سرویس تئاتر هنرآنلاین: نامتعارف‌گرایی در صورتی که با تجارب اجرایی و نمایشی قابل توجهی همراه باشد و تجارب اجتماعی و هنری نویسنده را هم به اثبات برساند، در آن صورت می‌تواند پشتوانه یک اجرای نمایشی "تجربی" باشد؛ در غیر این صورت اجرایی بی‌شکل و ساختار خواهد بود که غایت‌مندی هنرمندانه و انسانی ارزش‌محورانه‌ای را به نمایش نخواهد گذاشت و نهایتاً در اثبات داعیه‌اش  الکن و ناتوان می‌ماند، اما چنین نمایشی ممکن است برای خود نویسنده و حتی کارگردان، اجرایی "قابل فهم" و حتی خاص جلوه نماید، زیرا آن‌ها با ذهنیات برون متنی و برون اجرایی خود به نمایش می‌نگرند و چون نتوانسته‌اند از آن آشنایی‌زدایی کنند؛ در نتیجه، ضعف‌هایش را نمی‌بینند. اما تماشاگران همواره در جست‌وجوی یافتن و درک "نشانه‌ها" (در قالب دیالوگ، مونولوگ، حرکات، حالات و ژست‌ها، میزانسن‌ها و طراحی‌ها و اجرای نور، موسیقی، لباس و چهره‌پردازی) هستند و اگر نشانه‌های درستی از این موارد نیابند، اجرا برای آنان نمایشی مبهم، بی‌ساختار و بی‌محتوا خواهد بود.

نمایش " سیزیف" به  نویسندگی محمدصادق گلچین عارفی و کارگردانی محمد برهمنی که هم اکنون در سالن  سمندریان، از مجموعه سالن‌های تئاتر ایرانشهر  واقع در ضلع شرقی خانه هنرمندان اجرا می‌شود، داعیه‌هائی دارد که در تناقض با خود نمایش است؛ اولین تناقض با "عنوان" نمایش (سیزیف) آشکار می‌شود که ظاهراً براساس ذهنیات خود نویسنده از آن یک کاربری تشبیهی در قیاس با موجودیت و معنای عملکرد "بازیگر"، مد نظر بوده، اما هیچ معنای افسانه‌ای اسطوره مانندش، هیچ تناسب و سنخیتی با آنچه که بازیگران همین نمایش در نقش‌های ( نقش بازیگر تئاتر) خود بر روی صحنه ایفا می‌کند، ندارد.

نمایش به دو بازیگر تئاتر می‌پردازد که ظاهراً عاشق و معشوق هستند و طی نمایش هربار بدون مقدمه تکه‌ای از نمایشی را بازی می‌کنند؛ بازی آن‌ها طوری است که می‌تواند چنین هم نباشد و آن‌ها صرفاً و از دید خود مهارت‌های‌شان را به صورت عادی و عادت، همانند "بازی زندگی خاص‌شان" به نمایش بگذارند: البته لابلای بازیگونگی زندگی‌شان ترفندهایی مثل "زن‌پوش شدن مرد" هم به عنوان صحنه‌ای از یک نمایش شکل می‌گیرد و اجرا اغلب شاکله "نمایش در نمایش" دارد.

زندگی پر از تعارض، تحقیر، جدل و حرکات و گفتارهای نامفهوم و اضافی این دو بازیگر در بطن یک داستان هم شکل نگرفته است و فقط  موقعیت غیرقابل باور دو بازیگر را نشان می‌دهد که به علت یکسان بودن حرکات، ژست‌ها و دیالوگ‌های کم معنا و اغلب بی‌ربط‌شان، همچون بیماران روانی به نظر می‌رسند که همه گفتار، حالات و حرکات‌شان مشمئز کننده، قالبی، مصنوعی و پر از تکلف است و همین‌ها عملاً اجرا را به "کمدی سیاه" شبیه کرده است: با این تفاوت که نمایش با مرگ خود به خودی و ناگهانی هر دو پایان می‌پذیرد و این تاحد زیادی به اجرا که در آن  حادثه نمایشی و دراماتیک مهمی رخ نمی‌دهد، حالتی گزارشی هم داده است. همه چیز با شیوه بیان و حرکات خاص و بدون معنا اجرا می‌شود تا بلکه جنبه‌هایی کمیک داشته باشد، در حالی که متن صرفاً مبتنی بر اتوودهای تکراری پیش می‌رود و در اصل شاخصه‌های نمایش کمیک را ندارد، اما عملاً با هنجارگریزی‌ها و روانی‌نمایی‌های آدم‌ها که در خود نمایش هم نقش بازیگر را به عهده دارند و اصرار بر غیرمعمول و غیر عادی بودن گفتار و رفتارشان و نیز رساندن تماشاگران به حالت اشمئزاز توام با سخریه، اجرا به طور مستقل و همزمان در تناقض با مفهوم و معنای عنوان "سیزیف" به  شکل "کمدی سیاه عاری از غایت‌مندی" اجرا می‌شود.

شیوه اجرا و شیوه بیان و حرکت بازیگران، در نمایش "سیزیف" به نویسندگی محمدصادق گلچین عارفی نوعی غرابت‌نمایی و بداعت بی‌پشتوانه است. مملو از خوداظهاری‌های چند موضوعه و چندگانه است و اساساً به هذیان‌گویی شباهت دارد. حرکات بی‌مورد  و اضافی خیلی زیاد است و تماماً در راستای کمیک‌نمایی تحمیل شده بر اجراست. آن‌ها فقط با هم حرف می‌زنند و در مواردی هم صحنه‌های کوتاهی از یک نمایش نامشخص را بازی می‌کنند. مرز بین این صحنه‌ها و روابط و حرف‌های خود آن‌ها مشخص نشده است: بازی بازیگران در صحنه‌های مربوط به بازیگری در نمایش‌های درون متنی با بازی آن‌ها در زندگی معمولی‌شان به غلط یکسان  است؛ در نتیجه، هیچ قیاسی بین شخصیت خودشان و شخصیت پرسوناژهائی که نقش آن‌ها را بازی می‌کنند، شکل نمی‌گیرد. این نمایش یک اجرای "درهم، شلوغ و چند موضوعه" است و موضوعش هم ترکیبی از خرده روایت‌ها، روابط خودشان و صحنه‌های کوتاه نمایش‌هاست. در آن هیچ نشانی از هجو و هجویه دیده نمی‌شود، زیرا موضوع حول انتقادی بنیادین  شکل نگرفته است، اما در کل، می‌توان آن را هجویه‌ای برای خود بازیگرهای تئاتر هم به حساب آورد؛ چون با حرف‌ها و رفتارهائی که به آن‌ها اشاره شد، عملاً کاری جز بازیگرنمائی و  رنجاندن و تحقیر هم ندارند.

بازیگر مرد اغلب با فشاردادن دندان‌هایش روی هم، حرف می‌زند تا لحنش طبیعی و واقعی نباشد. بازیگر زن هم در مواردی با لحنی خاص و تصنعی حرف می‌زند. نور هم‌خوان با اجراست. طراحی صحنه ساده و معمولی است: چیز یا نکته خاصی در آن نیست. موسیقی که اغلب ریتم و مضمونی خارجی دارد، فقط در چند صحنه بخش اول نمایش از کابری مناسب برخوردار است. بازی‌ها  کاملاً  تصنعی و دل‌بخواهی از کار در آمده‌اند. کارگردانی اجرا در حقیقت برآیند همه ضعف‌های فوق‌الذکر محسوب می‌شود. تاویل، تعلیق و نقطه اوجی در متن و اجرا نیست و نمایش هیچ داشته فرهنگی، هنری، سیاسی، اجتماعی و انسانی ارائه نمی‌دهد؛ سرگرم  نمی‌کند؛ گاهی مبهم و به شدت خسته‌کننده و دافعه‌زاست.