سرویس تئاتر هنرآنلاین: بارها برای برخی نویسندگان این اتفاق مهم می‌افتد که بین آنچه می‌اندیشند و در ذهن دارند و چیزی که به صورت نوشتار داستانی و نمایشی بر کاغذ ارائه می‌دهند، تفاوت زیاد و حتی در مواردی تناقضات آشکاری وجود دارد، اما آن‌ها چون از اثرشان آشنایی زدایی نکرده و بارها به بازخوانی‌اش نپرداخته‌اند، متوجه ضعف‌ها و تناقضات موجود نشده‌اند. نتیجه این بی‌توجهی یا عدم شناخت ساختار اثر و بی‌خبری از شیوه پردازش  موضوع، عملاً می‌انجامد به این‌که جملگی ضعف‌ها و اشتباهات به هنگام اجرا بر روی صحنه آشکار شوند و همه چیز نتایج مغایر و متفاوتی بدهد. در نمایش "خورشید از حلب طلوع می‌کند" به قلم ابو باسم حیادار و کارگردانی کوروش زارعی که به عنوان یکی از نمایش‌های چارت اجرایی  سی و هفتمین جشنواره  تئاتر فجر در سالن اصلی اجرا شد، نشانگر این ضعف‌های محوری و اساسی است.

گروهی شبیه گروه داعش به زور وارد یک دیر می‌شوند. آن‌ها کودکانی را به اسارت گرفته‌اند و سر بریده امام حسین (ع) را در داخل جعبه‌ای حمل می‌کنند. کشیش دیر می‌کوشد با دادن شمعدان‌های نقره و جواهرات، جعبه شامل سر را از آنان بگیرد و معامله سر می‌گیرد. آنچه در این رابطه قابل ذکر است مربوط می‌شود به این که در نمایش سعی شده این گروه به طور ضمنی همانند داعشی‌ها نشان داده شوند، اما آن‌ها در عمل غیر از دشمنی با امام حسین (ره) هدف دیگری ندارند و جنبه سیاسی موضوع (به دلیل قرینه‌سازی خود نمایش برای گروه داعش) نادیده گرفته شده است.

با آن‌که منابع و فیلم‌های مستند زیادی در باره جنایات گروه "داعش" وجود داشته و دارد، نویسنده حتی به یک مورد آن‌ها اشاره نکرده است. فقط کارگردان در بخش محدودی از تصاویر ویدئویی به کشتار و سوزاندن شهرها توسط  گروه داعش، اشاره‌ای ضمنی دارد؛ بقیه تصاویر ویدئویی همگی به تبلیغ درباره وارد شدن ارتش‌های ایران و کشورهای احتمالی دیگر به سوریه برای از بین بردن داعشیان اختصاص یافته و این اساساً ربطی ساختاری و موضوعی به اصل قضیه ندارد. اما چون متن به وقایع روی صحنه می‌پردازد و در آن گروه مورد نظر حتی یک نفر را هم عملاً از بین نمی‌برند و فقط کودکان را به بند می‌کشند، اسیر می‌کنند و همزمان شراب می‌نوشند، لذا تناقضی آشکار شکل گرفته است: مهم‌تر آن‌که حتی در حالت مستی مرتکب قتل نمی‌شوند و فقط شلاق می‌زنند؛ حالا قاعده‌تاً باید تماشاگر حداقل در ذهنش از نویسنده و کارگردان بپرسد که چرا این جنایتکارها را در خود صحنه تا این حد ملایم و دل‌رحم نشان داده‌اند؛ در تایید این نکته باید یادآور شد با آن‌که کشیش مسیحی دائم از امامان و مذهب تشیع تعریف و تمجید می‌کند و حتی یک بار هم رئیس گروه مورد نظر را هل می‌دهد و به روی زمین می‌اندازد، اما رئیس گروه مهاجمان، کشیش را نمی‌کشد و او را به حال خود رها می‌کند؟!  آیا این تناقضات آشکار عملاً گروه سفاک و وحشی را حداقل  پنجاه درصد خوب و دل‌رحم نشان نمی‌دهد و آیا آنان را تا اندازه‌ای تبرئه هم نمی‌کند؟ چرا نویسنده و کارگردان  موضوعی را که مذهبی- سیاسی است، صرفاً مذهبی پنداشته‌اند و ذهن‌شان را فقط روی تضاد مذهبی گروه مورد نظر با تشیع و امامان متمرکز نموده‌اند؟ جنبه سیاسی اعمال و رفتار جنایتکارانه و ذهنیات ضد انسانی این گروه که عملاً  به عنوان نمونه پیشین گروه‌های شبیه داعش معرفی شده‌اند، به مراتب از جنبه مذهبی‌شان پر رنگ‌تر، جدی‌تر و خطرناک‌تر است.

موارد فوق و این که ناگهان عده‌ای دختر نوجوان با لباس سفید همچون فرشتگان وارد صحنه می‌شوند، نیز ارتباط موضوعی قابل باور و مستدلی با وقایع قبل ندارد؛ برای آن دلیل و توضیحی ارائه نشده و اجرا را صرفاً دلبخواهی‌تر و نمایه‌ای‌تر جلوه داده است؛ مهم‌تر از همه این‌ها صحنه پایانی است که در آن عده‌ای با پرچم‌های سپاهیان ایران و نیز خود پرچم ایران و پرچم سوریه بدون دلیل و به‌گونه‌ای بسیار شعاری وارد صحنه می‌شوند؛ این ترفند عامدانه عملاً  اجرایی را که بیشتر به یک پرفورمنس مذهبی و نمایه‌ای صرفاً اجرایی شباهت دارد، به زور با برچسب سیاسی  معرفی می‌کند و با تاریخ زمان واقعه هم جور در نمی‌آید، مگر آن‌که چنین پنداشته شود که این دو گروه (گروه مورد نظر و دار و دسته داعش) عملاً همسان معرفی شده‌اند که برای آن هم دلایل و نشانه‌های متناقضی در خود صحنه است که به آن‌ها اشاره شد؛ این در شرایطی شکل داده شده که نویسنده و کارگردان به اندازه تمام مدت زمان صحنه‌های قبل فرصت داشته‌اند تا نه با شعار، بلکه در قالب و محتوای صحنه‌ها به شکل عینی جنبه سیاسی موضوع را هم نشان بدهند.در حال حاضر همه داده‌ها و داشته‌های این اجرا عاری از هرگونه رابطه علت و معلولی است و گروه مورد نظر هم دشمنی‌اش فقط دشمنی با تشیع بوده است.

نیمی از اجرای "خورشید از حلب طلوع می‌کند" به کارگردانی کوروش زارعی، شخصی و دلبخواهی است؛ واقعیات تلخ و ترسناک مربوط به گروه داعش را که قرینه‌ای تاریخی برای گروه قبلی محسوب می‌شود، نتوانسته نشان بدهد؛ به همین دلیل اجرا جز طراحی صحنه خوب و زیبا، از نظر محتوا بازیگری (به دلیل آن‌که هیچ یک از بازیگرها نقش مهم و پیچیده‌ای ندارند، حرکات‌شان هم اغلب تکراری است و همزمان پرسوناژهای غیرقابل باوری را به نمایش می‌گذارند) و کاربرد نور و نیز از لحاظ کارکرد موسیقی، چیز تازه و مهمی برای تماشاگران تئاتر ندارد. از نظر  کارگردانی نحوه وارد کردن بازیگران به روی صحنه را که در آن از فضای داخل سالن هم استفاده شده و البته تازگی هم ندارد، می‌توان کمی ابتکاری ارزیابی کرد.