سرویس تئاتر هنرآنلاین: لیلی عاج را به عنوان نویسنده اجتماعی می‌شناسیم و پیش از نمایش "کمیته نان" که خردادماه سال جاری در سالن قشقایی مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفت و به تازگی اجرای آن به پایان رسیده است، شاهد آثار نمایشی چون "قند خون" و "روزمرگی" از این نمایشنامه‌نویس و کارگردان جوان تئاتر بوده‌ایم. او با آثار و قلمش قصد دارد بحران‌های اجتماعی خصوصا معضلات طبقه کارگری را به تصویر بکشد که خوشبختانه در این مسیر تاکنون موفق عمل کرده است.

عاج در نمایش "کمیته نان" با ترسیم خانواده‌ای، دو قصه را به صورت موازی که با هم تلاقی پیدا می‌کند پیش می‌برد؛ یکی موضوع کولبران کُرد و دیگری، مشکلات کارگران روزمزد. داستان این نمایش در بستری رئالیستی اتفاق می‌افتد اما طراحی صحنه و صحنه پایانی نمایش از رئالیست فاصله می‌گیرد.

به بهانه اجرای نمایش "کمیته نان" با لیلی عاج نویسنده و کارگردان، الهام شعبانی یکی از بازیگران نمایش و شاهرخ استخری به عنوان مجری طرح، گفت‌وگویی داشتیم که در ادامه می‌خوانید:

خانم عاج، پیشتر در یک گفت‌وگو اشاره کردید که نمایش "کمیته نان" بخش دوم یک سه‌گانه است که بخش اول آن نمایش "قند خون" بود، بخش دوم نمایش "کمیته نان" و بخش سوم نمایش "دایره آبی" است. در ابتدای گفت‌وگو بگویید که روند شکل‌گیری نمایش "کمیته نان" به چه صورت بود؟

لیلی عاج: من همیشه دوست داشتم درباره کارگران روزمزد کار کنم چون شما وقتی کارگر روزمزد هستید تا شب خیال‌تان بابت درآمدی که دارید راحت است ولی فردای آن روز دوباره نگران می‌شوید. مدام اضطراب درآمد دارید چون نه پیمانی هستید و نه استخدام رسمی. روزمزد بودن یک حال و هوای خاصی به زندگی می‌دهد که می‌تواند لحظات دراماتیکی خلق کند. مثلاً اینکه شما اگر یک روز به دلیل بیماری سر کار نروید دیگر آن روز چیزی ندارید که سر سفره بیاورید. یک سری مشکلات مثل مشکلات بیمه‌ای هم دارید. من همیشه دوست داشتم در مورد مشکلات کارگران روزمزد بنویسم یا حداقل یکی از شخصیت‌های نمایشم کارگر روزمزد باشد. قیمت‌ها روز به روز دارد تغییر پیدا می‌کند ولی در مورد دستمزد کارگران روزمزد رقم‌ها به سختی به سمت بالا می‌رود. قطعاً این مشکلات برای همه وجود دارد ولی به نظر می‌رسد اوضاع برای کارگران روزمزد کمی حادتر است. همیشه قصه خانواده‌هایی که در میدان‌های تره‌بار کار می‌کنند و مهاجر هستند یا مشکل کول‌بران با من بوده است.

در واقع این مشکلات از کجا با شما بود؟ یعنی شما با آنها ارتباط مستقیم داشتید؟

لیلی عاج: شما زادگاه‌تان هر کجا که باشد، ناخودآگاه در مورد مشکلات آن منطقه و دردسرهایی که دارد یک سری اطلاعات به دست می‌آورید یا هر چیزی که بشنوید برای‌تان حساسیت‌های فکری ایجاد می‌کند و شاخک‌های ذهنی‌تان فعال می‌شود. من در چند سال اخیر در مورد قضیه کول‌بران همیشه فکر می‌کردم که در مورد آن بنویسم و کار کنم ولی باید فرصت و شرایط اجرایی‌اش مهیا می‌شد. وقتی تئاتر شهر به طور قطعی به من گفت که نمی‌توانید نمایش "سالی که دو بار پاییز شد" را کار کنید، به این نتیجه رسیدم که اپیزود دوم زندگی کارگری را کار کنم. هر دو قصه را خیلی دوست داشتم. هم خانواده‌ای که روزی‌شان و شخصیت‌هایشان کارگران روزمزد هستند و هم ماجرای کول‌بران. همیشه این دو قصه با من بود و بخشی از هر کدام آنها آماده بود. بعد به این نتیجه رسیدم که بیایم این دو قصه را به طور موازی در یک نمایشنامه روایت کنم و چیزی که الان شکل گرفته نمایش "کمیته نان" است.

لیلی عاج

استفاده از زبان کردی در نمایش "کمیته نان" احتمالاً پیشنهاد خودتان بوده است. یک جاهایی بازیگران به زبان کردی صحبت می‌کنند و تماشاگر متوجه این زبان نمی‌شود. البته نه اینکه مخاطب چیزی را از دست بدهد ولی شاید دوست داشته باشد که آن دیالوگ‌ها را هم متوجه می‌شد.

لیلی عاج: نمایش‌هایی که رئالیستی و شاید ناتورالیستی هستند و در عین حال خود زندگی هستند، به یک چیزی به اسم حال و هوا و فضاسازی نیاز دارند. اگر آن فضاسازی درست اتفاق نیفتد، شما هرگز وارد زندگی‌شان نمی‌شوید. بنابراین این فضاسازی برای من اهمیت زیادی داشت. من در صحنه هیچ المانی ندارم و صحنه تقریباً خالی است و هیچ عنصر اضافه‌ای در صحنه نیست. هیچ چیزی ندارم که با آن فضاسازی کنم. وقتی با خانم شعبانی و بچه‌های گروه در مورد صحنه صحبت می‌کردم، به من می‌گفتند به نظر می‌رسد این نمایش یک صحنه کاملاً ناتورئالیستی داشته باشد. من می‌گفتم بازار بانه را بسته‌اند و سفره‌های آنها خالی است. وقتی بازار بانه را می‌بستند کول‌بران و کارگران آنجا یک سفره طولانی پهن می‌کردند و سر سفره خالی می‌نشستند. وقتی در قصه می‌گویند بازار بانه را بسته‌اند، دوست داشتم آن خالی و تهی بودن سفره‌ها در اینجا هم احساس شود. وقتی شما عمداً همه عناصر را از خودتان می‌گیرید دست‌تان برای فضاسازی خالی می‌شود و اینجاست که زبان برای فضا‌سازی به شما کمک می‌کند تا بپذیرید آنها یک خانواده کُرد مهاجر هستند. به زعم خودم اگر زبان کردی را از آنها می‌گرفتم، آن فضاسازی و حال و هوا هم از کار گرفته می‌شد. در نتیجه به نظر می‌رسید که مخاطب ارتباط کمتری با نمایش بگیرد. واقعاً این چالش وجود دارد که ممکن است مخاطب بخشی از دیالوگ‌ها را هم از دست بدهد ولی این دیالوگ‌ها یک سری دیالوگ‌های حسی هستند. شما از حال و هوای آنها می‌فهمید که آن دو برادر دارند با هم بحث و کلکل می‌کنند. همین که مخاطب مفهوم کلکل را بگیرد برای من کفایت می‌کند، اما برای من حس خانواده مهاجر کُرد در اولویت قرار داشت. واقعاً این‌طور نیست که مخاطب چیزی از قصه را از دست بدهد.

الهام شعبانی: کُردی صحبت کردن شخصیت‌های نمایش ایده لیلی بود و این ایده برای من قابل احترام است ولی من هم دوست داشتم که یک جاهایی کُردی نباشد. من یکی از کسانی بودم که به لیلی می‌گفتم این کار را انجام نده، ولی او کارگردان و نویسنده است و حتماً چیزی در ذهنش وجود دارد که من به‌عنوان بازیگر نمی‌توانم آن را درک کنم. من موافق این بودم که شخصیت‌های نمایش لهجه داشته باشند و نخواهند به زبان کردی حرف بزنند. شاید مخاطب چیز خاصی از داستان را از دست ندهد ولی سلیقه خود من به سلیقه شما نزدیک است، اما در نهایت باید لیلی به‌عنوان کارگردان تصمیم می‌گرفت که این اتفاق بیفتد یا نه.

لیلی عاج: چند سال پیش در جشنواره فیلم فجر یک فیلمی با نام "اِو" (خانه) به نمایش گذاشته شد که کارگردان آن فیلم اولی بود ولی کار بسیار خوش ساختی بود. آن فیلم جزو بهترین فیلم‌هایی بود که من آن سال در جشنواره فیلم فجر دیدم. در فیلم "اِو" بازیگران تمام مدت به زبان ترکی صحبت می‌کردند و فیلم زیرنویس می‌شد. شاید آن حجم از زیرنویس آدم را اذیت می‌کرد و مخاطب فکر می‌کرد که دارد قصه را از دست می‌دهد ولی به قدری همه چیز زنده بود و زندگی به شکل درستش جریان داشت که برای من اگر یک چیزهایی از فیلم را نمی‌فهمیدم باز مهم نبود. این چیزی که الهام می‌گوید برای خود من هم مسئله بود که آیا آنها با لهجه کُردی حرف بزنند یا منطقی به قضیه نگاه کنم. وقتی شما یک خانواده کُرد هستید که به تهران آمده‌اید، قاعدتاً با خودتان و همشهری‌هایتان کُردی حرف می‌زنید. من با همه چالش‌ها و ریسکی که داشت انتخاب کردم که شخصیت‌های نمایش بعضی جاها کُردی حرف بزنند چون همین کردی صحبت کردن آنها همدلی مخاطب با کول‌بران را بیشتر می‌کرد.

استفاده از زبان و لهجه کردی شما را در انتخاب بازیگران دچار محدودیت و مشکل نکرد؟

لیلی عاج: من خودم دوست داشتم که تمام بازیگران این نمایش کُردی یاد بگیرند. به هر حال برای خود بازیگر هم یک دست و پنجه نرم کردن با نقش است ولی از یک جایی به بعد به این نتیجه رسیدم که اگر تمام شخصیت‌ها کُرد باشند و به زبان کردی مسلط باشند، دیگر دلیلی ندارد که با هم در خانه فارسی صحبت کنند و اگر برای آنها از شهرستان هم مهمان بیاید باید کُردی حرف بزنند که در آن صورت ما دیگر هیچ چیز از نمایش را نمی‌فهمیدیم. به همین خاطر به این نتیجه رسیدم که مادر خانواده مادر ناتنی شود و عروس خانواده هم فارس زبان باشد تا خانواده به احترام آنها فارسی حرف بزنند. در واقع می‌خواستم یک بهانه منطقی باشد که هم فضاسازی حفظ شود و هم مخاطب قصه را از دست ندهد.

آقای شاهو رستمی خودشان کُرد هستند؟

لیلی عاج: شاهو رستمی و سعید احمدی خودشان کُرد هستند ولی ارسطو خوش‌رزم و غزاله جزایری برای این نمایش کُردی یاد گرفتند. الهام شعبانی و لبخند بدیعی هم از ابتدا قرار نبود کُردی حرف بزنند ولی الهام یک پیشنهاد جذابی داد و گفت آدم وقتی این زبان را می‌شنود ناخودآگاه لحن و آوای آن را می‌گیرد. مثلاً شما اگر سه ماه در کاشان یا تبریز  برای کار، سر فیلمبرداری باشید، به صورت ناخودآگاه لحن آنها را پیدا می‌کنید. الهام گفت وقتی این مادر سال‌ها با این خانواده زندگی کرده است، پس ناخودآگاه لحن و آوای آنها را گرفته و به همین خاطر بسیار زیرکانه این لحن و آوا را به شخصیت "صبری" اضافه کرد اما عروس خانواده چون کمتر با آنها زندگی کرده است، این لحن و آوا را ندارد.

الهام شعبانی

خانم شعبانی، پس از نمایش‌های "قند خون"، "خواب زمستانی" و "سالی که دوبار پاییز شد"، نمایش "کمیته نان" چهارمین همکاری شما با خانم عاج است. اساساً چه چیزی باعث می‌شود که همکاری شما با خانم عاج تداوم پیدا می‌کند؟

الهام شعبانی: یکی از دلایل تداوم همکاری ما به خاطر نوع نوشتاری است که لیلی عاج در متن دارد و به مسائل اجتماعی می‌پردازد. من مسائل اجتماعی را خیلی دوست دارم. واقعاً متن‌های خارجی برای من دغدغه ندارند. شاید در متن‌های خارجی یک شخصیتی مثل "الیور توئیست" وجود داشته باشد که من بگویم دوست دارم آن را بازی کنم ولی آنقدری که متن‌های ایرانی من را تکان می‌دهند، متن‌های خارجی نمی‌توانند من را درگیر کنند. به هر حال من دارم با یک سری آداب و رسوم در ایران زندگی می‌کنم. درست است که من به‌عنوان بازیگر باید بتوانم یک نقشی را خلق کنم ولی آنقدری که نمایشنامه‌های ایرانی من را درگیر می‌کنند، نمایشنامه‌های خارجی درگیر نمی‌کنند. من چند نمایش خارجی هم بازی کرده‌ام که خوب بوده‌اند، ولی متن ایرانی را بیشتر دوست دارم. متن‌های لیلی عاج یک چیزی دارد که برای من در اولویت است و آن نوع نگاه او به اجتماع است. ما خودمان هم در طول روز درگیر هستیم و داریم برای معیشت زندگی‌مان می‌جنگیم. حالا ما به یک نحوی می‌جنگیم و آن خانواده کارگر روزمزد به نحو دیگری. لیلی طوری می‌نویسد که شما نمی‌توانید به او نه بگویید. شخصیت‌های زن متن‌های لیلی یک حال و هوایی دارند که شما نمی‌توانید پیشنهادش را رد کنید. من نوع دیالوگ‌هایی که لیلی می‌نویسد را خیلی دوست دارم. گاهی نویسنده دیالوگ‌ها را طوری می‌نویسد که شما به‌عنوان بازیگر باید آن دیالوگ را برگردانید و در دهان خودتان بگذارید. من نوع نویسندگی لیلی را دوست دارم چون زندگی در آن جریان دارد و باعث می‌شود که من به‌عنوان بازیگر درگیر آن شوم. در نمایشنامه‌های لیلی معمولاً زن‌ها محور اصلی نمایش هستند، به همین خاطر ما در نمایش "کمیته نان" این چالش را داشتیم که نکند این شخصیت هم تبدیل به شخصیت "پروانه" نمایش "قند خون" یا "زینت" نمایش "خواب زمستانی" شود. ما ساعت‌ها با هم حرف می‌زدیم که آن زن را روان‌پریش بگیریم، سن او را بالا ببریم و رفتارش را کند کنیم. "پروانه" یک زنی بود که رفتار بسیار تندی داشت ولی سعی کردیم این تند را کند و آرام کنیم ولی در عین حال امضای لیلی عاج هم پای آن باشد. تمام شخصیت‌های زن نمایشنامه‌های لیلی یک نوع گفتار خاص دارند و می‌خواستیم این اتفاق در نمایش "کمیته نان" هم بیفتد. امیدوارم که توانسته باشیم آن اتفاق را رقم بزنیم.

شخصیت "صبری" فاصله سنی زیادی با شما دارد و شما اصلاً کرد نیستید. برای رسیدن به این نقش چه چالش‌هایی داشتید؟

الهام شعبانی: من با لیلی صحبت کردم و ابتدا به این نتیجه رسیدم که "صبری" هم کُرد باشد ولی لیلی گفت اگر او کُرد باشد باید همه در خانه کُردی حرف بزنند.

اگر "صبری" کُرد بود باز قبول می‌کردید که این نقش را بازی کنید؟

الهام شعبانی: برای من جذاب بود که بتوانم زبان کردی را هم یاد بگیرم. من در نمایش "ترنج" به کارگردانی تینو صالحی هم با لهجه کُردی بازی کرده بودم. من اصالتاً شمالی هستم و زبان رشتی در یک سری آواها ناخودآگاه به زبان کردی نزدیک است. وقتی لیلی گفت این شخصیت را فارس در نظر بگیریم، من به لیلی گفتم این زن 10 سال است که دارد با این خانواده زندگی می‌کند و آوای این‌ها را گرفته و نمی‌توانیم بگوییم نگرفته است چون او دارد در یک خانواده کُرد زبان زندگی می‌کند. گفتم بیایم آوای آن را بگیرم. من به جرئت قسم می‌خورم که پس از نقش "الیور تویئست"، نقش "صبری" یکی از سخت‌ترین نقش‌هایی بود که من توانستم بازی کنم. واقعاً برای من سخت و حیثیتی بود. باورتان نمی‌شود که چه شب‌هایی من ساعت یک و دو شب با لیلی تماس می‌گرفتم و می‌گفتم باید چه‌کار کنم؟ دوست نداشتم یک جوری شود که یک نفر بگوید بهتر بود که یک پیرزن را می‌آوردیم تا این نقش را بازی کند. واقعاً من تمام تلاش خودم را کردم که بتوانم آن شخصیت را در بیاورم. لیلی در کارگردانی و توماج دانش بهزادی و بچه‌های گروه در بازی‌هایشان هم کمک زیادی به من کردند. باورتان نمی‌شود من پس از اینکه متن را حفظ شدم، هر روز با یک نوع پیرزن متفاوت به سر تمرین می‌رفتم. حتی تا روزهای سوم و چهارم اجرا هم با لیلی حرف می‌زدم و مثلاً لیلی می‌گفت این حرکتی که انجام دادی خوب بود و آن را نگه دار و من نگه می‌داشتم. من  روی صحنه یک بازیگر شهودی هستم و در لحظه یک سری اتفاق برای من می‌افتد. نمی‌گویم صد درصد ولی خداراشکر توانسته‌ام پنجاه پنجاه آدم‌هایی که به دیدن نمایش "کمیته نان" می‌آیند را راضی نگه دارم. من واقعاً درگیر این نقش بودم.

لیلی عاج: بازیگر یک تمپو دارد و یک ریتم. مثلا تمپوی درونی "صبری" بسیار بالاست چون پسری که دوستش دارد گم شده و زیر برف‌ها مانده است. دلتنگی آنقدر به او فشار آورده که گاهی هوش و حواسش را از دست می‌دهد. همه این‌ها باعث می‌شود که یک تمپوی درونی بالایی داشته باشد. از طرفی پیر است و پاهایش درد می‌کند و بیرونش کند است. ترکیب این‌ دو با هم بسیار جذاب است. واقعاً الهام برای این "صبری" که شما می‌بینید زحمت زیادی کشیده است.

من متوجه علاقه بیش از اندازه "صبری" به "آزاد" نشدم و به نوعی این حس از سوی نامادری برایم کمی باورپذیر نبود. در حالی‌که آزاد برادر دوقلوی آراد بود. به هر حال او مادر ناتنی بچه‌ها بود ولی چرا این‌قدر "آزاد" را دوست داشت؟

الهام شعبانی: این زن در دیالوگ‌هایش می‌گوید که نازاست. وقتی با آن مرد ازدواج می‌کند و وارد این خانواده می‌شود آن دو بچه دوقلو بودند. وقتی مهر یک آدم به دلت می‌نشیند دیگر نشسته است. من وقتی متن لیلی را خواندم احساس کردم این زن احساس می‌کرده اگر یک روزی بچه داشت عین "آزاد" بود. یک جایی "آراد" می‌گوید فرق من با "آزاد" فقط یک نقطه است، در حالی‌که برای "صبری" آنها با هم فرق زیادی دارند. انگار وقتی "صبری" وارد خانه آنها شده، "آزاد" با او همذات‌پنداری بیشتری کرده و او را مثل مادر خودش دیده است.

لیلی عاج: اصلاً "صبری" می‌گوید "آزاد" در اولین جمله‌ به زبان کُردی به من گفت مادر جان. انگار برای جبران تمام کاستی‌ها و ازدواج شکست خورده اول که به خاطر بچه‌دار نشدن طلاقش داده‌اند یک چیزی پیدا کرده است. البته گاهی نمایشنامه‌نویس بابت گره‌های قصه پیازداغ قصه را زیاد می‌کند ولی به نظر خودم تمام منطق‌ها وجود دارد. 

الهام شعبانی: در قصه یک حالت همذات‌پنداری بین شخصیت مادر و "آزاد" وجود دارد. او این بچه را از بچگی دوست داشته و بزرگ کرده است. در واقع دارد بچه نداشته خودش را می‌بیند. من و لیلی این نظر را داشتیم، حالا اینکه تماشاگر چه برداشتی می‌کند را نمی‌دانم.

خانم عاج، شما در شرایطی که مردم با مشکلات اقتصادی و اجتماعی زیادی روبه‌رو هستند و بیشتر ترجیح می‌دهند کار‌های کمدی را ببینند، کماکان دغدغه کارهای اجتماعی را دارید. آیا این قضیه برای شما ایجاد ترس نمی‌کرد که مردم به دیدن نمایش "کمیته نان" نیایند؟

لیلی عاج: تئاتری که ما داریم کار می‌کنیم برعکس سینما که شاید اگر یک سری مشکلات اجتماعی یا سیاه‌نمایی را بیان کند می‌تواند در خارج از کشور مشتری زیادی پیدا کند، متأسفانه یا حتی خوشبختانه چنین چیزی ندارد. اتفاقاً کارهای این شکلی به‌عنوان یک اثر نمایشی در فستیوال‌های خارجی خواهان ندارد چون مسئله اول زبان است و کارهای من هم متکی به دیالوگ و زبان است. بنابراین صادقانه می‌گویم هیچ سودی از آن طرف برای من وجود ندارد که بگویم به خاطر یک فستیوال خارجی این کار را انجام می‌دهم. اینکه می‌گویید نمی‌ترسید، واقعاً نمی‌ترسم. من واقعاً هیچ‌وقت بابت مخاطب نمی‌ترسم ولی بابت خودم می‌ترسم. بیشتر نگران این می‌شوم که به‌عنوان یک نمایشنامه‌نویس چه زوایای جدیدی را می‌توانم کشف کنم و چقدر می‌توانم در این گونه‎ خاص نمایشنامه‌نویسی تازه بمانم. فکر می‌کنم در گونه‌های نمایشی یک رنگارنگی وجود دارد. اگر مردم همیشه نمایش‌هایی کمدی ببینند، آن‌وقت نمایش‌های کمدی برای آنها تبدیل به یک چیز تکراری می‌شود. همه ژانرها باید در کنار هم باشند چون در آن صورت است که کار من معنا پیدا می‌کند. من این گونه را دوست دارم و فعلاً هیچ تصمیمی ندارم که طور دیگری به دنیای نمایش نگاه کنم. فکر می‌کنم نمایش وقتی ارزش دیدن و شنیدن پیدا می‌کند که از رنجی یا یک لذت والایی صحبت کند. حداقل برای من این‌طور است. شاید هنوز لذتی را در اجتماع پیدا نکرده‌ام که بگویم همه مردم در این لذت مشترک هستند. شاید اگر روزی آن لذت را پیدا کنم در مورد آن هم بنویسم. بنابراین چون هنوز آن لذت را پیدا نکرده‌ام، در مورد رنج می‌نویسم. شما وقتی یک نمایش اجتماعی اجرا می‌کنید به نوعی دارید مردم‌نگاری هم انجام می‌دهید. شاید در 10 سال آینده پدیده‌ای به نام کول‌بری دیگر وجود نداشته باشد، آن موقع اگر یک دانشجوی علوم اجتماعی بخواهد در مورد کول‌بری تحقیق کند ممکن است به نمایشنامه من هم برسد. حداقل جذابیت این کار برای من این است که می‌گویم من یک تحقیقات مردم‌نگاری و قوم‌نگاری انجام داده‌ام.

دغدغه جذب مخاطب را ندارید؟

لیلی عاج: جذب مخاطب قطعاً مهم است چون اگر مخاطب نباشد نمایش اصلاً معنایی ندارند. اتفاقاً نمایش‌های من چندان سیاه نیستند و همیشه روزنه‌هایی از امید در آنها وجود دارد. ما در نمایش‌های "قند خون"، "خواب زمستانی" و "روزمرگی" هم همین کار را انجام دادیم. من همیشه در دیالوگ‌نویسی می‌دانم که مخاطب در کجاهای نمایش می‌خندد و همین اتفاق هم می‌افتد. با وجود اینکه نمایش تلخ است ولی در عین حال یک دریچه‌ای گذاشته‌ام که آن تلخی با خنده‌ای خنثی شود و مخاطب با سیل سهمگینی از تلخی و  درد از سالن بیرون نرود. تمام تلاش خودم را انجام می‌دهم تا به آن سیاهی مطلق نرسم. واقعاً مخاطب برایم اهمیت دارد. هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که مخاطب برایش مهم نیست. من می‌گویم این مشکلات وجود دارد و می‌خواهم آنها را بازنمایی کنم. از همه مهم‌تر دوست دارم قصه‌گوی خوبی باشم. همه این دغدغه‌های اجتماعی به من کمک می‌کند که قصه‌گو و نمایشنامه‌نویس خوبی باشم. وقتی شما قصه‌گوی خوبی باشید و نمایشنامه‌تان همه چیز داشته باشد، دیگر فرقی نمی‌کند ژانر آن نمایش چه باشد. اگر کارکرد نمایشنامه درست باشد مخاطب خودش را پیدا می‌کند.

خانم شعبانی، شما در نمایش "کمیته نان" لحظاتی را داشتید که به خوبی از تماشاگر خنده می‌گرفتید. در دیالوگ‌ها چقدر دخالت داشتید؟

الهام شعبانی: واقعاً هیچ نقشی در دیالوگ‌ها نداشتم.

لیلی عاج: در نمایش "خواب زمستانی" وقتی برای اولین بار داشتم با خانم شعبانی همکاری می‌کردم، ما یک اپیزود 15 دقیقه‌ای داشتیم ولی وقتی متن نمایشنامه را به ایشان دادم آن اپیزود 25 دقیقه شد. حتی یک شب‌هایی 32 دقیقه هم می‌شد. خانم شعبانی به من می‌گفت دست خودم نیست، دیالوگ‌ها من را می‌برد. می‌گوید من بازیگر شهودی هستم و هیچ کاریش نمی‌توانم بکنم. بعدها من حضور صحنه‌ای او را کشف کردم. در حال حاضر وقتی می‌خواهم برای او دیالوگ بنویسم دو خط را تبدیل به سه خط می‌کنم چون می‌دانم او با دو خط آن حس و حالی که صحنه از او انتظار دارد را متبادر نمی‌کند. احساس می‌کنم که به یک چیز بیشتری احتیاج دارد. همکاری ما دو نفر آنقدر به هماهنگی رسیده که دیگر الهام چیزی به متن اضافه نمی‌کند.

الهام شعبانی: واقعاً چیزی اضافه نمی‌کنم یا اگر اضافه کنم در حد یک تک دیالوگ و چیز کوچک خواهد بود. زمانی که لیلی متن نمایشنامه "سالی که دو بار پاییز شد" را به من داد تا بخوانم، گفتم همه چیزها را خودت نوشته‌ای و من نمی‌توانم چیز به آن اضافه کنم. واقعیت این است که  یک رگه کمدی در وجود من هست که برای خود الهام شعبانی است.

لیلی عاج: من فکر می‌کنم وقتی یک بازیگری کارهای یک نمایشنامه‌نویس را می‌خواند، بالأخره به یک درکی از آن می‌رسد. مثلاً بین بچه‌هایی که با من کار می‌کنند، خانم شعبانی تنها کسی است که واقعاً زیر متن‌ها را هم می‌فهمد. یعنی خطوط بین متن‌ها را کشف می‌کند. بنابراین گاهی اگر چیزی سر تمرین یا اجرا می‌گوید از جنس کار است چون در مورد من و قصه به شناخت رسیده است.

الهام شعبانی: من آن طور که فکر می‌کنید چیزی به متن اضافه نمی‌کنم و سعی می‌کنم عین خود متن را اجرا کنم. من در نمایش "خواب زمستانی" تمام کارهایی که باید می‌کردم را انجام داده‌ام و خانم عاج پس از آن طوری می‌نویسد که من دیگر چیزی نگویم.

 شاهرخ استخری

آقای استخری، شما ابتدا از نحوه ورودتان به هنر بفرمایید تا بعد به حوزه تئاتر برسیم.

شاهرخ استخری: ورود من به هنر از تئاتر و با نمایش "اسب‌ها: سال پنجاه و نه هجری شمسی" به کارگردانی آقای محمد رحمانیان بود. ما سال 82 آن نمایش را تمرین کردیم و در سال 83 اجرا رفتیم. در آن نمایش 20-30 نفر صحنه‌یار بودیم که برخی از ما دیالوگ داشتیم و با پا روی صحنه ریتم می‌زدیم. ورود من به تئاتر با آن نمایش بود و بعد از آن وارد موسسه کارنامه شدم تا اینکه اولین کار سینمایی بلند خودم را سال 86 در فیلم "تلخون" به کارگردانی آقای علیرضا امینی انجام دادم. قبل از آن شش فیلم کوتاه بازی کرده بودم.

در دانشگاه چه رشته‌ای خواندید؟

شاهرخ استخری: من مهندسی صنایع خواندم.

چطور شد که پس از سال‌ها دوری از تئاتر تصمیم گرفتید به عنوان مجری طرح با خانم عاج همکاری داشته باشید؟

شاهرخ استخری: خانم عاج تصمیم گرفتند که من کمک‌شان کنم، وگرنه برای من باعث افتخار است که جزو کوچکی از گروه آنها هستم. واقعاً آنها در هیچ کدام از پروسه‌ها اصلاً به من احتیاجی نداشتند. شاید حضور من فقط باعث شد که دکور نمایش به آن چیزی که در ذهن‌شان بود نزدیک‌تر شود. من دارم از لحاظ هزینه‌ای می‌گویم، وگرنه صفر تا صد کار در ذهن خود خانم عاج شکل گرفته بود. اگر بتوانم در بُعد اطلاع‌رسانی باعث شوم که دو نفر هم بیایند نمایش "کمیته نان" را ببینند برای من اتفاق مثبتی است. کمااینکه اگر خانم عاج همین مسیر را ادامه بدهند این اتفاق برای‌شان رقم خواهد خورد و احتیاجی به من و امثال من ندارند.

لیلی عاج: آقای استخری در اجرای سال قبل نمایش "سالی که دو بار پاییز شد" که متأسفانه مجوزهای لازم برای اجرای آن را نگرفتیم هم به من لطف داشتند. آن متن برگزیده جشنواره تئاتر فجر شد و ما باید نمایشنامه‌خوانی می‌کردیم. آقای استخری در آنجا هم بسیار به من لطف داشتند و جزو دوستانی بودند که آمدند متن را برای جشنواره نمایشنامه‌خوانی کردیم. ما از همان جا این ایده را داشتیم که برای سال بعد کار کنیم. به هر حال یک گروه نمایشی ترکیبی از آدم‌ها با توانایی‌های مختلف است. آقای استخری واقعاً می‌تواند هزینه‌ها را درست مدیریت کند. ما از جای خاصی حمایت نمی‌شویم و شاید اتفاقاتی که برای نمایش‌های کمدی و نمایش‌هایی که بازیگر چهره دارند می‌افتد در مورد نمایش من صادق نباشد. اینکه آقای استخری به نمایشنامه‌هایی با مسائل اجتماعی نگاه و توجه ویژه دارند، برای من خیلی قابل احترام است. در همین دو سه ماهی که ما درگیر نمایش "کمیته نان" هستیم تمام بچه‌ها نسبت به مسئله کول‌برها حساس هستند و خبرها را دنبال می‌کنند. ما کنش‌گر اجتماعی نیستیم ولی واقعاً همه در مورد این مسئله همدل هستیم. آقای استخری واقعاً منت گذاشتند و همراه و همدل گروه بودند.

الهام شعبانی: در حال حاضر برای مجری‌های طرح یا سرمایه‌گذارهایی که وارد حرفه تئاتر می‌شوند برگشت مالی نمایش اهمیت زیادی دارد. من به آنها حق می‌دهم که به فکر برگشت مالی باشند و به همین خاطر بازیگران سلبریتی می‌آورند که من به تک تک آنها هم احترام می‌گذارم ولی انصافاً روزی که ما خواستیم تمرینات‌مان را شروع کنیم و کست بازیگران را ببندیم، به جرئت قسم می‌خورم که آقای استخری هیچ پیشنهادی در مورد اینکه بازیگر سلبریتی بیاورند نداد. این‌قدر مناعت طبع ایشان برای ما و گروه‌مان عزیز بود که تنها دیالوگی که می‌گفتند این بود که امیدوارم گروه همدلی دور هم جمع شوند و یک خروجی خوبی داشته باشیم. آقای استخری خودشان بازیگر هستند و دوستان بازیگر زیادی دارند و می‌توانستند رایزنی کنند تا یک گروه بازیگری دیگری را بیاورند. واقعاً روزهایی که فروش ما کمی افت می‌کرد، ایشان پیگیری می‌کردند که باید چه‌کار کنیم. ایشان یک انسان شریفی است و برای خودشان دغدغه نان اهمیت دارد. شاید از نظر مالی هیچ سودی هم برای ایشان نداشته باشد ولی حضورشان در کنار ما باعث دلگرمی ما بود. آقای استخری واقعاً از ما حمایت کرد و در یک شرایط نابه‌سامانی هم از ما حمایت کرد. گروه ما هیچ‌وقت محبت آقای استخری را فراموش نخواهد کرد.

شاهرخ استخری: واقعاً به اعتقاد من تک تک شما برندهای جداگانه‌ای هستید. من بارها پیش‌بینی خودم از آینده را گفته‌ام و به نظرم در آینده اتفاقات بزرگ با همین بچه‌ها می‌افتد. اگر کسی در این گروه ساز مخالف می‌زند باید حذف شود. ما نتیجه همدلی گروه را داریم می‌بینیم. من یک مقدار بزرگ‌تر فکر می‌کنم. بچه‌ها بیشتر تمرکزشان روی بحث هنری ماجراست. متأسفانه جامعه ما یک جامعه‌ای است که اگر شما از بیزینس چشم‌پوشی کنید به آن موفقیت نمی‌رسید. نیت ما این است که حرف‌مان را به گوش تعداد بیشتری از مخاطبان برسانیم و بنابراین باید بزرگ شویم. باید از الان مسیر برندینگ را طوری طی کنیم که هر کجا اجرا رفتیم اجراهای‌مان سولد اوت شود. به نظرم اگر مسیر را درست برویم و این رفاقت و همدلی بین ما بماند اتفاق‌های بهتری خواهد افتاد.

آقای استخری، در بروشور نمایش نام شما به‌عنوان مجری طرح آمده است. معمولاً نام چهره‌های تصویری که به‌عنوان حامی معنوی یا مالی وارد یک اثر نمایشی می‌شوند به‌عنوان تهیه‌کننده قید می‌شود. برای من جالب بود که ظاهراً شما دغدغه این قضیه را هم نداشتید.

لیلی عاج: واقعیت این است که ما در یک سالن دولتی اجرا می‌رویم و ظاهراً به نظر می‌رسد که تهیه‌کننده ما مرکز هنرهای نمایشی است ولی آنقدر بودجه تئاتر، محدود و مهجور است که مرکز هنرهای نمایشی خودش به تنهایی نمی‌تواند از پس تمام کارهایی که در سالن‌های دولتی انجام می‌شود بر بیاید. ما به این نتیجه رسیدیم که نام آقای استخری باید به‌عنوان مجری طرح بیاید. واقعاً صادقانه می‌گویم که آقای استخری با هیچ عنوانی، مسئله‌ای نداشتند. ایشان تواضع زیادی نسبت به تئاتر دارند که برای من بسیار محترم است.

شاهرخ استخری: واقعاً اگر بخواهیم صادقانه به ماجرا نگاه کنیم، شاید عددی که من برای به سرانجام رسیدن این نمایش گذاشتم از دستمزد تک تک بچه‌ها در آینده کمتر باشد. یعنی اگر من یک عددی را گذاشتم، آنها هم دستمزدهای‌شان را گذاشتند. ما با هم به صورت همدل آمده‌ایم یک کاری را به سرانجام رسانده‌ایم. هر کدام از ما یک چیزی آورده‌ایم و سر این گروه گذاشته‌ایم تا به آنجایی که لیاقتش را دارد برسد.

آقای استخری، با توجه به اینکه شما فعالیت‌ هنری‌تان را از تئاتر شروع کردید، آیا در تمام این سال‌ها هیچ‌وقت نخواستید بازی در تئاتر را دوباره تجربه کنید؟

شاهرخ استخری: من معتقدم مدیوم‌های مختلف تخصص‌های مختلف می‌خواهد. یعنی الهام شعبانی اگر بتواند خودش را با مدیوم تصویر وفق بدهد، می‌تواند در سینما هم بازیگر موفقی شود. بسیاری از افراد در تئاتر موفق بوده‌اند ولی نتوانسته‌اند در تصویر موفق شوند و برعکس آن را هم داشته‌ایم. به نظرم من اگر بخواهم دوباره به مدیوم تئاتر برگردم و خوب ظاهر شوم باید کمی چم و خم‌های داستان را دوباره از اول رصد کنم.

خانم عاج، ما در سال‌های اخیر می‌بینیم که توجه مردم به قضیه کول‌بران نسبت به گذشته بیشتر شده است. شاید در گذشته مردم کول‌بران را نمی‌شناختند. فکر می‌کنید چرا این اتفاق افتاده است؟

لیلی عاج: واقعاً توجه مردم به ماجرای کول‌بران بیشتر شده است؟ من فکر نمی‌کنم بیشتر شده باشد. ما بابت فضای مجازی به همه رخدادها به صورت برق‌آسا توجه می‌کنیم و از آنها می‌گذریم. این هم مزیت و هم عیب فضای مجازی است. مثلاً اگر اتفاقی برای دختر بچه‌ای با نام بنیتا می‌افتد یا هر رخداد اجتماعی دیگری به صورت برق‌آسا بر سر همه فرود می‌آید و همه در یک دایره گسترده‌ای از آن رخداد آگاه می‌شوند؛ ولی همین آگاهی فردا یا هفته بعد به دست فراموشی سپرده می‌شود. معضلات اجتماعی همیشه هستند و هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید معضلات اجتماعی وجود ندارند؛ آشغال‌هایی نیستند که ما بتوانیم آنها را زیر فرش قایم کنیم. من وقتی می‌بینم که عدد و ارقام زیاد می‌شود حتماً باید در مورد آن ماجرا بنویسم. وحشتناک است که ما 80 هزار نفر کول‌بر داریم. وحشتناک است که استان کرمانشاه در نرخ بیکاری رتبه اول در کشور را دارد. فقر در یک خانواده مثل بمب ساعتی عمل می‌کند و هر لحظه ممکن است منفجر شود. وقتی نان‌آور خانواده بیکار می‌شود انگار یک نفر یک بمب ساعتی روشن کرده. ممکن است طلاق‌ها، بزهکاری و فحشاها زیادی اتفاق بیفتد چون ماهیت فقر همین است و این برای یک کشوری با ثروت ما فضیلت نیست. مسئله کول‌برها مسئله‌ای است که به صورت مستقیم با فقر سروکار دارد. برای من تلخ است که استان کرمانشاه در نرخ بیکاری استان‌ها اولین استان باشد. فکر می‌کنم هنوز توجه ویژه‌ای به موضوع کول‌برها نشده است. این یکی از معضلات ماست و باید ساماندهی شود و یک فکر اساسی راجع به آن صورت بگیرد. فکر می‌کنم جنس مشکلی که کول‌بران در مرزهای غربی کشور دارند شبیه به همان مشکلاتی است که کارگران بیکار شده کارخانه هپکو اراک دارند و موارد دیگری از این دست... آنها با مسئله بیکاری و فقر سروکار دارند. اگر کار دیگری وجود داشت چرا باید آنها همچین کاری را انجام می‌دادند؟ پولی که کول‌بران درمی‌آورند در حد بخور و بمیر است. آنها برای نان شب روزانه‌شان دارند با جان خودشان معامله می‌کنند. حتی پولی که در می‌آورند به هفته بعدشان هم نمی‌رسد. فکر می‌کنم نسبت به هولناک بودن ابعاد قضیه هنوز آن‌طور که بایسته و شایسته است که معضل ریشه‌یابی شود اتفاقی نیفتاده است.

من فکر می‌کنم مردم متوجه هولناکی این ماجرا شده‌اند ولی مسئولان باید تماشاگر نمایش شما باشند.

الهام شعبانی: مسئولین اگر بیایند ببینند ولی کاری انجام ندهند فایده‌ای ندارد.

آیا تاکنون کسی از بین مسئولین به تماشای نمایش "کمیته نان" نشسته است؟

لیلی عاج: ما در نمایش "قند خون" تجربه خوبی داشتم. کسانی که باید نمایش را می‌دیدند مثل فرماندار شهر ورامین، دوستان خانه کارگر و کمیسیون کار مجلس آمدند نمایش را دیدند و کارخانه قند ورامین دوباره باز شد. برای نمایش "کمیته نان" هم به نظر می‌رسد تمام کمیسیون‌های مجلس که با این مسئله سروکار دارند باید بیایند نمایش ما را ببینند. تاکنون فقط وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی آمده نمایش ما را دیده که ایشان هم به نظر می‌رسد این نمایش را به‌عنوان یک نمایشی که دارد از یک دغدغه اجتماعی روز حرف می‌زند رصد کردند. من فقط می‌توانم امیدوار باشم. من کنش‌گر اجتماعی نیستم، فقط قرار است یک قصه‌ای را با این مضمون روایت کنم و دیگران و مسئولین باید کمک کنند تا یک اتفاقی بیفتد. تا اینجای کار با ما بوده و امیدوارم برای ادامه آن هم اتفاقی بیفتد و مسئولی آستین همت بالا بزند.

شما برای نمایش "کمیته نان" با چهار سازه یک دکور انتزاعی در نظر گرفتید و فضای رئالیستی که قصه دارد را دکور نمایش ندارد. من احساس می‌کنم شما با این دکور خواسته‌اید در هر مرحله به تماشاگران نزدیک‌تر شوید و این طراحی از جهتی نشان دهنده کوچک شدن سفره‌های این قشر جامعه است.

لیلی عاج: وقتی دو زن بی‌پناه می‌مانند یعنی به اوج همدلی و حمایت احتیاج دارند که خیلی به صحنه نزدیک هستند. کوچک‌تر شدن سفره و کم شدن محیط و مساحتی که در آن زندگی می‌کردند هم در آن وجود دارد. شما اگر درآمد ماهیانه‌تان 20 میلیون تومان است یک جور پول خرج می‌کنید و اگر بدانید ماهی 500 هزار تومان پول دارید بسیاری از چیزها را حذف می‌کنید و جور دیگری پول خرج می‌کنید. در آن صورت انگار همه چیز برای شما ابعاد کوچک‌تری پیدا می‌کند و خلاصه‌تر و ساده‌تر می‌شود. هدف من این بود که بگویم در خانه آنها این بحران شکل گرفته و ببینید این دو زن چقدر تحت فشار هستند. همه این‌ها بوده است و باید ببینیم هر کسی به زعم خودش کدام معنا را گرفته است.

شما کل نمایش را کاملاً رئالیستی پیش بردید، ولی صحنه پایانی هم نور و هم بازی‌ها اکسپرسیونیسمی است. در یکی از گفت‌وگوهای‌تان گفته بودید من با این کار قصد داشتم از آن فضای سیاه فاصله بگیرم. درست است؟

لیلی عاج: نه تنها از فضای سیاه فاصله گرفتم بلکه خواستم در پایان نمایش کمی امید تزریق کنم. به نظر می‌رسید وقتی تکرار کردیم و به صحنه یک رسیدیم نمایش تمام می‌شود ولی آن پایان مطلوب من نیست. واقعاً انتخاب پایان‌ها برای یک نمایشنامه‌نویس کار بسیار سختی است. می‌توانست پس از آن صحنه یک صحنه دیگری هم باشد. می‌توانست فرزندی باشد که او هم همین مشکل پدر را داشته باشد. یک نمایشنامه می‌تواند پایان‌های متعددی داشته باشد. انتخاب پایان درست واقعاً کار دشواری است. من در مسیر تجربه هستم. با خودم فکر کردم رئالیستی جلو بروم و نمایش را اکسپرسیونیسمی تمام ‌کنم. واقعاً اشکالی ندارد. با خودم فکر کردم این هم یک نوع تجربه‌گرایی است. وقتی محور قضیه زن‌ها هستند که دارند ماجرا را مدیریت می‌‌کنند، به نظر می‌رسید که من به یک فریاد ذهنی درونی اکسپرسونیسمی احتیاج دارم. دوست داشتم نمایش با فریادهایی که "صبری" و "محبوبه" می‌زنند تمام شود. واقعاً هیچ علت عجیب و غریبی نداشت. یک جور سلیقه شخصی و تجربه بود. می‌خواستم ببینم این تجربه جواب می‌دهد یا نه.

خانم شعبانی نظر شما در مورد پایان نمایش چیست؟

الهام شعبانی: ما در کار یک مشکل داریم و آن مشکل این است که دچار ممیزی هستیم و نمی‌توانیم نمایش را در صحنه چهار تمام کنیم. ما در نمایشنامه باید یک امیدی را به تماشاچی بدهیم و با فرهنگ و چیزی که در اداره کل هنرهای نمایشی مواجه هستیم جلو برویم. اگر این کار را انجام نمی‌دادیم، نمایش "کمیته نان" هم به سرانجام نمایش "سالی که دو بار پاییز شد" دچار می‌شد. در نتیجه ما باید در انتها امید می‌دادیم. ما بدمان نمی‌آمد که در آخر واقعیت را نشان بدهیم و بگوییم یک سری چیزها حل نمی‌شود ولی دست ما بسته است و ما به خاطر اینکه به اهداف‌مان برسیم و حرف دل‌مان را بزنیم مجبور هستیم که یک جاهایی هم کوتاه بیاییم و در انتهای نمایش به مخاطب امید هم بدهیم.

آیا پرونده نمایش "کمیته نان" بسته می‌شود یا ادامه خواهد داشت؟

لیلی عاج: ما منتظر هستیم که فراخوان جشنواره تئاتر فجر بیاید تا ببینیم به چه سرانجامی می‌رسیم. آدم در شرایط فعلی نمی‌تواند برنامه‌ریزی بلندمدت آنچنانی داشته باشد ولی اگر بخواهم برنامه‌ریزی شش ماهه بگویم فعلا باید ببینیم چه اتفاقی برای نمایش "کمیته نان" در جشنواره تئاتر فجر می‌افتد و بعد در مورد کار تصمیم بگیریم. من می‌خواهم زودتر نمایش "دایره آبی" را شروع کنم چون قصه جذابی دارد. در آن نمایش تمام زن‌هایی که در نمایش‌های "قند خون" و "کمیته نان" حضور داشتند  را دوباره در دل قصه جدیدی روایت می‌کنم.

نمایش "دایره آبی" پُرپرسوناژترین اثر شماست؟

لیلی عاج: بله بسیار زیاد. چیزی حدود هفت هشت کاراکتر زن دارد. این‌بار رخدادگاه، خانه نیست؛ بلکه یک کارخانه است. برای خودم چالش است که از فضای صحنه‌ای یک خانه کارگری در جنوب شهر تهران فرار کنم. اتفاقات نمایش "دایره آبی" در یک کارخانه می‌افتد و تمام کاراکترهای آن زن هستند. 

الهام شعبانی: ما منتظر جواب جشنواره تئاتر فجر هستیم که ببینیم به جشنواره راه پیدا می‌کنیم یا نه. نمایش "دایره آبی" اگر خدا بخواهد سال آینده اجرا می‌شود ولی امیدواریم که نمایش "کمیته نان" را در جشنواره تئاتر فجر اجرا کنیم. کدام بازیگر بدش می‌آید که چنین نمایشی دوباره اجرا شود؟

الهام شعبانی - لیلی عاج - شاهرخ استخری

آقای استخری، شما به اجرای دوباره نمایش "کمیته نان" در سالن‌های خصوصی فکر کرده‌اید؟

شاهرخ استخری: من معتقدم ما اگر سه ماه دیگر بخواهیم نمایش "کمیته نان" را اجرا کنیم با استقبال خوبی مواجه می‌شویم. به نظرم در اجراها اتفاق خوبی برای این نمایش افتاد. من از برخی افراد یک سری بازخورد گرفتم که اصلاً فکرش را نمی‌کردم. فکر می‌کنم نمایش "کمیته نان" کمی سر و صدا ایجاد کرد. پس از اجرای آن در مورد کول‌برانی که آنجا دارند زحمت می‌کشند یک سری اقدامات صورت گرفت که همه این‌ها برای من مثبت است.

می‌دانید که اگر بخواهید دوباره اجرا بروید باید این نمایش را در سالن خصوصی اجرا کنید؟

شاهرخ استخری: سالن‌های خصوصی اگر می‌خواهند یک کار خوبی در سالن‌شان اجرا شود مجبور هستند که با گروه‌های نمایشی مشارکت کنند. همین الان سیاست‌های سالن شهرزاد تغییر کرده است و آنها دیگر نمی‌خواهند هر کاری در سالن‌شان اجرا شود.

بنابراین شما برای اجرای مجدد نمایش "کمیته نان" برنامه دارید؟

شاهرخ استخری: اولاً اینکه من به تنهایی نمی‌توانم راجع به این موضوع تصمیم بگیرم. نکته بعدی این است که موضوعاتی که خانم عاج روی آنها دست می‌گذارد موضوعاتی برای مقاطع تاریخی است که ممکن است چهار ماه دیگر آن موضوع به‌روز نباشد. مثلاً یک روزی نمایش "قند خون" اجرا شده و باعث شده که کارخانه قند ورامین باز شود که به نظرم اتفاق بی‌نظیری است، اما در حال حاضر دیگر نمی‌توانیم نمایش "قند خون" را اجرا برویم ولی نمایش "سالی که دو بار پاییز شد" را می‌توانیم اجرا کنیم.

الهام شعبانی: اگر با ما راه بیایند و به ما اجازه بدهند می‌توانیم دو ماه دیگر نمایش "سالی که دو بار پاییز شد" را اجرا برویم.

شاهرخ استخری: نمایشنامه "سالی که دو بار پاییز شد" جایزه گرفته است. در واقع متنی بود که باعث شد ما این سالن را داشته باشیم.

لیلا عاج: در نمایش "دایره آبی" ازدواج دختران زیر 13 سال هم جزو دغدغه‌های من هست. تاکنون همیشه در نمایش‌هایم یک مرد کارگر داشته‌ام ولی این‌دفعه یک تحقیقات گسترده‌ در مورد زنان کارگر و مشکلاتی که به لحاظ جسمی و روحی در کارخانه‌ها دارند انجام داده‌ام. همه کارخانه‌ها گل و بلبل نیستند. مثلاً کارخانه‌هایی که در شهرک‌های دور افتاده هستد که کنترلی روی آنها صورت نمی‌گیرد. آنقدر گفتنی برای گفتن دارند که حالا حالاها تمام نمی‌شود. البته باید ببینیم خانم شعبانی وقت‌شان چطور است چون ظاهراً یک برنامه‌هایی دارند.

خانم شعبانی، شما چه برنامه‌هایی دارید؟

الهام شعبانی: اگر بخواهیم نمایش "سالی که دو بار پاییز شد" را اجرا برویم، من با جان و دل هستم چون آن نمایش را واقعاً دوست دارم. ما آن نمایش را سه ماه تمرین کردیم ولی جواب نداد. می‌توانم بگویم سال گذشته یکی از سخت‌ترین سال‌های زندگی من بود. پس از اینکه در جشن بازیگر جایزه گرفتم، دقیقاً با دو نمایش توقیفی مواجه شدم. یکی کار آقای غلامرضا لبخنده بود که امسال اجرا رفت و دیگری کار خانم عاج. کار رضا حیدری هم 15 شب در سالن شهرزاد روی صحنه رفت و پس از آن سالن بسته شد. اگر خدا کمک کند می‌خواهم اولین کارگردانی خودم در تئاتر را تجربه کنم. یک سال است که دارم روی یک متنی از علی اصغری کار می‌کنم. ما سالن‌مان را هم مشخص کرده‌ایم و اگر خدا کمک کند در شهریورماه اجرا می‌رویم. در حال حاضر در مرحله پیش تولید هستیم و سه- چهار نفر از بازیگران را هم مشخص کرده‌ایم. واقعاً دوستان دارند به من لطف می‌کنند و در اولین تجربه کارگردانی من را همراهی می‌کنند.

نام متنی که می‌خواهید کار کنید چیست و چند شخصیت دارد؟

الهام شعبانی: نام متن "خشت خام خانه" بوده و در سال 90 به عنوان اثر برگزیده در جشنواره تئاتر  فجر انتخاب شده است ولی در حال حاضر داریم روی نام آن بحث می‌کنیم. متن دارد بازنویسی می‌شود و به زودی تحویل داده می‌شود. این نمایش 9 شخصیت دارد.

خودتان هم در آن نمایش بازی می‌کنید؟

الهام شعبانی: خیر. من معتقدم که کارگردان نباید در نمایش خودش بازی کند. می‌خواهم برای اولین تجربه کارگردانی‌ام بیرون بیایستم ولی خیلی برایم سخت است چون شخصیت‌ها دارند تبدیل به چیزهایی می‌شوند که خودم آنها را دوست دارم. با این حال بازی نمی‌کنم و حتی طراحی لباس هم نمی‌کنم.

ولی در نمایش "کمیته نان" طراح لباس هم بودید!

الهام شعبانی: من فقط در کارهای خانم عاج هم بازی و هم طراحی لباس می‌کنم. حتی در نمایش خودم هم طراحی لباس نمی‌کنم و ترجیح می‌دهم که طراح لباس بیاورم چون می‌خواهم تمام هم و غم خودم را روی چیزی بگذارم که می‌خواهم خلق کنم. اصولاً من سر کارهایی که فقط بازیگر هستم، هیچ‌وقت راجع به طراحی لباس نظری نمی‌دهم. اصولاً سعی می‌کنم به طراح لباس آن کار احترام بگذارم. البته من به‌عنوان کارگردان می‌توانم به طراح لباس بگویم که چه چیزی می‌خواهم. طراح لباس من یکی از شاگردان و دستیاران خودم است و دوست دارم که او کار حرفه‌ای طراحی لباس را با نمایش من شروع کند.

در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟

الهام شعبانی: من در یک سریال که برای شبکه دو تولید می‌شود طراح لباس هستم که این سریال در حال فیلمبرداری است. در سریال "ملک روان" به کارگردانی احمد معظمی هم بازی می‌کنم که نویسنده آن خانم سمیه تاجیک است. سر یک کار سینمایی هم هستم و بازی می‌کنم. در تئاتر هم چند پیشنهاد دارم ولی ترجیح‌ام این است که بیشتر حواسم روی نمایش خودم باشد.

خانم عاج، آیا نگارش متن "دایره آبی" به اتمام رسیده است؟

لیلا عاج: طرح  آن آماده شده و صحنه یک نوشته شده است. در حال تحقیقات هستم و باید تحقیقاتم در مورد ازدواج دختران زیر 13 هم کامل شود. نمایش "دایره آبی" با یک بحران شروع می‌شود که چند زن به طور ناخواسته یک دختر بچه را کشته‌اند. زن‌هایی که همه مادر هستند و نمی‌خواستند که این اتفاق بیفتد.

به ‌جز نمایش "دایره آبی" مشغول کار دیگری هم هستید؟

 لیلی عاج: من دارم با آقای رضا دادویی یک فیلمنامه می‌نویسم که قرار است آقای دادویی آن را بسازند.

شما قبلاً تجربه نوشتن فیلمنامه بلند را داشته‌اید؟

لیلا عاج: سریال و برنامه‌های تلویزیونی نوشته‌ام و فیلمنامه فیلم کوتاه... اما فیلمنامه بلند چیز دیگری است و برای من تجربه جذابی به حساب می آید. رضا دادویی مترجم بسیار خوبی است و دایره واژگان بسیار گسترده‌ای دارد. او آدم باوسواسی است و از هیچ چیزی به راحتی نمی‌گذرد. واقعاً برای هر چیزی ساعت‌ها با من بحث می‌کند و آدم کار درستی است.

آقای استخری، شما در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟

شاهرخ استخری: در حال حاضر تنها سیم ارتباطی من با عالم هنر همین نمایش "کمیته نان" است و صادقانه بگویم که فعلاً تصمیم ندارم که در حوزه تصویر کار کنم، مگر اینکه اتفاق عجیب و خاصی بیفتد.

آیا امکان ندارد که این قضیه منجر به این شود که شما به‌عنوان بازیگر دوباره وارد عرصه تئاتر شوید؟

شاهرخ استخری: بالأخره آدم را وسوسه می‌کنند. در حال حاضر کهبد تاراج یک نقش کوتاهی در یک نمایش دارد که بسیار جذاب است. نقش کوتاهی است اما برای من وسوسه‌انگیز است.

یعنی امکان دارد که بازیگری در تئاتر را مجدداً با آقای تاراج شروع کنید؟

شاهرخ استخری: چرا که نه ولی ابتدا کمی باید وارد دل بچه‌ها شوم و با آنها رفاقت کنم.

الهام شعبانی - لیلی عاج - شاهرخ استخری

در پایان اگر صحبت یا نکته باقی مانده بفرمایید.

شاهرخ استخری: من امیدوارم که همکاری ما ادامه داشته باشد و بتوانیم با هم کارهای بزرگتری انجام بدهیم تا بازگشت من به تئاتر منوط به یکی دو کار نباشد. اگر قابل بدانند دوست دارم که در تئاتر هم بازی کنم. ترجیح می‌دهم از این به بعد اگر قرار است اتفاق هنری بیفتد به شکل درستش بیفتد. به نظرم در آن مسیری که به موسسه کارنامه می‌رفتم و شاگردی استادان بزرگی را می‌کردم کمی انحراف به وجود آمده است و اگر خدا بخواهد دیگر می‌خواهم این انحراف‌ها تکرار نشود. من پیش از اینکه اولین فیلم سینمایی خودم را بازی کنم، پنج کار سینمایی را رد کرده بودم و برای آدم‌ها عجیب بود، اما برای من یک چیزهایی اهمیت زیادی داشت. در حال حاضر همه در تلویزیون می‌دانند که شاهرخ استخری را با پول نمی‌شود وسوسه کرد ولی با متن و نقش خوب این اتفاق می‌افتد. به همین خاطر متن‌ها را نمی‌خوانم که وسوسه نشوم. به نظرم تلویزیون در حق کسانی که مردم دوست‌شان دارند کم لطفی کرده و از رفتار تلویزیون با بچه‌های خودش دلخور هستم. ما بچه‌های تلویزیون هستیم. تلویزیون این همه هزینه کرده تا آنها دیده شوند و در دل مردم کمی جای باز کنند، روا نیست که در ادامه مسیر آنها را رها کند و بخواهد یک سری اتفاقات رقم بخورد که نه در شأن مردم است و نه در شأن هنرمندان کشور. از سریال "دلنوازان" به بعد به ضرس قاطع می‌گویم فیلمنامه 90 درصد سریال‌هایی که در این ممکلت تولید شد اول به در خانه ما آمد. این داستان‌ها در سال‌های اخیر کمرنگ‌تر شده ولی من پس از سریال "فاصله‌ها" پنج سال در تلویزیون کار نکردم، در حالی‌که می‌توانستم از تلویزیون دستمزدهای بسیار بالایی بگیرم. امیدوارم آنجایی باشم که بتوانم یک حرف درستی بزنم.

الهام شعبانی: امیدوارم سفره هیچ خانواده‌ای بدون نان نماند و هیچ مردی شرمنده زن و بچه‌اش نشود و یک روزی بیاید که همه سفره‌ها پُر از برکت باشد.