سرویس تئاتر هنرآنلاین:  نمایش خیابانی کوتاه "ماشین زمان" که به عنوان یکی از نمایش‌های چارت اجرایی سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر در فضای باز محوطه تئاتر شهر اجرا شد، در خود موضوع یک بن‌مایه کنتراست‌گونه محتوایی دارد که با نگاهی گذرا به آن پرداخته شده است: دو سرباز در جایی نزدیک به خط مقدم نشان داده می‌شوند که یکی از آن‌ها از این که جلوتر برود می‌ترسد و می‌خواهد همانجا بمانند یا به عقب برگردند؛ او از قطع نخاع شدن هراس دارد و سرباز دیگر مصمم است که جلو برود و بجنگد.

لباس‌های نظامی سربازان با اکلیل زرد رنگ شده و نظر را کمی جلب می‌کند؛ آن‌ها ظاهراً جزو سربازان ارتش معرفی شده‌اند. کارگردان به ترتیب آدم‌های گوناگونی را وارد صحنه می‌کند: یک مرد معتاد از راه می‌رسد و از سرباران تقاضای "شیشه" می‌کند و سپس با ترس و شتاب از صحنه خارج می‌شود؛ این‌جا معلوم می‌شود که نویسنده بن‌مایه واقعی زمان و مکان نمایش را فراموش کرده و برای راحتی و سهولت کار به شکلی قراردادی، گذرا و حتی سطحی به موضوع و داشته‌های آن پرداخته است. در ادامه بخش‌های بسیار کوتاه اجرا، مادر و پسری وارد صحنه می‌شوند؛ زن به شستن رخت در یک لگن می‌پردازد و سربازها هم به کمک هم طنابی به شکل افقی برایش نگه می‌دارند تا رختش را بر آن بیاویزد ( این‌جا هم مقوله زمان و مکان شکل‌گیری حوادث در هم‌ریزی شده است). در این صحنه پسر جوان اعتراض می‌کند که چرا پدرش آن‌ها را تنها گذاشته و به جبهه رفته است و زن هم با او مخالفت می‌کند و سپس فوراً هر دو، صحنه را ترک می‌کنند. یک زن و مرد دیگر هم وارد صحنه می‌شوند و کشمکش لفظی و کلامی نسبتاً ملایم‌شان ادامه پیدا می‌کند؛ زن شکایت می‌کند که به شوهر قطع نخاع شده او توجهی نمی‌شود. مرد تسبیحی به دست و حالتی شبیه یک آدم متنفذ دارد؛ او بعد از اکراه زیاد آخرش به زن قول می‌دهد که به شوهر قطع نخاع شده او کمک کند. زن با حالتی ناامیدانه و مرد کمی عصبانی از صحنه خارج می‌شوند و... بعد از مدت کوتاهی ناگهان بدون آن‌که معلوم شود که پایان ماجرا چیست، نمایش به پایان می‌رسد.

موارد فوق نشان می‌دهد که نویسنده و کارگردان نگاهی بسیار گذرا و تا حدی خبری (حتی به سرفصل‌های موضوعی) داشته‌اند و بی آن‌که به ساختار دراماتیک اجرای نمایش توجه کنند، اجرایی بسیار سطحی و صرفاً نمایه‌ای ارائه داده‌اند.

در این اجرای بسیار کوتاه آدم‌های زیادی وارد صحنه می‌شوند و خود موضوع جنگ هم حاشیه‌ای می‌شود؛ تماشاگر فقط می‌فهمد که نویسنده و کارگردان دیدگاهی نسبتاً انتقادی داشته‌اند، اما آن‌ها توجهی به الزامات ساختاری و اجرایی نمایش نداشته‌اند. این سبب شده که به محض آن‌که تماشاگر می‌خواهد بفهمد که موضوع از چه قرار است، اجرا به پایان می‌رسد. نمایش خیابانی "ماشین زمان" به قلم پژمان شاهوردی و کارگردانی محمد یوسفی‌زاده صرفاً در نمایه‌های کوتاه خلاصه شده و فقط اشاره به سرفصل‌های موضوعی دارد؛ آن‌ها نتوانسته‌اند موضوع انتقادی و مناسب نمایش را در قالب اجرایی ساختارمند به نمایش بگذارند.

در اجرای مورد نظر، به جز یک طراحی صحنه نسبتاً درخور، هیچ عنصر دیگری از اجرا مورد توجه قرار نمی‌گیرد و مقوله‌های بازیگری و کارگردانی هم به علت رویکرد گذرای متن به موقعیت‌ها، بسیار ضعیف است. اجرا اتوودیک و تمرینی از کار درآمده و عنوان "ماشین زمان" هم برای آن بسیار ساختگی، بی‌ربط و تحمیل شدنی است. ضمناً نمایش خیابانی مورد نظر، هیچ ارتباط حسی و ذهنی عمیقی با تماشاگران برقرار نمی‌کند.