سرویس تئاتر هنرآنلاین: انتخاب یک نمایشنامه که موضوعی نسبتاً نامتعارف، اما تکراری دارد، گاهی به دلیل آن‌که فرصت‌های تازه‌ای را برای نگرش نسبتاً متفاوت به موضوع  فراهم می‌کند، طوری‌که نهایتاً هنگام اجرا برای تماشاگر به طور نسبی اجرایی جدید جلوه می‌کند و از آن هم نتایج مطلوب یا اساساً دیگرگونه می‌گیرد. این به آن معنا نیست که متن و اجرای چنین نمایشنامه‌ای الزاماً عاری از هرگونه ضعف است؛ چه بسا در همان قالب و نگره خاص خودش دارای عارضه‌مندی‌های معین باشد و حتی عنوانش را توجیه و باورپذیر نکند؛ البته با برداشت خاصی هم ممکن است آن را عمداً یک پارادوکس تاویل‌دار و مغایر، معنا کند.

نمایش "زندگی احمقانه" به نویسندگی "یونوسوکه اگوتاگوا" و کارگردانی "دیوید دیواشویلی" از کشور گرجستان که به عنوان یکی از نمایش‌های بخش بین‌الملل سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا شد، در رابطه با موارد فوق قابل بررسی است. 

نسبت دادن صفات گوناگون به زندگی و در مواردی آن را احمقانه و کم یا بی‌معنا نشان دادن، بارها انجام شده و حتی هر فردی از آن استنباط‌های مشترک یا خاصی دارد؛ با وجود این، همه تعریف‌ها وجوه مشترک‌شان بیشتر از تفاوت‌های‌شان است و عمده‌تاً بر بیهودگی و دور از عقل بودن این نوع زندگی تاکید دارند و نویسنده متن نمایش "زندگی احمقانه" این موضوع را به گونه خاص خودش تصویر کرده است: ذهن مردی منسوب به لقب "استاد"، بسیار تخیلی و درون‌گرا نشان داده شده است. تخیلات در قالب موقعیت‌ها و حوادث جدا و بی‌ربط به هم (گاهی هم با ربط) نمایه‌پردازی شده‌اند که عملاً هرکدام در جایگاه و تعریف خودش یک قصه تخیلی کوتاه  و حتی مینی‌مالیستی ارزیابی می‌شود؛ تعدد آن‌ها به یک نمایش طولانی و تخیلی شکل داده است. نمایش، زندگی مردی را به تصویرهای صحنه‌ای می‌کشد که ذهنش رویایی و تداعی‌گر است و در حقیقت او به اختیار ذهنش در آمده، نه ذهن در اختیار او؛ اعتقادات خاص، دلبستگی‌ها و تناقضات زیادی در زندگی این مرد وجود  دارد که کارگردان آن‌ها را به کمک طراحی هندسی صحنه انعکاس داده است؛ این طراحی، طی اجرا احساسات و ذهن تماشاگر را هم قاب‌بندی می‌نماید و سپس خودش به طور متناقضی گاهی دافعه‌زا و گاهی هم زیبا جلوه می‌کند؛ استاد مورد نظر اساساً خودرای است و همه زندگی‌‌اش در ذهنش می‌گذرد؛ این پارادوکس محوری و اساسی سبب شده رویاها و تخیلاتش بر زندگی خودش و اطرافیانش تاًثیر بگذارد، چون کاملاً مجازی شده است. در زندگی او که یک استاد چینی است، هیچ داده و داشته واقع‌گرایانه‌ای مشهود نیست و این به خودی خود تاویل‌دار است. به جای آن‌که روایتی سرراست هم شکل بگیرد، عملاً چندگانگی محتوایی و روایی بر همه چیز سیطره پیدا کرده است و در راستای عنوان نمایش، خود مرد مورد نظر به گونه‌ای اسیر تخیلاتی شده که در مواردی حتی به خودش هم مربوط نمی‌شود. هیچ داده صریح و روشنی در  زندگی او وجود ندارد، حین آن‌که متناقض هم هست، زیرا در آن قضاوت و تحلیلی در پس کنش‌های ذهنی و نوع زندگی او وجود دارد که فقط در دنیایی مجازی معنا پیدا می‌کند. اساساً این نمایش و نوع زندگی مرد مورد نظر نفی واقعیات مادی و عینی زندگی است. ضمناً رویاهای قطعه‌بندی شده و خوابگونه در همان قالب ذهنی شده‌شان، زندگی بی‌هدف و معمولی دیگران را هم به‌گونه‌ای نسبتاً نمایش در نمایش و تاکیدآمیز نشان  می‌دهند؛ این حقیقت در خود صحنه‌ها و نهایتاً چرخه‌وار شدن‌شان به طور نسبی به اثبات رسیده، طوری که زندگی آن‌ها هم به شکل یک زندگی محتوم، بی‌معنا، سطحی و احمقانه جلوه کرده است.

کارگردان به کمک طراحی صحنه بر تکرار موقعیت‌های چرخه‌وار تاکید کرده است: این کار با استفاده از چارچوبی مربع شکل که قابلیت حرکت دورانی دارد و به شکل یک اتاق طراحی شده، به نمایش درآمده است؛ سازه مورد نظر، همزمان قابلیت چرخشی دارد و تسلسل خیالات، سرانجام‌ها و وضعیت‌های مشابه پرسوناژهای رویاهای او عمداً در آن به گونه‌ای چرخشی و تکراری نشان داده شده‌اند؛ این ترفند عملاً بازیچه  واقع شدن زمان زندگی او و دیگران را انعکاس می‌دهد، طوری که ثابت می‌شود لحظات زندگیش با این وانموده‌سازی‌های ذهنی خوابگونه می‌گذرد: همه پرسوناژهای ذهن او به طریقی جبری در این چرخه قرار می‌گیرند و دنیایی کاملاً مجازی شده، شبیه حوادث حکایات افسانه‌ای تداعی می‌شود؛ در دو، سه صحنه معین جادوگری بلند قامت و چند دست، با ترفندی نمایشی (مثل مخفی شدن حداقل دو بازیگر زیر پیراهن بسیار بزرگ و سفید زن جادوگر برای شکل دادن به قامت بسیار بلند او) انجام شده است؛ در جاهایی هم به شکل متناضی به مسیح و فدا شدن او و نوع تلقی برخی پرسوناژها از او، اشاره شده است.

اجرای نمایش "زندگی احمقانه" به نویسندگی "بونوسوکه اگوتاگوا" و کارگردانی "دیوید دیواشویلی" به دلایلی ضعف‌هایی هم دارد: مثلاً استفاده از چراغ قوه‌های کوچک بر روی دست و زیر کلاه‌ها هیچ ارتباطی به مجازی بودن نمایش ندارد و تاویلی را هم به نمایش نمی‌گذارد؛ در عوض، اجرا را ساختگی جلوه داده، درحالی که موضوع نمایش نوعی پوچی پذیرفته شده و نهادینه شده متناقض است. باریدن برف و متصاعد نمودن دود برای مه‌آلود کردن و حرکات موزون همگی برای فرصت‌دهی کارگردان به خود برای ارائه صحنه‌هایی مجازی‌تر و نسبتاً زیبا است. پیرزن جادوگر صرفاً کارکردی نمایه‌ای دارد. استفاده از حرکات زیاد آدم‌ها و حتی اشیاء به ناآرامی ذهن و زندگی پرسوناژ اشاره دارد و الزامی است؛ ضمناً زندگی هرکدام از آدم‌های ظاهر شده در خواب مرد استاد هم در وقت‌گذرانی و بازی‌گونگی بسیار معمولی شده‌ای می‌گذرد که به مقوله تناسخ روح هم ارتباط داده شده است: این نکته الزام حرکات زیاد و گوناگون بودن آدم‌ها و حتی ایجاد صدا را ایجاب نموده و همزمان آن را در رابطه با خواب‌ها، کابوس‌ها و اعتقاداتی که در کل، همه داشته‌های مجازی شده زندگی مرد را  تشکیل می‌دهند، کلاً  سور رئالیستی هم جلوه داده، زیرا در اصل حاصل خواب‌ها و ذهنیات اوست.

تصاویر ویدیوئی کاربردی‌اند: باران یا برف باریدن را که الزام موضوعی و فضاسازی متن است، با تصویر نشان داده‌اند و فضا و پرسپکتیو صحنه حین مجازی بودنش، واقعی جلوه می‌نماید؛ اما استفاده از جلوه‌هایی که اجرای سایه‌ای صحنه‌هایی از نمایش به شمار می‌روند، مناسبتی نداشته است.

نمایش "زندگی احمقانه" به کارگردانی "دیوید  دیواشویلی" اجرایی نمایشی با نارسایی‌هایی نسبی است. مجازی بودن کاملش، ضرورت داشته و دافعه‌زا  نیست. ضمناً طراحی آن قابل قبول، بازی بازیگرانش نسبتاً خوب  و  کارگردانی آن هم به رغم ضعف‌های محدودش، پذیرفتنی است.