سرویس تئاتر هنرآنلاین: من در این نوشتار می‌کوشم به استیو جابز نه به عنوان یک ایده‌پرداز و سازنده اپل بلکه به عنوان یک نمایش نگاه کنم. نمایشی پیرامون یک انسان در موقعیتی کابوس‌وار همان‌گونه که رنجبر در نمایش خود به تصویر کشید. می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که این کابوس به لحاظ فرم تا چه اندازه قابلیت اندیشیدن دارد؟ این‌که استیو جابز چه کسی است، برای من مهم نیست این مهم است که رنجبر چگونه استیو جابز را به من نشان می‌دهد؟ و در این نمایش چه حقیقتی بیان می‌شود؟ من آشکارا از فرم نمایش و صورت‌بندی آن صحبت می‌کنم و سپس به محتوای نمایش می‌پردازم.

در این نمایش ما با 10 پیکره‌بندی مواجه هستیم که توسط دو بازیگر انجام می‌شود. محسن رنجبر؛ استیو جابز را بازنمایی می‌کند و 9 پیکره دیگر توسط فرزین محدث اجرا می‌شود.

چه ویژگی تکرارشونده‌ای وجود دارد که یک بازیگر بدون چهره‌آرایی، نو کردن تن‌پوش می‌تواند 9 پیکره نمایشی را اجرا کند؟

الف) این پیکره‌ها کابوس‌گونه‌اند از این رو پردازش شخصیت‌ها واقع‌گرایانه نیست بل واقع‌گریزانه است.

ب) این شخصیت‌ها در تقابل با استیو جابز حضور دارند و هر یک ستیزه‌ای کوتاه را با او انجام می‌دهد این شخصیت‌ها ذهنی‌اند نه عینی، پاره‌ای از این شخصیت‌ها به گونه‌ای قربانی بد رفتاری استیو جابز هستند.

وازنیک: استیو جابز حق مسلم شریک خود را پایمال می‌کند.

سرجیو کالکم: به جرم دزدی توسط استیو جابز اخراج می‌شود و این فرد به اعتراض رفتار شرم‌آور استیو جابز خودسوزی می‌کند.

دیوید: استیو جابز با خشونت رفتاری خود دیوید را دچار استحاله می‌کند.

لورن پاول جابز: استیو جابز به همسرش توجهی ندارد و حضورش را نادیده می‌گیرد و همسرش بلافاصله پس از مرگ جابز با شهردار ازدواج می‌کند و میراث جابز را به او می‌سپارد.

پرسشی در این لحظه به ذهنم می‌رسد چرا کریسان برنان؛ معشوق استیو جابز و دختر نامشروعش، لیزا در کابوس‌های استیو جابز حضور ندارند؟

بزرگترین خشونت استیو جابز در مواجه با این مادر و دختر بی‌گناه است. اما چرا استیو در کابوس‌هایش این مادر و دختر را نمی‌بیند؟

به کابوس‌های استیو بازمی‌گردم ما در آغاز نمایش شاهد جدال قاضی فلمینگ و استیو جابز به علت همین جرم استیو هستیم و در می‌یابیم که استیو جابز با پرداختن رشوه‌ای ناچیز محاکمه را می‌برد و حق مسلم این مادر و دختر را تباه می‌کند اما نبود کریسان در این صحنه و دیگر صحنه‌های نمایش منطقی نیست.

دیگر جنایت استیو جابز در مواجه با سرجیو کالکم است، خودسوزی کالکم یک قتل است؟ ما در نمایش کالکم را می‌بینیم اما کوچکترین نشانه‌ای از خودسوزی را مشاهده نمی‌کنیم؟ علت این پنهان شدن این نشانه در نمایش چیست؟

در بخش پیشین به افرادی اشاره کردم که قربانیان استیو جابز بودند اکنون به افرادی اشاره می‌کنم که استیو جابز با آنها مجادله عقیدتی دارد.

قاضی فلمینگ: که به جدل او با استیو جابز اشاره شد.

پدر کاپریه: استیو جابز در این مجادله‌اش به نگرش سکولار خود در تقابل با کشیش اشاره می‌کند.

بیل گیتس: استیو جابز در یک جدل دائمی با بیل گیتس است، نسبت به زیست بیل گیتس با او در جدل است. ثروت، زیبایی زنش و.... مقوله‌هایی است که آن دو با هم به جدل می‌پردازند.

تولستوی باغبان: استیو جابز به عنوان یک ماتریالیسم با تولستوی معناگرا مجادله می‌کند.

اکنون به کشمکش‌های عاطفی استیو اشاره می‌کنم. استیو در کابوس‌هایش با خواهرش مُنا و همسرش لورن پاول جابز در کشمکش است.

نکته این‌جاست استیو جابز بیشترین کشش عاطفی را نسبت به خواهرش مُنا دارد، اما چرا مُنا در کابوس‌ها استیو جابز توسط یک مرد کچل و قدکوتاه بازآفرینی می‌شود؟

می‌خواهم نتیجه بگیرم که کابوس‌های استیو جابز به درستی اجرا نمی‌شود و فرم با محتوا همگن نیست؟کابوس‌ها؛ فرمی تکرارشونده‌ای دارند.

فرزین محدث چه به لحاظ محدودیت‌های جنسی و فیزیکی نمی‌بایست در تمام کابوس‌ها حضور داشت و از سویی به علت محدودیت‌های بازیگرانه‌اش نمی‌تواند 9 شخصیت متفاوت را پیکره‌بندی کند. با این وجود نمی‌توان درخشش محدث در نقش آفرینی قاضی فلمینگ، تولستوی باغبان، دیوید و لورن پاول جابز را نادیده گرفت.

به گمان من فرم نمایش آن‌جا آسیب می‌خورد که نمایش فاقد یک دراماتورژی است. خرده روایت‌ها، داستان‌واره‌ها و شخصیت‌ها و صحنه‌بندی‌ها می‌بایست منسجم‌تر طراحی می‌شد. هر صحنه می‌بایست واجد آغاز، میانه و پایانی بود. دراماتورژ می‌بایست تاکید می‌کرد که هدف از شکل‌گیری هر صحنه در این نمایش چیست؟ شخصیت‌ها چه ویژگی منحصر به فردی دارند و بازیگر چگونه باید نقش‌آفرینی کند تا تمایز میان 9 شخصیت به وجود آید؟

اکنون چشم سومی در صحنه ناظر بر رفتار مهران رنجبر و فرزین محدث نیست. این چشم سوم همان دراماتورژ است که غیبتش چشمگیر است. در نمایش استیو جابز فرم چنان که باید و شاید شکل نمی‌گیرد از این رو نمایش ناگزیر است محتوای خود را بدون فرم و آشکارا فریاد بزند. در حالی که با حضور دراماتورژ این نمایش می‌توانست صورت‌بندی شود و فرم مناسبی پیدا کند و تماشاگر با تماشای فرم زیبای نمایش به اندیشیدن دعوت شود. اما اکنون محتوا، کوچک‌ترین تناسبی با فرم ندارد. به باور من نامناسب‌ترین صحنه نمایش مواجه استیو جابز و گاو است که نمایش محتوایش را به تماشاگر تحمیل می‌کند.

خلاقیت رنجبر را می‌ستایم که در یک فضای خالی تنها با نور و دو بازیگر توانسته است قاب‌بندی‌های متفاوتی را بیافریند. امیدوارم او پیش از تور جهانی‌اش نمایشش را بازنگری کند.