سرویس تئاتر هنرآنلاین: آثار برجسته داستانی که خصوصیات ساختاری و داشته‌های محتوایی و عمیقی داشته باشند، چنانچه ویژگی‌ها و داده‌های دراماتورژیک شاخصی، آن‌ها را برای تنظیم و آدابته کردن و متعاقباً اجرای روی صحنه، مناسب و انتخاب شدنی کرده باشد، به نمایشنامه و نمایش‌های جذاب و ماندگاری تبدیل خواهند شد؛ اقتباس یا آدابته کردن آن‌ها عملاً ساختاردهی تازه‌ای را طلب می‌کند تا دراماتیک و تئاتری شوند؛  اما حتی اگر متن هم خوب و با ابتکار تنظیم و نوشته شده باشد، هنگام اجرا ممکن است با اشتباهی محوری، اثر مورد نظر از سبک و سیاق خود تا اندازه‌ای فاصله بگیرد و جذابیت کم‌تری داشته باشد. معمولاً چنین اشتباهی در آثار شاخص و ساختارمند به مراتب برجسته‌تر جلوه می‌کند و همزمان نیز به عناصر اجرایی دیگر هم آسیب می‌زند. علت بروز چنین عارضه‌ای همانا خوب تحلیل نکردن متن اصلی و تاکید زیاد نویسنده دوم بر نقطه نظرات و سلیقه‌های ذهنی و شخصی خود است.

نمایش "جنایت و مکافات" که بر اساس رمان مشهور و بسیار شاخص "فئودور داستایوفسکی" توسط رضا ثروتی برای اجرای روی صحنه بازنویسی و آدابته شده و تغییراتی نسبی هم در آن داده شده، با طراحی و کارگردانی خود او، هم اکنون در تالار وحدت اجرا می‌شود؛ این نمایش در ارتباط با موارد پیش گفته، حائز نقد و بررسی است. در رابطه با متن باید یادآور شد که رضا ثروتی به موازات کشتن پیرزن به دست   "راسکولینکوف" بر قتل‌های دیگر که دیگران مرتکب می‌شوند و حتی بر خودکشی هم تاکید داشته است؛ این نکته، محوریت قتل پیرزن را کم‌تر کرده و در عوض، پریشان‌حالی و پریشان‌ذهنی "راسکولینکوف" که اساساً او را بیمارگونه و با عدم تعادل ذهنی و رفتاری نشان داده، بسیار  برجسته شده است. در رمان "جنایت و مکافات" اثر داستایوفسکی موقعیت تنگنائی، فقر و تنگدستی و تفکر درباره مضمون عدالت و بی‌عدالتی در کنار حساسیت‌های عاطفی، ذهنی و روحی روانی "راسکولینکوف" و این‌که راه برای نجات مظلومان و تنگدستان چندان باز نیست و شرایط دشوار اجتماعی همواره گریبانگیر آن‌ها و تعیین‌کننده سرنوشت‌شان است، محوریت دارد و قتل پیرزن هم، چیزی را ساماندهی نمی‌کند، حتی تا اندازه‌ای  وضع  پرسوناژ بدتر می‌شود، اما در همان مقطع زمانی و وضعیت تنگنایی به آن به مثابه یک واکنش انسانی (حتی جبرآمیز) اشاره شده است. بخشی از این مضمون در اجرای فعلی هست و البته مقوله تعریف وجدان و عدالت از منظر قانون و نیز از دیدگاه انسان فقیر، تنها و بی‌پشتوانه در قیاس با انسان مال اندوز که در اثر داستایوفسکی هم برجسته و محوری شده، اینجا هم مطرح است. در اکثر آثار داستایوفسکی، بن‌مایه‌های روان‌شناختی و نفوذ به پنهان‌ترین زوایای شخصیت کاراکترها و همزمان توجه به شرایط اجتماعی و موقعیت انسان از اهمیت زیادی برخوردارند.

نکته بسیار مهم در رابطه با اجرای نمایش "جنایت و مکافات" استفاده از طراحی صحنه تمثیلی است که بخشی از واقع‌گرایی روانکاوانه  داستایوفسکی را ضایع کرده و ذهنیت‌های فانتزیک، حتی گرافیکی، گوتیک و وحشت آفرین را وارد اجرای متنی کرده که موضوع و سبک و سیاق‌اش با این مقوله‌ها منافات دارد: یک درخت به گونه‌ای عمدی و تمثیلی از وسط سه اتاق روی هم بنا شده یک مسافرخانه، عبور داده شده است و در هر اتاقی بخشی از آن وجود دارد؛ دو طرف این بنای سه طبقه را، پلکان‌های مارپیچی کامل می‌کنند. در اتاق پایینی ریشه‌های ظاهراً خشکیده درخت با لامپ‌های روشن زیادی تزئین شده و ساقه درخت از اتاق وسطی گذشته و شاخه‌هایش در اتاق بالایی است؛ "راسکولینکوف" در این اتاق بالایی به سر می‌برد؛ این طراحی متناقض و بی‌ربط به موضوع و اجرا، از جذابیت نمایش کاسته و برجستگی موضوع صحنه‌ها بدون دلیل به آن معطوف شده است؛ ضمناً هنگام استفاده از یک اتاق، اتاق‌های دیگر اغلب خاموش و اضافی‌اند. طراحی سه گانه فعلی که تا آخر نمایش ثابت است، معمولاً برای نشان دادن رخدادهای همزمان (البته بدون استفاده از درخت) که به هم مرتبط‌اند و بر هم تاًثیر می‌گذارند، مناسب است. رضا ثروتی با تفکر بیشتر، می‌توانست از یک دکور سه اتاقه، حول محوری قابل چرخش استفاده کند؛ برای هر اتاق هم به تناسب پیش برد موضوع، طراحی‌های جداگانه‌ای در نظر بگیرد و این درخت تمثیلی و طراحی گرافیکی صحنه را کنار بگذارد.

به علت چگونگی طراحی صحنه، وقتی بازیگران در اتاق‌های دوم و سوم حضور دارند، گاهی دیالوگ‌های‌شان کاملاً شنیدنی و قابل درک نیستند. در این نمایش، "راسکولینکوف" دیگر آن جوان دانشجو نیست، بلکه عملاً تبدیل به فرد میانسالی شده که بسیار شبیه خود داستایوفسکی است؛ با وجود این، بابک حمیدیان در چارچوب ذهنیت‌ها و برداشت‌های رضا  ثروتی از رمان "جنایت و مکافات"، نقش‌اش را  بسیار خوب بازی می‌کند. بقیه بازیگران، از جمله بهناز جعفری نیز بازی قابل قبولی ارائه می‌دهند.

موسیقی به طور نسبی با موقعیت‌های روحی روانی پرسوناژها مناسبت دارد، اما در جاهایی که الزاماً باید به اوج برسد، بیش از اندازه اوج می‌گیرد و همین نکته، رویکرد عامدانه کارگردان را بر موضوع ارجح می‌کند. نور، در کل کاربری مناسبی پیدا کرده و مابه‌ازاء تاویل‌آمیز آن، تیره و  تار بودن زندگی مستمندان است. طراحی  لباس‌ها خوب و قابل قبول انجام شده، چون به موجودیت مکانی و طبقاتی آن‌ها مرتبط است. چهره‌پردازی بازیگران، مخصوصاً پردازش نسبی چهره بازیگر محوری (بابک حمیدیان) با توجه به خواسته احتمالاً عامدانه کارگردان و شباهتش به داستایوفسکی خوب است، اما او به "راسکولینکوف" جوان ( کاراکتر رمان اصلی)، شباهتی ندارد.

تغییرات در موضوع متن اولیه، قسمتی مربوط می‌شود به نشان دادن روح آدم‌های مرده که از جهان دیگر برای مدتی کوتاه به مکان قبلی‌شان بر‌می‌گردند: پاره‌ای از این موضوع از طریق خواب دیدن و بخشی در عالم بیداری رخ می‌دهند. برخی از دیالوگ‌ها همان دیالوگ‌های متن رمان اولیه و قسمتی هم برآیند ذهن ثروتی است که در موارد محدودی متناقض هستند: "اگر مُردم، سر قبرم نیایید"، "ایجاد قوانین جدید خون می‌خواهد"، "چگونه عذاب وجدان داشته باشند، وقتی با کشتن صد هزار نفر، جان میلیون‌ها نفر را نجات می‌دهند"، "اون بالا را نگاه کن، هرچه بیشتر بکشند، قوی‌تر می‌شوند"، "ببین! همه فریبکار و دزدن. من از همه‌شون متنفرم"، "گناهکار هم باشم پیش تو اعتراف نمی‌کنم" و ... .

این اجرا بیشتر به روایت کردن نمایشی داستانی که مورد علاقه کارگردان بوده و به او فرصت داده تا دلبخواهی هم آن را روایت کند، شباهت دارد. کارگردانی و میزانسن‌دهی نحوه حضور بازیگران تماماً تحت‌الشعاع طراحی صحنه  است که در اصل، نقشه اجرایی متن محسوب شده و خواسته‌های شخصی خود کارگردان را برآورده کرده است، وگرنه اجرای نمایش "جنایت و مکافات" به تناسب عمیق و جامع‌الاطراف بودن موضوع، باید بهتر و مرتبط‌تر انجام می‌شد. در حال حاضر، عمده‌تاً جالب و جذاب بودن تم و نیز بازی خوب بازیگران، سبب شده که نمایش "جنایت و مکافات" به نویسندگی اقتباسی، آدابته‌ای و سلیقه‌ای رضا ثروتی و با طراحی و کارگردانی خود او– به  طور نسبی دیدنی باشد.