سرویس تئاتر هنرآنلاین: تئاتر معاصر انگلیسی تا حوالی دهه 70 یعنی زمانی که دچار یک رنسانس مشکوک بود، دوره‌ای را نشان می‌دهد که تحت سلطه و نفوذ (برنارد شاو) تا حدودی کم خون، بی‌رونق و نخ‌نما شده است و باید هم به چنین بلیه‌ای گرفتار می‌آمد. آری عمق شعری، این نابغه ادبیات نمایشی انگلیس، یک سره از رخت و ریخت درام‌نویسان گریخته بود. "شاو" هزال و بذله‌گو و اهل طعنت و مزیح از لابلای نمایشنامه‌های ظاهرا شاعرانه، اما در عمق خالی‌تر از خیال و تهی‌تر از هر طنز استادانه‌ای، تنها راه تعالی و پیشرفت تئاتر انگلیس را نزدیک به سه دهه سد کرد و بسیاری از درام‌نویسان جدید و جوان را راه میان بری آموخت که سرشت و سرنوشت و نهایت آن چیزی جز یک لودگی و فکاهه‌پردازی و سراب نبود. شاو حتی در نمایشنامه‌های ظاهرا جدی و عبوسش هم، بیش از یک ملودرام‌نویس سطحی نیست. بعضی اوقات کوشش‌هایی به منظور بهره‌گیری از رگ و ریشه‌های شعری دیده می‌شد. مثلا "سینگ" آن را در زندگی روستایی ایرلندی جستجو می‌کرد و یا "شون اوکیسی" در محله‌های کثیف دوبلین.

اگر به خارج از انگلیس نگاه کنیم وضع دیگری خواهیم دید. دگرگونی و تحول درونی و ژرفی که در تئاتر جدید انگلیس پدید آمده بی‌گمان تحت تاثیر و نفوذ سرزمین‌های دور و خاصه نخبگان و سرآمدان تئاتر قرن بیستم از جمله آلمان بوده است؛ به ویژه تحت نفوذ تئاتر حماسی برتولت برشت و تکنیک فاصله‌گذاری این مبدع و مبدا تئاتر مدرن و یا تئاترهای پوچ. توجه ویژه درام‌نویسان انگلیسی از سال 1995 به بعد، بیشتر معطوف به اعتراض‌ها و رخ برتافتن‌های اجتماعی و سیاسی بوده است. گونه‌ای ستیز و خشم و اعتراض بر علیه نظام‌های ستمگر که در تحلیل آخر فی‌الجمله راه و روش جدا از انضباط و دقت عمل مردمی و فراگیر دارند. آزبرن در نمایشنامه "با خشم به یاد آر" نمون گویایی است از ردیه‌ای بر ضد اشرافیت ورشکسته و وازده و منقرض انگلیسی. در این اثر نویسنده چندان بی‌محابا، صریح و رو در رو با طبقه اشرافیت منحط انگلیسی از چالش و تنش درمی­‌آید که ماحصل و محصول کار تنها نشان دهنده یک تیپ با عنوان "مرد جوان خشمگین" نیست. جیمی پورتر در این نمایش در عین حضور در متن و بطن منجلاب و گندابی به نام زندگی، دوست‌دار آرمان‌های متعالی و برین نیز هست. او در مراسم سوگ خانم "تنر" شرکت می‌کند و رنجبران و کارگران را بی‌آن که از درون تظاهر کند، از عمق جان پاس می‌دارد و انگاره‌های اندیشگی سیاسی دارد و این بی‌سبب نیست چرا که "آزبرن از علاقه‌مندان برتولت برشت است و به عقیده درام‌شناسان و صحنه‌پردازان نفوذ برشت در آثاری چون "لوتر" نیز محسوس است".

جیمی که در هر حال حسرتی عمیق و زخمی کاری از تبعیض و تعارضات اجتماعی به دل دارد، در عین آن‌که تناقض‌پرداز و ظاهرا ضد و نقیض‌گوست – این نه یک خصلت بد که عین طبیعی بودن و اساسا فطرت بشری است – در جایی خطاب به آلیس همسرش می‌گوید: "حضرت اسقف ناراحتند از این که شخصی به اشاره گفته است که ایشان از اغنیاء در مقابل فقرا طرفداری می‌کنند. ایشان می‌فرمایند که اصلا منکر وجود اختلاف طبقاتی هستند و منشا این فکر که مصرانه و مغرضانه در اذهان انتشار یافته، طبقات کارگر بوده‌اند".

در وانفسای پله‌نشینی‌ها و گوشه دنج عافیت‌طلبی‌ها، سینه مالامال درد است، ای دریغا مرهمی "جیمی" تنها در برهوت و برکه عفن و چرک و کثیف زندگی، هوای دل سپردن به فضاهای دیگر دارد: "خدا، چقدر آرزوی دیدن ذره‌ای شوق معمولی آدمیزاد را دارم. آره شوق. دلم می‌خواهد یک صدای گرم و شورانگیز فریاد بکشد بارالهی، شکر که زنده هستم. فکری به خاطرم رسیده. بیایید یک بازی کوچکی راه بیاندازیم. بیایید تظاهر کنیم که آدم هستیم که واقعا زنده هستیم. فقط برای مدت کوتاهی چه می‌گویید. ها؟ بیایید تظاهر کنیم که آدم هستیم. خدایا چند وقت است که با کسی نبوده‌ام که از چیزی سر شوق بیاید، برایش حرارت به خرج بدهد و از آن ذوق کند".

اما آزبرن در عین حال که از طنز و طیبات دلنشین کلام فایدت برمی‌گیرد، در ساخت و پرداخت شخصیت "جیمی پورتر" نیز از هوشمندی‌ها و توانایی‌های دراماتیک غافل نمانده است. جیمی این رند عافیت سوز، این تنها و یگانه می‌گوید: "این حقیقت را هم باید بگویم که زندگی کردن در عصر آمریکایی کار ملال‌آوری است. مگر اینکه آدمی خودش هم آمریکایی باشد. شاید همه بچه‌های ما آمریکایی باشند. باز این خودش، تسلی خاطریست".

آیا جیمی به راستی رحیل نابهنگامی است که در جیفه دون این روزگار ادبار و پرافلاس، جایی ندارد؟ "هلنا - هیچ می‌دانی من عیب جیمی را کشف کرده‌ام؟ و در حقیقت خیلی چیز ساده‌ای است. جیمی برای این دور و زمانه خلق نشده."

ناقدانی که "با خشم به یاد آر" را در نخستین اجرا نپسندیدند، بیشتر به این علت بود که خشم جیمی و خرده‌گیری‌های پی در پی او را ثقیل و غیرقابل هضم می‌افتند. جیمی برعکس برای ناقدان دیگر نماینده نسل جوانی بود که پس از جنگ جهانی دوم دل به حکومت کارگری بسته و امید به وجود آمدن بهشت آزادگان نهاده بود و اکنون که امید خود را بر باد رفته می‌دید، بانگ اعتراضش به فلک می‌رسید. برای اینان "جیمی پورتر" هملتی دیگر بود.

IMG_20190727_210855

از سال 1956 "رویال کورت تئاتر" انگلیس، نمایشنامه‌هایی بر صحنه آورد که قبلا از طرف مدیران "وست اند" به عنوان عوامل فساد رد شده بود و نمایشنامه‌های پر سر و صدایی نظیر "با خشم به یاد آر" اثر جان آزبرن، با چنان موفقیت مالی روبرو شد که تصورش نیز نمی‌رفت.

"با خشم به یاد آر" نمایشنامه‌ای است که اگر هم انقلابی باشد به خاطر محتوای آن است و نه به خاطر شکل آن. آزبرن با نمایشنامه‌نویسان مدرنی چون بکت، یونسکو و اساسا اصحاب تئاتر پوچی فاصله زیادی دارد.

ریشه‌های کاراکتر "مرد جوان خشمگین" از نظر سنت و سبق فضل به نمایشنامه "بعل" برشت می‌رسد. شاعری خشمگین که با بی‌قیدی و بی‌تعهدی، در ساحت و مساحت اجتماعی می‌­ژکد و می‌خزد و لمحه‌ای حتی، حس مسئولیت و تقید به جامعه را ندارد. عشق می‌ورزد، گیتار می‌نوازد، اهل باده‌نوشی و روی هم یک خراباتی جوان بوده و شعر و شاعری را برای اغوای این و آن برنشانده است. بعل برشت مانند "جیمی پورتر" جان آزبرن، نماد و نماینده‌ای است از نسل سرخورده، عاصی و بلاتکلیف پس از جنگ جهانی دوم که معتقد بود: آدمی در عالم خاکی نمی­‌آید به دست / عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی. از نظر مقایسه کار برشت، "با خشم به یاد آر" جان آزبرن وجوهی دارد که از اشتراک حکایت می‌کند. اما اثر برشت شاعرانه و منظوم است، حال آن‌که نمایش آزبرن با پوسته و لایه و رویه خشن زبان سر و کار دارد. آزبرن زخم را پس از برشت، بر تنه کاری درخت چشیده و برشت نیز با "بعل" در واقع نویسنده‌ای پیشگو را رقم زده است. زبان برشت همانند زبان شعر آلمانی است و زبان آزبرن زبان ته شهر لندن با همان خشونت، تراش نخوردن و ناپالوده بودن. "بعل" نخستین اثر نمایشی برشت، طغیانی است افسار گسسته. جوشش نیرویی است غریزی که هیچ قاعده‌ای و هیچ مرزی به بندش نمی‌کشد. خشونتی است شاعرانه در برابر دنیایی بی‌رحم و دشمن خوی. بدبینی و بی‌بند و باری این اثر، انعکاس زندگی بی‌سامان پس از جنگ است. بعل مکانیسین بی‌کار و شاعر بی‌بند و باری است که در کاباره‌ها آواز می‌خواند و گیتار می‌نوازد. عیاش است و هرزه گرد. به هیچ قانون و قاعده اخلاقی پایبند نیست. با بی‌شرمی و خشونتی شگفت زن‌ها را اغوا می‌کند. همه زندگی‌اش این است که شعر بگوید، آواز بخواند، گیتار بزند، می بنوشد و عشق بورزد و در این راه اگر پیش آید، می‌تواند آدم هم بکشد. اما تنهاست و احساس تنهایی هیچ گاه رهایش نمی‌کند. شاید عصیان او هم برای گریز از تنهایی است. سرانجام بهترین دوستش را می‌کشد و دور از همه، در تیرگی تنهایی در کومه‌ای جان می‌دهد.