سرویس تئاتر هنرآنلاین: "آن‌شرلی با موهای خیلی قرمز" اقتباسی از داستان "آن شرلی ...." است. این داستان به واسطه‌ انیمیشن و سریالی که در ایران هم دوبله شده است محبوبیت زیادی دارد و اغلب مردم با داستان آن آشنا هستند. آنه دختر پرشور و پرحرفی است که موهای قرمزی دارد و فکر می‌کند به همین دلیل زیبا نیست.

 آنه آنقدر شیرین است که وقتی اشتباهی به جای یک پسر به نزد خانواده‌ کاتبرت فرستاده می‌شود در دلِ ماتیو و ماریلا جا باز می‌کند و پذیرفته می‌شود. آنه به مدرسه و کالج می‌رود. دوست خوبی پیدا می‌کند و ازدواج می‌کند و به عنوان معلم، کاری پیدا می‌کند که با روحیات او سازگاری دارد. این داستان اصلی است.

 آنه در این نمایش با همان تخیل و سرزندگی وارد می‌شود اما شخصیت دوگانه‌ای پیدا می‌کند. در واقع تخیلی که در داستان اصلی باعث بالندگی شخصیت آنه می‌شود اینجا دارد مخرب می‌شود. اگر تجرد ماتیو و ماریلا به خاطر علاقه‌ خواهر و برادری به هم است در این نمایش ابعاد جنایی پیدا می‌کند. نامزد ماریلا به شکلی مشکوک در آب غرق شده و مرده است. ماتیو به خانم معلم موقرمز روستا علاقه داشته و وقتی معلم کشته می‌شود همه به او مظنون هستند؛ چون معلم پاسخ ابراز علایق او را نداده است. ماریلا معتقد است که اگر ماتیو آنه را پذیرفته به خاطر شباهت موهای قرمز آنه به همان خانم معلم است. نمایش پایانی تراژیک دارد و با مرگ آنه تمام می‌شود.

 نگاه خاص ماتیو تا آخر نمایش با شخصیتی که قرار بود در این نمایش هم نجیب و کم‌حرف باشد در تضاد قرار دارد. اما پایان قدری مبهم است؛ چون تخیل مخرب آنه است که دارد داستان نمایش را پیش می‌برد و شکل می‌دهد. آنه در یک جایی از نمایش به ماتیو می‌گوید من برای هر کسی و هر چیزی داستانی دارم. برای مثال آنه تخیل می‌کند که اگر یک پسر بود و وارد خانواده‌ ماریلا و ماتیو می‌شد شاید سه‌شنبه‌های فوتبالی داشتند. اینجا متوجه می‌شویم این فقط تخیل آنه بوده که اجرا شده است. شاید داستان خانم معلم هم داستانی باشد که آنه برای ماتیو و گذشته‌اش ساخته است. داستان‌های ذهنی آنه باعث می‌شود ماریلا و ماتیو نسبت به هم مشکوک شوند. این بخش‌های مهم هیچ‌گاه مشخص نمی‌شود آیا داستان‌های تخیلی ذهن آنه است یا واقعاً رخ داده است. این تکنیک روایی با تکنیک دیگری همراه شده است که در انتهای نمایش به اوج می‌رسد. در بخش‌هایی از نمایش شخصیت‌ها خودشان را به جای یکدیگر می‌گذارند. این جابه‌جایی‌ها آنقدر سریع و مشوش می‌شود که در نهایت آنه به دست ماریلا کشته می‌شود.

 آیا تخیل مخرب آنه، در نهایت باعث نابود شدن خودش شد؟ حتی اگر قبول کنیم این اقتباس قرار بود به جای آنکه پایانی خوش داشته باشد، تبدیل به داستانی وهمی با پایانی تراژیک شود باید شخصیت‌پردازی، پلن، دستگاه فکری و بسترهای متناسب خودش را می‌یافت. منظور از دستگاه فکری این است که نویسنده فکر کند چرا باید نگاهی جنسی به کودکان وارد کار شود و از نظر داستانی و شخصیتی می‌تواند آن را به اجرا برساند. این اتفاق رخ نداده و نمایش با این حرکت و چرخش، خودش را به روز رسانی نکرده است. اقتباسی که موقعیت‌های طنز، روان‌شناسنه‌ درستی داشت در این چرخش به سمت نمایش وهمی از دست رفته است.

 گاهی به نظر می‌رسد بلاتکلیفی و نااندیشیدگی به انتخاب بازیگر و گریم هم رسیده است. برای مثال در اجرا زحمت این داده نشده است که ماریلا و ماتیو در همان سنی به نظر برسند که دارند. حتی اگر این یک تکنیک باشد؛ پس گلایه‌های ماریلا از پیری ناموجه و بی‌ربط به نظر می‌رسد.

 نویسنده و کارگردان قصد داشتند تکنیک‌هایی نو برای اجرا و روایت ارائه بدهند که هنوز درستی و خطایش برای خودشان هم مشخص نیست و با این آزمون و خطا در پایان‌بندی، شروع جذاب و طوفانی اثر تا حدودی از دست می‌رود.