سرویس تئاتر هنرآنلاین: استفاده از متون ترجمه شده خارجی که دارای موضوع و ساختاری ساده، اما تاًویل‌دار باشند و در آن‌ها همه چیز به یک گره‌افکنی محوری موضوعی مربوط شود، معمولاً حتی اگر تا حدی بد هم اجرا شوند، باز به لحاظ موضوع، مهم و قابل فهم آن به طور نسبی قابل تامل‌اند؛ زیرا تماشاگران حداقل با موضوع ارتباط حاصل می‌کنند و در اجرا هم معمولاً داده‌هایی نسبتاً نمایشی وجود خواهد داشت؛ اغلب این‌طور است، مگر آن‌که در اجرا اشتباهات فاحش و حتی میزانسن‌های غلطی کاربری پیدا کرده باشند.

نمایش "مرگ و دوشیزه" به نویسندگی آریل دورفمان و کارگردانی سینا راستگو که به عنوان یکی از نمایش‌های چارت اجرایی سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر، در سالن قشقایی اجرا شد، بر اساس یک متن ترجمه شده خارجی نوشته شده و به دلایلی قابل تامل است. متن این اجرا  که طبق معمول به صورت صحنه‌های جدا از هم نوشته شده، چند صحنه آغازینش در ادامه هم نیستند و دارای پرش نسبی‌اند؛ تماشاگران فقط از روی پرسوناژها می‌فهمند که ظاهراً بخش‌هایی روایی کم دامنه و محدودی از کلیت موضوع به دلایلی توسط خود نویسنده یا کارگردان حذف شده‌اند و جنبه‌های روایی موضوع تا یک سوم پایانی به همین شیوه پیش می‌رود. در آغاز، اشاره می‌شود که زن محوری نمایش از قبل مریضی خاصی داشته و مریضی‌اش ظاهراً عود کرده است؛ این داده قراردادی اولیه به عنوان یک پیش فرض کارکردی هم راستا با حوادث و موقعیت‌های بعدی مطرح می‌شود و با آن‌که گره موضوعی ضمنی محسوب می‌شود، اما نهایتاً به تعلیق‌زاتر شدن گره‌افکنی اصلی کمک کرده است.

طی نمایش معلوم می‌شود که زن مورد نظر قبلاً توسط سه دکتر که در یک کمیته شکنجه بوده‌اند، دستگیر و شکنجه شده است. بعداً تماشاگران می‌فهمند که شوهر او هم به نحوی جزو شکنجه‌گران بوده است. زن در یک مهمانی شبانه دست و پا و دهان سه دکتر مورد نظر را می‌بندد و تصمیم می‌گیرد آن‌ها را بکشد. او به نصایح شوهرش گوش نمی‌دهد و نهایتاً با اسلحه‌ای به آنان شلیک می‌کند؛ هر سه نفر می‌افتند و قاعده‌تاً باید مرده تلقی شوند، ولی بدون دلیل دوباره صحیح و سالم سرپا می‌ایستند. در پایان، زن بی‌حال می‌شود و شوهرش در یک میزانسن خطابی، روبه تماشاگران با بیانی بسیار شعاری در مورد آزادی و عدالت در آینده حرف می‌زند. محض یادآوری باید گفت که در صحنه‌ای هم یکی از دکترهای شکنجه‌گر سیگار دوستش را روشن می‌کند و بدون دلیل یک سیلی به او می‌زند، این حرکت بسیار متناقض و غلط است.  

نگاهی حتی گذرا به موارد فوق نشان می‌دهد که نویسنده گرچه موضوعی تکراری را در نظر گرفته، اما خود موضوع به لحاظ کنش‌مندی حسی و  ذهنی‌اش با تماشاگر ارتباط برقرار می‌کند؛ اما در اجرا کارگردان هرگز چگونگی اسیر شدن مردان به دست زن را نشان نمی‌دهد و موضوع زنده شدن کشته‌شدگان هم، عملاً اجرا را به یک تصور و توهم پارانویایی منتسب می‌کند؛ این عارضه‌مندی از تاثیرات موضوع کاسته و خصوصاً آن‌که از نور هم غلط استفاده شده است؛ رنگ آبی یا نور آبی نشانه آرامش و بی‌کرانگی است. در دو صحنه تنش‌زا که باید نور قرمز کاربری می‌داشت، از نور آبی استفاده شده و ضمناً اغلب صحنه‌ها همانند صحنه‌های یک فیلم که بد مونتاژ شده باشد، از نظر موضوعی، ناگهانی، بدون مقدمه و غیرمنتظره جلوه کرده است: در حالی که ظاهراً ادامه صحنه قبل بوده‌اند.

دیالوگ‌ها علاوه بر داده‌های روایی، داشته‌های روانشناختی، اجتماعی و سیاسی خاصی هم دارند و این به موضوع ارتباط پیدا کرده است: "اگه ما بتونیم تمام ناشناخته‌های دنیا را بشناسیم، زنان را نمی‌شناسیم"، "چیزی که مملکت ما بهش نیاز داره، عدالته"، "کمیته نمی‌تواند با مرده‌ها حرف بزند، اما من زنده‌ام. می‌خوام حرف بزنم"، "من پوست بدن این را هم می‌شناسم"، "همه می‌خوان بلایی رو که سرشون اومده، جبران کنن" ، "حقیقت زیادی، آدم‌ها رو از پا می‌اندازه" و... .

طراحی صحنه‌ها نسبتاً خوب انجام شده و کاربری نور به دلایل پیش گفته، اغلب غلط است. موسیقی انتخاب شده هیچ تناسبی با حوادث صحنه‌ها ندارد و فقط برای ایجاد هیجانی کاذب کاربری داشته است. میزانسن‌ها عملاً در راستای موضوع‌اند و کارگردانی نمایش در کل، نسبتاً  خوب است. بازی بازیگران هم به طور نسبی قابل قبول است، اما انتخاب بازیگران (منظور بازیگران مرد و عمده‌تاً سه بازیگری که نقش دکترهای شکنجه‌گر دارند) با دقت بیشتری انجام می‌شد، بازی‌ها بهتر جلوه می‌کرد. نمایش "مرگ و دوشیزه" به کارگردانی سینا راستگو، به رغم برخی کاستی‌های اشاره شده، در کل به دلیل انتخاب یک متن تاویل‌دار و تا اندازه‌ای تعلیق‌زا و نیز داشته‌های محدود اجرایی‌اش حدوداً موفق بوده است.