سرویس تئاتر هنرآنلاین:  در این رپرتوار قرار بود از زنده‌یاد دکتر غلامحسین ساعدی نیز نمایشنامه "چوب به دست‌های ورزیل" نیز کار شود، اما اجازه کار ندادند. اسامی نمایشنامه‌ها عبارتند از تاجماه/ فریده فرجام، بلبل سرگشته / علی نصیریان، قصه طلسم حریر و ماهیگیر / علی حاتمی، سگ در خرمن جا / نصرت‌الله نویدی، حالت چطوره مش رحیم و گلدونه خانوم / اسماعیل خلج، گمشدگان / بهرام بیضایی، آسید کاظم / محمود استادمحمد، شاپرک خانوم / بیژن مفید و بالاخره لبخند باشکوه آقای گیل / اکبر رادی. در این رپرتوار برای اولین‌بار، نمایشنامه‌های تاجماه و گمشدگان در برابر مخاطب خوانده شد، چون تا به حال اجرایی از آن‌ها نشده است.

اما خطبت و خطاب ما به دکتر روح‌الله جعفری، تئاتری پرکار، فرهیخته و تازه‌یاب تئاتر معاصر و جوان ایران: به راستی فضیلت این اجراها که برای یک شب و برای ابد، تنها در برابر همان شب نمایشنامه‌خوانی شد چیست؟ گاهی نگاه می‌کنیم که اجراها از آن ساخت و بافت مصوت کلام به دوراند، حتی تاجماه که برای نخستین بار اجرا شد، اجرایی است که تنها اصطلاح تحصیل حاصل بر آن می‌برازد و بس، چرا که کارگردان در این اثر که تصادفا اجرا هم شد، چندان از بافت و ساخت اصلی کار که شاید در همان دهه چهل نیز این قید بر آن می‌برازد، اساسا ساختار کار را از دست داده است و اجرایی شبیه کارهای جامعه باربد و یا پاساژ برلن و تئاترهای لاله‌زار از آن شده است. جعفری، تئاتری را می‌شناسد که برای توجیهش، دست به دامن گونه‌ای ریخت و پاش‌های از سر درد می‌شود، مثل آن که ایشان می‌گوید این ده نمایشنامه برای کمک به سیل‌زدگان خوانش شده است. شادا و خوشا از این انگیزه‌ها، اما من شاهد بودم که در تمام این ده شب، اکثر بلیط‌ها دعوتی بود و باز هم یک بار دیگر نقض غرض شد. تالار خالی سنگلج، به همراه خوانش‌هایی بسیار ابتدایی و باز هم می‌گویم، تنها برای یک شب و بس، به هیچ وجه نتوانست انگیزه‌های جعفری را برای کمک به سیل زدگان تادیه کند. انتخاب‌ها عموما شامل متوسط‌ترین کار درام‌نویسان است، مانند گمشدگان بیضایی، قصه طلسم حریر و ماهیگیر علی حاتمی و لبخند باشکوه آقای گیل اکبر رادی. در این فهرست هیچ نامی از بهمن فرسی و اجراهایی که تا ابد بر سریر درام‌نویسی معاصر ایران می‌درخشند، یعنی سه نمایشنامه پله‌های یک نردبان، آرامسایشگاه و چوب زیر بغل، برده نشده است و چه بهتر، چرا که این سه نیز به سرنوشت بقیه کارهای رپرتوار دچار می‌شدند. بلبل سرگشته متین و مقبول و من نیز بر نقطه اوج بودن این متن بر تئاتر ایران موافقم، اما چرا نباید بنگاه تئاترال دیده شود یا لونه شغال؟ و چرا باید آثار ارزنده دکتر ساعدی یعنی پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت بر صحنه خوانش نشوند؟ روح الله عزیزم، کار باقی و یار باقی. هدف ارزنده است و شناخت تو بر ادبیات معاصر ایران، بر همه آشکار و مسلم، و از همه مسلم‌تر این‌که من دارم این حرف را می‌زنم و در شصت و شش سالی که از عمرم طی شده، هماره شیفته ادبیات نمایشی معاصر ایران بوده‌ام و تو خودت خوب می‌دانی که بارها با من درباره انتخابهایت مباحثه کردی. قرار بود تو از نعلبندیان و آوانسیان نیز آثاری را انتخاب کنی. چه شد؟ هدف تو متبرک و مبارک، اما در این شرب الیهود مادی معاصر، به راستی کلاهت را قاضی کن و ببین کل این ده شب، چقدر می‌تواند برای سیل‌زدگان شهر معمولان، بار و بنه‌ای را و نیز توشه و توانی را به ارمغان داشته باشد؟ باید پیشاپیش با یک برنامه‌ریزی درست‌تر، انگیزه‌هایی فراخ‌تر و نیز بدون این که از بازماندگان درام‌نویسان منتخب، تنها برای یک شب اجرا اجازه بگیری، با افتخار و با چربش و نازش، بر دانش و معرفت تئاتری‌ات که تا مقطع دکتری غمزه و ناز می‌فروشد، برای هفته‌ها اجازه می‌گرفتی و نه یک بار برای همیشه و من مطمئنم که در این صورت هیچکدام از این خانم‌ها و آقایان محترم که بازماندگان این بزرگانند، اجازه اجرا نمی‌دادند. به هر حال، نک و نال‌ها و ایرادهای نیشغولی مرا بپذیر، اما وقتی می‌بینم از رادی بزرگ، به جای سه نمایشنامه مرگ در پاییز، مسافران و یا صیادان، نمایشنامه لبخند باشکوه آقای گیل را انتخاب می‌کنی، دلم می‌گیرد که متنی است سخت ناموزون و ابتدایی و به دور از کارهای دیگر اکبر رادی. به هر حال، روح الله عزیزم، حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود، اما من بنده وقتی می‌بینم که به قول قدما، بیله دیگ بیله چغندر، از این برنامه‌ریزی تو هیچ نصیب مخاطب نمی‌شود، الا این که در نشئه دیدن آثاری و خوانش‌هایی جدی‌تر و اساسی‌تر از این درام‌نویسان بزرگ کشور ما، اجرا و خواند شوند. در هر حال، به نفع همه سیل‌زدگان لرستان، نمایندگی تئاتر ایران را برای ترمیم کاستی‌های عظیم و دهان پر کن سیل، اجرای بی‌واسط انجام دادی، اما هیچ‌کدام از این‌ها نمی‌توانست بیانگر راستین چهره تئاتر معاصر ایران بوده باشند. فعلا حرفی نیست جز این‌که شاید متن من، تالی فاسد سخنان دیگرم باشد، چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم.