سرویس تئاتر هنرآنلاین: در تئاتر، محوریت دادن به افرادی که در تاریخ و جامعه موقعیتی خاص و کنش‌زا دارند و وضعیت‌شان می‌تواند رازگشای عینی نوع احساسات، ذهنیات و واکنش‌های رفتاری و گفتاری آنان باشد، همواره سبب جامعیت موضوعی و ابتکارات اجرایی شده است. در نتیجه، می‌توان درباره شخصیت و موقعیت خواسته یا ناخواسته این پرسوناژها قضاوت کرد و این مقوله هم پیوسته با چالش‌های معین و کنش‌زائی همراه است، زیرا گاه حتی خود آن‌ها و وضعیت‌شان را متناقض و پارادوکس‌گونه نمایش می‌دهد؛ پی بردن به این تناقضات، زوایای تاریک یا نادیده روان این آدم‌ها را روشن و به دور از هر نوع جانبداری عملاً نوع شخصیت‌شان را به نمایش می‌گذارد. ممکن است هنگام نمایش برخی از تماشاگران از این آدم‌ها خوششان نیاید، اما نشان دادن چهره و کارکرد واقع آن‌ها در داستان زندگی‌شان، خالی از داده‌های اجتماعی، سیاسی، تاریخی و روانشناختی نیست و حتی پرداختن به آن‌ها سبب می‌شود ذهن تماشاگران به شرایط اجتماعی و سیاسی معطوف شود و نهایتاً همه چیز تاویل‌آمیزتر و کنش‌زاتر شود.

نمایش "جنگنامه غلامان" به نویسندگی بهرام بیضائی و کارگردانی محسن حسینی که به عنوان یکی از نمایش‌های چارت اجرایی نوزدهمین جشنواره آئینی و سنتی در سالن قشقائی اجرا شد، از نظر موضوعی و محتوایی به وضعیت چنین آدم‌هایی می‌پردازد که کارشان غلامی کردن برای ارباب‌هاست. بازیگرانی که نقش غلام سیاه‌ها (الماس، یاقوت،مبارک) را ایفا می‌کنند، با چهره‌پردازی سیاه شده‌اند. هرسه غلام سیاه، یادآور پرسوناژهای محوری و سیاه نمایش‌های عروسکی و تخت‌حوضی‌اند و بهرام بیضائی در جایگاه نویسنده متن اصرار دارد تماشاگران این موضوع را بدانند و نیز بفهمند که در این اثر برای چنین پرسوناژهائی سرنوشت دیگری رقم خورده که با واقعیت هم‌خوانی بیشتری دارد؛ ضمن آن‌که بر ساختار "نمایش در نمایش بودن" اثر نیز تاکید شده و این نکته در گره‌گشایی نسبی پایانی آشکار می‌شود؛ بنابراین، هم‌آمیختگی مدیوم نمایش با واقعیت زندگی پرسوناژهای سیاه هم در متن جزو اولویت‌های محتوایی و حتی شیوه اجرایی این نمایش در نمایش است.

به دلیل "مرد پوش شدن" همه زنان، این اجرا را باید نمایش زنانه به حساب آورد؛ البته در پایان نمایش و هنگام گره‌گشایی از موضوع حضور زنان در نمایش درون متنی، چنین وانمود می‌شود که یکی از زنان مردنما، واقعاً مرد است. یک موضوع عاشقانه بین دو تا از غلام‌ها وجود داشته و یکی از زن‌ها برای رسیدن به مرد مورد نظر، به نوکری ارباب و مردپوش شدن تن داده است، اما اینجا تناقضی آشکار وجود دارد: همان مرد غلام عاشقی که زن در لباس مردان و به عنوان نوکر ارباب در پی یافتن او بوده، به شکل متناقض و پارادوکسیکالی در این اجرا عملاً یک زن مردپوش شده است!؟

اجرای همه نقش‌های مردان (غلام‌ها و ارباب‌ها) توسط زنان سبب شده که نمایش در اجرا از محتوای خودش فاصله بگیرد: صدای زنان، نازک و جیغ‌گونه و تظاهر به تغییر در شیوه بیان هم مزید بر علت شده است. بخش مهمی از معنا و معنی جملات قابل فهم نیست و لابلای جیغ‌ها و اداهای گفتاری زنانه‌ای که مردانه نشده، به وادی ابهام و فراموشی سپرده شده است.

میزانسن‌ها تکراری و هیچ ارتباطی با مضمون و شرایط روحی و روانی پرسوناژها ندارند. تصاویر ویدیو پروجکشن که عمده‌تاً شامل نقاشی‌های پرده‌ای و قهوه‌خانه‌ای از جنگ‌های رستم و اشکبوس، رستم و دیوان، اسفندیار، افراسیاب، سیاوش و ...است، هیچ ربطی به موضوع نمایش ندارند و بیش از پنج بار به طور تکراری نشان داده می‌شوند؛ لازم به تاکید است که سرسپردگی غلامان سیاه به اربابان‌شان و پهلوان خطاب کردن ارباب‌ها توسط آن‌ها دلیل موجهی برای استفاده از چنین ترفندی نیست: "نباید بجنگیم. اونا باید بجنگند، پهلوونا!"؛ در دیالوگ پیش گفته منظور از پهلوونا، ارباب‌ها هستند.

باید یادآور شد اساساً حرف‌های غلامان به علت "صدای زنانه، حالات و ریتم شیوه غلط بیان‌شان" که به شکل متناقضی "صدای سنج‌زنی" توسط خود آن‌ها هم اضافه شده، عملاً گوش آزارند و در انتقال محتوای جنگ‌های شخصی پرسوناژهای سیاه و به قیاس در آوردن اربابان ظاهراً پهلوان‌گونه‌شان، الکن هستند.

دیالوگ‌ها به قیاس آن‌که توسط بیضائی نوشته شده‌اند، طبق معمول موجز و دراماتیک‌اند. از میان نصفی از دیالوگ‌های قابل شنود می‌توان به عنوان مثال به چند دیالوگ اشاره کرد: "گرگ، گرگ را نمی‌کشد. آدمیزاد، آدمیزاد را می‌کشد"، "این دنیا برای من، دنیای دیگر برای دشمنانم"، "بخوابیم که خواب‌های بد ببینیم"، "خواب می‌بینم که بیدارم"، "اگه مچم رو می‌گرفت، مچ خوبی بهش می‌دادم" و ... .

در این اجرا به رغم پرسوناژ محوربودن متن و الزام شخصیت‌پردازی آدم‌های نمایش، کسی شخصیت‌پردازی نمی‌شود؛ بازی بازیگران ناهماهنگ، با ریتم تند (در حرکت و گفتار) و در صحنه‌های متعددی، تکراری است. میزانسن‌ها در حرکات دورانی، خطی و موقعیت‌های ثابت سه سویه و مثلث شکل تکراری خلاصه شده‌اند که اگر تاویل‌دار بودند، می‌شد آن‌ها را موجه و نمایشی ارزیابی کرد؛ به همین دلیل تحلیل بازیگری بازیگران در این نمایش به کلی منتفی است.

طراحی صحنه شامل کادر سفید انتهایی برای نشان دادن تصاویر ویدیوئی است. کف صحنه هم یک دایره خط‌کشی شده سفید در نظر گرفته که بازیگران در بیرون یا داخل آن بازی می‌کنند. این طراحی به دلایل ذکر شده در مورد پخش بخشی از تصاویر شاهنامه و نیز عدم نمایشی بودن میزانسن‌ها، عملاً غیرکارکردی است.

یک نوازنده با ادوات موسیقی گوناگون در گوشه صحنه گاهی یکی دو سطر ترانه آوازگونه هم می‌خواند، ولی کار اصلی او ایجاد صداهای افکت‌وار برای صحنه‌هاست. در جاهایی از اجرا از ریتم  زورخانه‌ای و در جاهای محدودی به طور ضمنی و تلویحی از شیوه نقالی (پرده‌خوانی) به طور ناقص و صرفاً نمایه‌ای استفاده شده است. طراحی لباس‌ها مناسب و کاربری نور در راستای اجراست.

نمایش "جنگنامه غلامان" به کارگردانی محسن حسینی از نظر محتوایی عملاً نارسا و حتی گاهی مبهم و به لحاظ اجرایی با توجه به کاستی‌های فوق‌الذکر، بسیار ملال‌آور است و عملاً تماشاگران را خسته می‌کند.