر نوشته‌های منتقدین را می‌خوانند که بخواهند به خاطر نقد منتقدین بیایند نمایش ما را ببینند؟ ما منتقد درست و حسابی داریم و متأسفانه کنار گذاشته شده‌اند و دارند در یک گوشه‌ای زندگی خودشان را می‌کنند. نه تنها رغبتی به نوشتن ندارند دیگر بلکه می‌بینند نوشتن نقد فایده‌ای ندارد. 

شما در  کارگردانی و حتی طراحی صحنه بسیار به فیلم "غریبه‌های تمام عیار" وفادار بودید. طراحی صحنه نمایش متشکل از سه فضای آشپزخانه، بالکن و اتاق پذیرایی بود که در فیلم هم دیده می‌شد. آنچه که در این نمایش به نظر خوانش شما از این اثر می‌آید اضافه کردن دو مانیتور در صحنه است.

داوود بنی‌اردلان: در مورد وفادار بودن باید بگویم که من به تک تک چیزها به غیر چیزهایی که فرهنگ ما اجازه نمی‌داد وفادار بودم. از ابتدا قرار بوده که فقط خوانش من به این متن اضافه شود. در حال حاضر نیز یک جاهایی رد پای من را می‌توانید در اثر ببینید، همان‌طور که یک جاهایی رد پای آدریان لین در فیلم کوبریک است. یک بخش خوانش من، اضافه کردن همان دو دوربین بود. کارکرد تکنولوژی در این کار، دانای کل بودن است. آن دوربین‌ها زودتر از بازیگر خبر دارند که قرار است چه اتفاقی بیفتد. می‌داند که برای آن آدم‌ها دارد چه چیزهایی نازل می‌شود. دوربین ما یک نمای بسته از میز می‌دهد و پس از چند دقیقه می‌بینیم که گوشی‌ها جابه‌جا می‌شوند. در واقع دوربین دارد کار دانای کل را انجام می‌دهد. اگر بخواهم با ادبیات رمان حرف بزنم، بازیگران ما راوی اول شخص هستند و فقط از از زندگی و حکایت خودشان باخبر هستند و حتی چیزی از پارتنرشان هم نمی‌دانند. جنس دیگر روایت، روایت دانای کل است. دانای کل می‌گوید تو روایت خودت را تعریف کن تا من روایت کلی‌تر و بازتری را برای شما تعریف کنم. در واقع این خوانش من نسبت به آن چیزی که از آن فیلم دریافت کرده‌ام بوده است.

من حس می‌کنم شما حتی در انتخاب بازیگران تا حد زیادی شباهت ظاهریشان با بازیگران فیلم را در نظر گرفتید. 

داوود بنی‌اردلان: در مورد برخی از بازیگران موافق نیستم ولی هم بهزاد عمرانی به بازیگر نقش "پپه" نزدیک بود و هم بانیپال شومون که در ترکیب بازیگران سال گذشته قرار بود در نقش پپه در این نمایش بازی کند. همچنین کاظم سیاحی بسیار به " Lele" نزدیک بود و اکنون هم حسین کشفی. با این حال سام کبودند به بازیگر ایتالیایی اصلاً شبیه نیست و یا چیزی که جواد مولانیا از "روکو" نمایش می‌دهد با "روکو" فیلم بسیار متفاوت است. چیزی هم که هانا کامکار ارائه می‌دهد نسبت به "اوا" فیلم متفاوت است.

خانم کامکار، شما قبلاً فیلم "غریبه‌های تمام عیار" را دیده بودید؟

هانا کامکار: خیر، من فیلم را در آغاز تمرینات ندیدم. حتی فیلم را هم برای من فرستادند ولی نخواستم آن را ببینم چون گفتم فعلاً روی نمایش و نمایشنامه کار کنیم. نزدیک اجرا بودیم که فیلم را دیدم تا ببینم آنجا چه کار کرده‌اند. واقعیت این است که آن فیلم را دوست نداشتم چون نمایش خودمان را بیشتر دوست داشتم. من به آن گروه ایتالیایی احترام می‌گذارم ولی به نظرم بازی "اوا" آن فیلم راکورد ندارد. البته این موضوع تقصیر آن بازیگر نیست، بلکه تقصیر کارگردان است. یکی دیگر از دلایلی که آن فیلم را دوست نداشتم به خاطر این است که اصولاً فیلم‌های تک لوکشینی و دیالوگ محور را در سینمای ایران و جهان دوست ندارم. موقع دیدن آن فیلم حوصله من سر رفت.

زمانی که فیلم "غریبه‌های تمام عیار" را دیدید، هیچ تأثیری از آن نگرفتید؟

هانا کامکار: من هر تأثیری که گرفتم از کارگردانم گرفتم. داوود بنی‌اردلان من را هدایت کرد تا در نهایت به این "اوا" که روی صحنه است، برسم.

به نظر شما چرا "اوا" در شب میهمانی آن بازی را راه می‌اندازد؟

هانا کامکار: به نظرم "اوا" از بازی‌های روانی که خودش دارد خسته است. او با وجود اینکه خودش روانکاو است ولی شخصیت ضعیفی دارد. ضعف او مثل عمل زیبایی که می‌خواهد انجام بدهد و مشکلی که با "بیانکا" دارد، نمودهای زیادی دارد. از همه مهم‌تر اینکه بین یک ارتباط بسیار عجیب و غریب و همسرش، نمی‌تواند یکی را انتخاب کند. به این خاطر می‌گویم عجیب و غریب است چون "کازیمو" مجرد نیست و خودش همسر دارد. به نظرم "اوا" شخصیت بسیار ضعیفی دارد. "اوا" از آن دست آدم‌هایی است که می‌خواهد خودش را قوی نشان بدهد ولی این‌طور نیست. او حتی با دخترش نیز نمی‌تواند ارتباط درستی بگیرد.

داوود بنی اردلان نیکی مظفری هانا کامکار

خانم مظفری، شما فیلم "غریبه‌های تمام عیار" را دیده‌اید؟

نیکی مظفری: من ابتدا متن را خواندم و پس از آن فیلم را دیدم. در فیلم یک سری چیزها وجود دارد که ما آن‌ها را در نمایش "نیمه تاریک ماه" نمی‌بینیم. در فیلم به آن زنی که دارد آن نقش را بازی می‌کند یک معرفی شخصیت می‌دهد که من اینجا آن را نداشتم. یک سری المان‌ها، قصه‌ها و اتفاق‌ها باعث می‌شود که بیشتر به شخصیت این زن پرداخته شود. ما قبل از اینکه آن زن خودش را نمایان کند، یک معرفی از او می‌بینیم که متوجه می‌شویم او چه کسی است، اما در نمایش "نیمه تاریک ماه" نه تنها من، بلکه همه بازیگران با یک لحظاتی ذخیره شده در ذهن‌مان، حس‌مان و بازی بدن‌مان داریم آن لحظه را خلق می‌کنیم. من فکر می‌کنم مقایسه ما با بازیگران فیلم "غریبه‌های تمام عیار" درست نیست. هر کدام از ماها با یک جهان‌بینی، جغرافیا و فرهنگ متفاوتی داریم این نقش‌ها را بازی و خلق می‌کنیم. بازیگری که در فیلم "غریبه‌های تمام عیار" دارد نقش "کارلتا" را بازی می‌کند، نوع فرهنگ و جغرافیایی که دارد با من متفاوت است.

خانم کامکار گفتند که فیلم "غریبه‌های تمام عیار" را اواخر تمرینات دیده‌اند ولی اینکه شما همان ابتدا فیلم را دیدید برای بازی اذیت‌تان نمی‌کرد تا باعث شود بازی‌تان را به سمت بازی بازیگر فیلم ببرید؟

نیکی مظفری: من فیلم "غریبه‌های تمام عیار" را به این خاطر که بازی بازیگر آن فیلم را حفظ کنم ندیدم، بلکه به این دلیل دیدم تا قصه آن دستم بیاید. اگر می‌خواستم آن کار را انجام بدهم همین چیزی که خودم دارم را نیز از دست می‌دادم. واقعیت این است که ابتدا یک روز مقاومت کردم تا فیلم را نبینم ولی بعد به این فکر کردم که من باید قدرت تفکیک این ماجرا به لحاظ ذهنی را داشته باشم تا بازیگری آن خانم در مورد نقش "کارلتا" را حفظ نکنم. من می‌دانستم که این قصه چهار ورژن دارد. یکی از آن‌ها ایتالیایی است و نسخه اسپانیایی، ترکیه‌ای و آمریکایی آن را هم ساخته‌اند. من در این مدت به شدت این دیالوگ را شنیده‌ام که مخاطبان گفته‌اند شما از آن فیلم بهتر هستید.

آقای بنی‌اردلان، چرا اسم "نیمه تاریک ماه" را انتخاب کردید؟ آیا این نام برگرفته از آلبوم گروه پینک فلوید است؟

داوود بنی‌اردلان: انتخاب این نام پیشنهاد بهزاد عمرانی بود چون او از همه ما موزیک غربی را بهتر می‌شناسد. یک جایی در نمایشنامه می‌بینیم که شخصیت "رکو" نام آلبوم "نیمه تاریک ماه" پینک فلوید را می‌آورد ولی من متوجه این دیالوگ نبودم. یک روز ما دنبال تغییر نام نمایش بودیم که بهزاد پیشنهاد داد که چرا اسم این آلبوم پینک فلوید را نگذاریم؟ یکی از کارکردهای اسامی در نمایشنامه‌ها یا فیلمنامه‌ها این است که ما را به هسته اصلی اثر ببرد و نام "نیمه تاریک ماه" دارد این کار را انجام می‌دهد. مخاطب با شنیدن این نام از ابتدا می‌داند که ما قرار است با صورت و یا دو وجه از ماه و آدم‌ها مواجه شویم. "نیمه تاریک ماه" اسم بسیار پُر مسمایی است.

آقای عمرانی سابقه بازی در تئاتر را دارند؟

داوود بنی‌اردلان: خیر، ایشان برای اولین بار بود که داشتند نمایش بازی می‌کردند.

چطور شد که تصمیم گرفتید او را وارد تئاتر کنید؟

داوود بنی‌اردلان: من با شناختی که از او داشتم، می‌دانستم که بسیار راحت می‌توانیم این نقش را با او پیش ببریم. بهزاد عمرانی هم به کاراکتر "پپه" نزدیک بود و هم لحن، تیپ و فضای او به "پپه" می‌خورد.

"نیمه تاریک ماه" یک نمایش اجتماعی است و همه می‌دانیم که این روزها موضوع خیانت در جامعه نیز دیده می‌شود ولی شما در این نمایش به خاطر یک سری ممیزی‌های شورای نظارت و ارزشیابی مجبور می‌شوید که یک سری چیزها را حذف کنید، در صورتی که در حقیقت خیانت نیز در جامعه رخ می‌دهد.

داوود بنی‌اردلان: من پس از چند داستان مختلفی که برایم پیش آمده، دیگر حوصله درگیری‌های این چنینی را ندارم، کما اینکه سعی کرده‌ام که این بخش را هم نشان بدهم. به غیر از "بیانکا" که در این نمایش آدم تکلیف روشنی است، ما چند کاراکتر دیگر داریم که خاکستری می‌مانند و بقیه رنگ‌شان در نمایش عوض می‌شود. نمایش را در یک جایی شروع می‌کنند و در پایان می‌بینیم که یک جای دیگری ایستاده‌اند. همه آدم‌ها در این نمایش دارند خیانت می‌کنند و اصلاً جنسیت ندارند. 

نیکی مظفری: من یک سوال از شما دارم. آیا شما در لحظاتی از نمایش استرس و هیجان داشتید که الان چه می‌شود؟

من فیلم را دیده بودم و با داستان آن آشنا بودم ولی قطعاً برای تماشاگر این قضیه پیش می‌آید. استرس و هیجان تماشاگر مستلزم این است که فیلم را ندیده باشد. من کاملاً در جریان داستان بودم و می‌دانستم در آخر چه اتفاقی می‌افتد. اما یک مسئله‌ای که برای من عجیب است این است که یک داستان گروتسک و یا حتی تراژدی وحشتناکی دارد اتفاق می‌افتد اما تماشاگر با آن مثل یک نمایش کمدی برخورد می‌کند.

داوود بنی‌اردلان: ما در گروتسک ابتدا این فضا را داریم که تماشاگر می‌خندد و لذت می‌برد و بعد یک جایی یک شوک به او وارد می‌شود و به این نتیجه می‌رسد که خودش روی صحنه است. در واقع تراژدی از آنجا برایش شروع می‌شود.

ولی تماشاگر مدام می‌خندد. چرا ما این‌قدر به دردهای‌مان می‌خندیم؟

هانا کامکار: ما خودمان هم تعجب کرده بودیم چون یک صحنه‌هایی وجود داشت که خودمان کم مانده بود اشک‌مان در بیاید ولی تماشاگران داشتند، می‌خندیدند.

بنی‌اردلان: گویا ما زجر کشیدن بقیه را دوست داریم. من چند وقت پیش یک پرفورمنسی دیدم که آدم‌ها مواجه شده بودند با این‌که به کسی آسیب برسانند. در واقع این آزادی وجود داشت که شما آسیب برسانید و یا گذر کنید و بروید. خب جماعتی که به یک گالری می‌روند تا پرفورمنس ببینند، یک مقدار جماعت متفاوت‌تری به نظر می‌آیند که جنس دیگری از زندگی را انتخاب کرده‌اند، اما عجیب است بدانید که از چهل نفری که آنجا بودند حداقل 30 نفر انتخاب‌شان آسیب رساندن بود و لذت می‌بردند و بیرون هم هیچ عذابی نداشتند. انگار رنج دادن و رنج کشیدن بقیه برای ما تبدیل شده به یک لذت. من چند وقت پیش با یک کارگردان دیگر که همزمان با ما اجرا دارد، صحبت می‌کردم که می‌گفت یک سری از صحنه‌های کار من خیلی صحنه‌های خشنی است ولی تماشاگر می‌خندد. گفت چرا خشونت این‌قدر در جامعه عادی شده است؟ گفتم به خاطر این‌که خشونت کار نمی‌کند. ما تلویزیون را روشن می‌کنیم و می‌بینیم ابوبکر البغدادی آن جلو ایستاده و دارد سر سه نفر را می‌برد و این زنده برای ما پخش می‌شود و همه ما همزمان داریم همبرگر می‌خوریم یا آشپزی می‌کنیم و انگار نه انگار داریم این صحنه را می‌بینیم.

هانا کامکار: رخشان بنی‌اعتماد چند سال پیش سر یکی از جریان‌های هولناک اجتماعی خودمان گفت ما ملت عصب سوخته شده‌ایم. خیلی نکته جالبی گفت. فقط در اینجا این‌طوری است. یعنی آن‌قدر برای‌مان اتفاقات خشن در طول روز زیاد است که عصب‌مان سوخته. ما پارسال زمستان نمایش "مانوس" به کارگردانی نازنین سهامی‌زاده را به جشنواره اَدلاید استرالیا بردیم. من به دلیل همزمانی با یک تئاتر دیگر نتوانستم در اجرای ایران همراهی‌شان کنم و وقتی رفتم نمایش را دیدم خیلی حالم بد شد ولی جالب است که مردم استرالیا که غرق در شادی و خوشی هستند و بعضی‌هایشان هم با مانوسی‌ها مشکل دارند، از آغاز تا پایان نمایش ما گریه می‌کردند. می‌خواهم بگویم چه اتفاقی برای ما افتاده که ما دیگر عصب سوخته شده‌ایم و هیچ چیز هولناکی در زندگی‌مان وجود ندارد؟ به نظر من این اوج افتضاح در جامعه است. ما دچار مازوخیسم شده‌ایم، دچار سادیسم شده‌ایم و... .

هانا کامکار

جالب است که منِ مخاطب وقتی دارم نمایش شما را تماشا می‌کنم قطعاً به این فکر می‌کنم که اگر گوشی من توسط شخصی دیگر باز شود چه چیزهایی از زندگی من را می‌تواند لو بدهد.

هانا کامکار: منظور من همین است. یعنی آیا ما این ترس و هیجان را داریم که دیگران فکر کنند الان چه چیزی توی گوشی‌مان است یا نه؟

ولی من وقتی نمایش را می‌دیدم احساس می‌کردم یا تماشاگر این مشکل را ندارد و نگران خودش نیست یا اینکه تئاتر فقط برایش یک تفریح است.

داوود بنی‌اردلان: اگر تئاتر تفریح باشد هم خیلی بد نیست. من این بحثی که تئاتر تفریح نیست را نمی‌فهمم. ما سال‌ها تئاتر آموزشی داشته‌ایم که بنیانگذارش برشت بوده است و خودش هم می‌گوید یک بال دیگر تئاتر سرگرمی است. تئاتر قرار نیست سیرک باشد و قرار هم نیست صرفاً اندیشه باشد. شما وقتی داستان هم می‌خواهید بگویید در پسش یک حرفی دارید که می‌خواهید بزنید. متأسفانه امروز ما یک عده تحصیل‌کرده داریم که یک جنس دیگری از برخورد را با زندگی دارند که یا ما زیاد نمی‌فهمیم یا آنها خیلی می‌فهمند! ما امثال سیبک نیشابوری، سهروردی، عین‌القضات و... را داریم که داستان می‌نویسند چون فکر می‌کنند باید حرفی را برای مردم بزنند که این حرف را نمی‌توانند در قالب تئوری یا در قالب چیز دیگری ارائه دهند. سهروردی وقتی "فی حقیقه العشق" را می‌نویسد دارد اندام انسان را تشریح می‌کند. دقیقاً در جایگاه یک دکتر قرار گرفته است که دارد شرح می‌دهد کار قلب، روده، کبد و چشم چیست؛ اما این را نمی‌تواند به مردم عادی بگوید و به همین خاطر می‌آید یک داستان تمثیلی عاشقانه می‌نویسد. می‌گوید یک شهری بود به اسم شهر بدن که این شهر از عناصر مختلفی تشکیل شده بود و مثلاً دل کارش این بود که در دام بیفتد و عاشقی کند. یا سیبک نیشابوری در "حُسن و دل" می‌گوید قلب فرزند عقل بود و قرار بود پادشاه بدن باشد اما گفت من پادشاهی را می‌خواهم چه‌کار و من دلم می‌خواهد بروم بیرون را ببینم و به همین خاطر چشم شد سربازش. چشم هم هر مویی را می‌دید عاشق می‌شد و قلب از کار می‌افتاد. مغز می‌خواست کنترلش کند و بگوید این مو برای تو کار نمی‌کند. نیشابوری دارد داستان می‌گوید اما در عین حال دارد کارکرد قلب در عاشقی، کارکرد مغز و... را تشریح می‌کند. مگر در پس این نمی‌خواهد اندیشه‌ای را بدهد؟ هم سیبک می‌خواهد این کار را کند هم سهروردی. اکثر اهل اندیشه ایرانی دارند چیزی را می‌گویند اما می‌بینند نمی‌شود با زبان مستقیم یا یک زبان نامفهوم الکن ارائه داد. به همین خاطر به این نتیجه می‌رسند که این را باید برد در دل یک داستان. با این حال متأسفانه ما الان در پی این هستیم که تئاتری را ارائه بدهیم که بگوییم فدای سرمان اگر تماشاگر نفهمید! می‌گوییم اگر تماشاگر عادی نمی‌فهمد به ما چه! در حالی‌ که دقیقاً این مشکل را شما ایجاد کرده‌اید که ارتباط تماشاگر عادی با تئاتر و سینما را قطع کرده‌اید. برای چه کسی دارید کار می‌کنید؟ به قول هدایت برای سایه روی دیوار؟ خب در خانه‌تان اجرا کنید. مخاطب هدف‌تان را مشخص کنید. من در "مکاشفات شخصی" اصلاً دنبال مخاطب عام نبودم چون مخاطب با آن کار ارتباط نمی‌توانست بگیرد و در نمایش "نیمه تاریک ماه" هم اصلاً دنبال مخاطب خاص نیستم. در این کار دارم یک سرگرمی را ایجاد می‌کنم که در دلش یک اندیشه را هم ارائه دهم. البته من در "مکاشفات شخصی" هم ارتباطم را با مخاطب عام قطع نکردم. در آن اثر اگر داستان‌نویس من دارد یک چیز جدی می‌گوید در کنارش گروه موسیقی‌ام ‌دارد یک بال دیگری را ایجاد می‌کند که مخاطب عام هم یک برداشتی از آن داشته باشد. اما بخشی از تئاترهای تجربی ما طوری است که من به‌عنوان کسی که در حیطه تئاتر فعالیت می‌کنم نمی‌توانم با آنها ارتباط برقرار کنم ولی متأسفانه هیچ‌کس هم جرأت ندارد چیزی بگوید و دهان همه بسته است، چون دوستان سرکرده هزار چیز هستند و یک‌دفعه کاری می‌کنند که شما پنج سال نتوانید کار کنید. سالن‌ها، رانت‌ها و هزار چیز دست‌شان است. اینجاست که به شما می‌گویم کدام منتقد؟ اگر منتقدی حضور داشت پنج نقد تأثیرگذار می‌نوشت. دیگر چقدر می‌خواهیم قربان صدقه همدیگر می‌رویم؟

آقای بنی‌اردلان تحصیلات شما سینما است یا تئاتر؟

داوود بنی‌اردلان: تئاتر. در مقطع کارشناسی ادبیات نمایشی خواندم و در مقطع ارشد کارگردانی.

در حال حاضر تدریس هم می‌کنید؟

داوود بنی‌اردلان: بله. البته این ترم در هیچ دانشگاهی تدریس نمی‌کنم چون مشغول نمایش "نیمه تاریک ماه" هستم. همزمان نمی‌شود هزار و یک کار را با هم بکنید. ما استادهایی داریم که هم دو نمایش دارند کار می‌کنند و هم سریال می‌سازند و هم در دانشگاه هستند! و ما می‌دانیم در کلاس‌های‌شان چه خبر است. از دوازده جلسه کلاس، پنج جلسه تشکیل می‌شود و بعد دانشجویش با نمره هجده فارغ‌التحصیل می‌شود و سال بعد به‌عنوان کارگردان کنار من است. مشکل آن دانشجو نیست بلکه مشکل آن استادی است که می‌خواهد تئاتر کار کند، سینما کار کند و درس هم بدهد اما به هیچ‌کدام‌شان‌ هم نمی‌رسد.

آقای بنی‌اردلان، خودتان را دیدم که در بین تماشاگرها می‌نشینید و حتماً متوجه شده‌اید که بعضی از دیالوگ‌ها شنیده نمی‌شود. بنابراین چرا تالار حافظ را برای اجرا انتخاب کردید؟

داوود بنی‌اردلان: من سه نمایش در تالار حافظ روی صحنه برده‌ام. قبول دارم که یک لحظاتی صدای بازیگر خوب شنیده نمی‌شود ولی من در کارهای قبلی‌ام این‌قدر معضل نداشتم. مشکل بازیگر هم هست اما سازه سالن هم سازه غلطی است. خصوصاً وقتی بازیگرهای‌مان پشت به تماشاگران باشند صدا اصلاً این‌ طرف نمی‌آید. سازه تالار حافظ، سازه غلطی است اما شما سه سالن استاندارد به من معرفی کنید...

من چون در سالن‌های دیگر کار کرده‌ام می‌دانم این مشکل در آن سالن‌ها هم هست. اما تالار حافظ از نظر آکوستیک بدترین‌شان است. به هر حال من یک سالن بلک‌باکس می‌خواستم و یا باید حافظ را می‌گرفتم یا سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر. سمت سالن شهرزاد هم اصلاً نمی‌شود رفت چون حتی اگر کار من بفروشد شبی دو، سه میلیون تومان هزینه برای ما مقدور نیست. بنابراین من یا باید حافظ را انتخاب می‌کردم یا سمندریان، اما اصولاً من همیشه به تماشاخانه ایرانشهر دیر متن داده‌‌ام. حتی امسال هم که قرار بود من برای اجراهای سال بعد به‌ آنها متن بدهم، زمانی دادم که جلسه شورا برگزار شده بود و گفتند نهایتاً می‌شود شما را در رزرو سال قرار داد. یک بخشش برمی‌گردد به تنبلی من و یک بخشش هم برمی‌گردد به این‌که اگر قرار بود به سالن خصوصی بروم، تالار حافظ ارزان‌ترین سالن خصوصی بود و یک سری معیارها که من می‌خواستم را داشت. من بلک‌باکسی می‌خواستم که سقفش بلند باشد و بتوانیم پرتاب پروژکت داشته باشیم. البته الان جنس ویدئو پروجکشن‌های ما عوض شده است وگرنه می‌خواستم از سقف پرتاب شود. من حتی می‌دانم که دید هم در تالار حافظ  دچار معضلاتی است. الان باکس‌های روبروی ما بلافاصله فروش می‌رود و باکس‌های بغل‌ با حیله‌های غریبی به فروش می‌رسد.

به نمایش بعدی‌تان فکر کرده‌اید؟

داوود بنی‌اردلان: احتمالاً اواخر امسال یک نمایش دیگر را در سالن دیگری  اجرا می‌کنم و برای سال بعد هم به اجرای یک نمایش در تئاتر شهر فکر می‌کنم. نمایش "سوءتفاهم" را قرار بود امسال کار کنم که بنا بر دلایلی نشد و امیدوارم سال بعد بشود. جنس آن تئاتر فیزیکال و در یک فضای دیگر است. متنی که امسال قرار است کار کنم یک متن سه پرسوناژی "ریورساید درایو" از وودی آلن است. من قبلاً سه متن از وودی آلن را روی صحنه برده‌ام و روی "ریورساید درایو" هم کار کرده بودم و حالا می‌خواهم این پروژه نافرجام را به فرجام برسانم.

چرا ترجیح‌تان کار بر روی آثار سینمایی‌ها است؟

داوود بنی‌اردلان: اقتباس در همه جای دنیا بیس اصلی است و ما اگر سمتش نمی‌رویم مشکل ما است. اگر به کارگردان‌های برجسته دنیا نگاه کنید می‌بینید چقدر از رمان‌ها و داستان‌های کوتاه اقتباس کرده‌اند. یا حتی فیلم‌های ماندگار خودمان هم اکثراً اقتباس است. شاید اگر فیلم "گاو" داریوش مهرجویی اقتباس از داستان نبود فیلم به آن درستی نمی‌شد. یا فیلم "چهل سالگی" علیرضا رئیسیان فیلم جذابی است به واسطه اقتباسی که دارد از داستان می‌کند. اقتباس اصولاً برای من پروژه جذابی است چون یک بیس درستی ساخته شده که من به آن بیس می‌توانم چیزی اضافه کنم تا این‌که بخواهم از اول شروع کنم به نوشتن. شاید هم من توانش را در خودم ببینم که بیایم نمایشنامه بنویسم بدون حفره‌های فراوان.

آیا امکان دارد به سمت سینما هم بروید؟

داوود بنی‌اردلان: یک پروژه سینمایی جدی در راه دارم که با دو تهیه‌کننده هم صحبت‌های اولیه را انجام داده‌ام و اگر این نمایش تمام شود آن اتفاق رخ خواهد داد ولی در حال حاضر اولویتم تئاتر است.

نیکی مظفری

خانم مظفری، در حال حاضر به غیر از نمایش "نیمه تاریک ماه" سر چه کاری هستید؟

نیکی مظفری: برای یک فیلم سینمایی صحبت کرده‌ام که هنوز قرارداد نبسته‌ام. در تئاتر هم یک پیشنهاد داشتم که از متن آن خوشم نیامد و رد کردم.

شما جزو بازیگرانی هستید که خودتان انتخاب می‌کنید و گزیده‌کار هستید. چطور شد که پذیرفتید در نمایش "نیمه تاریک ماه" ایفای نقش کنید؟

نیکی مظفری: من متن را خواندم و از آن خوشم آمد. البته من سعادت نداشتم که آقای بنی‌اردلان را تا پیش از این نمایش از نزدیک ببینم ولی کارهای قبلی ایشان را دیده بودم. ما در یک حرفه‌ای هستیم که همه از کار و رزومه همدیگر باخبر می‌شویم و می‌دانیم مدل و جنس کار آدم‌های این حرفه چطور است. در این نمایش بازیگران خوبی حضور داشتند و زمانی که می‌خواستیم اجرا برویم زمانی بود که من درگیر هیچ پروژه دیگری نبودم. همه این‌ها دست به دست هم داد که من در این نمایش حضور داشته باشم.

خانم کامکار شما هم گزیده‌کار هستید. در این مورد برای‌مان بگویید.

هانا کامکار: یک مدت نمی‌خواستم کار کنم چون مدتی بر سر جریان نمایش "پیکان جوانان" به کارگردانی آقای محمد رحمانیان دچار دردسر شدم هم اینکه مدتی همزمان با اکران فیلم مستند "چاووش، از درآمد تا فرود" من و آرش رئیسیان شد و یک سال تمام درگیر اکران آن مستند بودم و چندین کنسرت مختلف برگزار کردم. در نهایت اواخر سال 97 به تئاتر برگشتم و با نمایش "مانوس" به کارگردانی خانم نازنین سهامی‌زاده به استرالیا رفتم. پس از آن یک مدت در سفر بودم و وقتی برگشتم دوباره چند کنسرت برگزار کردم تا اینکه دیدم به صورت عجیبی همین طور پیشنهاد تئاتر دارم. اولین کاری که پذیرفتم یک نمایش به کارگردانی خانم کاملیا غزلی بود که در حال حاضر در مرحله تمرینات آن به سر می‌بریم. پس از آن یک نمایش دیگر به نام "امشب اینجا" به من پیشنهاد شد که شوربختانه آن را پذیرفتم و سر آن کار دچار دردسرهای زیادی شدم. من با شخص کارگردان این نمایش و کارنابلدی او در هدایت کار خودشان روبرو شدم و از این کار خارج شدم و اشتباه کردم که در این نمایش بازی کردم. در نهایت هم نمایش "نیمه تاریک ماه" به من پیشنهاد شد. در واقع در پُرکارترین شکل ممکن، پیشنهاد بازی در سه نمایش را پذیرفتم. من در گفت‌وگو با آقای نیما محبی گفتم متن را دوست دارم و اگر زمان تمرینات با هم تداخلی نداشته باشد دلم می‌خواهد در این نمایش حضور داشته باشم. ابتدا به هیچ وجه آقای بنی‌اردلان را نمی‌شناختم و هیچ کاری از ایشان ندیده بودم ولی متن و نقش "اوا" را دوست داشتم چون تاکنون چنین نقشی را بازی نکرده بودم. من همیشه نقش‌های برون‌گرا بازی می‌کردم ولی این بار یک نقش متفاوت بازی کردم که بسیار پُرریسک بود. با خودم فکر کردم که بروم یک چیزی را از درون خودم کشف کنم و یاد بگیرم.

نیکی مظفری: روزی که برای من متن را فرستادند به من نگفتند که باید کدام نقش را بازی کنم و به همین خاطر از خانم جعفری که مجری طرح هستند پرسیدم من باید کدام نقش را بخوانم؟ ایشان گفتند که شما همه نقش‌ها را بخوانید. جالب است که وقتی متن را خواندم از همان ابتدا از نقش "کارلتا" خوشم آمد و آن را دوست داشتم.

خانم کامکار، زمانی که نمایش "مانوس"  را در استرالیا اجرا کردید، مخاطبان‌تان ایرانی بودند یا استرالیایی؟

هانا کامکار: ما در پنج شب اجرا رفتیم و در طول این پنج شب بیش از هزار نفر مخاطب داشتیم که از بین آن‌ها فقط 30 نفرشان ایرانی بودند. واقعاً تجربه بسیار شگفت‌انگیزی بود. برای من برخورد با مخاطبان غیر ایرانی بسیار جالب بود. از طرفی حدود یک سالی بود که کار نکرده بودم و از این بابت حالم گرفته بود ولی با اجرای آن نمایش حالم خوب شد. افسوس می‌خورم که نتوانستم در اجرای تهران خانم سهامی‌زاده را همراهی کنم.

مردم استرالیا آدم‌های بسیار با احساسی هستند.

هانا کامکار: برخی از مردم استرالیا با مهاجرینی که از طریق قایق به استرالیا می‌روند مخالف هستند و جالب است که نمایش ما در مورد همین آدم‌ها بود. پس از نمایش چند نفر آمدند به ما گفتند که ما تا قبل از این نمایش از این آدم‌ها بدمان می‌آمد ولی حالا نگاه‌مان تغییر کرده است. یکی از عوامل جشنواره اَدلاید خودش از مخالفان صد درصد مهاجرت‌های غیرقانونی بود ولی می‌گفت تحت تأثیر این نمایش قرار گرفتم.

آقای بنی‌اردلان، صحبت خاصی مانده که بخواهید در مورد نمایش "نیمه تاریک ماه" بگویید؟ 

داوود بنی‌اردلان: مشکل اینجاست که ما در این سال‌ها مخاطب تئاتر تربیت نکرده‌ایم. مثلا مخاطبان نمی‌دانند اقتباس چیست. پیش خودشان می‌گویند ما این را یک بار دیده‌ایم و حالا چرا باید دوباره آن را در اینجا ببینیم. من برای اینکه بحث باز شود فیلم "بی وفا" را مثال می‌زنم. چرا یک کارگردانی مثل آدریان لین که یک کارگردان درجه یکی هم محسوب نمی‌شود بیاید فیلم "بی وفا" را بسازد که آن فیلم بیشتر از فیلم "زن بی وفا" که شابرول ساخته است دیده شود؟ در حالی‌که فیلمنامه هر دوی آنها یکی است. من وقتی نقدهای فیلم "بی وفا" آدریان لین را خواندم، هیچ‌کس به او حمله نکرده که چرا همان فیلمنامه‌ای که شابرول کار کرده را انتخاب کرده است؟ آن‌ها می‌دانند که خوانش‌ها متفاوت است. اگر یک نفر کوزه ساخت، آیا بقیه نباید کوزه بسازند؟ در واقع آنجا این مسئله تعریف شده است که در اقتباس نعل به نعل هم خوانش کارگردان اضافه شده نه چیزی به پیرنگ قصه یا ...

احتمال بازتولید نمایش "نیمه تاریک ماه" وجود دارد؟

داوود بنی‌اردلان: پیشنهاد بازتولید آن وجود دارد ولی ابتدا باید ببینیم که این کار به لحاظ مالی چه آورده‌ای برای ما به همراه خواهد آورد. ما جزو نمایش‌هایی هستیم که فروش خوبی داریم ولی تولید ما نیز تولید پُر هزینه‌ای داشته است. من آدم ایده‌آلیستی هستم و زیر 180 نفر را فروش خوب نمی‌دانم. اگر تعطیلات بگذارد فروش ما خوب است. من از تیم رسانه‌ای و تبلیغاتی نمایش هم تشکر می‌کنم. ما در این تعطیلات با یک وضع غریبی داریم تعداد تماشاگران را به شبی 150- 160 نفر می‌رسانیم. خوشبختانه یک بخشی از تبلیغات ما تبلیغات دهان به دهان است که دارد صورت می‌گیرد. وقتی یک نمایش فروش خوبی دارد، یعنی کل آن پکیج دارد فروش می‌کند. من همیشه می‌گویم نمایشی که کار می‌کنیم فقط کار من نیست، بلکه کار همه ما است. حالا من یک مسئولیت مضاعفی در این کار دارم که بقیه مسئولیت‌شان کمتر است.

داوود بنی اردلان نیکی مظفری هانا کامکار

در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.

نیکی مظفری: از آقای بنی‌اردلان تشکر می‌کنم که به من اعتماد کردند. من واقعاً از ایشان چیزهای زیادی آموختم. از تک تک همکارانم نیز ممنون هستم و امیدوارم اتفاق‌های خوبی برای نمایش "نیمه تاریک ماه" و سایر نمایش‌ها بیفتد.

هانا کامکار: خوشحالم که در اوج پُرکاری‌ام این ریسک را پذیرفتم و در نمایش "نیمه تاریک ماه" حضور داشتم چون در این نمایش با یک کارگردان بسیار کاربلد به نام داوود بنی‌اردلان آشنا شدم. من در این نمایش با یک سری از دوستان که فقط با هم تجربه دوستی داشتیم ولی کار نکرده بودم از جمله خانم نیکی مظفری، بهزاد عمرانی و سام کبودوند همکار شدم. من این گروه را دوست دارم و از این نمایش لذت می‌برم. امیدوار هستم که تماشاگران نیز این حس درونی ما را بگیرند و اگر روی صحنه کم کاری می‌کنیم هم ما را ببخشند.

داوود بنی‌اردلان: من یک دوست داشتم که سال‌های فراوانی استادم بود و متأسفانه پس از انقلاب بیشتر خانه‌نشین بود. ایشان همیشه به ما توصیه می‌کرد که تجربه کنید و ماحصل تجربیات‌تان را ببینید. این استاد می‌گفت شما قرار نیست شاهکار بسازید. یک آدمی مثل هیچکاک صد و خورده‌ای فیلم دارد، مگر چند فیلم او قابل دیدن هستند و در تاریخ ماندگار شده‌اند؟ همه ما با یک مرارتی کار می‌کنیم و کارمان را روی صحنه می‌بریم. همه ما اعتقاد داریم که کارهای‌مان پُر از ضعف است و اصلاً کامل نیست. طبیعتاً این کارها تجربیات هر کدام از ما است. این تجربه‌ها به تناسب رشد کردن جهان‌بینی ما نسبت به تجربه‌های قبلی ما تجربه پخت‌تری شده است، اما نسبت به تجربه‌های بعدی طبیعتاً تجربه خامی است. ما ادعا نداریم که این کار شاهکار و بدون نقص است. من همیشه سعی کرده‌ام ورودی‌های درستی را دریافت کنم. طبیعتاً وقتی ورودی‌تان غلط می‌شود خروجی غلطی خواهید داشت. من در این سال‌ها حداقل یک بخشی از تئاتر و سینمای ایران را دنبال کرده‌ام و می‌دانم نمایش "نیمه تاریک ماه" به نسبت کارهایی که در سال‌های اخیر اجرا شده‌اند یک نمایش متوسط رو به بالایی است. فقط در این بخش آن ادعا دارم و در بخش‌های دیگر حضور در این نمایش فقط برای من تجربه بوده است. طبیعتاً برای سایر همکارانم نیز تجربه بوده است. اگر کار را بازتولید کنیم همه در آن پخته‌تر می‌شویم و اگر هم بازتولید نکنیم همه ما یک بخش‌هایی از این نمایش را به‌عنوان تجربه با خودمان به سر کارهای بعدی خواهیم برد.

   ‌