سرویس تئاتر هنرآنلاین: شناخت سبک و  ژانر یک نمایشنامه و توجه به دیالوگ‌ها و محتوای اثر، اولین پیش شرط و اصل برای ورود به ساحت شناخت متن و درک اولیه چگونگی اجرای آن است؛ اگر این اصل مهم محقق نشود، اجرا با مشکلات، نارسایی‌ها و ضعف‌های زیادی همراه خواهد بود. شناخت موارد پیش گفته سبب می‌شود که نوع طراحی صحنه، کاربری نور و توجه به سبک بازیگری بازیگران، شیوه کارگردانی و انتخاب میزانسن‌ها، با داشته‌ها و الزامات متن همخوانی داشته باشند؛ یعنی نهایتاً متن و اجرا در راستای هم شکل بگیرند و همدیگر را نقض نکنند.

در نمایش "دام" به نویسندگی تادئوس روژه‌ویچ و کارگردانی اسماعیل موحد  که به عنوان یکی از نمایش‌های چارت اجرائی جشنواره تئاتر فجر از اصفهان در سالن اصلی اجرا شد، به نکات مهم فوق چندان توجهی نشده است. متن، داستانی سرراست و صحنه‌های مرتبط به هم کم دارد؛ گویی بخش‌هایی از داستان توسط خود نویسنده یا کارگردان عمداً حذف شده و همه تاکید نویسنده یا کارگردان فقط بر صحنه‌ها (آن هم با برداشت شخصی و اغلب غلط) بوده است.

بخش آغازین اجرا با تاکید بر پدر سالاری مرد خانواده شکل می‌گیرد و کارگردان هم عمداً به  کمک حرکات و حالات قراردادی مکانیکی که شبیه حرکات زمان‌بندی شده و نسبتاً منقطع عروسک‌ها است، فرزندان و مادر آن‌ها را در فضایی خاص (به زعم خود کارگردان) به نمایش می‌گذارد؛ هرکدام را با عارضه معینی نشان می‌دهد؛ اما بعد از مدتی کوتاه روال داستانگونه اجرا حول یکی از پرسوناژها (یکی از پسران) که ذوق نویسندگی دارد و می‌خواهد ازدواج هم بکند، متمرکز می‌شود؛ آخرش با مرگ او ملودرام تلخ خانوادگی مورد نظر که آمیزه‌هایی ابزورد هم دارد، به پایان می‌رسد. جنبه‌های ابزورد این اجرا، فلسفی نیستند و صرفاً اجتماعی، فرهنگی و تربیتی‌اند؛ اما نکته مهمی که در رابطه با این نمایش حائز اهمیت است، مربوط می‌شود به ساختار دیالوگ‌ها که برخی از آن‌ها، تلگرافی و گاهی تمثیلی و حتی استعاری‌اند: "من به اندازه کافی کلمات توی سرم دارم"، "شما زن‌ها جادوگران واقعی هستید"، "بعضی وقت‌ها می‌خوام برم توی سرت تا اونجارو مرتب کنم"، "بدنم دامیه که بعد از تولد توش گرفتار شده‌ام"، "تو داری نامه‌های دیگرون را می‌سوزانی در حالی که نامه‌های خودت مانده است" و ... .

صحنه‌های مربوط به برخی دیالوگ‌گویی‌ها و موقعیت‌ها نیاز  به کاربری خاص نور داشته‌اند که این اصل مهم رعایت نشده است؛ حتی نور غلط آبی که به منظور نشان دادن آرامش و سکون به کار می‌رود، برای موقعیت‌های تنگنایی و پر از دغدغه به کار رفته است. نور قرمز هم کاربری غلطی دارد، چون نیاز به استفاده از آن نبوده است؛ ضمن آن‌که تصاویر ویدئویی در اغلب موارد اضافی‌اند: وقتی زن و شوهر در خود صحنه روی یک تخت نشسته‌اند و حرف نمی‌زنند، حرف‌های آنان از طریق تصویر متحرک و رو در روی ویدئویی آن‌ها پخش می‌شود(!؟) در موارد دیگر نیز تصاویر  گرافیکی کارکرد تزئینی و تحمیل شده از کار درآمده‌اند؛ ضمناً نشان دادن تصاویر سوسک‌های در حال حرکت هم با آنچه در صحنه انجام می‌شود، کاملاً منافات دارد و هیچ ارتباط معنی داری را تداعی نمی‌کند. شکل شطرنجی دیواره انتهایی هم که از مربع‌های زیادی تشکیل شده و تصاویر ویدیوئی روی آن‌ها انعکاس داده می‌شوند نیز مزید بر علت شده است.

میزانسن‌ها گاهی تکراری‌اند و دیالوگ‌گویی بازیگران زن در جاهایی غیرقابل فهم  است. بازی بازیگران به دلیل آن‌که در اجرا هرگز پرسوناژی تحلیل شدنی شکل نمی‌گیرد، قابل ارزیابی نیست؛ آن‌ها به شیوه‌ای شخصی و قراردادی بازی می‌کنند؛ حالات و حرکات‌شان باورپذیرانه از کار در نیامده است.

در برخی صحنه‌ها اساساً نوعی چیدمان انجام شده تا بر مضمونی القایی تاکید عمدی بشود؛ مثلاً وقتی یک پدر مشغول کوتاه کردن موی سر یک نفر است و تیغ سلمانی در دست دارد، پسرش در همان صحنه و در فاصله دو قدمی‌اش سر یک نفر را با تیغ سلمانی می‌برد و عملاً نوعی سلاخی کردن انسان اتفاق می‌افتد؛ البته اجرای این دو حادثه به طور همزمان اجرا را تا اندازه‌ای به خودخواستگی عمدی نویسنده  یا کارگردان نسبت می‌دهد که در کل مقبولیت نمایشی ندارد.

طراحی صحنه طوری است که در آن جایگاه پدر همیشه بالاتر از دیگران است و اجرا را از جنبه‌های واقع‌گرایانه تهی کرده است، زیرا هیچ نیازی به این کار نبوده و خود محتوا و مضمون اجرا عملاً مستبد بودن و حاکم‌گونگی پرسوناژ پدر را آشکار کرده است. در صحنه‌ای دو مرد جوان به طور جداگانه زیر دوش آب حرکاتی تصنعی و ظاهراً  تنگنایی دارند و به خود می‌پیچند؛ در حالی که همزمان صدای گفت‌وگوی‌شان از بلندگو پخش می‌شود(!؟) این صحنه هم باز در راستای همان تفکیک بی‌دلیل صدا از صحنه  است که ترفندی بیهوده، غیرنمایشی و تکراری به شمار می‌رود.

 نمایش "دام" به کارگردانی اسماعیل موحدی با تماشاگران چندان ارتباط برقرار نمی‌کند و حتی در مواردی کسل‌کننده و دافعه زاست. کارگردانی آن هم صرفاً بر اساس برداشت شخصی و ذهنیات یک سویه انجام شده: در کل، عناصر و داشته‌های اضافی و اشتباه آن بیشتر از داشته‌های الزامی و نمایشی است.