سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "مردان بیوه" اثری طنزآلود توأم با غشاء تندی از فکاهه و هجویه است که کارگردان آن را بهگونهای کمدی در ژانر "اسلپ استیک" یا کمدی بزنبکوب درآورده است. ما هم با این نوع کمدی روزگاری داشتیم که با قهقهه خنده و لبخندهایی از ته دل برمیآمد که شرحش اینسو و آنسو آمده است و نیازی به تکرار مکررات نیست، اما من بر آنم که همینجا تکلیف خودم را با کارگردانی که تحلیل آخر این اثر "داریوفو" طنزپرداز معاصر را چنان بر صحنه آورده که توفیق رفیقش شده، روشن کنم.
علم بیگی از اسوههای تئاتر کمیک است، روحیه طنز و میمیک طنازانِ چهره او را چنان در سایه گرفته که حالیا وی دیگر نام و نشانی گمنام نیست و صیت شهرتش در تئاتر حرفهای ما از اینجا و آنجا درگذشته و به چکاد و اوجگاهی دستیافته که اینک سببساز آن است که کارهای دشوار و پیچیده "داریو فو" را اینهمه سهلالوصول و راحتالحلقوم بر صحنه میآورد. ساعت 11 شب است و هنوز اجرای ده شب که وعدهاش را پیشاپیش دادهاند شروع نشده، یازده و پنج دقیقه است، جمعیت متمرکزند و کار شروع میشود، آری قالب اثر یک اسلپ استیک تمامعیار است. بزرگترین ویژگی این نوع کمدی خنداندن تماشاگر به هر قیمتی است و کارگردان ما به نیکویی این را یافته و از بلعم باعورا تا شلغم پخته سر هم کرده و با تجاهل العارفین اثر "داریو فو" را اجرا میکند.
من بر آنم که کارگردانی در تبدیل این نمایشنامه زیبا به یک اثری با لسان فارسی که کسوت کمیک هم پوشیده در نگاه اول موفق جلوه میکند اما کارگردان عزیز ما چنان در پروسه بزنبکوب مغروق و مستغرق میشود که امهاتی چون میزانس، صحنهپردازی، انحا درست پرداخت انرژی بازیگر، طراحی صحنه و در کل فضاسازی و کار لحظهبهلحظه و انرژی با بازیگران را از کف میدهد، هرچه هست یک ژانر است، این درست، اما یادمان نرود که مرز میان طنز و هزل با هجو و فکاهه بهاندازه یک سرسوزن است، کافی است جایی که نبایست بخندی و یا جایی که صحنه طلب نمیکند هجویههای برتافته از حس کمیک را بر مکعب صحنه بنشانی، آنگاه است که دیگر اسلپ استیک تبدیل به کمدی دست چندم آخر شبهای خیابان شاهآباد و حافظ، فردوسی، دماوند، پیام و جز اینها میشود که با "آتراکسیون" و خودانگیزی خندههای آخر شبی میکوشند تا ساعاتی مردم را دلمشغول صحنه شلوغ، بیدروپیکر و من حیث صحنهپردازی دربوداغان اجرا قرار دهند.
سخن من با کارگردان این متن خوب داریو فو که شاید کسی چه میداند در اجراهای دیگر آبروی از کفرفتهاش را از نظر داریو فو، اسلپ استیک، خنده مرغوب و فاخر یکبار دیگر به دست بیاورد، اما علم بیگی که بر من ثابتشده گوشش به هیچیک از این حرفها بدهکار نیست؛ راه خود را میرود، کار خود را میکند و سر آخر وقتی احساس گمگشتگی- و بهراستی آن زمان که آتشنشانها سروته نردبان را با لحظههایی کژکردارانه به یکدیگر حواله میدهند حتماً زمام کار را از نظر اخلاقیات صحنه از دست میدهد- همانجاست که علم بیگی هم گم میشود و به دروپیکر میزند و چه کنیم با بازیگرانش که فیالواقع هجو و هجاهای بازیگری را با ژستهای کمدیهای دهه سی هالیوودی- و خدا را دمبهدم به یاد زوج "لورال و هاردی" و "لوئی دوفونس" نمیافتید؟ میافتیم و حتی کمدینهای یقهچرکین کناره رود سن و بازیهای مسطح طنزپردازانی مانند "جری لوئیس" برایتان تداعی نمیشود؟
اما نکتهای دیگر، گهگاه نمایش "مردان بیوه" از مرز طنز در میغلتد و بهگونهای لودگی و یا نمایش فارس فرومیافتد یا درجاهایی نیز یک "بوف" تمامعیار است، اما چرا لودگی و کمدی فارس که بزرگترین ویژگیاش، استهزاست سایهاش را بر "اسلپ استیک" میگستراند. بزرگترین ضعف کمدیهای "بوف" همانا دستکم گرفتن بازی بازیگران و از کف دادن انرژیهای بازیگری و مهمتر بازی با دیالوگهاست. این مرز میان بوف، فارس، اسلپ استیک و کمدیهای پاستورال است که بر آنم در فرصتی دیگر به تفضیل درباره انواع کمدی بنویسم، تا آن زمان کار باقی و یار باقی. اما نمایش آقای "داریوفو" که از خوشمزگی روزگار دراماتورژ نیز دارد و کارگردان محترم که کارگردانی و دراماتورژی را هر دو برکف گرفته در این اجرا نقشی ندارند.
همه میآیند و میروند و آیند و روندها یا به زبان تئاتری دستور صحنهها و ورود و خروجها انگار نهانگار که پیش طراحیشده باشند، هرچه هست در حد دیالوگ، لودگی و استهجان است، بههرحال مجید علمبیگی نباید این فرصتها را بهسادگی از کف بدهد، دوشنبه همین هفته آخرین شب اجرایش است.
کارگردان عزیز من، کلاهت را قاضی کن و ببین تو بیشتر به داریو فو آموختهای یا او به تو؟ باری میگریزی زمن که نادانم / یا بیامیز یا بیاموزم. همین.