سرویس تئاتر هنرآنلاین، روزبه حسینی شش سال پس از "سه مرثیه هذیان"، نمایش "سیم و سرمه" را به اجرا درآورد. نمایش "سیم و سرمه" روایتی شاعرانه و عاشقانه از این نویسنده، طراح، کارگردان، دراماتورژ، پژوهشگر و مدرس تئاتر است که تا هفته گذشته در تالار سایه مجموعه تئاترشهر روی صحنه بود. این اثر نمایشی سال گذشته نیز در تماشاخانه دا اجرا شد. "سیم و سرمه" درامی موسیقیایی است و روایتی شاعرانه و عاشقانه از عشقی است که در تاریکی این جهان، گم شده است.

به بهانه اجرای این اثر نمایشی گفت‌وگویی با روزبه حسینی و دو بازیگرش داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

 

آقای حسینی، شما دانش‌آموخته رشته حقوق هستید، با این وجود چطور شد که وارد حرفه تئاتر شدید؟ فکر می‌کنم اولین نمایش‌تان را قرار بود سال 79 روی صحنه ببرید اما آن کار هیچ‌وقت اجرا نشد.

روزبه حسینی: بله درست است. نمایش "جاده باریک به شمال دور" نوشته ادوارد باند قرار بود اولین کارگردانی حرفه‌ای‌ام باشد؛ اما این اتفاق نیفتاد. از نظر من کار حرفه‌ای کاری است که بلیت‌فروشی می‌شود. معمولاً برخی همکارانم کارهای دوران دبستان و راهنمایی خودشان را هم به‌عنوان بخشی از کارنامه حرفه‌ای‌شان حساب می‌کنند، ولی من تمایلی به این کار ندارم. من سال 73 دبیر سرویس چند روزنامه و مجله بودم. کار خودم را با ویراستاری انتشارات امیرکبیر و دبیری سرویس ترجمه شعر و ادبیات مجله "اهل قلم" شروع کردم. پس از مدتی در روزنامه همشهری صفحه تئاتر را به دست گرفتم و سپس در بسیاری از روزنامه‌های فعالیت داشتم تا اینکه اولین کتابم به‌عنوان شاعر، سال 77 درآمد. سال 79 قرار بود اولین کارگردانی حرفه‌ای‌ام را در تئاتر انجام دهم که آن نمایش پس از 9 ماه تمرین بنا بر دلایلی اجرا نشد. در نهایت کارم در تئاتر را سال 80 با کارگردانی نمایش "سهراب، اسب و سنجاقک" نوشته‌ بیژن مفید آغاز کردم. یادتان باشد که هر دوی آن نمایش‌ها هم موسیقیایی بودند!

چطور شد که تصمیم گرفتید حقوق بخوانید و در نهایت رشته حقوق را تا کجا ادامه دادید؟

روزبه حسینی: زنده‌یاد پدرم وکیل دادگستری بود و من هم به تبعیت از رسم دوران قدیم که معمولاً پسرها شغل پدرشان را ادامه می‌دادند، رشته حقوق را انتخاب کردم. در واقع حقوق به ما دیدگاهی می‌دهد که هیچ‌کس بدون خواندن رشته حقوق نمی‌تواند آن دیدگاه‌ را پیدا کند. شما ممکن است خودتان بتوانید درس فلسفه را بخوانید اما حقوق و پیدا کردن منطق و نگاه ریاضی به مسائل را فقط می‌توانید در رشته حقوق پیدا کنید. البته به شرط اینکه این رشته را درست بخوانید.      

خواندن رشته حقوق در حرفه تئاتر هم به کارتان آمد؟

روزبه حسینی: حقوق بیشتر در فهم جهان به کارم آمد. تئاتر در مرادفه با هستی قرار می‌گیرد، طبیعتاً هر کسی که از هستی سر در بیاورد از جهان تئاتر هم سر در می‌آورد.

در زمینه حقوق هم فعالیتی انجام داده‌اید؟

روزبه حسینی: من حدود 400 پرونده وکالتی از 30 شهر دور و نزدیک ایران داشتم که عمدتاً پرونده‌های جنایی و اقتصادی بودند. مثلاً پرونده‌هایی داشتم که باید شب به داخل یک کارگاه در شهر گرگان می‌رفتیم و خلافکارانی را دستگیر می‌کردیم. همه آن پرونده‌ها به من خوبی و بدی‌های جامعه را نشان می‌داد و من از آن‌ها ایده می‌گرفتم. یادم است یک‌بار به عنوان وکیل، حکم تخلیه خانه‌ای را گرفته بودم ولی وقتی دیدم در آن خانه یک دختر و پسر کنکوری زندگی می‌کنند، بغضم گرفت و به مأمور اجرا گفتم حکم تخلیه را تا بعد از کنکور بچه‌ها عقب بیندازد.

روند نگارش نمایشنامه "سیم و سرمه" که مثل کارهای قبلی‌تان روایت شاعرانه‌ای دارد چگونه پیش رفت؟

روزبه حسینی: نمایشنامه "سیم و سرمه" برخلاف نمایشنامه‌های گذشته‌ام با یک فاصله زمانی یک ساله روی صحنه رفت. معمولاً نمایشنامه‌های من تازه پس از 10- 15 سال شرایط اجرا پیدا می‌کنند. من نگارش این نمایشنامه را بنا بر درخواست آقای محمد حاتمی شروع کردم ولی آن پروژه هرگز به فرجام نرسید. آقای حاتمی می‌خواستند علاوه‌بر کارگردانی، در این نمایش بازی هم کنند. بعد قرار شد که این نمایش را خودم کارگردانی کنم و آقای حاتمی فقط بازی کنند. حدود دو ماه تمرین کردیم که در نهایت همکاری ما قطع شد. در طول همان تمرینات نقش زن را نوشتم و این نقش به مرور کامل و کامل‌تر شد. برای بازیگر نقش مرد خیلی فکر می‌کردم ولی به نتیجه‌ای نمی‌رسیدم تا اینکه یاد بازی میثم غنی‌زاده افتادم. می‌دانستم که میثم غنی‌زاده بازیگر خوبی است و حافظه عالی دارد، منتها در مورد اینکه بتواند، بخواند شک داشتم. از جنس حرف زدنش حدس می‌زدم که صدای خوبی هم دارد. با میثم تماس گرفتم و گفتم کجایی؟ میثم گفت پشت فرمانم. گفتم ماشینت را یک جایی پارک کن و این شعرها را همراه با من بخوان. میثم غنی‌زاده از پشت تلفن برایم آواز خواند و من متوجه شدم که حدسم درباره صدای او درست بوده است. میثم واقعاً هوش و گوش خوبی در زمینه موسیقی دارد.

با آقای غنی‌زاده از قبل آشنایی داشتید؟

روزبه حسینی: من میثم غنی‌زاده را از آخرین نمایش گروه‌ "و ناگهان" می‌شناختم. میثم در کمتر از یک هفته آمد و یک نقش خیلی سخت را در نمایش "من در پوست شیرم نمی‌گنجم" به کارگردانی خانم صبا آزادی بازی کرد. ما تا زمان بازبینی نمایش "سیم و سرمه" فقط 10 روز فرصت داشتیم. پس می‌دانستم که چقدر سریع می‌تواند خودش را به شرایط اجرا برساند. به همین خاطر به او پیشنهاد دادم و میثم هم شجاعانه پذیرفت. در نهایت ما توانستیم نمایش را با آقای غنی‌زاده و خانم سیما شکری به جلسه بازبینی برسانیم. موسیقی نمایش هم دو بار تغییر کرد ولی دست آخر به همان ملودی‌هایی برگشتیم که هنگام نوشتن ترانه‌ها در ذهن من شکل گرفته بود. در واقع ما یک اجرای مینی‌مال و موسیقی اکسپریمنتال را به سه مدل متفاوت اجرا کردیم. در نهایت پرونده نمایش را پس از چند شب اجرا در تماشاخانه "دا" بستیم و دیگر ادامه ندادیم. آقای دکتر اسدی تشخیص‌شان این بود که نمایش "سیم و سرمه" در تماشاخانه "دا" به دلیل مشکلات صوتی، نوری و ظرفیت سالن حیف شده است و بهتر است آن را در تئاتر شهر هم اجرا کنیم. ما خودمان هم همین نظر را داشتیم. بنا بود نمایش دیگری را پس از شش سال انتظار نوبت اجرا روی صحنه ببرم که قسمت شد تجربه "سیم و سرمه" به کمال برسد.

روزبه حسینی

عجیب بود که شما به سراغ اجرا در تماشاخانه "دا" رفتید چون کارگردان‌های حرفه‌ای معمولاً ترجیح می‌دهند در سالن‌های شناخته شده‌تر اجرا کنند.

روزبه حسینی: من اصولاً از سالن‌های غیرمتعارف خوشم می‌آید. تماشاخانه "دا" سالن تئاتر نبود بلکه یک بنایی بود که دارای معماری خاص ایرانی است. شما از معماری آن بنا می‌توانید برای فضاسازی استفاده کنید و یک فضای خاصی را به تماشاگران خودتان القا کنید تا مخاطب حس کند روایت نمایش دقیقاً در همان فضا اتفاق افتاده است. تماشاخانه "دا" در حوزه مکانیت و پذیرفتن مکانیت خیلی به مخاطب کمک می‌کرد. من هم از امکانات سالن استفاده کردم و بعضی لحظات را معطوف به مکان کردم. البته ما در اجرای تئاتر شهر تکه‌های مربوط به مکانیت را از نمایش حذف کردیم. از سوی دیگر در یک سری صحنه‌های مربوط به شخصیت زن در سالن سایه، فضای لازم برای بازی کامل این شخصیت فراهم شد. من فکر می‌کنم آن چه که می‌توانست به معنای شیوه اجرایی به ما در میزانسن کمک کند که در جهانی بین تعزیه و تخت حوضی قرار بگیریم نیز در این بلک‌ باکس اتفاق افتاده است. این را بگویم که اگر حمایت دولتی کامل وجود داشت، همواره در سالن‌های خاص‌تر و به اصطلاح مناسب برای تئاتر آلترناتیو کار می‌کردم.

آقای غنی‌زاده کمی درباره تجربیات‌تان در زمینه تئاتر بفرمایید. بازی در تئاتر را چگونه شروع کردید؟

میثم غنی‌زاده: من تئاتر را سال 72 از کانون فرهنگی و تربیتی شهرستان بابل به صورت جدی شروع کردم. تقریباً 12 یا 13 سالم بود که دوران آکادمیک تئاتر را ‌گذراندم. شهر بابل مثل تهران، تئاترهای بزرگ و خوبی دارد و همیشه در آن‌جا تئاتر اجرا می‌شود. از سال 75 به بعد حدود ده سال بازیگر شبکه مازندران بودم و به صورت پیوسته در تئاترهای مختلفی بازی ‌کردم.

تجربه بازی در سینما هم داشته‌اید؟

میثم غنی‌زاده: بله. من سال 85 به تهران آمدم و به مدت 10 سال استخدام خبرگزاری آسوشیتدپرس بودم. به خاطر فعالیت در حوزه خبر چندان فرصت بازی در تئاتر را پیدا نمی‌کردم و به همین خاطر به سمت حوزه تصویر کشیده شدم. در فیلم‌های سینمایی "همه چیز برای فروش"، "مرگ کسب و کار من است"، "سایه وحشت" و چند سریال هم بازی کردم. از اواخر سال 94 با نمایش "به سلامتی جاده" به کارگردانی آقای مهدی سقا به حوزه تئاتر برگشتم و فعالیتم در زمینه تئاتر تاکنون ادامه پیدا کرده است.

نقش شما در نمایش "سیم و سرمه" قطعاً شما را با چالش‌های بسیاری مواجه کرده است چون نمایشنامه یک روایت شاعرانه‌ای دارد که بیان دیالوگ‌های آن اصلاً کار راحتی نیست. آقای حسینی هم اشاره کردند که زمان تمرینات شما کوتاه بوده است. شما در پذیرش این نقش چه چالش‌ها و مشکلاتی داشتید؟

میثم غنی‌زاده: زمانی که آقای حسینی به من پیشنهاد بازی در این نمایش را دادند، به خود او هم گفتم که من تئاتر را به صورت تجربی یاد گرفته‌ام. مثلاً در شهر بابل اجراهایی داشتیم که تا یک هفته مانده به اجرا هیچ میزانسنی نداشتیم و یا تا 20 روز قبل از اجرا متن را حفظ نبودیم. من سیاه‌‌مشق‌های این حرفه را چند سال پیش در بابل گذرانده بودم. ضمن اینکه تجربه یک هفته تمرین کردن را هم با گروه آقای حسینی و هم نمایش خانم صبا آزادی داشتم. از طرفی تمرینات تئاتر برایم فرسایشی است و اگر زمان تمرینات طولانی شود واقعاً اذیت می‌شوم. با این حال آقای حسینی متن را به من دادند و گفتند ما در کمتر از یک هفته باید خودمان را به جلسه بازبینی برسانیم. من به او گفتم فقط دو هفته طول می‌کشد تا من بتوانم متن را از روی کاغذ بخوانم چون متن نمایشنامه واقعاً ادبیات خاصی دارد. در اولین ملاقات‌مان به آقای حسینی گفتم اگر می‌شود این متن را خودتان بخوانید تا من با متن آشنایی بیشتری پیدا کنم. به هر حال خودشان آکسان‌‌گذاری‌های متن را بهتر می‌دانستند. آقای حسینی هم با آن لحن نافذ شروع به خواندن کردند. من از خواندن او واقعاً لذت بردم و بدون فکر کردن گفتم شما فقط صدای خودتان را ضبط کنید تا من همراه خودم ببرم و گوش کنم. من فکر می‌کنم بازیگر باید خیلی خوش ‌شانس باشد که چنین نقشی به او پیشنهاد داده شود. من صدای آقای حسینی را چهار شبانه‌روز گوش دادم، به طوری که فقط موقع خواب هدفون را از گوشم در می‌آوردم. در نهایت توانستم خودم را به جلسه بازبینی برسانم و فقط دو صفحه آخر را از روی برگه خواندم. متن نمایشنامه "سیم و سرمه" خیلی جذاب و دوست‌ داشتنی بود. از زمانی که در تماشاخانه "دا" اجرا رفتیم تا اجرای بعدی یک آهی در دل من مانده بود که چرا این کار به خوبی دیده نشد. به همین خاطر اجرای مجدد نمایش "سیم و سرمه"، آن هم با تغییراتی که مدنظر کارگردان بود، یکی از اتفاقات خوب من در سال 97 بود. از این بابت خیلی خوشحالم.

روزبه حسینی: ما در فرصت مجدد و بازنگری توانستیم به یک سری ریزه‌کاری‌ها در متن و اجرا برسیم. توانستیم به موسیقی مطلوب‌تر، فضاسازی موردنظر برسیم و همه این‌ها باعث شد که به قول میثم اتفاقات خوبی بیفتد.

میثم غنی زاده

آقای غنی‌زاده، شما قبلاً آموزش خوانندگی دیده بودید؟

میثم غنی‌زاده: هیچ‌وقت. من فکر می‌کنم در خوانندگی هم دارم از تکنیک بازیگری استفاده می‌کنم. یعنی دارم ادای خواننده بودن را در می‌آورم وگرنه من هیچ سوادی از خواندن و موسیقی ندارم. الان هم اگر به من بگویید بخوان، شاید صدای خوبی نداشته باشم. وقتی قرار شد آهنگ "شد خزان" را بخوانم، رفتم آن آهنگ را گوش دادم تا بتوانم شبیه آن خواننده بخوانم. یعنی بیشتر تقلید آن خواننده را انجام دادم.

خانم شکری، فکر می‌کنم شما در کارهای آیینی و سنتی و هم کارهای پرفورمتیو کار کرده‌اید. در رابطه با سوابق اجرایی خودتان بفرمایید.

سیما شکری: من از سال 87 در کلاس‌های بازیگری فرهنگسرای بهمن شرکت می‌کردم و از همان موقع اجرای عمومی می‌رفتیم. در واقع من تئاتر را به شکل آکادمیک یاد گرفتم. دو سال بعد دانشگاه قبول شدم و در دانشگاه سوره رشته کارگردانی نمایش خواندم. در حال حاضر هم در دانشگاه تربیت مدرس کارشناسی ارشد بازیگری می‌خوانم. من در مقطع لیسانس، کارگردانی تئاتر خواندم ولی فقط یک‌بار کارگردانی کردم. با این حال در بیش از 40 نمایش دانشجویی از جمله نمایشنامه‌خوانی، نمایش عروسکی، نقالی و نمایش‌های آیینی و سنتی حضور داشتم. من در اکثر پایان‌نامه‌های‌ دانشجوهای دانشگاه سوره بازی می‌کردم. بعد از دوره دانشجویی با آقای سامان ارسطو کار کردم و با او در سالن تئاترشهر و کشورهای فرانسه و آلمان روی صحنه رفتم. آشنایی من با آقای حسینی به سال 90 و دوره دانشجویی‌ام برمی‌گردد. من سال 90 نمایش "این همه سنگر و این آدم‌ها که تا آخر زنده‌اند 3" و سال 91 نمایش "سه مرثیه هذیان" را از آقای حسینی دیدم. نمایش "سه مرثیه هذیان" را آن‌قدر دوست داشتم که سه مرتبه آن را دیدم. آقای حسینی سال 93 یک اجراخوانی داشتند و من در آن اجراخوانی حضور داشتم ولی بعد ارتباط‌مان قطع شد تا اینکه از سال گذشته همکاری‌مان از سر گرفته شد.

بازی شما در یک بخشی از نمایش "سیم و سرمه" به شکل بیومکانیک است. چه چالش‌هایی با نقش‌تان و شیوه بازی بیومکانیک داشتید؟

سیما شکری: تئاتر بیومکانیک میرهولد یک شیوه بازیگری است که معمولاً فقط دانشجویان تئاتر آن را می‌خوانند. بنابراین بسیاری از تماشاگران نمی‌دانند که حرکات من روی صحنه یک متد بازیگری است. برخی از صحنه‌های بازی من در نمایش "سیم و سرمه" با بازی بیومکانیک میرهولد همراه شده است. درس بیومکانیک جزو چارت درسی من در دانشگاه بود. آقای حسینی ابتدا به من نگفتند که ما می‌خواهیم به آن سمت برویم چون نمایش سنتی هیچ ربطی به میرهولد ندارد. جلوتر که رفتیم من متوجه شدم این‌طور راه رفتن‌ها و دیالوگ گفتن‌ها شبیه متدهای میرهولد است. البته همه از بیرون فکر می‌کنند این‌گونه بازی کردن کار راحتی است اما بازی کردن به این شیوه واقعاً سختی‌های زیادی دارد. من حتی برای راه رفتنم خیلی تمرین کردم.

روزبه حسینی: من اول نمی‌دانستم که خانم شکری دارد این دوره‌ها را می‌گذراند و بعداً فهمیدم که او دارد آموزش می‌بیند. من اصولاً ابتدا به بازیگرها نمی‌گویم که قرار است بر اساس چنین متدی کار کنیم، بلکه مثلاً می‌گویم این فرم حرکتی برای این صحنه خوب است. به نظرم کارگردان نباید سبک بازی‌ها را به بازیگر بگوید. واقعیت این است که من از 24- 25 سالگی و در نمایش "سه مرثیه هذیان" با بازی خانم رویا نونهالی، زنده یاد ماه‌گل مهر و خانم پژند سلیمانی به تدریج متوجه شدم که چطور با بازیگرانم رفتار و بازیگردانی درست کنم تا بتوانم هر سه بازیگر را با سه مدل تجربه کنترل کنم. در دراماتورژی نمایش بزرگی مثل "مشروطه بانو" با آن همه بازیگر جورواجور، یاد گرفتم که با هر بازیگر باید به یک شکل مشخصی حرف زد و از یک ادبیات و روش خاصی استفاده کرد. ممکن است یک چیزهایی مبانی همه کارهای من باشد ولی در حوزه هدایت این اتفاق نمی‌افتد. من کاملاً تصادفی متوجه شدم که خانم شکری درس تئاتر بیومکانیک می‌خواند. به خانم شکری گفتم ما هم در نمایش "سیم و سرمه" داریم همین کار را انجام می‌دهیم، پس با تمرینات بیومکانیکی جدی‌تر برخورد کن تا بدنت به آمادگی لازم برسد و سیما خستگی‌ناپذیر حتی در ساعات غیر تمرین، تمرین فردی را ادامه می‌داد.

آقای حسینی، چطور شد که تصمیم گرفتید در یک نمایش سنتی از شیوه تئاتر بیومکانیک استفاده کنید؟

روزبه حسینی: من در نمایش "سه مرثیه هذیان" از 6- 7 روش مختلف بازیگری استفاده کردم. نمایش "این همه سنگر و این آدم‌ها که تا آخر زنده‌اند 3" سه بار توقیف شد. بار دوم خانم مریم معترف، دکتر مهدی حامد سقائیان و آقای حسین فرخی نمایش را بازبینی کردند. دکتر سقائیان به عنوان سرپرست هیئت بازبینی جلوی نمایش ایستادند و گفتند شما چرا در این نمایش سبک‌های کانتور و میرهولد را با یکدیگر اجرا می‌کنید؟ گفتم ببخشید شما مگر وکیل این آدم‌ها هستید؟ گفتم من تئاتر نخوانده‌ام و این اسم‌ها را چندان نمی‌شناسم. من معمولاً آن حسی که می‌تواند به بازیگر کمک کند را استفاده می‌کنم و پس از یک مدتی می‌فهمیم که مثلاً ما در راستای تئاتر بیومکانیک قرار داریم. بعد سعی می‌کنم کاری کنم که با استفاده از این شیوه‌ها درست‌تر به هدف‌مان برسیم. اصلاً نمی‌خواهم در بازیگری به شیوه بازی میرهولد و یا استانیسلاوسکی برسیم بلکه می‌خواهم به شکل درست‌تری به هدف بازیگری نمایش خودمان نزدیک شویم. من چون در حوزه تئاتر درس نخواندم و بی‌سواد هستم، فکر می‌کنم وجود درسی با نام "شیوه‌های اجرا" یک دروغ تاریخی است. به نظرم به تعداد کارگردان‌ها و متن‌های دنیا، شیوه‌های اجرایی وجود دارد. مدر‌س‌های دانشگاه باید تمرکز اصلی‌شان را روی شیوه‌های تمرین، کارگردانی و هدایت بازیگری بگذارند. همیشه یک برگه و فرم به ما می‌دهند و می‌گویند شیوه اجرایی خودتان را بیان کنید؟ من می‌نویسم که شیوه اجرایی چیست که من بخواهم بیانش کنم؟ همیشه همین را می‌نویسم و امضاء می‌کنم. یا مثلاً می‌پرسند که شما می‌خواهید چه چیزی را تجربه کنید؟ من می‌نویسم یک چیز تازه‌ای را می‌خواهم تجربه کنم ولی هنوز آن چیز تازه را نمی‌دانم. اصلاً مگر آدم چیزی که تجربه نکرده است را می‌تواند توضیح بدهد؟ من قبل از نوشتن به اینکه چه چیزی بنویسم فکر نمی‌کنم و معمولاً کلمات در لحظه نگارش به ذهنم می‌رسند. بعد هم امکانات و فیزیک بازیگران در زمان تمرین باعث می‌شود که به یک چیز تازه‌تری برسم و بنویسم. گاهی بازیگر اتود جذابی می‌زند و من فردا می‌گویم باید این سه خط را حذف کنیم. یعنی من گاهی در تمرینات می‌فهمم که برخی صحنه‌های متن را بد نوشته‌ام. حتی خوانش بازیگر از متن هم در ویرایش متن به من کمک می‌کند. من تنها یکی از نمایشنامه‌هایم را بدون اجرا به دست چاپ سپرده‌ام. نمایشنامه "وقتی روح لیر از ژوکر مرخصی می‌گیرد" از آن دست نمایشنامه‌هایی بود که چون می‌دانستم اجازه اجرا نمی‌گیرد یا شرایط اجرا به سختی برای آن ایجاد می‌شود، تصمیم گرفتم آن را به ثبت تاریخ برسانم، و منتشر شود؛ وگرنه معمولاً نمایش را ابتدا با بازیگرانم تمرین می‌کنم و تمام مواردی که باید خط بزنم را خط می‌زنم و در نهایت آن را با تشکر از بازیگران به چاپ می‌رسانم و می‌گویم این بازیگرها در به سرانجام رسیدن متن به من کمک کردند.

کاراکترهای زن و مرد نمایش "سیم و سرمه" از عشق مادی به معنوی می‌رسند؟

روزبه حسینی: من فرق عشق مادی و معنوی را نمی‌دانم.

شخصیت مرد چرا از دانشگاه فلسفه اخراج شده است؟ این را از این جهت می‌پرسم که این کاراکتر مدام به این جمله تأکید دارد و می‌گوید من از دانشگاه فلسفه اخراج شده‌ام و جالب است که من به‌عنوان تماشاگر دوست داشتم دلیل آن را از زبان شخصیت مرد بشنوم.

روزبه حسینی: شخصیت مرد قبل از مونولوگ پایانی می‌گوید کلی از دوستان اخراجی ما افتادند در تسبیح و ... پس ما می‌توانیم بفهمیم که این‌ها یک نسلی بودند که به دلایل اجتماعی از دانشگاه اخراج شدند.

میثم غنی‌زاده: در متن نمایشنامه به صورت مستقیم به این موضوع اشاره‌ای نشده است منتها من پیش خودم یک هویتی برای این آدم درست کردم تا بفهمم که به چه دلیل از دانشگاه اخراج شده است. ساختن این هویت در بازیگری به من کمک کرده است.

روزبه حسینی: آقای ابراهیم طلعتی‌نژاد، جوانی خوش‌فکر، در شب‌های اول آمدند نمایش ما را دیدند و یک مقاله‌ای هم از منظر دانشجوی اخراجی نوشتند و به این پرداختند که این آدم دانشجوی اخراجی فلسفه است. نمایش "سیم و سرمه" با فلسفه نور‌الانوار شیخ اشراق شروع می‌شود و با معرفت‌شناسی مولوی به پایان می‌رسد. شخصیت مرد در نمایشنامه یک کدی می‌دهد و می‌گوید ما با "فیه ما فیه" مولانا چه حالی می‌کردیم. مولانا کتاب "فیه ما فیه" را مثل کتاب "تذکره‌الاولیا" عطار نیشابوری در مورد عرفا و فلاسفه نوشته است. بنابراین شخصیت مرد بدون شعار می‌گوید که من را از فلسفه اخراج کردند چون من به هستی و دنیا نگاه الحادی دارم. چنین نگاهی خط قرمز دانشگاه است و به همین خاطر او را اخراج می‌کنند. یعنی اخراج این دانشجو به خاطر مسائل سیاسی نیست بلکه به خاطر مسئله آزادی اندیشه و نوع نگاه او به هستی است. خانم شوکا حسینی در یکی از ورژن‌های اکسپریمنتال ما نقش زن نویسنده را بازی می‌کردند. او اتفاقاً مطلب خوبی هم در مورد نمایش "سیم و سرمه" نوشته‌اند. خانم حسینی برای اجرا همه کتاب‌های سهرودی را خوانده بودند و می‌گفتند که یک بخشی از نمایش خلاصه کتاب "رساله فی حقیقه‌العشق" نوشته سهرودی است اما بقیه متن از کدام کتاب‌ها است؟ گفتم بقیه متن را خودم نوشته‌ام. من در این نمایشنامه به دلیل جناس بین سیاهی و روشنی و تاریکی و نور توانستم به یک قصه چند لایه‌ای برسم. آدم‌های بزرگی همچون آقای هوشنگ توکلی، آقای اصغر همت و آقای پورحسینی آمدند اجرای ما را دیدند و با همدیگر بحث کردند که چرا روزبه این‌قدر سیاه‌ها را تقدیر می‌کند؟ سیاه همیشه در تئاتر ما یک شاخه انشعابی بوده و ما نباید به آن سمت می‌رفتیم. در واقع ما باید به سراغ تعزیه می‌رفتیم و.... من داشتم بحث این بزرگان را گوش می‌کردم و می‌دیدم که چقدر جالب است؛ چهار استاد در مورد لایه نوستالژی و تاریخی ماجرا با یکدیگر اختلاف‌نظر دارند و بعد در این میان یک جوان اهل ادبیات و فلسفه به دنبال لایه‌ اندیشه‌گی موضوع رفته و یک مطلبی با نام "تاریکی آن‌جایی است که نور نیست" نوشته است. من همیشه می‌گویم اصل بر سکوت، سکون و تاریکی است، مگر آن‌که خلافش ثابت شود. وجود از عدم به وجود آمده است. همه چیز از هیچ بیرون می‌آید. خود "هیچ" نیز شامل تاریکی، سکوت و سکون است. به محض اینکه نور، حرکت و صدا ایجاد می‌شود، هستی به وجود می‌رسد. عدم خودش هستی است. در واقع چیزی به نام نیستی وجود ندارد.

سیما شکری

ما در ابتدای نمایش می‌بینیم که زن پایین و مرد بالا است و روایت بیشتر توسط مرد صورت می‌گیرد اما در انتهای نمایش این اتفاق برعکس می‌شود و زن به بالا می‌رود. آیا این نشانه مردسالاری و زن‌سالاری است؟

سیما شکری: اکثر دوستانم وقتی آمدند نمایش را دیدند به من گفتند که ما صحنه آخر نمایش که زن و مرد دست‌شان را جلو می‌آورند را دوست نداشتیم. من پرسیدم چرا دوست نداشتید؟ گفتند چون از اول هم مشخص بود که این دو نفر به هم نمی‌رسند. گفتند در آخر هم هیچ وصالی اتفاق نیفتاد. به نظرم این خیلی نگاه عامیانه‌ای است.

روزبه حسینی: البته من از این بابت خیلی خوشحالم چون بالأخره نمایشنامه‌ای نوشتم که آدم‌های عادی قصه آن را بفهمند و به معانی آن فکر کنند.

سیما شکری: نگاه مردسالارانه و زن سالارانه هم یک لایه از نمایش است که یک لایه بیرونی است و کانسپت اصلی نمایش نیست. وقتی زن در بالا قرار می‌گیرد، به قول آقای حسینی، آفریننده‌ای است که به بالا می‌رود و دستش را جلو می‌آورد زیرا زن سمبل زایش است.

روزبه حسینی: وقتی مرد در بالا قرار گرفته، به معنای برتری او نیست. زن روی زمین که مظهر زایش است قرار گرفته و این شخصیت مرد است که معتقد است "مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک"! مرد دارد از بالا هبوط می‌کند و سیم ملکوت خوانده می‌شود: "ماهی و تو در خوابم نکن/ ای سیم سپید شاهی و تو خود بی‌تابم نکن". در پایان مرد کاملاً از آسمان به زمین می‌آید و درباره زمین حرف می‌زند. ما در پایان دو تصویر را همزمان نشان می‌دهیم و هر دو را با هم خاموش می‌کنیم و فقط نور آبی آب باقی می‌ماند. در نهایت مرد و زن می‌روند و تنها چیزی که می‌ماند، همان مربعی است که خود مردم هم در یک صحنه‌ای در آن قرار می‌گیرند و در پایان هم؛ که این همان جهان عدمی است که هست.

سیما شکری: البته من خودم همیشه به این فکر می‌کردم که جایگاه زن در نمایش به مرور عوض می‌شود. زن وقتی از گذشته می‌آید و به مرور به زن امروزی تبدیل می‌شود، جایگاهش نیز تغییر کرده و در بالا و ملکوت به چیزهایی که خواسته رسیده است. این نگاه شخصی من بوده البته.

میثم غنی‌زاده: این در واقع نگاه فلسفی‌تری به قصه است.

روزبه حسینی: یا بهتر بگوییم نگاه هستی‌شناسی یا شناخت‌شناسی؛ اما باید گفت نمایشنامه یک لایه اجتماعی دارد که کاراکتر زن به کف زمین می‌آید و می‌گوید همه چیز عوض شده است و بعد مونولوگ تکرارشونده نمایش‌های من را تکرار می‌کند. یعنی مانیفست سیاسی فمنیسم را کامل می‌گوید و وقتی می‌خواهد برود، شخصیت مرد خاتون بلند بالا را صدا می‌کند که زن می‌ایستد و نگاهش می‌کند. من این اکت را به بازیگرانم ندادم و این خودش به وجود آمده است. بسیاری از جزئیات بازی‌ها نشأت گرفته از ذهن خود بازیگرها است. من به بازیگرانم آزادی می‌دهم تا خود بازیگر به تدریج شروع به هرس کردن و انتخاب بازی‌ها ‌کند. من فکر می‌کنم کارگردان باید به بازیگر اجازه بدهد که خودش با تماشاگر کارش را بسنجد. در اولین روز تمرینات نمایش "سیم و سرمه" در تئاترشهر وقتی که بازیگران زیر نور نشستند، می‌خواستند قیام کنند چون نور مستقیماً به چشم‌ آن‌ها برخورد می‌کرد. من هم پذیرفتم و گفتم ما نورهای تخت را باز می‌کنیم و با نور تخت حوضی کار می‌کنیم. با این حال گفتند لازم نیست ولی فقط نور را کم کنید. نور صحنه چشم را کور می‌کرد ولی به تدریج بازیگرها راهشان را پیدا کردند که با آن نور چه‌کار می‌شود کرد.

آقای غنی‌زاده و خانم شکری، آقای حسینی نگاه متفاوتی در زمینه نویسندگی و کارگردانی دارند. تجربه کار کردن با ایشان چطور است؟

میثم غنی‌زاده: من در حوزه تصویر و تئاتر آدم گزیده‌کاری هستم. همیشه می‌گویم آدم یا نباید کاری را انجام دهد و یا باید درست کار کند. می‌گویم من یا بازیگر نشوم و یا اگر بازیگر می‌شوم، بازیگر تک سکانسی نشوم. من همیشه این تفکر گزیده‌کاری را در انتخاب‌هایم دارم. خوشبختانه آقای حسینی هم مثل من است. البته او گروه دارد و در گروه‌شان هم فعالیت می‌کند اما من منظورم شیوه اجرا و کارگردانی اوست. آقای حسینی خیلی گزیده‌کار هستند ولی وقتی تصمیم می‌گیرند یک کاری را روی صحنه ببرند واقعاً درست کار می‌کنند. من خیلی خوشحالم که یک آدمی مثل خودم پیدا کرده‌ام چون ما همدیگر را خیلی خوب می‌فهمیم و حالا من هم عضو همین گروهم. از آقای حسینی ممنونم که به من اعتماد کردند. معمولاً کارگردان‌ها به بازیگرهای ناشناخته چنین نقشی نمی‌دهند.

سیما شکری: من سال 93 با آقای حسینی در نمایشنامه‌‌خوانی "زرتشت" همکاری کردم. ما در آن کار حدود 50 بازیگر بودیم. من فکر می‌کنم آقای حسینی جزو کارگردان‌هایی است که بازیگر‌ باید به حرفش گوش کند. اصولاً اخلاق خوبی هم دارد. دست بازیگر را خیلی باز می‌گذارد و نحوه برخورد با بازیگرها را به خوبی می‌داند.

آقای حسینی، چرا برای انتخاب بازیگرها به سراغ بازیگران چهره نرفتید؟

روزبه حسینی: من در مرحله اول باید بتوانم به انتخاب خودم اعتماد کنم. وقتی یک بازیگری را انتخاب کردم، باید صبر کنم تا آن انتخاب به نتیجه برسد. ما در مرحله انتخاب کست برای اجرا در سالن تئاتر شهر تقریباً به غیر از نوازنده کاخن، خانم کیمیا صرافی که در دو قطعه هم با بچه‌ها هم‌خوانی می‌کند، سایر اعضای گروه موسیقی را عوض کردیم. ما در اجرای مجددمان قرار شد سه موزیسینی را کنار هم بگذاریم که هر کدام از آن‌ها تربیت خاص خود را دارند. خانم شیوا احمدی سپهر در موسیقی سنتی یک حرفه‌ای است. آروین و آریا هم چند سال است که برای خودشان کار می‌کنند. من یک روز سر تمرین به بچه‌ها گفتم اگر به من اعتماد ندارید، از فردا هر طوری که دلتان می‌خواهد ساز بزنید. من آهنگساز نیستم ولی در تمام کارهایم از آهنگساز می‌خواهم به حرف من گوش کند تا ببیند چه چیزی از او می‌خواهم. برای من پیدا کردن حس اعتماد به بازیگر زمانی اتفاق می‌افتد که ضمن تجریبات گذشته بدانم بازیگر چقدر می‌تواند خودش را صفر کند و‌ از بیرون چیزی را به کار من تحمیل نکند. جالب است که هم آقای غنی‌زاده و هم خانم شکری دچار این ماجرا شدند ولی بعد بدون اینکه من چیزی به آن‌ها بگویم، خودشان به سرعت به این نتیجه رسیدند و چیزی را از بیرون به کار تحمیل نکردند. هر دو نفر در طول تمرینات با پیشنهادهای متعددی روبه‌رو می‌شدند. من از بین کل کست بازیگران نمایش "مشروطه بانو" و آن همه بازیگر نامدار تصمیم گرفتم از خانم رویا نونهالی دعوت کنم. خانم نونهالی از جلسه دوم تمرین با یک پیشنهاد خوب تئاتری مواجه شدند. خانم نونهالی یا تئاتر کار می‌کنند و یا فیلم. یعنی ممکن است دو تئاتر همزمان کار کنند ولی هیچ‌وقت تئاتر و سینما را موازی با هم کار نمی‌کنند. به هر حال او متن را از عوامل نمایشی که به‌ او پیشنهاد داده بودند گرفت و گفت من به شما جواب می‌دهم. آن‌ها به نونهالی گفتند مگر تمرین‌های شما از ساعت 1 تا 5 نیست؟ تمرین ما از ساعت 6 شروع می‌شود. خانم نونهالی گفت بگذارید چند روزی از کار روزبه حسینی بگذرد تا به شما جواب بدهم. دو سه روز که گذشت، به او گفتند روزبه حسینی 4 ساعت با بازیگرها تمرین می‌کند ولی تمام 24 ساعت آدم‌ها را می‌گیرد. من زمانی که متن یک نویسنده دیگری را کار می‌کنم، چالش بیشتری با بازیگران دارم تا وقتی که بازیگرها متن خودم را می‌خوانند و محصور کلمات می‌شوند، به اندازه‌ای که گاهی با هم دعوا می‌کنیم و به بازیگرها می‌گویم دوست ندارم این دیالوگ را بگویید. من زمانی مثل کارگردان‌های هم‌سن خودم می‌توانم به بازیگرها بگویم دو سال حق ندارید سر هیچ کاری بروید که بتوانم از یک جایی پشتوانه مالی داشته باشم تا به بازیگرها بگویم بچه‌ها من ماهیانه این‌قدر به شما حقوق می‌دهم و اگر کار هم نداشتیم، در پشت صحنه کار می‌کنید. ما سعی می‌کنیم پس از 20 سال از تأسیس گروه‌مان به این نقطه برسیم. وقتی می‌بینم که بازیگرها به سرعت مشغله‌های دیگرشان را کنار می‌گذارند و خودشان را با نمایش درگیر می‌کنند، اعتمادم به تدریج نسبت به آن‌ها جلب می‌شود.. مسئله اعتماد فقط مسئله اعتماد من به بازیگر نیست بلکه مسئله اعتماد متقابل تک تک آدم‌ها به یکدیگر است. اگر اعتماد آدم‌ها به همدیگر وجود نداشته باشد، اساساً هنری به نام هنر تئاتر اتفاق نمی‌افتد.

به نظر می‌رسد در تمام این سال‌ها آن‌قدر به کیفیت آثارتان اهمیت داده‌اید که ذهن‌تان هیچ‌وقت به سمت تئاتر تجاری نرفته است. درست است؟

روزبه حسینی: درست است. البته بد یا خوبش را نمی‌دانم. تئاتر تجاری در همه جای دنیا هست و در ایران هم وجود دارد؛ البته در همه‌ دنیا تئاتر غیرتجاری‌ست که به شدت مورد حمایت دولت‌ها و شرکت‌های حامی فرهنگ و هنر است.

در ارتباط با گروه موسیقی هم توضیح دهید. آیا تمرینات شما با گروه موسیقی به صورت همزمان با گروه بازیگران پیش ‌رفت؟

روزبه حسینی: ما فقط دو سه تمرین مجزا با گروه موسیقی داشتیم. بازیگرها با گروه موسیقی تمرین‌هایی داشتند که فقط آواز می‌خواندند. بضاعت موزیسین‌های ما این بار خیلی بیشتر بود. به همین خاطر من می‌خواستم که از توان تحریرها و آواهای سنتی خواننده زن، خانم شیوا احمدی سپهر و تحریرهای آقای آریا قاسمی به نحو احسن استفاده کنم. برخی از اتفاقات موسیقی تا روز آخر تمرینات به طول انجامید. آن‌ها خودشان را به شدت در اختیار ماجرا قرار دادند و آن‌چه که من خواسته بودم را هم به خوبی انجام دادند. آروین سیدان و آریا قاسمی تاکنون مجری موسیقی کسی نبوده‌اند و گرایش‌شان به سمت ساختن موسیقی تازه بوده است. ما چند قطعه بدون کلام را با همدیگر زمزمه کردیم ولی نهایتاً آروین خودش ملودی را با هارمونیکا در آورد. من فقط او را راهنمایی کردم که بیاید در جهان نمایش قرار بگیرد. خانم احمدی سپهر در موسیقی سنتی همیشه با نت کار می‌کرد و به همین خاطر تا شروع اجرا مرتب اضطراب داشت که استادهایش را برای دیدن اجرا دعوت نکند ولی آقای درخشانی آمدند اجرا را دیدند. اتفاقاً او از تلفیق و در کنار هم‌چیدن درست و در هم آمیخته شدن کل تنظیم موسیقی نمایش خیلی تعریف کردند و بسیار هم از عملکرد شاگردشان (خانم احمدی‌سپهر) راضی بودند.

سیما شکری: در اجرای تماشاخانه "دا" من خواننده زن نمایش بودم.

شما قبلاً هم تجربه خواندن داشتید؟

سیما شکری: من در بچگی کلاس سلفژ و آواز می‌رفتم و با خواندن آشنایی داشتم.

آقای حسینی، پرونده نمایش "سیم و سرمه" در تئاتر شهر بسته می‌شود؟

روزبه حسینی: ما امیدواریم بتوانیم این نمایش را در بخش مسابقه جشنواره فجر هم شرکت بدهیم. ضمناً اگر شرایط حمایت اداره کل و امور استان‌ها وجود داشته باشد، دوست داریم نمایش "سیم و سرمه" را در شهرستان‌ها هم اجرا کنیم تا اهالی شهرستان‌ها هم این نمایش ایرانی را ببینند. من فکر می‌کنم نمایش "سیم و سرمه" در رپرتوار نمایش‌های گروه فیلم و تئاتر "و ناگهان" باقی می‌ماند. ما معمولاً پرونده هر نمایش را پس از اجرا می‌بندیم ولی این نمایش قابلیت اجرای مجدد را دارد.

سیما شکری- میثم غنی زاده - روزبه حسینی

در حال حاضر به پروژه دیگری فکر می‌کنید؟

روزبه حسینی: ما می‌خواهیم شنبه‌های آخر هر ماه یک رپرتوار نمایش تک‌نفره در تماشاخانه "مهرگان" برگزار کنیم. در این رپرتوار 5 مونولوگ با بازیگران خانم اجرا می‌شود. همه متن‌ها اورجینال هستند و برای اولین‌بار اجرا خواهند شد. خانم صبا آزادی اولین نمایش را شنبه 5 آبان‌ماه با بازی خانم فاطمه نوروزی اجرا می‌کند. متن این نمایش را آقای امیرحسین ناظریان نوشته است. آقای بهرنگ بقایی، خانم سارا داروفروش متنی از خانم پژند سلیمانی را اجرا خواهند کرد؛ در ادامه نمایش "خانم ایکس" آقای جواد عاطفه هم در این رپرتوار حضور دارند. من هم یک نمایش با بازی خانم سیما شکری اجرا می‌کنم. یکی از دلایلی که ما روی بازیگر زن متمرکز شده‌ایم این است که ما در این سال‌ها خیلی کم برای بازیگران زن موقعیت ایجاد کرده‌ایم. بازیگر‌ان خانم همیشه مجبورند مونولوگ‌های مده‌آ، آنتیگونه و اوفلیا را بازی کنند. به نظرم رپرتواری که ما در نظر گرفته‌ایم باعث می‌شود که هم برای خانم‌ها متن نوشته شود و هم بازیگران خانم فرصت اجرای تک‌نفره داشته باشند.