سرویس تئاتر هنرآنلاین: امیرمهدی ژوله که روزگاری یکی از طنزنویسان موفق در مطبوعات و تلویزیون بود و به قول خودش کمتر دیده می‌شد، پس از استندآپ کمدی‌هایی که در برنامه "خندوانه" داشت، این روزها به بازیگری بدل شده که خوب دیده می‌شود. ژوله در چند سال اخیر هم در تئاتر و هم سینما و تلویزیون تجربیات موفقی داشته و حضورش نوید ظهور یک کمدین جدی در عرصه هنرهای نمایشی می‌دهد. ژوله این روزها در نمایش "یک ساعت آرامش" که در تماشاخانه ایرانشهر اجرا می‌شود حضور دارد که به خوبی از پس اجرای نقش‌اش بر آمده است. به همین بهانه گفت‌وگویی با او داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

 

آقای ژوله، شما زمان طولانی‌ای را در مطبوعات طنزنویسی می‌کردید و در ادامه وارد مجموعه‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی شدید که تمام آنها هم موفق بودند، تا اینکه آمدید در برنامه خندوانه شروع به استندآپ کمدی کردید. شاید بسیاری از همکاران و دوستان شما از این بابت تعجب کرده بودند که چطور شد امیرمهدی ژوله به یک‌باره به سمت اجرای استندآپ کمدی رفت. اتفاقاً استندآپ کمدی‌های شما با استقبال خوبی هم مواجه شد و سروصدای زیادی به پا کرد. آیا شما این توانایی را در خودتان می‌دیدید یا اینکه یک روز رامبد جوان آمد و به شما پیشنهاد اجرای استندآپ‌کمدی داد؟

برای من همیشه بالاترین لذت، لذت خنداندن دیگران بوده و هست. واقعاً از اینکه بتوانم دیگران را بخندانم، کیف می‌کنم. حالا اسمش هر چه که می‌خواهد باشد، به نظر من کار شریفی است. شاید تمام آن کارهایی که می‌کردم هم در همین جهت بود ولی از یک جایی به بعد دلم می‌خواست بیشتر از این چیزی باشم که در پشت صحنه می‌نویسم. یادم است یک روز با جواد رضویان و خانم عبدالرزاقی نشسته بودیم و من داشتم در این مورد حرف می‌زدم که برای من استندآپ کمدی چقدر می‌تواند مقوله جذاب و ارضاء‌کننده‌ای باشد، منتها همیشه فکر می‌کردم، چیز دور از دسترسی است چون ما چنین چیزی در ایران نداشتیم. اگر داشتیم هم چیزی با نام شومنی بود که افراد می‌آمدند جوک می‌گفتند و تقلید صدا می‌کردند. فکر می‌کردم برای اینکه بتوانم استندآپ کمدی کنم باید کلاس بدن و بیان بروم چون من اساساً ناشمرده و خرده خرده حرف می‌زنم. با این وجود آقای رضویان و خانم عبدالرزاقی به من گفتند تو صدای خاصی داری و اگر خودت باشی باحالی و لزومی ندارد که حتماً کلاس بروی. از آنجا بود که من کمی به فکر اجرای استندآپ کمدی افتادم. من بعد از ریاست جمهوری آقای خاتمی در یک جمعی یک تجربه شبه استندآپ کمدی هم داشتم که در آنجا چند جوک روز را تبدیل به زبان سیاست کرده بودم. دو تا از آن جوک‌ها در نقد طرفداران تندوتیز آقای خاتمی بود و دو تای دیگر در نقد منتقدین مخالف ایشان. پس از تجربه آن شبه استندآپ کمدی دیگر این کار را انجام ندادم تا اینکه یک روز خانم پوپک مظفری با من تماس گرفت و گفت رامبد جوان می‌خواهد یک برنامه‌ای برای بیماران ام‌اس اجرا کند که مهمان آن برنامه آقای دکتر صحرایان است، تو هم بیا شرکت کن. این برنامه مصادف شده بود با شروع استندآپ کمدی در برنامه "خندوانه". این‌طور شد که من گفتم شرکت می‌کنم ولی می‌خواهم درباره بیماری ام‌اس هم یک استندآپ کمدی اجرا کنم. من در آن برنامه استندآپ اجرا کردم و کلی هم سروصدا کرد. وقتی برنامه تمام شد، رامبد جوان به من گفت ما می‌خواهیم یک مسابقه استندآپ برگزار کنیم، آیا وجودش را داری که در این مسابقه شرکت کنی؟ گفتم شرکت می‌کنم. هنوز نمی‌دانم چرا اینقدر پررو بودم و گفتم شرکت می‌کنم. روز قرعه‌کشی که فرا رسید، دیدم تمام غول‌های کمدی که چند سال برای آنها متن نوشته بودم و آنها بازی کرده بودند هم حضور دارند. من در آن برنامه سعی کردم خودم باشم و وارد مسابقه شدم. خداروشکر یک سری حواشی کمک کرد که حضور من سروصدا به پا کند چون یک جاهایی از برنامه آلوده به سیاست شده بود. نتیجه آن مسابقات طوری شد که برخی از مردم من را بدون اینکه نیاز به کلاس بدن و بیان داشته باشم دوست داشتند. پس از آن یک سری پیشنهادات سینمایی و تلویزیونی به من داده شد که در این بین پیمان قاسم‌خانی گفت بیا در فیلم "خوب، بد، جلف" بازی کن و پژمان جمشیدی برای کار در تئاتر با من تماس گرفت. من را همین‌طوری در بازیگری هول دادند و من هم دیدم که چقدر خوش می‌گذرد. بعد همان‌طور که روزنامه‌نگاری و طنزنویسی را در طول کار کردن یاد گرفته بودم، سعی کردم بازیگری را هم با انتخاب آدم‌های درست یاد بگیرم.

نمایش "یک ساعت آرامش" پنجمین نمایشی است که من در تئاتر بازی می‌کنم. اگر برای هر کدام از این نمایش‌‌ها حداقل یک ماه هم تمرین کرده باشم، حدود یک سال از سه سال و نیم حضورم در حرفه بازیگری را در تئاتر گذرانده‌‌ام. به نظرم تئاتر برای بازیگری، آموزشگاه خوبی است. در کنار محبتی که مردم به من داشتند، ممکن است توانایی و احاطه‌ای که به متن دارم، باعث شده باشد تا همین‌طور پشت سرهم بازی کنم.

رقبای شما در استندآپ کمدی‌ها رقبای سختی بودند چون اغلب بازیگران حرفه‌ای کمدی بودند. شاید در مقایسه با آنها کسی روی امیرمهدی ژوله حساب باز نمی‌کرد، اما شما یک نویسنده خیلی خوبی بودید که آن وجه نویسندگی می‌توانست در بازآفرینی متن استندآپ به کمک‌تان بیاد. به نظر من همین اتفاق هم افتاد و در دور اول و دوم خیلی به کمک‌تان آمد. در مراحل دوم به بعد بود که آدم‌ها شما را نه‌تنها به‌عنوان یک نویسنده بلکه به‌عنوان یک بازیگر هم قبول کردند.

واقعاً مردم من را به‌عنوان بازیگر قبول نکردند و تعریف‌ها از من همیشه در همین حد بود که ژوله چه پسر خوب و دوست‌داشتنی است. اساساً استندآپ کمدی از متن شروع می‌شود. در واقع استندآپ کمدی را باید کسانی انجام بدهند که یا خودشان نویسنده‌ هستند یا نویسنده‌های خوبی متن‌های آنها را می‌نویسند. اول شدن من در مسابقه استندآپ کمدی، چیزی از ارزش آدم‌های دیگر به‌عنوان کمدین کم نمی‌کند. همان‌جا بود که اغلب فهمیدند استندآپ کمدی از متن می‌آید، به همین خاطر در دور بعدی که مسابقات خنداننده‌شو با شرکت مردم برگزار شد، یک تیم پنج شش نفره نویسنده در برنامه حضور داشتند و آنجا برای بچه‌های شرکت‌کننده متن می‌نوشتند. استندآپ کمدی از یک تألیف و جهان‌بینی می‌آید که شما باید یک نگاهی به جهان اطراف‌تان داشته باشید و آن را تبدیل به شوخی و اجرا کنید. به نظرم اجرای آن متن مرحله آخر است، یعنی اگر متن و شوخی‌های آن خوب باشد، شما همین‌طور سیخ هم بایستید و آنها را بگویید جذاب است، درست مثل همان کاری که من انجام دادم.

امیر مهدی ژوله

من بخشی از صحبت‌های شما را قبول ندارم. ما گاهی می‌شنویم که می‌گویند فلانی لطیفه خوب تعریف می‌کند ولی ممکن است همان لطیفه بامزه را کسی دیگر تعریف کند و ما اصلاً به آن نخندیم. به هر حال استندآپ اجرا کردن یک جذابیت درونی می‌خواهد.

یک چیزی می‌خواهد که دیگران را دلزده نکند. من زمانی که برای اولین بار در مسابقه شرکت کردم، پیش خودم گفتم همه این دوستان بازیگر هستند، بنابراین من اگر بخواهم نمایشگری کنم و شیرین بازی در بیاورم، همه می‌گویند این ژوله عجب بچه پررویی است، به همین خاطر خودم را یک شخصیت مظلوم و آرام نشان دادم. من بیشتر نقش کسی را بازی کردم که فقط تشکر یا عذرخواهی می‌کند ولی به محض اینکه سه، دو، یک می‌گفتند و استندآپ من شروع می‌شد، به یک‌باره تغییر می‌کردم و با همه چیز شوخی می‌کردم. به نظرم آن چیزی که شما در مورد لطیفه و جوک می‌گویید، چندان به بازیگری مربوط نیست. البته یک سری چیزهایش ربط دارد. من به‌عنوان یک نویسنده کمدی، می‌دانستم که چه‌طوری کاشت یک شوخی را انجام بدهم و چه‌طوری آن را به اوج برسانم و تمام کنم. آن دسته از افرادی که نمی‌توانند جوک بگویند به خاطر این است که نمی‌دانند آکسان‌ها را کجا بگذارند و کجاها مکث کنند. ما وقتی برای یک سریال یا فیلم کمدی متن می‌نویسم، در واقع به نحوی خودمان هم داریم جای آنها بازی می‌کنیم.

در تمام مدتی که برای مهران مدیری و دیگران متن کمدی می‌نوشتید، هیچ‌وقت پیش نیامد که به کارگردان بگویید من این متن را نوشته‌ام و خودم هم می‌توانم آن را بازی کنم؟

خیر، به هیچ وجه این اتفاق نیفتاده است. من اکثر نوشته‌هایم برای مهران مدیری بود که در سریال‌های مهران مدیری همیشه غول‌ها و هیولاهای بازیگری می‌آمدند و بهترین بازی‌های‌شان را بازی می‌کردند. جنس کمدی‌های مهران یک تیپ‌سازی، اغراق‌آمیزی و فانتزی‌ خاصی دارد که خودم فکر می‌کردم به درد آن نقش‌ها نمی‌خورم. مدلی که من دارم بازی می‌کنم را مهران همیشه در کارهایش داشت و آن نقش را سیامک انصاری بازی می‌کرد. به همین خاطر هیچوقت پیش نمی‌آمد که بخواهم پیشنهادی مبنی بر بازی کردنم بدهم تا اینکه فرصت بازی در فیلم "مرد هزار چهره" پیش آمد. پیمان قاسم‌خانی در یک فیلمی امیرحسین رستمی را دیده بود و می‌گفت شما چقدر مدل حرف‌زدن‌تان شبیه هم است، بیایید نقش داداش همدیگر را بازی کنید. من هم بازیگری را شروع کردم ولی وقتی یکی از شوخی‌های آن نقش را حذف کردند، دیگر دیالوگ چندانی برای نقش خودم ننوشتم چون فکر می‌کردم چیزی ندارم که مخاطبان من را دوست داشته باشند. در واقع اجرای استندآپ کمدی باعث شد که من اعتماد به نفس بگیرم و به این فکر کنم که ممکن است مردم در تصویر هم من را دوست داشته باشند.

چطور شد که فهمیدید می‌توانید طنز باریک سیاسی بنویسید؟

من کارم را در مجله چلچراغ با طنز ورزشی شروع کردم ولی در ادامه کم کم طنز اجتماعی نوشتم تا اینکه به طنز سیاسی رسیدم. از طرفی من همیشه دغدغه‌های سیاسی هم داشتم. فکر می‌کنم از سال 76 به بعد هم آنقدر سیاست وارد زندگی همه شد و روزنامه‌نگاران بولد شدند که من تحت تأثیر ابراهیم نبوی قرار گرفتم و سعی ‌کردم ادای او را در بیاورم. حتی در یک مقطعی در ستادهای انتخاباتی اصلاح‌طلبان فعالیت می‌کردم. این‌طور شد که وجه فعالیت‌های سیاسی‌ام کم کم وارد مقوله طنز شد.

با این حال نسل شما در یک مقطعی از ابراهیم نبوی هم جلو زد.

ابراهیم نبوی از یک مقطعی به بعد فاصله گرفت و از ایران رفت. با وجود اینکه او از ایران رفته ولی به فضای ایران بسیار متصل‌ است. ابراهیم نبوی چیزهایی می‌نویسد که شما فکر نمی‌کنید او از ایران رفته باشد. با این حال شاهکارهایش متعلق به آن دورانی بود که واقعاً دست‌نیافتنی بود.

پیشنهاد سریال‌نویسی از کجا آمد؟

 یک روز پیمان قاسم‌خانی آمده بود دفتر چلچراغ تا با علی میرمیرانی مصاحبه کند که من هم او را دیدم و گفتم کار شما را خیلی دوست دارم و پیمان هم گفت منم کارهای تو را دوست دارم. گفتم مگر کارهای من را خوانده‌اید؟ گفت اره، دوست داری که برای مدیری کار کنی؟ این‌طور شد که من رفتم در سریال "نقطه چین" یک قسمت با مهران مدیری کار کردم. بعد پیمان من را برای سریال "کمربندها را ببندیم" صدا کرد و من حدود پنج قسمتی هم برای آن سریال نوشتم که تجربه ناموفقی بود چون آب ما با کارگردان توی یک جوی نمی‌رفت. از آنجا بود که رئیس گروه فیلم و سریال شبکه و پیمان قاسم‌خانی به من گفتند تو به درد کارهای مهران مدیری می‌خوری چون به جای اینکه قصه‌پرداز و فیلمنامه‌نویس باشی، بیشتر شوخی‎نویس هستی. این‌طور شد که من از سریال "شب‌های برره" با مهران مدیری کار کردم و تا همین برنامه دورهمی سرجهازی تمام کارهای مهران بودم.

برای اولین بار که به شما پیشنهاد بازی در تئاتر دادند تعجب نکردید؟

وقتی هنوز "خندوانه" تمام نشده بود، اعلام کردند اصغر فرهادی می‌خواهد کست بازیگران فیلم "فروشنده" را انتخاب کند و به یک سری نابازیگر احتیاج دارد. من همان موقع با دستیارهای ایشان تماس گرفتم و گفتم من هم می‌خواهم بازی کنم، لطفاً فیلم استندآپ‌های من را به ایشان نشان بدهید. بعد یک روز رفتم پیش آقای فرهادی و خانم بخت‌آور نشستم و برای اولین بار اتود زدم. قبل از آن اصلاً نمی‌دانستم که اتود زدن چطوری است. من آنجا خانم مارال بنی‌آدم را دیدم و به او گفتم شما بازیگر هستید؟ گفت بله، من بازیگر تئاتر هستم، گفتم من را از توی جوی آورده‌اند! (با خنده). خانم بنی‌آدم هم من را نمی‌شناخت و گفت واقعاً شما تا حالا بازی نکرده بودید؟ در آخر خودم را معرفی کردم و گفتم من فیلمنامه‌نویس هستم. پس از چند جلسه دیدم چیزی نبودم که آقای فرهادی می‌خواست. پیمان تماس گرفت و گفت اسکار که نشد، حداقل بیا در کمدی ما بازی کن. من به روانشناس مراجعه کردم چون حس می‌کردم من این فیلم‌ها را نمی‌خواهم بازی کنم. برای برنامه دورهمی از پوزیشن استندآپ کمدی تا بازی در نقش سیامک انصاری پیشنهاد داشتم و در لحظات آخر قبول کردم چون فکر می‌کردم حالا که اصغر فرهادی نشده، حداقل بازی برای فیلم داداش کوچکترش باید بشود. بازی در تئاتر برای من چیز ثقیل و سنگینی بود. من آن‌موقع کله‌ام گرم استندآپ کمدی بود و فکر می‌کردم می‌توانم مردم را بخندانم. حضور جدی‌تر من در تئاتر به نمایش "رویای نیمه شب یک تابستان" برمی‌گردد که اتفاقاً کار فیزیکالی هم بود ولی چون من نمی‌کشیدم آن کارها را انجام بدهم، نقشم تبدیل به یک "لایسندر"ی شد که داشت دنبال دختر می‌دوید و ناتوان و خسته بود. همه فکر می‌کردند که من دارم نقش یک ناتوان را بازی می‌کنم و نمی‌دانستند که دارم خودم را بازی می‌کنم! با این حال آن کار هم جواب داد. حدود 150 اجرا رفتند و من 60 اجرای وسط آن که برای اجرای جشنواره‎ای بود را بازی کردم و باعث شدم که آن کار هم دیده شود و بچه‌ها جایزه بگیرند (می‌خندد). اگر بازی بچه‌ها را خراب می‌کردم ممکن بود که آنها جایزه نبرند. تجربه بازی در نمایش "رویای نیمه شب یک تابستان" تجربه سفت و سخت‎تری بود که در آنجا با شهروز دل‌افکار تمرین بیان می‌کردیم.

پیشنهاد بازی در نمایش "یک ساعت آرامش" جواد روشن را چطور پذیرفتید؟

من قبلاً نمایش علی سرابی که از متن‌های زلر کار کرده بود را دیده بودم و آن متن را خیلی دوست داشتم. زمانی که جواد روشن تماس گرفت و گفت می‌خواهم متن زلر را کار کنم، سریع اسمش را شناختم ولی کمی تنبلی می‌کردم که بخواهم متن نمایشنامه را بخوانم. جواد چندین بار تماس گرفت و آخر سر گفت تو هنوز متن را نخوانده‌ای، زودتر بخوان چون دیر شده و ما باید کست بازیگران را بچینیم. گفتم خب بگذار من به آنجا بیایم و کنار هم متن را یک دور بخوانیم. یک روز متن را با هم خواندیم و گفتم من هستم. نقش "میشل" هم نقش بزرگ و زیادی بود. برنامه‌ام این بود که دیگر نقش‌های کوتاه سینمایی را بازی نکنم و برای اینکه بازی نکنم پیشنهادات زیادی را رد کرده بودم. دیگر داشتم طنزنویسی درس می‌دادم و در کلاس‌های کارگردانی اصغر فرهادی شرکت می‌کردم. حتی به مهدی کوشکی سفارش داده بودم که اگر متن مونولوگ خوب داری بده تا من یک کار مونولوگ بازی کنم. خواستم یک نقشی را بازی کنم که دیگر پشت نباشم! از پیشنهادات کوچک سینمایی خسته شده بودم و سعی داشتم که خودم را به جمع کمدین‌های اصلی کشور برسانم.

نمایش "یک ساعت آرامش" یک نمایش کمدی موقعیت است و اتفاقاً شخصیتی که شما دارید بازی می‌کنید هم شخصیتی است که از همه جا دارد به او فشار می‌آید و در یک موقعیت به ظاهر تلخ گیر می‌کند. شاید خنده‌ای که مخاطب با دیدن این نمایش می‌کند به نوعی یک گروتسک است، یعنی ما به کاراکتر "میشل" بیشتر یک تلخ‌خند داریم تا یک خنده‌ای از سر شادی. خودتان این‌طور فکر نمی‌کنید؟

واقعیت این است که من آن موقعیت را طنز تلخ ندیده‌ام چون "میشل" آنقدر خودش گند زده که مخاطب دلش نمی‌سوزد که او نمی‌تواند صفحه گوش کند. به جهنم که نمی‌تواند صفحه گوش کند! از آنجایی که موضوع نمایش "یک ساعت آرامش" دروغ و خیانت است، شاید هر کسی یک وجهی از خودش را حالا یا به‌عنوان خائن یا خیانت دیده و یا دروغگو یا دروغ شنیده در نمایش می‌بیند.

آیا خودتان هم در متن نمایشنامه دخالتی داشتید یا خیر؟

واقعاً دخالت نداشتم ولی ممکن بود در تمرینات یک سری لحظات را پیشنهاد بدهم.

اصولاً بازیگری هستید که بخواهید در متن دخالت کنید؟

اگر از من بخواهند که دخالت کنم این کار را انجام می‌دهم. مثلاً من در یک کاری قرارداد بستم که برای هر سکانسی که می‌گیرند، شوخی‌نویسی کنم و اگر خواستند از متن من استفاده کنند. یک جاهایی هم نخواستند که من دخالت کنم و من مثل یک بازیگر هر چه از من خواستند را بازی کرده‌ام.

آیا واقعاً به خاطر ممنوع‌الکاری نتواستید در سریال "دیوار به دیوار 2" سامان مقدم بازی کنید؟

 من در سریال "گلشیفته" بازی می‌کردم و نمی‌توانستم هماهنگ کنم که سر هر دو پروژه باشم ولی همان موقع تهیه‌کننده "دیوار به دیوار 2" گفت تو ممنوع‌الفعالیت هستی و باید درستش کنیم. "درستش کنیم" معمولاً یک سوءتفاهمی درباره شما، کارهای‌تان و یا صفحه مجازی‌تان است که می‌روید آن را حل و نگرانی‌ها را برطرف می‌کنید. احتمالاً قابل حل بود اما آنها می‌گفتند نمی‌توانم در "گلشیفته" هم حضور داشته باشم. اما به هر حال من با "گلیشفته" قرارداد داشتم. در نهایت "دیوار به دیوار 2" آنطور که باید دیده نشد و حواشی و مشکلات مالی هم برای همه پیش آمد، اما "گلشیفته" و نقشی که من داشتم اتفاق خوبی بود و توانستم به متن هم یک کمکی بکنم.

در سریال "گلشیفته" میان آن همه بازیگر واقعاً دیده شدید.

بله. خداراشکر می‌کنم که من با خیلی از بازیگران بزرگ این ممکلت از جمله آقای آئیش، خانم تیموریان، خانم خیراندیش، پژمان جمشیدی، علی شادمان، ویشکا آسایش و آزاده صمدی در "دیوار به دیوار" و سیامک انصاری، محمد بحرانی و مهناز افشار در "گلشیفته" کار کرده‌ام و تجربیات خوبی برایم رقم خورده است. این‌ها بازیگرانی هستند که من دوست‌شان داشته‌ام و حالا با آنها همبازی شده‌ام. همه جذابیت‌ بازیگری برای همین است.  

حس می‌کنم از کارنامه بازیگری خودتان تا حدودی راضی هستید. این‌طور نیست؟

در تئاتر بله. در تئاتر نقش‌های خیلی خوبی داشته‌ام و با گروه‌هایی کار کرده‌ام که کار با آنها لذت‌بخش بوده است. نقش‌هایم در دو سریال "گلشیفته" و "دیوار به دیوار" هم خوب بوده است. در سینما هم همه من را در "خوب، بد، جلف" و "هزار پا" یادشان است، اما هنوز نقش‌های خوبی که بخواهد کاملاً راضی‌ام کند به من پیشنهاد نشده است. البته قاعدتاً این نقش‌ها تا رضا عطاران، جواد عزتی، امیر جعفری و دیگر دوستان هستند به من نمی‌رسد. من الان پیشنهاد و طرح دارم که فیلمنامه سینمایی بنویسم و نقش اصلی‌اش را بازی کنم. مزیتی که دارم این است که می‌توانم این کار را انجام بدهم. بچه‌ها باید منتظر بمانند تا برای‌شان فیلمنامه خوب بیاید اما من می‌توانم خودم با تیم و همکارانم بنویسم و از پیمان قاسم‌خانی هم مشاوره بگیرم و فیلمنامه بنویسم و نقش اصلی‌اش را بازی کنم. الان یک ذره به دنبال جهش و گرفتن نقش اصلی در سینما هستم و باید به جایی برسم که سرمایه‌گذار بگوید ژوله هم می‌فروشد. برای همین نمایش "یک ساعت آرامش"به من می‌گفتند سالن ناظرزاده ایرانشهر نحس است و آن را نمی‌شود پر کرد، گفتند مخاطبان این سالن فقط تماشاگران تخصصی تئاتر هستند و تماشاگران زیادی از بیرون به اینجا نمی‌آیند و می‌گفتند الان تایم شما بد است و سیل و زلزله و... است، اما با این حال ما توانستیم از اولین روز اجرا تا الان را بلیت خارج از ظرفیت بفروشیم. شاید باید بگوییم سرمایه‌گذارها و کارفرماها بیایند این اتفاق را از نزدیک ببیند (با خنده). نقشی که من در "یک ساعت آرامش" دارم هم نقشی است که دارد صحنه را می‌گرداند و جاهایی که لازم است خنده بگیرد، خنده‌اش را می‌گیرد و مخاطب را جذب می‌کند. ان‌شاءالله بعد از این نمایش اتفاق بهتری برایم بیفتد. تئاتر همیشه برایم خیر و برکت داشته است. من دو کار با مصطفی کوشکی در تئاتر انجام داده‌ام و برای سه کار دیگر هم قول داده‌ام و حتی قرارداد هم نوشته‌ام اما پیشنهاد دیگری به من داده شده و من گفته‌ام خداحافظ، من باید بروم سینما، یا من باید بروم تلویزیون. یعنی همیشه تئاتر برایم خوش یمن بوده است تا در عرصه تصویر اتفاق بهتری برایم بیفتد. امسال را هم با تئاتر شروع کرده‌ام و ان‌شاءالله خوش یمن باشد و اتفاقات خوبی برایم بیفتد.

آیا این‌که بازیگری را جدی گرفته‌اید، بخش نویسندگی امیرمهدی ژوله را ضعیف نمی‌کند؟

همین‌طور است. الان سه سال و نیم است که ننوشته‌ام. من هیچ‌وقت نتوانستم نوشتن را به‌عنوان یک شغل برای خودم در نظر بگیرم و هر روز شروع به نوشتن کنم. شاید الان یک ذره سر به هواتر شده‌ام و دارم یک مقدار خوش می‌گذرانم. چند سال آخری که ما سریال‌نویسی می‌کردیم، خیلی سخت کار می‌کردیم و آنقدر که کار می‌کردیم، دیده نمی‌شد و مدام حواشی ایجاد می‌شد و فشار روی ما بود. ما الان می‌بینیم که همه دارند راجع به "قهوه تلخ" حرف می‌زنند و سکانس‌هایش پخش می‌شود و همه در حیرت هستند که اصلاً این سریال چطور سال 88 در این مملکت ساخته شده است؟ اما ما آن موقع تحت فشار و اذیت و آزار بودیم و با وزارت ارشاد، مخاطب و همه چیز بسیار مشکل داشتیم. یا الان تمام آیتم‌های "شوخی کردم" دارد پخش می‌شود، در حالی‌که آن موقع می‌گفتند این همه بازیگر را دور هم جمع کرده‌اید و آیتم داده‌اید بیرون؟! این فشارها خسته‌مان کرد و کار ما به یک کار غیرخلاقه کارمندی تبدیل شده بود که من را کلافه کرده بود و این برای من مفری شد که بتوانم یک نفسی تازه کنم. در این سه سال و نیم یک عالمه سفر رفتم و تجربیات مختلف کردم و با یک عالمه آرتیست درجه یک همکار بوده‌ام. خوش گذشته است دیگر! همان پولی که در می‌آوردم هم درآوردم، البته کمتر! بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم خشایار الوند که از بین ما رفت، این مفر را پیدا نکرد و نوشتن زیاد کارمندی بی‌خلاقه، بی‌ذوق و بی‌چیز و بی‌فلان را ادامه داد و این کار خشایار را اذیت کرد. مهراب (قاسم‌خانی) هم سالها نوشت و الان اذیت شده است و همیشه در بیمارستان است. پیمان (قاسم‌خانی) هم اگر مجبور نبود به خاطر پول و گذران زندگی دست به نوشتن چیزهایی ببرد که اوج علاقه‌اش نیست، شاید می‌توانست فیلم بسازد و خیلی‌ کارهای دیگر بکند و حتی برای هالیوود فیلمنامه بنویسد، اما وقت و عمرش برای سریال‌ها و استرس‌ها و فرسایش‌ها تلف شد. بنابراین من از حالی که امروز دارم خوشحال هستم.

پیشنهادهای جدیدی برای کار به دست‌تان نرسیده است؟

خدا را شکر در تمام طول سال پیشنهاد تئاتر دارم. سریال الان به من پیشنهاد می‌شود و خیلی‌ها هم زنگ می‌زنند و پیشنهاد کار می‌دهند اما نمی‌دانند در تلویزیون ممنوع‌الفعالیت هستم. این ممنوعیت هم چون من نه کسی را کشته‌ام و نه هیچ نقدی تندتر از نقدهای برنامه‌های تلویزیونی نکرده‌‌ام و همیشه حواسم به خطوط قرمز بوده است، چیز قابل حلی نیست ولی باز ترجیح‌ام این است که بتوانم فیلمنامه سینمایی بنویسم و بازی‌اش کنم.

یک نکته هم برای من خیلی جالب است. اینکه علی میرمیرانی کتاب‌های طنزش را جمع کرد و نوشت و حتی ابراهیم نبوی و منصور ضابطیان هم این کار را به یک شکل دیگر انجام دادند. اما شما کمتر به این سمت آمده‌اید که طنزهای‌تان را جمع کنید و در قالب یک کتاب منتشر کنید؟

آخر من به همه چیز توک زده‌ام! یک ستون دست‌نوشته کودک فهیم در مجله چلچراغ داشتم که آن موقع کتاب شد. یک انتشاراتی بود که متعلق به خود آقای خلیلی بود اما بعد ادامه نداد. آن کتاب در دو سال 3- 4 تا چاپ پنج هزار جلدی‌اش رفت اما بعداً خودم به نوشته‌های گذشته افتخار نمی‌کردم و به نظرم طنز کال و خامی بود و پیچیدگی خاصی نداشت. 

امیر مهدی ژوله

اما همان یادداشت‌های کودک فهیم در زمان خودش و همین حالا هم خیلی مورد استقبال قرار می‌گیرد. فکر می‌کنم اگر آن کتاب دوباره چاپ شود، استقبال خوبی از آن صورت بگیرد.

من یک دوره با بچه‌های نشر چشمه صحبت‌هایی داشتم که یک چیزهایی بنویسم. یک مجموعه نوشته‌های دیگری بود که آنها را جمع کردم و به نشر چشمه دادم اما به نتیجه نرسیدم. آن چیزی نبود که از یک نشر محترمی مثل چشمه شایسته چاپ باشد. در کل بدم نمی‌آید داستانک‌های طنز بنویسم و چاپ شود.  

شما به عنوان کسی که دارد بازیگری را جدی می‌گیرد فکر می‌کنید توانایی‌های بسیار بیش از این دارید که هنوز دیده نشده است؟

الان آنقدر در همه چیز دخالت می‌کنم که به این نتیجه رسیده‌ام باید بسازم چون فقط در پوزیشن سازنده است که شما می‌توانید در همه چیز دخالت کنید! به همین خاطر فکر می‌کنم به زودی شغل جدیدم را انتخاب کنم و فیلم هم بسازم. افق دید من وودی آلن است و دلم می‌خواهد به همین شکل چیزهای شخصی‌ام را بنویسم و بازی و اجرا کنم. فکر می‌کنم این کار ابزار و دانش زیادی می‌خواهد اما آنقدر به سمت و سوی مختلف هولم داده‌اند که احتمالاً کارگردان هم بشوم و در طول کارگردانی، کارگردانی را هم یاد بگیرم!