سرویس تئاتر هنرآنلاین: پتر اشتاین ناباورانه به ایران آمد و شاید تلاش مسوولان برگزاری دوره بیست و نهم تئاتر فجر چنین فرصتی را فراهم کرد که این هنرمند نام آشنای جهانی برای چند روز در تهران باشد. با آنکه برخی اجرای او از "فاوست" را تاب نیاوردند و یک نمایشنامه‌خوانی باری به هر جهت تلقی کردند. در حالی‌که این ورود با نقد و نظرهای مثبتی مواجه شد و برخی از کارگردانان تئاتر ایران مانند حمید سمندریان و حمیدرضا نعیمی از این حضور به عنوان یک اتفاق ناب یاد کردند.

پیتر اشتاین، کارگردان آلمانی در یکمین روز جشنواره بیست و نهم تئاتر فجر، "فاوست فانتزی" را در تالار سنگلج به صحنه برد، اما به نظر مخالفانش در مواجهه با مخاطب ایرانی موفق نبود. به نظر مخالفان، اجرای متن محور اشتاین که کارش را شبیه نمایشنامه‌خوانی کرده بود، برای مخاطب فارسی زبان که با متن فاوست هم آشنا بود، جذابیت بصری نداشت.

در آن روز، پیش از شروع اجرای این نمایش حمید سمندریان روی صحنه آمد و به معرفی استادش پرداخت و گفت: "به من ماموریت داده شده تا یکی از بزرگ‌ترین هنرمندان تئاتر را که اسمش برای شما آشناست، اما او را ندیده‌اید، معرفی کنم. من از 40 سال پیش افتخار آشنایی با پیتر اشتاین را دارم، زمانی که برای ادامه‌ تحصیل به آلمان رفته بودم با او آشنا شدم. پیتر اشتاین از همان زمان در اروپا می‌درخشید و این درخشش هنوز هم ادامه دارد. اشتاین برای اجرای یک نمایشنامه نیامده، بلکه برای اجرای اثری بزرگ آمده است. تقاضا می‌کنم سراپا گوش باشید، حتی کسانی که زبان آلمانی نمی‌دانند با استفاده از تخیل جذب این کار می‌شوند. خوشحالم که او با وجود تمام مشکلاتی که در آلمان داشته، به ایران آمده است. قدرش را بدانید و حسابی تشویقش کنید."

نگارنده نیز در آن روزها نقدی بر نمایش "فاوست فانتزی" اثر پیتر اشتاین در خبرگزاری مهر منتشر کرد و در آن نوشت: "اشتاین تماشاگر را در جهت درک یک نمونه برجسته از انسان‌های گرفتار در مسائل فلسفی کمک خواهد کرد."

پتر اشتاین

پیتر اشتاین کارگردان آلمانی متولد ۱۹۳۷ و تئاتر شابونه* برلن، از تاریخ تئاتر اروپا جدایی‌ناپذیر است. او پس از تحصیل در رشته تاریخ هنر، کار تئاتر را با دستیار کارگردانی در شهر مونیخ آغاز کرد. او در سال ۱۹۶۷ نمایشنامه "نجات یافته" اثر ادوارد باند را کارگردانی کرد و از همین کار اول استعدادی از خود نشان داد که تا به امروز افول نکرده است.

او از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۶ مدیر تئاتر شابونه برلن بود و آن را با روشی خودگردان اداره می‌کرد. در مدت مدیریت او، این تئاتر یکی از بزرگترین تئاترهای اروپا بود که با گروهی متشکل از بازیگران معروفی چون برونو گانز، نمایش‌های گوناگونی را روی صحنه می‌برد.

اشتاین در مدت کار در تئاتر شابونه نشان داد که در تمام ژانرها و سبک‌ها اعم از تراژدی، کمدی و اپرا استاد است. روش کاری اشتاین به این صورت بود که به همراه بازیگرانش، متن‌ها را عمیقا تحلیل می‌کرد و کارگردانی‌هایش را به کاری جمعی تبدیل می‌ساخت. او هنوز هم به همین روش کار می‌کند.

از بهترین کارگردانی‌های او در تئاتر شابونه می‌توان به "مادر" اثر ماکسیم گورکی (۱۹۷۰) و نمایشنامه‌های دوستش، بوتو استروس، "تریلوژی ملاقات" (۱۹۷۸) و "پارک" (۱۹۸۵)، اشاره کرد. پیتر اشتاین از سال ۱۹۸۷ در ایتالیا ساکن شد. او در جایی بین رم و ابری زندگی می‌کند، جایی که آن را شهر خودش می‌نامد؛ مزارع زیتون، یک دریاچه و جنگل‌هایی که تا چشم کار می‌کند دور دهکده کوچکی گسترده شده است. چیزی که اهمیت دارد، میدان مرکزی این دهکده است که دقیقا فضایی شبیه به فضای صحنه اپیدور یونان دارد. در دل درختان، سالن تمرینی به بزرگی سالن شابونه وجود دارد.

پیتر اشتاین، در این مکان ایده­‌آل که می‌تواند یک آکادمی را در خود جا دهد، به طراحی پروژه‌هایش ادامه می‌دهد؛ بعد از اجرای نمایشنامه "فاوست" اثر گوته که در سال ۲۰۰۰ اجرایی ۱۵ ساعته از آن را روی صحنه برد و در آن چند بازیگر نقش مفیستو را بازی می‌کردند، او در سال ۲۰۰۷ "والنشتاین" اثر شیلر (۹ ساعت) را در آلمان و نمایشنامه "ادیپ شهریار" اثر سوفوکل را در تئاتر ادئون پاریس به روی صحنه برد.

پیتر اشتاین با وسعت دید تئاتری‌اش، وسواس‌اش در دراماتورژی و خلاقیت صحنه‌ای خود همیشه مخاطبانش را متحیر و مجذوب می‌کند. از به یاد ماندنی‌ترین کارگردانی‌های او می‌توان به اجرای "سه خواهر" اثر چخوف (۱۹۸۸) و "روبرتو زوکو" اثر برنار ماری کلتس (۱۹۹۰)، هر دو در آلمان، اشاره کرد. او از سال ۱۹۹۶ در برلن هنرهای نمایشی تدریس می‌کرد.

پیتر اشتاین که چند سالی‌ست در ایتالیا سکنی گزیده، برداشتی درخشان از نمایشنامه تک‌پرده‌‌ای بکت را در تئاترِ لوور** یا تئاتر اثر ـ که نامش با نوسازی تئاتر در قرن بیستم و جنبش تئاتر هنری گره خورده ـ در سال 2016 بر صحنه آوره است. و این ژاک وِبِر، بازیگر شصت و نه ساله فرانسوی است که ایفای نقش کراپ را برعهده داشت.

"آخرین نوار کراپ"، نمایشنامه غریبی است که به‌یک اندازه توان بازیگر و کارگردانی را که تصمیم به اجرای آن می‌گیرند برملا می‌کند. خود پیتر اشتاین اول بار در سال ٢٠١٣ در آلمان به سراغ این نمایشنامه رفت، با کلاوس ماریا برانداوئر در نقش کراپ. در واقع تک‌گویی کراپ نخستین اثری است که این کارگردان بزرگ از بکت بر صحنه می‌آورد. او که پیش از انتصاب توماس اوسترمایر برای ١٥ سال، از ١٩٧٠ تا ١٩٨٥، مدیریت تئاتر معظم شاوبونه در برلین را عهده‌دار بود، این انتظار چندین و چند ساله را تنها به حساب الزامات کار با نهادهای تئاتری و گروه‌های پرشمار می‌گذارد که کارگردان را وادار به انتخاب متونی می‌کنند که برای بیشترینِ هنرپیشگان امکان حضور بر صحنه و بازیگری را فراهم آورند.

پیتر اشتاین میزانسنی استادانه، با وفاداری کامل به توصیه‌های صحنه‌ای بسیار دقیق بکت و رعایت هر سکوت و دقت به هر کلمه امضا می‌کند. به‌گفته‌ او، با این توصیه‌ها بکت ـ فراتر از کمک به کارگردان ـ دستوراتی واقعی صادر کرده است تا اجرای نمایشنامه‌هایش دقیقا با آن‌چه که او می‌خواسته هم‌خوانی داشته باشند. این توصیه‌ها، به‌زعم اشتاین، اساسی هستند و عدم رعایت‌شان خطر ویران کردن ساختار بسیار شکننده این نمایشنامه‌ها را به‌همراه دارد.

اشتاین تاکید می‌کند که نمایشنامه‌هایی چون "آخرین نوار کراپ" یا "چه روزهای خوشی"، شرح و توصیف زوال هستند. زوالی که آن‌چنان که سوفوکل می‌گوید، با تولد ما آغاز می‌شود. و این چیزی است که به همه‌ ما ارتباط پیدا می‌کند.

دیدگاه

پیتر اشتاین، کارگردان آلمانی، فعالیت خود در عرصه تئاتر را از سال ۱۹۶۷ آغاز کرده و تا امروز آثاری متعدد و متنوع خلق کرده است. او سال ۱۹۷۰ در برلین ریاست تئاتر را با اهداف تئاتری و سیاسی برعهده گرفت. هدف این کمپانی جدید ایجاد انقلابی در شیوه اداره تئاترهای آلمان بود. اشتاین تصمیم داشت این کمپانی را با اصول دموکراسی و مساوات بشری -که از ویژگی اجرای برخی نمایش‌های پیشینش بوده- اداره کند. در مقابله با مطلق‌گرایی رایج میان کارگردانان آن روز آلمان، اشتاین معتقد بود بازیگران هنگامی که در تصمیم‌گیری‌ها و جهت‌گیری‌های کلی گروه نیز مشارکت داشته باشند کارآمدی و بازدهی بیش‌تری خواهند داشت. به عنوان نخستین پروژه عملی این ایده، او نمایشنامه "مادر" اثر برشت را انتخاب کرد. انتخاب این نمایشنامه هدفی نمادین داشت: همان‌طور که شخصیت‌ها در نمایشنامه به تدریج از غرایض بورژوازی خود فاصله می‌گیرند و به تفکرات اجتماع‌گرا نزدیک می‌شوند، در روند تمرین‌ها نیز همین روال طی می‌شود و به امید اشتاین، بازیگران نیز ذهنیات سنتی استبدادگرا تئاتری را کنار گذاشته و کارکردهای دموکراتیک وارونه‌ای پیش می‌گیرند. تک تک بازیگران و حتی اعضای گروه فنی در همه تمرین‌ها شرکت می‌کنند و در جلساتی که برای تعیین مسیر کلی اثر تشکیل می‌شود نظرات‌شان را ارائه می‌دهند. برای گسترش دامنه دموکراسی نوپای اشتاین و شرکت هر چه بیش‌تر افراد در تعیین خط سیر اثر، جلسه‌های پرسش و پاسخی پس از اجراها با تماشاگران برگزار می‌شود تا آن‌ها نیز در خلق اثر همکاری داشته باشند. به گفته اشتاین آن‌ها در جستجوی شکلی از تئاتر بودند که در نهایت مخاطبان، سازنده آن قلمداد می‌شدند. آن‌چه نمایش داده‌ می‌شد مستقیما مخاطب را درگیر می‌کرد و به بحث می‌کشاند تا جایی که مخاطب نحوه درگیرشدن خود با متن را نیز زیر سؤال می‌بُرد.

پیتر اشتاین درباره خود می‌گوید: " قرار نبود من تئاتری بشوم. ولی وقتی تحصیل در ادبیات و تاریخ هنر را شروع کردم، دیدم می‌توانم متن‌های تئاتری را بسیار راحت‌تر از هم‌کلاسی‌هایم بخوانم. همیشه از من می‌پرسیدند معنی این متن‌ها چیست؟ از طرف دیگر، می‌توانستم موقعیت‌ها را در ذهنم مجسم کنم. این پایه کار است؛ وقتی نمایشنامه‌ای می‌خوانیم باید فورا فضایی سه بعدی در ذهن‌مان شکل ببندد. در واقع ساده‌ترین تعریف تئاتر این است؛ عملی که توسط دست کم دو پرسوناژ _ از مونولوگ بیزارم _ در زمان و مکان مشخص انجام می‌گیرد.

بعد از متن‌ها، دومین استادم اجراهایی بود که می‌توانستم ببینم‌شان بنابراین به تئاتر می‌رفتم، تماشا ‌کردم و سعی می‌کردم بفهمم. خیلی زود متوجه شدم که نمی‌توانم به تئاتر آلمان آن دوره، دهه ۵۰، کاملا اعتماد کنم. چون تئاتر آلمان خیلی شهرستانی است. از این رو شروع کردم به سفرهای اکتشافی. اول رفتم به تئاتر ژیورژیو استرلر در میلان که به محل تحصیلم، مونیخ، نزدیک بود. بعد، در اوایل دهه ۶۰، به فرانسه رفتم و محیط آنجا به نظرم خیره‌کننده آمد؛ آمیزه‌ای از تئاتر بلوار و تئاترهایی بسیار جدی، کمدی فرانسز و تئاتر ابسورد. بعد، در انگلستان، پیتر هال و پیتر بروک را کشف کردم.

به این ترتیب سعی کردم از تئاتر غیر آلمانی تاثیر بگیرم. بعدها، وقتی به عنوان دراماتورژ کارم را در تئاتر کامرسپیل مونیخ آغاز کردم، بازیگرها استادم شدند. یعنی؛ زیر نظر گرفتن بازیگرهای قدیمی، تکنیک‌شان، دلمشغولی‌هاشان و همچنین رفتارهای انسانی‌شان. با کارگردان‌ها مشکل داشتم. چیز بسیار کمی یادم دادند، فقط اطلاعات پیش پاافتاده‌ای که هر تازه کاری باید بداندشان؛ تنها کارگردانی‌های فریتز کورتنر بسیار مفید بودند.

در دهه ۲۰ و اوایل دهه ۳۰، بازیگر بسیار مشهوری در آلمان بود که با به قدرت رسیدن هیتلر در سال ۱۹۳۳، مجبور شد آلمان را ترک کند. وقتی در دهه ۵۰ به آلمان برگشت، مرد میانسالی بود که شروع کرد به کارگردانی. او استعداد زیادی در بازیگری داشت و کار دراماتورژی عمیق و خلاقانه‌ای روی متن‌های کلاسیک انجام می‌داد. از نظر او، مهمترین عنصر تئاتر زبان بود و حداکثر استفاده را از آن می‌برد. او تاثیر زیادی روی من گذاشت، چون به روشی که من دوست داشتم، به معنای متن دست می‌یافت و بازیگرانش را به همان مسیر هدایت می‌کرد.

همان‌طور که گفتم، من یک تئاتری نیستم، ابتدا یک دلقکم. یک متخصص زبان آلمانی ناموفق هستم، یک متن‌شناس ناموفق. نمی‌توانم خوب روی چیزی تمرکز کنم. نمی‌توانم به تنهایی فکر کنم، خیلی کودنم. به افرادی نیاز دارم که بیدار نگه‌ام دارند. اگر تنها کار کنم، خوابم می‌گیرد. ولی اگر کسی روبه‌رویم باشد، آن موقع آخرین کسی هستم که به خواب می‌رود.

در تئاتر، انگیزش و بعدی ورزشی را یافتم که باعث می‌شوند آدم بخواهد بهترین باشد. اینها چیزهایی مضحک هستند، ولی بخشی از تئاترند، چون تئاتر همیشه با روحیه رقابت و مبارزه شکل گرفته است. از همان آغاز، در تراژدی یونان.

چون، آن دو پرسوناژ معروفی که تئاتر را به وجود می‌آورند، همیشه روی صحنه در حال جنگ هستند. یک نفر چیزی می‌گوید و دیگری چیز دیگر. و مردم نمی‌دانند حق با کیست. اگر اولی بگوید؛ یک و یک، دو می‌شود، همه قبول می‌کنند. بعد دیگری می‌گوید؛ یک و یک، سه می‌شود. مردم فکر می‌کنند ابله است. ولی نیم ساعت بعد، همه چیز می‌تواند عوض شود؛ یک و یک می‌تواند سه بشود. به این ترتیب، تئاتر بر مبنای تز و آنتی‌تز بنا شده است که روی صحنه باهم می‌جنگند. ولی از آنجا که تئاتر، واقعیت نیست، بلکه هنر است، هرگز نمی‌دانیم برنده کیست. تمام این چیزها را باید قدم به قدم آموخت."

فاوست

اینکه در تهران "فاوست" گوته را به کارگردانی و خوانش پیتر اشتاین ببینی خود موهبتی است. او که یکی از کارگردانان به نام تئاتر و اپرا در سطح جهان است. او در این اجرا به روایت­‌گری و قصه­‌گویی در تلفیق با موسیقی تاکید می­‌کند. بنابراین همین خود عاملی می­‌شود تا برخی برخلاف انتظارشان با یک نمایش بنابر ضابطه­‌ای موجود و شناخته شده مواجه نشوند.

اما آنچه پیتر اشتاین اجرا یا روایت می­‌کند بنابر تعاریف موجود می­‌تواند یک اثر نمایشی ناب و ویژه تلقی شود. ما در دنیای امروز با بی­‌نهایت مدل اجرایی روبرو می­‌شویم. مهم در این مسیر به نتیجه رساندن روایت یا نمایش است. یعنی بتواند با جاذبه و عناصر به کار گرفته شده مخاطب را جذب اثر کرد. پیتر اشتاین در خوانش خود از "فاوست فانتزی" موفق می­‌نماید. او به جای تمام آدم‌های متن حرف می­‌زند و خود راوی وقایع و خواننده دستورات صحنه است. او حتی در خواندن آواز و دکلمه نیز می‌کوشد تا در هم‌نوایی با موسیقی نواخته شده توسط پیانیست به مرحله­‌ای قابل اعتنا از ارتباط برسد. ارتباطی که در برگیرنده ترکیب کلمه و موسیقی است.

آنچه در صحنه می­‌بینیم یک تک‌گویی است که در آن همه آدم‌ها یکی می­‌شوند و این پیتر اشتاین است که به عنوان نماینده انسان قرن بیست و یکمی در تکرار یک وضعیت منحرفانه و ضدانسانی تقلا می­‌کند. این تقلا بازی است. او ما را در جهت درک یک نمونه برجسته از انسان‌های گرفتار در مسائل فلسفی کمک خواهد کرد. هدف درام نیز همین اتفاق است تا ما با تماشای یک نمونه و تفکر پیرامون او بتوانیم خود را از اسارت­‌های معمول و بدبختی­‌های رایج برهانیم.

بازیگر- راوی نیز در این مسیر سعی دارد با کمی تغییرات فیزیکی- بدنی حضور خود را بر تماشاگر گوشزد کند. اما آنچه بر این حضور اعتبار می‌بخشد، نوع نگاه کارگردان و در عین حال نحوه بیان و آوازخوانی خود اوست. اگر بپذیریم که در دنیای امروز هر کسی در خود می­‌بیند که درک و دریافت خود از متون نمایشی را با نهایت وابستگی­‌ها و گرایش­‌ها و تمایلات درونی بازتاب دهد و نامش را هم دراماتورژی بگذارد، این اصطلاح گشاینده بسیاری از امور نیک و نوین است. در اینجا هم پیتر اشتاین در کمتر از یک ساعت و نیم، بی‌آن­که فرصتی بدهد که تماشاگرش از نحوه روایت- بازی او چشم بپوشد و از شنیدن موسیقی غافل شود، یک بند فضای نابی را پیش روی تماشاگر قرار می­‌دهد.

او و نوازنده پیانو هر دو با کت و شلوار در صحنه حاضر می­‌شوند. شمایل دو هنرمند جدی و رسمی است. پیتر اشتاین و نوازنده­‌اش (جیووانی ویتالی) بر صندلی می­‌نشینند. اشتاین بر آن است که متن را از روی جایگاه قرائت کند. پیانیست هم مدام چشم بر صفحات نت دارد. هر دو حس‌های لازم را می­‌گیرند و در تنوع حس می­‌کوشند. پیتر اشتاین با کمترین تغییری در صداها شخصیت‌های گوناگون را ارائه می­‌کند. تمایز این همه شخصیت خود هنر والای اشتاین را به اثبات می­‌رساند. قرار است که همه چیز در هم­‌خوانی متن و موسیقی شنیده شود و اینجاست که حضور فعال تماشاگر برای بهره­‌مندی از هوش و خلاقیت برای تصویری کردن این روایت- بازی به کار خواهد آمد.

همه چیز در لفافه شخصی تماشاگر عین به عین تعبیر، تفسیر و در نهایت تصویر خواهد شد. اینجاست که هر شنونده­‌ای فاوست شخصی خود را در صحنه ذهن بازآفرینی خواهد کرد. در اینجا درک فلسفی فاوست برای همه تبدیل به یک دغدغه شخصی خواهد شد. اگر این دغدغه از پیش هم بوده است حالا در دل یک شرایط هم شکل و متجانس به فرآیندی فکری برای درک متقابل تبدیل خواهد شد. روح انسان در این فضا انسان را به کنکاش درباره خود فراخوانده است. بنابراین هر آن که در تالار سنگلج می‌ماند تاثیر گرفته است. این تاثیر نیز تا بی‌نهایت ذهن آدمی را قلقلک خواهد داد. چرا که پیتر اشتاین نگاه ژرفناکی به قضایا دارد و این بار در یک فضای نسبتا ساده و کاملا بی‌تلکلف و بی‌ادعا ما را در همسویی با یک داستان بارها شنیده شده یا دیده شده می­‌کشاند.

این کشاندن تا یک جاهایی آزادانه است اما از یک جاهایی شکل اجباری به خود می­‌گیرد. چراکه عشق را همه تجربه کرده­‌اند. هرکس به نوع خود و همه می­‌دانند کوچک‌ترین لغزشی در عشق همه چیز را بر هوسی هولناک سوق خواهد داد و این نقطه آغاز خطای درونی یا هامارتیای تراژیک است که انسان را در سقوط تراژیک مبتلا و گرفتار خواهد ساخت. همانا بریدن از عشق هم تنها مبنایش خودخواهی و خودپسندی است و این ما را به انحراف در مسیری دیگر تحت عنوان هوس دلبسته خواهد ساخت. مرز بین این دو هم باریک­‌تر از یک مو است. این عشق و هوس به مویی وابسته است و انسان باید مدام در دلهره باشد که با عشق از ثری به ثریا بال درآورد و با هوس به گور و زمهریر روانه گردد.

فاوست هم نمونه فیلسوفی است که ذهن و قلب خود دلبسته مسائل رمانتیک ساخته است. با آن همه سواد و دانستگی هنوز از درک و دریافت درونی عاجز است. راه دریافت حقیقی مطمئنا عقل و احساس صرف نخواهد بود. چیزی فرای اینهاست که انسان را به اوج دانستگی فرا خواهد خواند. درک شهودی والاترین نکات را از هستی و انسان به هر آدمی القا خواهد کرد. این خود می­‌تواند از حس و عقل نیز بهره برده باشد. برای همین فاوست نیز مدام بر ندانستگی خود تاکید می­‌کند اما در آخرین مرحله که عشق می­‌تواند اسباب درک والای او را فراهم کد باز دچار هوس و انحراف خواهد شد. این ویرانی او و معشوقه نجیب، پاک، معصوم و بی‌گناهش را تا غایت گناه و گمراهی پیش خواهد برد.

اینجاست که تراژدی در آمیختگی با احساسات سرشار و رمانتیک بر صحنه تداعی خواهد شد. این مورد هم بی­‌نصیب از جریان ادبی موسوم به رمانتیک در اروپای قرن 18 و 19 نبوده است و گوته هم یکی از برجستگان این مکتب تلقی می­‌شود. شاید هم‌رنگی او با جماعت روشنفکران و شاعران برای پرهیز از رسوایی است که در فاوست نیز چنین رنگ و لعابی را به همراه دارد. از سوی دیگر عشق نیز سرشار از هیجان و احساس است و آدمی در این وادی با دل و وانمودهای دلی خود سروکار دارد. فاوست و مارگارت هر دو به درک درستی از عشق نمی­‌رسند وگرنه این پیوند با این همه قتل و ویرانگری مواجه نمی­‌شد.

مارگرت با خوراندن دوای بیهوش کننده مادرش را به دیار باقی می‌فرستد. فاوست نیز با برادر مارگارت دوئل می‌کند و او را به قتل می‌رساند. حالا مارگارت از فاوست بچه‌دار شده است، این فرزند مشترک همه‌چیز را غرق می‌کند. فاوست اسیر وسوسه‌های شیطانی است که از سوی مفیستفلس*** بر او نسخه پیچانده می­‌شود. مطمئنا اگر فاوست پیش از هر چیزی بر دل­ گفته­‌های خود گوش می­‌داد این درک لازم را برای فنا در عشق می­‌یافت. در نتیجه این همه قتل و بیچارگی و اسارت تن و روح نیز برای این دو دلداده رقم نمی­‌خورد.

پیتر اشتاین به ژست‌ها و حس‌هایش بها می­‌دهد تا بتواند همه چیز را معطوف به درک یک قصه کند. آلمانی­‌ها بسیار بر بودن قصه و روایت آن تاکید دارند. چراکه می­‌دانند یک قصه قوی پیچیدگی و ژرفای خاص خود را به همراه دارد. ابتدا باید مخاطب جذب یک قصه شود و بعد این قصه در تفهیم مفاهیم راهگشا خواهد بود. این قصه اتفاقا فلسفی-عاشقانه است. حتی می­‌تواند دغدغه همه ما باشد. شاید خیلی­‌ها هم از طریق همین فاوست هست که از مسیر بی‌راهه و شرطلبانه پرهیز کنند و با مراقبت کامل روح را در تکامل و بازیابی خود کمک خواهند کرد. عشق همانا واسطه‌ای با وجود برای ایجاد یک اتفاق بایسته است تا انسان را از زمین بکند و او را تا معراج حقیقی راهنما شود. همان هبوطی که در اینجا نیز با سیب­‌های مرعوب و دلنشین در باغ جادوگران بر آن تاکید می­‌شود که خود مسبب گناهان بی­‌شمار آدمیان خواهد بود. گناه نخستین هم در توجه این میوه ممنوعه رقم خورده و همچنان در گسترش گناهان بی­‌شمار نقش عمده­‌ای را عهده­‌دار است.

اورستیا

پیتر اشتاین که قرار بود در ایران نمایش "اورستیا" را به صورت مشترک با هنرمندان تئاتر ایران در سال 91 تولید و اجرا کند، به دلیل فراهم نشدن برخی امکانات نظیر سالن تمرین از ادامه این پروژه انصراف داد.

چند ماهی خبر از حضور پیتر اشتاین در ایران و تولید و اجرای اثری نمایشی با هنرمندان تئاتر ایران در رسانه‌ها منتشر شده بود. این خبر نظر بسیاری از هنرمندان و صاحب‌نظران تئاتر ایران را به خود جلب کرد زیرا حضور اشتاین در ایران تجربه‌ای گرانبها برای تئاتر و هنرمندان آن در کشور ما بود.

طبق برنامه اعلام شده قرار بود اشتاین نمایش "اورستیا" را با حضور بازیگران تئاتر ایران متشکل از بازیگران چهره و همچنین جوان تئاتر تولید و اجرا کند. اشتاین تمرینات خود را در طبقه هفتم تالار وحدت آغاز کرد اما بعد از گذشت دو هفته از آغاز تمرینات، هماهنگی‌های انجام شده برای در اختیار داشتن سالن تمرین تغییر پیدا کرد و اشتاین نتوانست به همراه گروه خود سالن تمرین را برای زمان مدنظر در اختیار داشته باشد.

این مشکل باعث شد تا روند تمرینات نمایش "اورستیا" با مشکلاتی مواجه شده و شرایط برای اشتاین سخت شود. متأسفانه در بین ناباوری هنرمندان و علاقه‌مندان به تئاتر ایران و به دلیل نبود همکاری لازم از سوی مدیران و مسئولانی که باید حضور این کارگردان را در داخل کشور قدر می‌نهادند، پیتر اشتاین از ادامه پروژه کار مشترک "اورستیا" انصراف داد.

این کارگردان برجسته تئاتر آلمان در این‌باره یادآور شد: "اساسا به وجود آمدن این پروژه مشکل زیادی داشت، زیرا برای نهایی شدن آن باید چهار ماه تمرین می‌کردم و در عین حال، قرارداد اولیه این همکاری را در دوره آقای پارسایی به امضا رساندم که بعد از مدتی ایشان کنار رفتن و طرف قرارداد من آقای دشت‌گلی شدند. بعد از این اتفاقات با آقای دشت‌گلی وارد مذاکره شدیم و قراردادی را به امضا رساندیم که تنها یک پیش قرارداد بود، بعد از آن به ایران آمدم و شروع به کار کردیم اما مشخص شد که مشکلات این پروژه را در ایران دست کم گرفتم و نیاز بود زمان بیشتری را در ایران باشم تا مذاکرات نهایی شده و برای پیدا کردن هنرپیشه و گروه اجرایی و هماهنگی با مدیران ایران به توافق نهایی برسیم. تمام این اتفاقات زمانی شروع شد که تمرینات آغاز شده بود اما زمان برای پروژه در فرصتی که در نظر گرفته بودم، کم شد."

به نظر اشتاین، "اورستیا" یک پروژه بین‌المللی نبود بلکه قرار بود یک پروژه ایرانی باشد و او برای ساماندهی چنین پروژه‌ای نیاز به گروه‌ اجرایی و هنرپیشه‌های توانا داشت که در طی دو هفته گذشته سعی کرد، بخشی از آنها را پیدا کند و خیلی هم خوب بودند اما کافی نبود و از آنجا که برای ماه سپتامبر همان‌سال یک قرار داد دیگر خارج از ایران داشت، نمی‌توانست فاصله این تمرین و هماهنگی را عقب بیندازد. زیرا تا آن روز دو هفته گذشته، بنابراین با این شرایط به اندازه کافی برای اتمام پروژه وقت در اختیار ندارد.

اشتاین با تاکید بر آنکه به حالت قهر ایران را ترک نخواهد کرد گفت: "در حال حاضر ترجیح می‌دهم بعد از اینکه با وضعیت خاص و مشکلات پیش روی ایران آشنا شدم، پروژه را به عقب بیندازم و این اتفاق به منزله قهر کردن من با تئاتر ایران نیست. من 75 سال سن دارم و در چنین شرایطی بعد از سال‌ها فعالیت حرفه‌ای، نمی‌توانم بعد از چند جلسه صحبت، هشت ساعت هم تمرین کنم. در حالی که چنین شرایطی کارها را به عقب انداخته بود و زمان برای ما کوتاه شده بود. به طوری که به خیلی از هنرپیشه‌های انتخاب شده دیر اطلاع دادیم و آنها قراردادهای دیگری را بسته بودند اما اگر هر کدام از آنها امروز بدانند که سه سال و چند ماه دیگر انجام این پروژه قطعی است قطعا با وضعیت بهتری خود را آماده می‌کنند."

اشتاین با اشاره به واکنش بازیگران این پروژه بعد از اعلام انصرافش گفت: "وقتی اعلام کردم که کار را مدتی به عقب می‌اندازیم، تمام شانزده بازیگری که برای کار انتخاب شده بودند گریه کردند زیرا اجرای این پروژه برای آنها ارزش بزرگی داشت و آن را دوست داشتند. به همین دلیل هم می‌خواهم بدانند که هیچ دلیلی برای ناراحتی و گریه‌ آنها نیست و این همکاری در صورتی که مرکز هنرهای نمایشی بخواهد، انجام می‌شود."

او با مقایسه وضعیت اجرای تئاتر در ایران و اروپا گفت: "در جایی که من هستم تکمیل چنین روندی خیلی سریع‌تر است اما شاید اینجا برای هر کار 10 روز طول می‌کشد، البته این به معنای گلایه نیست چون هر کشوری سیستم خاص خودش را دارد. اما اگر بخواهیم کاری با کیفیت انجام دهیم بهتر است که در حال حاضر آن را به عقب بیندازیم."

اشتاین با مرور تجربه اجراهایش از "اورستیا" در سرتاسر جهان گفت: "وقتی بیست سال پیش "اورستیا" را در مسکو اجرا کردم هفت سال برای به صحنه بردن آن مبارزه کردم. پس می‌بینید مشکل من نیستم بلکه این مرکز هنرهای نمایشی است که باید سرمایه‌گذاری و هماهنگی‌ها را انجام دهد. البته تنها چیزی که در مسیر این همکاری نمی‌خواهم و نمی‌توانم تحمل کنم این است که از طرف مرکز یا هرجای دیگری حس کنند من بار اضافه‌ای برای آنها هستم."

اشتاین همچنین درباره نوع اجرای "اورستیا" در ایران در قیاس با سایر کشورها گفت: "داستانی که در "اورستیا" روایت می‌شود آنقدر اساسی است که برای مردم هرجای دنیا به یک اندازه اهمیت دارد و دوست دارم این روابط و هسته اصلی داستان را خود تماشاگر پیدا کند، زیرا این کار را در همه جای دنیا انجام می‌دهم و معتقدم تماشاگر باید متن را خوب بفهمد و هنرپیشه‌ها و عمل آنها را باور کند یعنی اینگونه نباشد که اتفاقی که روی صحنه می‌افتد ربطی به تماشاگر نداشته باشد اما این شیوه کار من نیست و دوست دارم روی صحنه فقط کار بازیگر،‌ عمل، صحبت و حرکت او دیده شود."

محمود حسینی زاد، مترجم "اورستیا" درباره این متن می‌گوید: "پتر اشتاین قصد داشت تا کار عظیم نمایشی خود اورستیا را در تهران اجرا کند. اگر می‌گویم عظیم، هم طول مدت آن منظورم است که در اجرای اشتاین حدود ۹ ساعت طول می‌کشد، و هم کار کارگردانی که فقط تحسین‌شده است، هم البته ترجمه‌ای که خودش به آلمانی انجام داده است. برای اجرای تهران قرار بود که اجرا کوتاه‌تر شود. به گفته دستیار پتر اشتاین، حدود ۲۵ - ۳۰ درصد کوتاه‌تر که البته غیرمعمول نیست. از جمله کارگردان آلمانی میشائل تالهایمر ترجمه پتر اشتاین را برای یک اجرای دوساعته کوتاه کرد که آخرین بار در برلین در آوریل ۲۰۰۸ روی صحنه رفت. پتر اشتاین در سفری به تهران با من درباره‌ ترجمه "اورستیا" به فارسی از روی ترجمه خودش صحبت کرد. طی گفت‌وگو گفت که زبان مهم‌ترین بخش این اجراست. ترجمه را به سفارش انستیتو گوته انجام دادم.

این کتاب توسط پتر اشتاین تألیف و توسط محمود حسینی‌زاد ترجمه شده و اسفندماه 89 در انتشارات آگه به چاپ رسیده است.

دامنۀ تاثیر

به هر حال اهمیت اشتاین آنقدری هست که بشود با مطالعه و دیدن فیلم‌های آثارش بر تاثیرگذاری لازم و پیوسته تاکید کرد چنانچه حمیدرضا نعیمی، کارگردان نیز از موافقان اجرای پتر اشتاین از فاوست بود و چنین گفت: "آثار آلمان و سوئیس نسبت به تجربه ما متفاوت بودند و این در برخورد اول برای من بسیار هیجان‌انگیز بود. آنها بنا بر امکانات و اتفاقاتی که به نوعی سیر منطقی خود را دنبال می‌کنند شکلی از نمایش فاوست را ارائه دادند که قطعا با نگاه ما متفاوت بود و حتی بعید به نظر می‌رسید. در کاری که آقای پیتر اشتاین، این کارگردان بزرگ و فهیم آلمانی ارائه داد بازتابی که در جامعه تئاتری ما داشت این بود که اساسا چرا به این نمایش اجازه داده شود که به ایران بیاید چون در واقع نمایشنامه‌خوانی بود و تئاتر نبود. متاسفانه من از بعضی کسانی که نمایش را دیده بودند، شنیدم که حالا پولی به این آدم داده شده و... ولی جذاب‌تر اینکه پیتر اشتاین این انسان وارسته و تئاتری بزرگ تمام تعاریف بزرگانی را که این‌چنین قضاوت کردند، به هم ریخت. او در پایان اجرا خطاب به تماشاگران گفت: "قصد من از اجرای این اثر فقط یک چیز بود. شما زبان گوته را بشنوید. شعر گوته را احساس کنید و در زبان آلمانی که گفته می‌شود زبان خشنی است احساس را تجربه کنید." این اثر نمایش نیست، کنسرت است و با این تعریف او نشان داد که چقدر جلوتر از ما کار خودش را می‌فهمد و می‌شناسد. در اجرای پیتر اشتاین آن اتفاق ناب و بی‌بدیلی که من دیدم این بود که پیرمرد 70 ساله‌ای در روی سن در هیچ لحظه‌ای، چه نشسته چه ایستاده، در حال قدم‌زدن یا شعرخواندن خود را به عنوان یک بازیگر فراموش نکرد. کاراکترهای متفاوت را با صداهای مختلف چه به صورت دیالوگ و چه به شکل آواز همسرایی می‌کرد ولی کوچک‌ترین استرس و بی‌اعتمادی در او وجود نداشت او نشان داد که یک بازیگر تا سن 70 سالگی هم باید در نهایت انعطاف بدن، بیان و احساسی باشد و متاسفانه بسیاری از بزرگواران به بازی او دقت نکرده و زود قضاوت کرده بودند."

آشتی دوباره

به هر روی پتر اشتاین یک کارگردان نوجو و حرفه‌ای است که در ابعاد گسترده آثارش را به صحنه آورده و قهر نکردنش هنوز گشایشی است برای حضور دوباره او به تهران... اگر اورستیا یا متن دیگری به کارگردانی او در تهران اجرا شود، حتما تجربه‌ای ناب بازیگران و کارگردانان ما را متاثر از یک شیوه مبتنی بر متن و تحلیل دقیق از آن خواهد بود... البته این رویایی بیش نیست و شاید دیگر این دیدار اتاق نیفتد چنانچه او با مرگ سمندریان به هما روستا تسلیت گفت و ابراز امیدواری کرد که باز هم به ایران بیاید و با روستا و دیگر نامداران عرصه بازیگری ما کار کند... اما این رویا هنوز هم به انجام نرسیده است اما همچنان می‌توان به آن امیدوار بود.

 

پی نوشت:

* Schaubühne

**Théâtre de l’Œuvre

***mophistofeles

 

منابع:

آشفته، رضا، نگاهی به اثر اشتاین؛ به مثابه فاوست امروزی، مهر، 24 بهمن 89.

رضازاده، مریم، گفت‌‌وگوی ایسنا با اشتاین در پی انصرافش از اجرا در ایران، اردیبهشت ۱۳۹۱.

زندگینامه پیتر اشتاین، آکاایران، تلخیص، به نقل روزنامه کارگزاران.

سالک، سارا، گفتگو با "حمیدرضا نعیمی" نویسنده و کارگردان نمایش "فاوست، سایت سیمرغ.

سمندریان، حمید، درباره پتر اشتاین در جشنوارۀ فجر، خبرآنلاین، بهمن 89.

فاتحی ایرانی تارا، مترجم،  مقابله با مطلق گرایی رایج میان کارگردانان، بولتن جشنواره تئاتر فجر دوره بیست و نهم، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۹.

عظیمی، احمد، چهره های جهانی 35 سال تئاتر فجر، ایران تئاتر، یکشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۵.

نجمی، فهیمه، نگاهی به اجرای پیتر اشتاین از "آخرین نوار کراپ" نوشته ساموئل بکت، ایران تئاتر، چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۵.