سرویس تئاتر هنرآنلاین: سالهاست که تئاتر به جز در موارد محدودی هرگز پیشرفت قابل ملاحظه‌ای نداشته و حتی با پس‌رفت‌های آشکاری مواجهه بوده است؛ علت اصلی آن هم علاوه بر ناتوانی در اجرا و کارگردانی، ضعف ساختاری و محتوایی متن بوده است. البته تناقض و پارادوکس بزرگ و برجسته‌ای هم در این رابطه وجود داشته و دارد: این وضعیت در شرایطی بر تئاتر عارض شده که تعداد دانشکده، مراکز آموزشی هنرهای نمایشی  و حتی دانشگاه‌های هنری زیاد شده و جمعیت دانشجویان و فارغ‌التحصیلان رشته تئاتر از میلیون هم فراتر رفته است؛ ضمناً هر شب بیش از صد اجرا تحت عنوان نمایش روی صحنه به تماشاگران عرضه می‌شود.

علت فاجعه فوق نشناختن ساختار نمایشنامه‌های کلاسیک و آثار مدرن و عدم نگرش استقرایی به اجزاء و عناصر آن‌ها و آشنا نبودن با نشانه‌‌ها و تاویل‌آمیز بودن عناصر ساختاری متن در شکل‌دهی به محتوای نمایش است: یعنی بی‌اطلاعی از ساختار و ژانر داستان یا موقعیت‌های روایی و دراماتیک و همزمان تحلیل نکردن و نیافتن چیستی‌ها و چرایی حوادث و تغییرات موضوعی متن است.

اجرای تمرینی"ابوالهول" به قلم علی شمس و کارگردانی داوود پورحمزه که هم اکنون در پلاتوی شماره یک تئاتر شهر اجرا می‌شود، دقیقاً محصول و برآیند چنین ذهنیت‌هایی است.

طراحی صحنه و دکور خاصی وجود ندارد. از چند سازه چوبی که شباهت زیادی به چارپایه و میز ندارند، برای نشستن و نشان دادن موقعیت‌های  بسیار کوتاه استفاده شده است؛ اغلب این صحنه‌ها و موقعیت‌ها دو یا سه دقیقه‌ای‌اند. یک راوی که بیشتر به گزارش‌گر شباهت دارد، قبل از هر موقعیت و صحنه، در مورد مکان، موضوع و دو پرسوناژ مربوطه که یکی از آن‌ها پاریسی و دیگری عرب (عراقی) است، توضیحاتی ضمنی می‌دهد که گاهی با کمی توصیف حالات هم همراه است. کارکرد راوی گزارش‌دهنده بیشتر توضیحی و محدود است؛ زیرا موقعیت‌های بسیار کوتاه عملاً  توسط بازیگران (عمده‌تاً دو بازیگری که نقش‌های زن فرانسوی و مرد عراقی را ایفا می‌کنند) نشان داده می‌شود که اول با آشنایی  و عشق آغاز می‌‌شود و سپس زن از مرد عرب می‌خواهد که برای هلندی‌ها جاسوسی کند(!؟) و پول کلانی بگیرد. آن‌ها سرانجام هر دو در قالب یک صحنه‌سازی فرمالیته بر روی صحنه کشته می‌شوند. در چنین شرایطی باید از نویسنده (علی شمس که  ایرانی  است) پرسید  که چرا مسائل و موضوعات جامعه خود را رها کرده و فرانسه و موضوع فوق‌الذکر را جایگزین آن کرده و "خارجی نویس" شده است؛ همه چیز  ساختگی  و عاری از هرگونه غایت‌مندی محتوایی و نمایشی است؛ او موضوع حدوداً بیست دقیقه‌ای‌اش را که صرفاً در قالب یک "گزارش روایی" از حادثه‌ای جعلی می‌گنجد، دو بار و کلاً در سه بخش اجرایی جداگانه با تغییرات بسیار کمی که همان پایان‌بندی و همان آدم‌ها را در خود دارد، تکرار می‌کند؛ یعنی هر سه اجرا در کل پنجاه و پنج دقیقه است و به یک ساعت هم نمی‌رسد. نویسنده همزمان پای یکی، دو نفر از بازیگران دیگر، از جمله خود راوی یا گزارش‌دهنده صحنه‌ها و بچه‌ای حدوداً شش ساله را هم  بی‌دلیل و بدون کارکرد داستانی و محتوایی به میان ماجرای ساختگی صحنه می‌کشاند(!؟). ممکن است شرکت دادن بچه به علت علاقه شخصی کارگردان به این بچه بوده باشد؛ در هر حال، به طور دل‌بخواهی در متن و اجرا (یا فقط  در اجرا) شرکت داده شده است؛ به این نکته مهم توجه نشده  که حضور این بچه در پایان اجرا، همه چیز را غیرجدی‌تر از آنچه به نظر می‌رسد، جلوه می‌دهد. موضوع با دوبار تکرار شدن، در قالب سه اجرا عرضه می‌شود. کوتاهی بیش از حد صحنه‌ها و توضیحات مرد گزارشگر که تماماً به ضعف‌های ساختاری و محتوایی متن مربوط می‌شود، همه آنچه را که ارائه شده، به اجرایی اتوودیک، تمرینی و کارگاهی و حتی به علت دوبار تکرار شدنش، به "تمرین سه باره یک اجرای غیرنمایشی" تبدیل کرده است؛ این اجرا همه خصوصیات تمرین را هم دارد؛ هر وقت زن یا مرد تلفن می‌کنند، یک نفر در گوشه صحنه صدای زنگ تلفن را با زبان و دهانش تقلید می‌کند. ضمناً کشتن‌ها، تیر خوردن و خونریزی هم عملاً با انداختن یک تکه پارچه خونین به روی  بدن درازکش شده بازیگران که حالت کشته شده‌ها را به خود می‌گیرند، نشان داده می‌شوند؛ ( آن‌ها این کار را در برابر دیدگان تماشاگران انجام می‌دهند) این در شرایطی شکل می‌گیرد که بازیگر شلیک‌کننده هم یک لحظه قبل از آن ژست شلیک کردن گرفته و هدف‌گیری کرده، اما صدای هیچ تیری شنیده نشده است، یعنی اجرا در عمل نوعی "نمایش بازی یا تمرین سطحی و سهل‌انگارانه" و همزمان تظاهر به اجرا کردن نمایش است.     

بازی و بازیگری‌ها تماماً تمرینی‌اند. داستان مهمی که ساختار نمایشی داشته باشد، در کار نیست؛ تمام علت‌ها حذف شده‌اند و همین سبب شده که فقط یک خط  کلی "شبه داستانی"  قطعه قطعه شده مطرح شود که عملاً به موقعیت‌های بسیار کوتاه و ناقص تقسیم شده است. ضمناً دیالوگ‌های کوتاه و گذرا بیانگر و نشانگر تحلیل حتی یک حادثه درونی یا بیرونی علتمند نیستند؛ در کل، ناگفته‌ها و نانموده‌ها چند برابر آن چیزی است که تماشاگر به صورت  اشاره‌وار، گذرا و پاره پاره می‌بیند. تماشاگران با نقطه اوج، یا جدال و کشکمش‌های تعلیق‌زا و موقعیت‌های تاویل‌دار رو به رو نیستند. هیچ دلیل موجهی برای نوشتن چنین متنی وجود ندارد و اجرای تمرینی فوق حتی به زعم اشاره به موضوع جاسوسی، با پایانی سیاسی که باورپذیر باشد، به آخر نمی‌رسد. یک ترانه خارجی با آهنگ و ریتمی ملایم در آغاز و پایان اجرا پخش می‌شود که تا اندازه‌ای کاربری مناسبی  پیدا کرده و نور هم کارکرد معمولی خود را داراست.       

 اجرای تمرینی"ابوالهول" که عنوانش هیچ ربطی به موضوع ندارد به کارگردانی داوود حمزه‌پور از لحاظ طراحی و شکل‌دهی میزانسن‌ها و کارگردانی هم داشته‌های قابل تاملی ندارد: بسیار ساده است و به دلیل عدم جذابیت محتوایی و اجرایی واقعاً تماشاگران را خسته می‌کند.