سرویس تئاتر هنرآنلاین: بی‌توجهی به موضوع اصلی و جایگزین کردن تدریجی آن با موضوعی دیگر و نهایتاً ایجاد ارتباطی تحمیلی بین آن‌ها، همواره کارگردان چنین متنی را به رغم توانمندی‌های نسبی‌اش به قهقرا می‌برد؛ زیرا چنین متنی کارکرد نمایشی درخوری ندارد و چون نویسنده‌اش قادر به تحلیل موضوع محوری‌اش نبوده به حاشیه روی آورده است؛ او حتی به قرینه‌های اجتماعی موضوع و نمونه‌های واقعی آدم‌های مورد نظرش توجهی نکرده تا ذهنش را از اشتباه درآورد؛ نتیجه آن می‌شود که تماشاگر به علت فقدان روابط علت و معلولی درست در اجرا و عدم تحلیل‌پذیر بودن موضوع، حوادث، موقعیت‌ها و آدم‌ها نهایتاً با سردرگمی و گمانه‌زایی‌های بی‌سرانجام سالن نمایش را ترک می‌کند.

نمایش "چکامه‌هایی که حباب می‌شوند" به نویسندگی علی ذاکری و کمیل جعفری که هم‌اکنون به عنوان یکی از نمایش‌های چارت اجرایی سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر در سالن سایه تئاتر شهر اجرا شد، به دلایل پیش گفته قابل بررسی است. این نمایش ظاهراً به موضوع جنگ ایران و عراق در خرمشهر می‌پردازد، اما قریب یک پنجم آن به عشق و عاشقی و حاشیه‌پردازی‌های آن نظر دارد. آدم‌هایی که در این اجرا به عنوان  پرسوناژ معرفی می‌شوند و در پس زمینه تمثیلی صحنه قرار می‌گیرند، از همان آغاز تناقضی آشکار را به نمایش می‌گذارند: در جامعه بسیار سنتی جنوب ایران که در آن زنان نقاب برچهره دارند و حجاب‌گرایی محلی، اولویت دارد، تماشاگران با دختر و مرد جوان عاشقی روبه رو می‌شوند؛ دختر مورد نظر بدون نقاب طی یک چهارم زمان اجرای نمایش با جوان مورد علاقه‌اش محشور است، بی‌آن که مراسم ازدواجی انجام شده باشد. در پایان هم جنگی در می‌گیرد (نویسنده ناگهان یادش می‌افتد که موضوعش جنگ بوده است) و عده‌ای کشته می‌شوند، اما نمایش بدون نتیجه و پایانی قانع‌کننده به آخر می‌رسد.

در این اجرا که شتابزده هم آغاز می‌شود، استفاده از موسیقی اقلیم جنوب ایران محوریت دارد و در جاهایی کاربرد آن برهمه ارکان نمایش برتری می‌یابد. طراحی صحنه عبارت از حوض نسبتاً بزرگی است که به کمک رنگ و پارچه‌ای قرمز که چادر یک عروس فرضی بوده، پر از خون نشان داده شده است؛ این حوض بنا به برخی دیالوگ‌ها تمثیلی از دریای خون‌آلود محسوب می‌شود و برای نمایش فقط از کارکردی لوگو وار برخوردار است. هر دو بازیگر عاشق در این حوض به گفت‌وگو و گله و شکایت می‌پردازند که تماماً حاشیه روی و دور شدن از موضوع اصلی است. ذهن نویسنده  نتوانسته از مقوله جنگ بستری داستانی فراهم کند و توسل جنبی و گاه ضمنی به آن، صرفاً بهانه‌ای برای "یک بام و دو هوا" بوده است.

طراحی صحنه بدون جهت تمثیلی ارائه شده و با بن‌مایه‌های واقع‌گرایانه موضوع زیاد جور در نمی‌آید. ضمناً نمایش، داده‌های محلی و بومی مکان را خوب آشکار نکرده است. بازی بازیگر زن نسبتاً خوب، اما بازی بازیگر مرد عملاً او را آدمی عصبی و حتی گاهی تا اندازه‌ای دمدمی مزاج جلوه داده است.

در نمایش "چکامه‌هایی که حباب می‌شوند" به کارگردانی کمیل جعفری، دختر عاشق در جاهایی نقش مادر مرد جوان (یعنی مادر مردی که عاشق خود اوست) را هم بازی می‌کند، که همین هم جزو تناقضات نازیبای نمایش محسوب می‌شود و عملاً واقعیت‌های روی صحنه  را دروغ  و ساختگی جلوه داده است.

نمایش بعد از صحنه اول ظاهراً همانند یک فلش بک به گذشته به نظر می‌رسد، اما در ادامه وقایع گذشته بی‌ آن‌که به بازگشت ذهنی‌شان به زمان حال اشاره شود، آن‌ها آینده را به شکل متناقضی در ادامه گذشته‌شان پی می‌گیرند و نهایتاً به شکل متناقض‌تری در آخر نمایش همچون مردگانی که در جنگ کشته شده‌اند، به طور معجزه‌آسایی و با حالتی زنده در مورد مرگ‌شان حرف می‌زنند(!؟)

در این اجرا از رنگ قرمز بسیار زیاد استفاده شده و حتی از سقف صحنه هم روبان‌های قرمز فراوانی آویزان است. ضمناً در جاهایی نور بنفش هم  که در تاثیرات روانشناسی رنگ‌ها، نشانه فرزانگی و تعقل است، به اشتباه برای صحنه‌های تنگنایی کاربری پیدا کرده است. صحنه‌های مربوط به بی‌تاب شدن و در معرض خطر قرار گرفتن که با رفتن به زیر پارچه بزرگ قرمز مورد تاکید قرار گرفته، عملاً مانع جلوه حالات و حرکات خود بازیگران شده است: بهتر بود با بازی درجایی و حرکات بدن، چهره و حتی به کمک دیالوگ‌هایی مضمون این مواجهه شدن ناگهانی به شکلی دراماتیک نمایانده می‌شد.

در نیمه نمایش بنا به اقتضاء ذهن نویسنده که احتیاج به حضور یک ناخدا داشته، بدون مقدمه‌ای از قبل، مرد جوان از زبان دختر به عنوان تنها  ناخدای محل معرفی می‌شود. این درام موزیکال که به علت ضعف نویسنده در نگارش متن، گمانه‌ای از تراژدی هم با خود دارد، نهایتاً خود مضمون جنگ را هم ناخواسته در دیالوگی همچون حادثه‌ای ضروری و عادی جلوه می‌دهد: "ما آدم‌ها همیشه در حال جنگیم، اما شکل جنگ‌ها با هم فرق دارد".

کارگردانی نمایش در جاهایی ضعیف و در مواردی ابتکاری است؛ این موضوع در مورد هدایت بازیگران هم صدق می‌کند. طراحی صحنه غلوآمیز  و محدودکننده بازی بازیگران است: بازیگران بیش از یک ساعت را بدون دلیل میان آب می‌گذرانند. استفاده از نور، گاهی درست و در جاهایی غلط است. محتوای دوگانه نمایش عمده‌تاً در حاشیه‌روی و پر کردن یک ظرفیت زمانی نرمال برای اجرای نمایش خلاصه شده است. اجرا در کل چندان دراماتیک و پرکشش نیست؛ ضمن آن‌که متن آن از نظر ساختاری و روابط علت و معلولی ضعف دارد و همزمان، موزیکال بودن آن هم بر اجرا تحمیل شده است.