سرویس تئاتر هنرآنلاین: بهنام احمدی کارگردان جوانی است که فعالیت در تئاتر را حدود 10 سال پیش از سن 15 سالگی با گروه "پاپتی‌ها" به سرپرستی حمید پورآذری آغاز کرده است. او تاکنون در کنار بازیگری نمایش‌هایی چون "جنی"، "حقایقی درباره یک ماهی مرده" و "لولیتا" را کارگردانی کرده است و به تازگی نیز "لولیتا نسخه 12" نوشته فرشاد جعفری را در تماشاخانه سپند روی صحنه آورده است. نام این نمایش نشان از حساسیت و وسواس بهنام احمدی دارد که متن آن دوازده بار بازنویسی شده است و به گفته خودش این نسخه نیز نتوانسته رضایتش را به صورت کامل جلب کند. او که برای اجرای این نمایش دچار مرارت‌‌های بسیاری شده و فضای کنونی تئاتر تا حدودی دل‌زده‌اش کرده است، تصمیم دارد مدتی به تولید و ساخت فیلم کوتاه بپردازد.

نمایش "لولیتا نسخه 12" که فضایی سورئال دارد قصه کابوس‌ و رویاهای آدم‌های یک جزیره است. در این اثر که زمان و مکان مشخصی ندارد، مسائلی چون مهاجرت، سقط جنین و... در بسترهای مختلف روایت می‌شود و هر مخاطبی که با اثر همراه شود می‌تواند تاویل و برداشت خود را از نشانه‌های آن داشته باشد.

اجرای نمایش "لولیتا نسخه 12" روز جمعه اول شهریور ماه به پایان رسید و به بهانه اجرای این اثر نمایشی گفت‌وگویی با کارگردان، تهیه‌کننده و بازیگران این نمایش داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

 

آقای احمدی، در ابتدای گفت‌وگو از نحوه ورودتان به حوزه تئاتر بگویید. تحصیلات شما در چه زمینه‌ای است؟

بهنام احمدی: من در دانشگاه در رشته متالوژی تحصیل می‌کردم ولی نیمه کاره آن را رها کردم. فعالیتم در تئاتر را از سال 88 با آقای حمید پورآذری در گروه "پاپتی‌ها" شروع کردم. در ابتدای ورودم به حوزه تئاتر دوره‌های آموزشگاه هفت هنر کرج را گذراندم. در ادامه با آقای پورآذری نمایش "دایره گچی قفقازی" را کار کردیم که من در آن نمایش بازی می‌کردم. پس از آن من اولین نمایش خودم با نام "مصاحبه" نوشته آقای محمد رحمانیان را تولید کردم که در همان فضای گروه تئاتر "پاپتی‌ها" بود. این‌طور شد که به کارگردانی روی آوردم. تجربه بازیگری چندان زیادی ندارم و فقط در همان نمایش آقای پورآذری بازی کردم. در حال حاضر نیز دانشجوی هنر هستم.

نظرتان درباره آموزش آکادمیک در رشته تئاتر چیست؟ به نظرتان تحصیلات آکادمیک در این عرصه ضرورت دارد؟

بهنام احمدی: دو رویکرد وجود دارد؛ آدم یا باید درس بخواند و یا کار تولید کند. من تا جایی که یادم است فقط داشتم کار تولید می‌کردم. در فضای حرفه‌ای تئاتر فقط دو نمایش کارگردانی کرده‌ام ولی کارهای دیگری هم انجام داده‌ام. من یک مستند هم ساخته‌ام. آنقدری که تمرکزم روی کار کردن در زمینه تئاتر بوده است که اصلاً وقت نمی‌کردم که بخواهم سر کلاس دانشگاه بروم.

شما در نمایش "جنی" هم با آقای فرشاد جعفری به‌عنوان نویسنده همکاری داشتید. آیا شما یک گروه هستید؟

بهنام احمدی: نمی‌دانم. ما مدت‌هاست که داریم با هم کار می‌کنیم ولی نمی‌توانم بگویم که ما گروه هستیم. به هر حال گروه مستلزم یک سری مناسبات است که قطعاً ما آن مناسبات را نداریم.

بهنام احمدی

منظورتان از مناسبات همان تعهدات گروهی است؟

بهنام احمدی: به نظر من یک تئاتر با یک گروه تعریف می‌شود ولی الان حتی گروه‌های مطرح هم دارند با یک فرد هویت خودشان را پیدا می‌کنند. در واقع گروه‌ها هویت‌شان را از یک فرد می‌گیرند. اگر قرار است که این‌طور باشد بهتر است که به جای نام گروه، فقط نام آن فرد را بگوییم. من کار خودم را از گروه "پاپتی‌ها" شروع کردم و الان هم با نام گروه "پاپتی‌ها" کار تولید می‌کنم ولی به نظرم دیگر هیچ اثری از گروه "پاپتی‌ها" وجود ندارد و آن گروه هم واقعاً الان گروه نیست. بچه‌های گروه از نمایش "دایره گچی قفقازی" به بعد پراکنده شدند و دیگر جا و مکان خاصی ندارند. در حال حاضر مشخص نیست که چه کسی عضو گروه "پاپتی‌ها" است.

مهدی شاهدی: من با حرف‌های بهنام کمی مخالف هستم چون فکر می‌کنم بهنام کمی دلخور است. احساس می‌کنم بچه‌ها دارند دست به تجربه می‌زنند و هر کدام یک استقلالی دارند. به هر حال همه ما شاگردان آقای پورآذری هستیم و همه یک شکل تفکر داریم. بچه‌های گروه "پاپتی‌ها" همه یک جنس دارند.

بهنام احمدی: من می‌گویم به طور کلی گروه در ایران درست تعریف نشده است، نه در گروه "پاپتی‌ها" و نه در هیچ گروه دیگری. من خودم عضوی از گروه تئاتر "پاپتی‌ها" هستم و نمی‌خواهم بگویم که گروه "پاپتی‌ها" گروه نیست. وقتی ما از گروه تئاتر حرف می‌زنیم تعهدات زیادی پای کار می‌آید. گروه تئاتری یک سری مناسبات دارد که من هیچ‌کدام از آن مناسبات را در هیچ گروهی نمی‌بینم. به شخصه الان در حال تولید یک کار هستم و در عین حال عضو گروه تئاتر "پاپتی‌ها" هستم. اصلاً مشخص نیست که آن گروه چه تعهداتی به من دارد و من به‌عنوان تولیدکننده چه تعهداتی به آن گروه دارم. اصلاً تعهدات مشخص نیست که بخواهیم رعایت کنیم یا نه.

این تعهدات را چه کسی باید مشخص کند؟

بهنام احمدی: خود اعضای گروه و یا فراتر از آن. من از خودم گلایه دارم که چرا اصلاً فضای تئاتر و مسیری که باید می‌رفتم تا به مقصودم برسم را یاد نگرفته‌ام. من 9 سال است که دارم تئاتر کار می‌کنم و تاکنون دو کار حرفه‌ای تولید کرده‌ام. من با خودم می‌گفتم اگر این کار را تولید کنم برای تولید کار بعدی کمی کارم راحت‌تر می‌شود چون چند نفر از مسئولین من را می‌شناسند و به همین خاطر راحت‌تر می‌توانم سالن و مجوز بگیرم، اما هر چقدر که کار بیشتر تولید می‌کنم انگار برای مرکز هنرهای نمایشی غریبه‌تر می‌شوم و هر چقدر بیشتر به آنجا می‌روم انگار کمتر من را می‌شناسند. گاهی فکر می‌کنم من اگر این همه وقت و انرژی که روی تئاتر گذاشتم را روی اینستاگرام می‌گذاشتم قطعاً الان وضعیت بهتری داشتم. من می‌گویم اگر قرار است هر چقدر که جلوتر می‌روم وضعیتم بدتر شود دیگر این کار را نمی‌کنم. در حال حاضر انگار تئاتر را نمی‌شناسم. زمانی که تجربه‌ کمتری داشتم با خیال راحت‌تری تئاتر تولید می‌کردم. من نمایش "جنی" را کار کردم و بازخورد خوبی گرفتم. زمانی که نمایش "لولیتا" را اجرا کردم، مسئولین تئاتر شهر به من می‌گفتند "لولیتا" موفق‌ترین اجرای سالن سایه بود. من در 19 شب حدود 23 میلیون تومان بلیت فروختم ولی پس از 19 شب اجرای ما را قطع کردند و گفتند امکان تمدید وجود ندارد، در حالی‌که الان می‌بینیم یک نمایش دو ماه است که در سالن سایه اجرا می‌رود و همین‌طور تمدید می‌شود. بحث من مناسبات تئاتر شهر است که به من می‌گویند ما نمایش شما را تمدید نمی‌کنیم ولی نمایش‌های دیگر را تمدید می‌کنند. بحث من این است که چرا فقط نمایش من را تمدید نمی‌کنند؟ من که تماشاگر هم داشتم. برای نمایش "جنی" هم همین اتفاق افتاد و من آن نمایش را فقط 25 شب اجرا کردم. مدام از من می‌پرسند که چرا نمایش‌های‌تان را بازتولید می‌کنید؟ می‌گویم مگر چند نفر کار من را دیده‌اند؟ نمایش من حتی یک هفته هم تمدید نشد که بتواند تماشاگر بیشتری را به خودش جذب کند. من می‌گویم بگذارید کارهای قبلی من را ببینند و بعد به سراغ کار جدید می‌روم. حدود یکی دو سال وقت می‌گذارم کار تولید می‌کنم ولی می‌بینم که بسیار بی‌رحمانه با آنها برخورد می‌شود. از کسی هم توقعی ندارم ولی الان می‌بینم که انگار این فضا تغییر کرده است و من این رفتارها را بلد نیستم. من قطعاً نمی‌توانم از بازیگر چهره توقع داشته باشم که روزی شش ساعت سر تمرینات من بیاید تا کار باب میل من تولید شود. بازیگر چهره می‌گوید من وقت محدودی دارم و نمی‌توانم بیشتر بیایم. واقعاً برخی از نمایش‌ها دارند یک هفته‌ای تولید می‌شوند و خوب هم می‌فروشند. من با بحث فروش نمایش کاری ندارم، بلکه می‌گویم فقط کار دیده شود. مگر تئاتر چقدر ارزش دارد که بخواهیم این همه انرژی و وقت بگذاریم؟ با این شرایط اگر من بروم فیلم بسازم که بهتر است. این صد و خرده‌ای میلیون تومان پولی که تهیه‌کننده خرج این نمایش کرده است را می‌توانست هزینه فیلم‌سازی کند و به نظر مفیدتر از این وضعیت تئاتری می‌شد که من الان دارم می‌بینم. در حال حاضر کسی رغبت نمی‌کند که بخواهد برای تئاتر وقت بگذارد.

شهاب بهزادی

آقای بهزادی، با چه انگیزه‌ای به سمت تهیه‌کنندگی تئاتر آمدید؟ سودآوری کار تا چه اندازه برای‌تان اهمیت دارد؟

شهاب بهزادی: تهیه‌کنندگی صرفاً فقط برای سودآوری نیست و شما باید دغدغه این کار را هم داشته باشید. اگر فقط بخواهید به دید سودآوری به آن نگاه کنید همان اتفاقی می‌افتد که در حال حاضر در تئاتر شاهد آن هستیم. یعنی تهیه‌کننده می‌رود با یک کارگردان سرشناس کار می‌کند و چند نفر بازیگر چهره هم انتخاب می‌کنند و یکی دو هفته‌ای یک نمایش تولید می‌کنند و به پول می‌رسند. تهیه‌کنندگی صرفاً بحث پول نیست و بحث علاقه و دغدغه شخصی هم مهم است. دغدغه اصلی من تئاتر است.

آیا قبل از این نمایش هم تجربه تهیه‌کنندگی داشته‌اید؟

شهاب بهزادی: نمایش "لولیتا نسخه 12" اولین کار جدی من بود که به‌عنوان تهیه‌کننده انجام دادم؛ ولی قبلاً تهیه‌کنندگی در سطح تئاتر دانشجویی را تجربه کرده‌ام. من به همراه خانم اکبری و آقای شاهدی از طریق کانون تئاتر دانشگاه امیرکبیر به گروه تئاتر "پاپتی‌ها" اضافه شدیم. ما از قدیم همدیگر را می‌شناختیم و با هم آشنایی داشتیم. من در نمایش "لولیتا" قبلی تهیه‌کننده نبودم ولی ما با هم صحبت کردیم و تصمیم گرفتیم که در این نمایش با یکدیگر همکاری کنیم.

چطور شد که به گروه "پاپتی‌ها" پیوستید؟

شهاب بهزادی: سال 89 در کانون تئاتر دانشگاه امیرکبیر که یک کارگاه بود تمرین می‌کردیم. فعالیت‌های ما در آن کارگاه منجر به نمایش "دور دو فرمان" شد که در دانشگاه اجرا کردیم. من به دلیل مشکلات تحصیلی در نمایش "دایره گچی قفقازی" حضور نداشتم و خودم یک مدتی جدا از گروه با دانشجوها کار می‌کردم. در سطح دانشجویی هم بازیگری و کارگردانی کرده‌ام و هم تهیه‌کنندگی، اما در فضای حرفه‌ای، نمایش "لولیتا نسخه 12" اولین تجربه جدی من به‌عنوان تهیه‌کننده است.

چرا خودتان کارگردانی نکردید و این هزینه را برای تولید کار خودتان نگذاشتید؟

شهاب بهزادی: هر شخصی یک ویژگی دارد و در قسمتی که فکر می‌کند می‌تواند مفید باشد کار می‌کند. بهنام فکر می‌کند کارگردان خوبی است و مهدی و سایر بچه‌ها فکر می‌کنند بازیگران خوبی هستند و من هم دوست دارم که تهیه‌کنندگی کنم و فعالیت‌هایم را در این زمینه ادامه بدهم. صد درصد روند تهیه‌کنندگی من ادامه خواهد داشت.

آقای شاهدی، شما هم تئاتر را با گروه تئاتر "پاپتی‌ها" از همان سال‌ها شروع کردید؟

مهدی شاهدی: من سال 88 در کانون تئاتر دانشگاه امیرکبیر بودم و مثل سایر دوستان کارم را در آنجا با آقای پورآذری شروع کردم. ما ابتدا با ایشان نمایش "دور دو فرمان" را اجرا کردیم و بعد من به سایر بچه‌ها که در فرهنگسرای بهمن تمرین می‌کردند اضافه شدم و نمایش "دایره گچی قفقازی" را کار کردیم. پس از آن یک دوره آقای پورآذری نمی‌توانستند کار کنند و من با نیما دهقانی کار کردم. چند سالی اوضاع تئاتر و کار کردن در تئاتر خوب نبود و من از تئاتر فاصله گرفتم ولی پس از گذشت آن دوره دوباره برگشتم و با آقای احمدی نمایش "جنی" را در تماشاخانه دا کار کردیم. بعد به خدمت سربازی رفتم و برگشتم و در نمایش "خانه ابری" به کارگردانی مشترک سیامک احصایی و حمید پورآذری به ایفای نقش پرداختم. پس از آن در نمایش‌های "لولیتا"، "بینوایان" و "لولیتا نسخه 12" نیز بازی کردم.

چطور شد که در نمایش "بینوایان" حضور پیدا کردید؟

مهدی شاهدی: من آواز خواندن را از نمایش "پسران تاریخ" شروع کردم. در نمایش "بینوایان" دنبال بازیگری می‌گشتند که هم بتواند بخواند و هم بازی کند. از آنجایی که من تجربه خواندن با ارکستر را داشتم، من را برای آن نقش انتخاب کردند و من هم پیشنهاد آنها را پذیرفتم تا فضای تئاتر موزیکال را تجربه کنم و یک سری چیزها به دست بیاورم. در حال حاضر دارم خواندن را هم تجربه می‌کنم.

آقای احمدی، چرا نمایش "لولیتا" را 12 بار بازنویسی کردید؟

بهنام احمدی: ما نمایش "جنی" را هم همین‌طور کار کردیم و بسیار وسواس به خرج دادیم. فرشاد جعفری به‌عنوان نویسنده در نمایش "جنی" ابتدا فقط یک صفحه متن به من داد و ما براساس همان یک صفحه شروع به تمرین کردیم. آن نمایش ابتدا قرار بود که در عمارت مسعودیه اجرا شود ولی آنجا را بستند و ما سراغ تماشاخانه دا رفتیم. در واقع متن نمایشنامه "جنی" به صورت کارگاهی شکل گرفت. طرح اولیه متن را من داده بودم ولی در نهایت آن چیزی که نوشته شد شاید پنج درصد از طرح اولیه‌ای بود که من داده بودم. "لولیتا" هم دقیقاً همین‌طوری شکل گرفت. دوباره من یک طرحی با نام "آهو" را به فرشاد جعفری دادم که الان هیچ اثری از آن متن در نمایشنامه "لولیتا" وجود ندارد. در آن متن یک سری نقاط جذاب وجود داشت که من گفتم تمرکزمان را روی این نقاط بگذاریم. در نهایت همین کار را کردیم و به یک متن دیگری رسیدیم. مدتی آن متن را کار کردیم و دیدیم که به دل‌مان نمی‌نشیند و با فرشاد تصمیم گرفتیم که یک سری تغییرات دیگری هم در آن متن به وجود بیاوریم. فکر می‌کنم ما از "لولیتا" بالای هزار صفحه متن داریم. از نسخه چهارم به بعد بود که کانسپت اصلی نمایشنامه شکل گرفت. نمایشنامه "لولیتا" ابتدا رئال بود و قصه در یک بنگاهی می‌گذشت که سه زن آنجا را اداره می‌کردند ولی در نسخه یازدهم به یک متن سورئال رسیدیم و آن را در تئاتر شهر اجرا کردیم. آن متن موردپسند من نبود و از یک جایی به بعد متوجه شدم که آن متن را هم دوست ندارم.

"لولیتا نسخه 12" را هم دوست ندارید؟

بهنام احمدی: من معمولاً نمایش‌هایی که کار می‌کنم از شب اجرای دوم، سوم به بعد از چشمم می‌افتند. حتماً باید یک سری تغییرات در آنها به وجود بیاورم تا برایم جذاب شوند. بچه‌ها در حین اجرا مدام در حال تغییر بودند. در این اجرا یک اتفاقی افتاد که من را از تئاتر زده کرد. من برای اجرای این نمایش سراغ سالن‌های زیادی رفتم. ما با برخی از سالن‌ها قرارداد شفاهی می‌بستیم ولی پس از یک هفته می‌دیدیم که به جای ما به یک نمایش دیگری سالن داده‌اند. در نهایت به جایی رسیدم که گفتم من نمایشم را در تماشاخانه سپند اجرا می‌کنم و همین‌طور هم شد و با تماشاخانه سپند قرارداد بستیم.

چطور شد که نام "لولیتا" را برای نمایش‌تان انتخاب کردید؟ در گفت‌وگویی که با هم داشتیم اشاره کردید که این نمایش اقتباسی از رمان معروف "لولیتا" اثر ناباکوف نیست اما بخش اول این نمایش برگرفته از این رمان است.

بهنام احمدی: معمولاً به دختر بچه‌هایی که زود به بلوغ جنسی می‌رسند و یا زود زن می‌شوند "لولیتا" می‌گویند. ما در شروع نمایش می‌بینیم که یک شخصی به دختر 13 ساله می‌گوید: "پس از مرگ پدرت بیا همسر من شو، من زندگی خوبی را برای تو می‌سازم". این قسمت ماجرا در رمان "لولیتا" اثر ناباکوف هم وجود دارد ولی ما از یک جایی به بعد سراغ مفهوم این اسم می‌رویم. کابوس دختر بچه‌هایی را روایت می‌کنیم که از مردهایی که در زندگی آنها وجود داشته‌اند انتقام گرفته‌اند. من اصلاً نمی‌دانستم که نام "لولیتا" را برای یک سری از عروسک‌ها هم استفاده می‌کنند.

در گفت‌وگویی که با یکدیگر داشتیم اشاره کردید که طراحی صحنه‌تان اقتباسی از یکی از نقاشی‌های اشر است ولی از آن طراحی هم دور شده‌اید.

بهنام احمدی: مجبور شدیم که دور شویم. طرح اولیه ما اصلاً این طرحی نبود که شما الان می‌بینید. طراحی صحنه ما کاملاً برگرفته از نقاشی اشر بود ولی به خاطر چند اجرایی بودن این روزهای سالن‌‌های نمایش مجبور شدیم که طراحی صحنه‌مان را تغییر بدهیم.

کتایون سالکی

خانم سالکی، شما از ابتدای تمرینات نمایش "لولیتا" کنار آقای احمدی بودید و در روند تمام تغییرات و وسواس‌های ایشان قرار داشتید. کدام نسخه از "لولیتا" باب سلیقه شما است؟ من در سایت تیوال می‌خواندم که تماشاگران از نمایش "لولیتا" قبلی راضی‌تر بودند.

کتایون سالکی: من نسخه قبلی را کمتر از این نسخه دوست داشتم. به نظرم متن نمایشنامه "لولیتا" یک متن ویژه است. آنقدر متن ویژه است که ما همه تحت تأثیر متن بودیم و در حرکت و بازی‌های‌مان می‌خواستیم متن را نشان بدهیم و سعی می‌کردیم کمترین تداخل را داشته باشیم. ما یک‌بار این متن را اجرا کردیم و آن قسمت از ذهن‌مان که آن آهنگ را دوست دارد ارضاء شده است و حالا می‌خواهیم از متن بگذریم و یک سری تصویرهای درخور به آن بدهیم که این‌ها در سطح مساوی از هم روی صحنه بیایند و متن در کنار اکت‌ها و میزانسن‌های صحنه‌ای و شیوه اجرایی دیده شود. نه اینکه متن جدا دیده شود و همه بگویند متن خوب بود ولی بقیه نمایش چیزی نداشت. من نمایش "لولیتا نسخه 12" را به دلیل فعال بودنش بیشتر دوست دارم. ما در این نسخه سعی کردیم درد و رنج و هر حسی که در متن وجود دارد را به زبان تصویر هم بگوییم. به هر حال یک سری مشکلات سر راه بود که کمی به بدنه کار ضربه زد. یعنی نتیجه آن چیزی که ما انتظار داشتیم و در طول تمرین کار کردیم نشد.

در مواجهه با نقش "لولیتا" چه چالش‌هایی داشتید؟

کتایون سالکی: از آنجایی که ما سال گذشته هم این نمایش را اجرا کرده بودیم، من با "لولیتا" انس و الفت گرفته بودم ولی امسال برایم سخت‌تر بود. من اعتقاد دارم که متن خودش برای بازیگر اولین راهنما است و متن می‌گوید که این کاراکتر کیست. اگر با دقت متن را جلو بروم، خود متن به من می‌گوید که چه‌کار باید بکنم. بخصوص متن‌هایی که ستون‌های اصلی آن یک سری استاندارد دارد. کاراکتر "لولیتا" آن‌طوری که در متن آمده است، یک آدم سختی کشیده‌ای است و در زندگی بسیار زود طعم خوب و بد را چشیده است. همه این‌ها باعث می‌شود که کمی آدم سنگینی باشد. از طرفی یک آدمی است که می‌خواهد انتقام بگیرد و این انتقام گرفتن منجر می‌شود به اینکه خودش را نفرین می‌کند. نفرین او هم منجر به این می‌شود که سه آدم دیگر هم به آن جزیره ورود پیدا می‌کنند. من در این نمایش بیشتر دوست داشتم که مریضی‌های "لولیتا" را نشان بدهم. کارگردان هم دوست داشت که از "لولیتا" قبلی فاصله بگیریم تا ببینیم خودمان به کجا می‌توانیم برسیم. مثلاً وقتی در زندگی به یک آدم فشار زیادی می‌آید قطعاً نمی‌تواند چند دقیقه یک جا بنشیند و مدام از جای خودش تکان می‌خورد. من این دفعه دوست داشتم نقش "لولیتا" را طوری بازی کنم که فعال‌تر شود و کمی آن ذهن مریض خودش را نشان بدهد تا اینکه خودش را پشت دیالوگ‌ها قایم کند.

به زعم من سردرگمی که در رویاها و کابوس‌های کاراکترها وجود داشت یک جورهایی به تماشاگر هم وارد می‌شد و ما می‌بینیم که تماشاگر هم در یک جاهایی از داستان دچار سردرگمی می‌شود. آیا این کار خودخواسته بود؟

فرزانه زینتی: شاید خواست کارگردان بوده است. ماجراها آنقدر پیچیده نیست و تماشاگر اگر حواسش جمع باشد و یک جورهایی تنبلی نکند و با نمایش همراه شود، قطعاً همه چیز را می‌تواند متوجه شود. ما به اندازه کافی نشانه‌هایی را گذاشته‌ایم که تماشاگر بفهمد الان کابوس کدام کاراکتر را داریم نشان می‌دهیم. به نظر من اتفاقاً این در هم رفتن کابوس‌ها و برگشتن آنها به جزیره می‌تواند خوب باشد. بنابراین بخشی از این سردرگمی‌ها خواسته خود گروه بوده است.

فرزانه زینتی

خانم زینتی، در ارتباط با نقش "بتی" توضیح دهید که چه چالش‌هایی با این نقش داشتید؟

فرزانه زینتی: نقش "بتی" چندان از فضایی که ما در آن زندگی می‌کنیم دور نیست. مدام می‌خواهد در زندگی یک در جدیدی را برای خودش باز کند ولی درها بسته می‌شوند. "بتی" به دلایل مسخره‌ای از طرف خانواده‌اش طرد شده و مهاجرت کرده است. فضای جدید هم او را نمی‌پذیرد و از طرف اطرافیانش دفع می‌شود. این آدم بیماری‌های روانی دارد و دچار بحران هویت می‌شود. هر چه تلاش می‌کند که بتواند به یک جایی برسد ولی نمی‌تواند و در نهایت به یک جزیره‌ای می‌رود که آنجا هم حالش خوب نیست. فکر می‌کنم این مسئله برای انسان عصر مدرن قابل لمس است. مخصوصاً برای ما که داریم در کشور ضعیف‌تری زندگی می‌کنیم. بنابراین نقش "بتی" برای من عجیب نبود و با کمک بچه‌ها و کارگردان سعی کردم کمی بیشتر به آن نزدیک شوم تا بتوانم آن را بهتر اجرایش کنم.

خانم اکبری، شما هم در اجرای "لولیتا" قبلی حضور نداشتید و جزو بازیگران جدید این نمایش هستید. توضیح دهید که در مواجهه با نقش "ستی" چه چالش‌هایی داشتید؟

الهه اکبری: از این دست اتفاق‌هایی که برای "ستی" می‌افتد ممکن است برای بسیاری از بچه‌های دیگر هم در همه جای دنیا بیفتد. من "ستی" را وجه دیگری از "لولیتا" می‌بینم. "ستی" شخصیت عجیب و غریبی نیست و ما امثال "ستی" را مدام در خیابان می‌بینیم و از کنار آنها رد می‌شویم. متأسفانه اتفاق‌هایی که برای "ستی" می‌افتد اصلاً عجیب و غریب نیستند. تجربه بازی کردن نقش "ستی" من را هر شب اذیت می‌کرد. فرض کنید هر شب یک آدم که صورت ندارد به شما می‌گوید: "بیا ببرمت دستشویی". اتفاق بسیار عجیبی است. از طرفی به قدرت رسیدن او هم یک اتفاق خوبی است که هر شب می‌افتد.

یکی از ویژگی‌های نمایش "لولیتا" این است که هر مخاطبی می‌تواند به گونه‌ای با آن همذات‌پنداری کند و دریافت‌های خودش را از نمایش داشته باشد.

الهه اکبری: تئاتر همین است.

فرزانه زینتی: در این نمایش چون سه بازیگر زن وجود دارد می‌تواند کمی وجه فمنیستی داشته باشد ولی هر مردی هم که نمایش "لولیتا نسخه 12" را ببیند یک نقطه‌ای از زندگی شخصیت "سین" وجود دارد که آن را درک کرده باشد.

الهه اکبری

الهه اکبری: به نظرم همین سلف ناکامی و استیصال حالی که در نمایش در جریان است اتفاق ملموس و قابل دیدن است. اگر بخواهیم در مورد آن حرفی که در رابطه با کامنت‌های سایت تیوال زدید فکر کنیم، شاید ما واقعاً زیادی تماشاچی را اذیت کردیم. مواجه تماشاچی با نمایش و کاراکترها از یک حد که بگذرد اذیت‌کننده می‌شود. به نظرم بهتر بود که کمی به تماشاچی آسان‌تر می‌گرفتیم و کمتر با آنها حرف می‌زدیم و می‌گذاشتیم که بیشتر ببیند. شاید این حجم از دیدن و شنیدن در کنار هم، تماشاچی را اذیت کرده باشد.

آقای احمدی، نمایش "لولیتا نسخه 12" فمنیستی است؟

بهنام احمدی: نمی‌دانم.

فرزانه زینتی: ما یک کاراکتر مرد هم داریم که بخشی از اذیت‌هایی که متوجه او می‌شود از طرف زن‌هایی است که در زندگی او وجود داشتند. یعنی کابوس‌های او یک سری زن هستند. مسئله نمایش در مورد آدم‌هایی است که اذیت می‌شوند و حالا این‌هایی که اذیت می‌شوند هر کدام‌شان به یک نحوی عقده‌گشایی می‌کنند. "لولیتا" می‌خواهد رئیس آنجا باشد و زندگی بقیه آدم‌ها در جزیره را دستش بگیرد. کاراکترهای دیگر هم همین‌طور. هر چیزی که در زندگی‌های قبلی خودشان نداشتند را اینجا می‌خواهند سر یک نفر دیگر خالی کنند. در نتیجه یک بهم ریختگی پیش می‌آید و تبدیل به انفجار می‌شود و کابوس‌های هیچ‌کدام‌شان تمام نمی‌شود.

البته شما هیچ‌گونه زمان و مکانی برای این نمایش در نظر نگرفته‌اید.

الهام اکبری: مهم انسانیت است و زمان و مکان اهمیتی ندارد. مهم این است که این اتفاق‌ها برای انسان‌ها به صرف انسان بودن می‌افتد. هزار سال پیش می‌افتاده است و امروز هم می‌افتد و در آینده هم خواهد افتاد. من فکر می‌کنم آسیبی که "سین" می‌بیند آسیب دنیای مدرن است و شاید این نوع آسیب قبل‌ترها وجود نداشته است. آدم‌ها قبلاً بسیار بهتر می‌توانستند به چیزی که می‌خواهند بپردازند. به نظرم اتفاقی که الان برای "سین" می‌افتد شاید 200 سال پیش نمی‌افتاد.

کتایون سالکی: من جامعه‌ای که ما داریم در آن زندگی می‌کنیم را بسیار شبیه به مکان نمایش می‌دیدم چون مشکلات جامعه ما بسیار شبیه مشکلاتی است که در این نمایش می‌بینیم، اما پس از دیدن فیلم "نیمفومانیاک" متوجه شدم که این ماجرا در همه جای دنیا وجود دارد و واقعاً مربوط به یک مکان خاص نمی‌شود ولی من دارم این ماجرا را در یک شهر تجربه می‌کنم.

مهدی شاهدی

آقای شاهدی، خودتان راجع به چالش‌هایی که در مواجهه با نقش "سین" داشتید بگویید.

مهدی شاهدی: من هم باید نقش "سین" به‌عنوان کسی که می‌خواهد سالم باشد و کار کند را بازی کنم که همسرش اجازه نمی‌دهد و هم نقش "سین" را بازی کنم که شاید مظلوم واقع شده است و از طرفی باید پدر و پدربزرگ باشد. فکر می‌کنم مردها همه یک "سین" هستند که گاهی یک هاله از پدربزرگ به دست می‌آورند و گاهی یک هاله از سر منشأ. باید این تضاد را بین خودشان حل کنند. من حدود 10 سال است که دارم تئاتر کار می‌کنم و حتی تئاتر محیطی کار کرده‌ام و در پارکینگ پابرهنه اجرا کرده‌ام. باور کنید حال من در آنجا بهتر از اینجا بوده است. مهدی شاهدی هم در کارش مثل شخصیت "سین" است. بازیگری است که هیچ‌وقت احترامش به آن اندازه‌ای که باید باشد نیست.

آقای احمدی، من نمایش‌های قبلی شما را ندیده‌ام ولی به نظر می‌رسد که دنیا برای شما پُر از خشونت است.

بهنام احمدی: بله، نمایش‌های قبلی من هم فضای خشنی داشتند. سلاخی کردن در تمام نمایش‌های من بوده است. همان‌قدری که فرشاد جعفری روی زبان جلو می‌رود و به داستان می‌رسد، من با فانتزی‌های ذهنم و تصاویری که روی شعرهای فرشاد می‌گذارم به یک داستان خطی تصویری می‌رسم. من زمانی که با متن فرشاد مواجه می‌شوم، متن فرشاد را شعر در نظر می‌گیرم. موسیقی که آن دیالوگ‌ها دارند در گوش ما ایجاد می‌کنند برای من مهم‌تر از آن داستانی است که دارد پیش می‌رود. من روی آن موسیقی کلمات می‌آیم تصویرهای ذهنی خودم را می‌چینم و از آن هم به داستان تصویری که قرار است به آن متن تزریق شود می‌رسم. از آنجایی که خشونت در متن‌هایی که کار کرده‌ام به صورت خودآگاه و یا ناخودآگاه وجود دارد، قطعاً تصویر ذهنی من هم به همان سمت می‌رود.

مهدی شاهدی: اصلاً طرح‌هایی که بهنام به فرشاد می‌دهد هیچ‌کدام طرح‌های رمانتیک و احساسی نیستند و همه آنها یک داستان بغرنج سنگین دارد. فیلم مورد علاقه بهنام "پرتقال کوکی" است.

ما یک گفت‌وگویی با آقای کوشکی داشتیم و ایشان می‌گفت من در بین جوانان امروز دارم خشونت را بسیار زیاد حس می‌کنم. مثلاً در مورد شاگردان خودشان می‌گفتند که آنها آنقدر خشونت را چند برابر می‌کنند که خود من گاهی می‌ترسم.

بهنام احمدی: آقای چرمشیر در نشستی که قبل از از جشنواره فجر برگزار شد صحبت می‌کردند و می‌گفتند من خیلی وقت است که دیگر در متن‌ها کلمه "دوست دارم" را نمی‌شنوم و فضای عاشقانه بین مادر و پسر را نمی‌بینم. ما باید در شبکه جم‌ تی‌وی دنبال چنین چیزهایی بگردیم. اگر در نمایش‌های‌مان "دوست دارم" بشنویم و یا فضای عاشقانه بین مادر و پسر را ببینیم نمایش کمدی می‌شود. اگر می‌خواهیم نمایش کمدی کار کنیم خب برویم کمدی کار کنیم. این جمله‌ها کمدی هستند.

یعنی جامعه ما این‌قدر خشن است؟

بهنام احمدی: به نظر شما خشن نیست؟ ما تازه داریم کمتر از واقعیت خشونت را نشان می‌دهیم. اگر می‌خواستیم واقعیت را بگوییم که مجوز نمی‌گرفتیم.

فرزانه زینتی: حداقل این است که ما خشونت را نشان بدهیم و به کسانی که این اتفاقات برای‌شان رخ داده است بگویم بیاید از یک جایی به بعد خودتان را بسازید و با ترس‌تان مواجه شوید. واقعاً من فکر نمی‌کنم دختری در جهان وجود داشته باشد که یکی از این اتفاقات برای او نیفتاده باشد و در زندگی آینده او تأثیر نگذاشته باشد. "ستی" هر شب دارد این ماجرا را تجربه می‌کند و به آدم‌های دیگر می‌گوید اگر این اتفاقات برای شما هم افتاده است یک جایی می‌توانید بلند شوید و خودتان را جمع و جور کنید. نمایش کمدی که توی سر هم می‌زنند کجای زندگی من را می‌گیرد؟ آن موقع تبدیل به سینمای بالیوود می‌شود که دارد یک شوخی الکی را به مردم بدبخت خودش تزریق می‌کند تا آنها در ذهن‌شان احساس خوشبختی کنند.

شما دو طراح لباس داشتید. طراحی لباس نمایش به نظرم بسیار جالب است و بازیگر یک لباس را به شکل‌های متفاوت استفاده می‌کند.  این مدل طراحی خواسته خود شما بود؟

بهنام احمدی: طاهر نیکخواه ابیانه که هم طراح صحنه و آکسسوار ما بود و هم طراح لباس، یک مجسمه‌ساز و نقاش است و کار اصلی او مجسمه‌سازی است. طاهر ساکن ایران نیست و ما در آن دو ماهی که او در ایران بود شروع به کار کردیم و به چند طرح برای طراحی صحنه رسیدیم. طراحی لباس هم به همین شکل. طاهر برای ما طراحی کرد و از ایران رفت. طراح لباس "لولیتا" قبلی خانم شیدا زواری بودند. وقتی طاهر از ایران رفته بود به شیدا زواری گفتم ما به کمک تو نیاز داریم و ایشان هم به کمک ما آمد و هم لباس زمینه بچه‌ها را طراحی کرد و هم فرم‌هایی که بچه‌ها می‌خواستند داشته باشند را در آورد. این‌طور شد که طراح‌های لباس ما دو نفر شدند. طرحی که می‌بینید طرح مدنظر خودم بود.

با توجه به حساسیت‌هایی که به کارتان دارید آیا نظرات بازیگران را هم در کار اعمال می‌کردید؟

بهنام احمدی: من 90 درصد مواقع نظرات خودم را می‌شورم و کنار می‌گذارم. صادقانه بگویم مثلاً من الان این بشقاب را دوست دارم ولی پنج دقیقه بعد دیگر آن را دوست ندارم. من در زندگی خودم نیز همین‌طور هستم و این ماجرا فقط مختص تئاتر نیست. آقای پورآذری همیشه به من می‌گوید تو چرا از کار قبلی خودت این‌قدر بد می‌گویی؟ من یادم نمی‌آید کاری تولید کرده باشم و پس از اجرای آن بگویم من از این کارم راضی هستم و آن را خیلی دوست دارم. من حتی فیلم هیچ‌کدام از کارهای خودم را هم ندارم. حتی اجرای نمایش "لولیتا" را هم از شب دوم، سوم اجرا به بعد نمی‌دیدم. دوباره یک سری تغییرات در متن آن دادم تا جذاب‌تر شود. من اخلاقم این است که مدام باید تغییر بدهم تا برایم خوشایند باشد. ممکن است ریزترین چیز هم یک‌دفعه من را آزار بدهد. مثلاً اگر یک نخ از گوشه دکور بیرون زده باشد آنقدر برای من مسئله مهمی می‌شود که کلیت اجرا را زیر سوال می‌برم. باید همه چیز مو به مو دقیق باشد. اما با وجود برخی شرایط در تئاتر، چگونه با عشق سراغ تئاتر بیایم؟ چطور به بازیگرانم انرژی مثبت بدهم؟ فکر کنید با تمام آن حساسیت‌ها چقدر سر این کار پیر شدم.

آیا پرونده اجرای نمایش "لولتیا" پس از "لولیتا نسخه 12" بسته می‌شود؟

بهنام احمدی: بله. من در اول جوانی و کارم قرار دارم ولی به طور کل از تئاتر زده شده‌ام و هیچ انرژی ندارم که بخواهم برای تئاتر ذوق و شوق داشته باشم. بیشتر از اینکه دیده شوم این مسئله برایم اهمیت دارد که خودم از اجرای نمایش لذت ببرم. نمایش "لولیتا" قبلی را همه دوست داشتند و شاید چندان "لولیتا نسخه 12" را دوست نداشته باشند ولی اگر کل جهان جمع شوند و بگویند که ما از این اجرا بدمان می‌آید، من این اجرا را بیشتر از اجرای قبلی دوست دارم. مهم این است که من از نمایشم لذت ببرم. اگر قرار باشد که تئاتر این‌طور ادامه پیدا کند بهتر است که من با 10-15 نفر تماشاگر نمایشم را اجرا کنم چون اجرای آن طوری بیشتر به من لذت می‌دهد. من باید به بازیگر و سایر عوامل انرژی مثبت بدهم ولی وقتی من حالم خوب نیست چجوری می‌خواهم حال تهیه‌کننده، بازیگر و عوامل پشت صحنه‌ام را خوب کنم؟ یا از بی‌تجربگی من است که نمی‌توانم این شکلی رفتار کنم یا چیز دیگری، اما من این هستم!

نکته جالبی که وجود دارد این است که برای اکثر صحنه‌های نمایش موسیقی ساخته شده است.

بهنام احمدی: بله. ما 21 صحنه داریم و برای تک تک صحنه‌ها موسیقی ساخته‌ایم.

و قائدتاً این خیلی هزینه‌بر بوده است...

بهنام احمدی: جدا از هزینه‌ای که برای آن شد، خیلی هم زمان‌بر بود و یک جمع زیادی را درگیر کرد. واقعاً کسانی که موسیقی این کار را ساختند نوازنده‌های خوبی هم بودند. امین مانیان که به‌عنوان آهنگساز با ما کار کرد هم فوق‌العاده آهنگساز خوبی است و به خودش هم گفتم من اگر بخواهم کارهایم را در آینده ادامه بدهم، همه را با تو کار می‌کنم چون فضای ذهنی‌مان خیلی به هم نزدیک است. شاید بعد از فرشاد اولین کسی است که پیدا کرده‌ام که می‌توانم با او ادامه بدهم.

کاملاً مشخص بود که موسیقی صرفاً برای‌تان حالت تزئینی ندارد.

بهنام احمدی: اصلاً. سعی‌مان بر این بود که شاعرانگی دیالوگ‌ها و ریتم موسیقی همدیگر را تکمیل کنند.

پروژه بعدی‌تان بعد از این نمایش چه خواهد بود؟

بهنام احمدی: من اواخر پاییز می‌خواهم یک فیلم کوتاه بسازم. قبلاً یک مستند ساخته‌ام و این اولین فیلمم است که می‌خواهم آن را سکانس پلان بسازم. فیلمنامه این اثر را فرشاد نوشته است. ما الان یک سالی است که می‌رویم لوکیشن فیلم را می‌بینیم و درگیرش هستیم. من به خاطر این از فیلم راضی هستم که شما بعد می‌توانید آن را ببینید و تغییر بدهید ولی تئاتر مواجهه مستقیم است. من کارگردانی هستم که بعد از هر دو اجرا تمرین می‌گذارم و کارم را تغییر می‌دهم ولی خیلی‌ها این کار را نمی‌کنند و یک‌دفعه 30 شب را می‌بندند و روی صحنه می‌روند.

بهنام احمدی کتایون سالکی مهدی شاهدی فرزانه زینتی الهه اکبری شهاب بهزادی

آقای بهزادی شما اکنون مشغول کار دیگری هستید؟

شهاب بهزادی: خیر. من الان در حال انجام کارهای مهاجرتم هستم. ممکن است بهنام احمدی از یک سری چیزها عصبی باشد اما من به شخصه معتقدم انسان در طول زندگی‌اش کلاً در حال تجربه کردن است. حتی اگر بخواهیم به طور اخص درباره تئاتر و سینما هم صحبت کنیم، کارگردان‌های بزرگی مثل علی رفیعی و حمید پورآذری حتی در سن‌های بالا هم در حال تجربه کردن هستند. ما هم یک تیم جوان هستیم که داریم در تئاتر کار می‌کنیم و همه کارها را هم با هزینه‌های شخصی خودمان انجام داده‌ایم و این برای ما تجربه بوده است. اتفاقات تلخ و ناخوشایندی افتاده است اما من، به طور کلی از خروجی هنری که داشتیم راضی هستم. ما یک سری ساختارها را شکستیم و طبق ساختارهای معمول پیش نرفتیم و این از نظر هنری خودش یک اتفاق است. شاید به همین خاطر باشد که کار ما برای خیلی‌ها قابل درک نیست ولی ما یک کار جدید کرده‌ایم و این خودش برای شخص من رضایت‌بخش است. من عصبانی هم نیستم.

بهنام احمدی: خیلی‌ها به من می‌گفتند این تهیه‌کننده از کجا پیدایش شده و تو او را از کجا آورده‌ای، در حالی‌که شهاب بهزادی به‌عنوان تهیه‌کننده به من کمک کرد و واقعاً از روز اول به من گفت که من آمده‌ام یک تئاتر خوب تولید کنم و نه فکر برگشت پول هستم و نه فکر این هستم که بخواهم از این اجرا یک اعتباری کسب کنم. شهاب بهزادی اجراهای قبل من را دیده بود و وقتی با من صحبت کرد گفت من آمده‌ام که یک تئاتر خوب روی صحنه برود. من این حرف را از هیچ‌کدام از تهیه‌کنندگان و مدیر تولیدهایی که برای کارهایم با آنها صحبت کرده‌ام نشنیده‌ام چون خود تئاتر اصلاً برای‌شان مهم نیست. من می‌گویم یک نفر آمده که اصلاً مهم نیست تو او را می‌شناسی یا نمی‌شناسی چون این آدم دارد بدون هیچ چشمداشتی سرمایه وارد تئاتر می‌کند تا یک نمایش خوب روی صحنه برود. کاری ندارم که من تئاتر خوب روی صحنه برده‌ام یا نه، این را باید تماشاگر بگوید ولی حرف من این است که وقتی همچین سرمایه‌ای (به معنای شخص) وارد تئاتر شده است چرا نمی‌آییم این آدم را در تئاتر نگه داریم؟ چرا داریم او را پس می‌زنیم؟ چرا جنگ و دعوا داریم؟ متأسفانه دو نفر در تئاتر هستند که همه آنها را می‌شناسند و فقط آن دو نفر باید در تئاترها سرمایه‌گذاری کنند. البته آنها هم سرمایه‌گذاری نمی‌کنند و فقط اسم‌شان است که کار می‌کند. من می‌گویم واقعاً امثال شهاب بهزادی کم پیدا می‌شود. یک زمانی مهرداد بهاءالدینی هم آمد کار کند ولی اذیتش کردند. امثال این آدم‌ها کمتر به سمت تئاتر می‌آیند و اگر می‌‌آیند واقعاً باید حفظ‌شان کرد. کسی که نه پولش کثیف است که بخواهیم به او تهمت بزنیم و نه چیز دیگری. یک جوانی است که خودش کار کرده و پولی که در اختیارش است حاصل دست‌رنج خودش است و دنبال چهره و بازگشت سرمایه عظیم نیست. واقعاً حیف است اگر بگذاریم همچین آدم‌هایی از تئاتر بروند و دیگر از تئاتر حمایت نکنند.