سرویس تئاتر هنرآنلاین: پیمان شیخی از چهره‌های شناخته شده‌ای است که فعالان تئاتر او را به عنوان خبرنگار به خوبی می‌شناسند. شیخی فعالیت هنری خود را با موسیقی در دوران نوجوانی آغاز کرد و سپس به تئاتر روی آورد. او با بازی در تئاتر، فعالیت در این عرصه را آغاز و پس از آن به کار رسانه‌ای روی آورد و سال‌ها در این عرصه فعال بود. شیخی پنج فیلم کوتاه ساخت و سپس کار خود را با انتشار تعدادی کتب پژوهشی ادامه داد که علاقمندان می‌توانند با مراجعه به دو سامانه "سی بوک" و "شهر کتاب" آثار او را خریداری کنند. پیمان شیخی همچنین در زمینه گویندگی و مجری‌گری آثار موفقی را در پرونده خود به ثبت رساند. به بهانه چاپ دومین جلد از کتاب "خاطره بازی پیشکسوتان تئاتر" گپ و گفتی درباره سال‌ها فعالیت شیخی با او داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

 

از چگونگی ورودتان به عرصه هنر بفرمایید، گویا شما کار هنری را با موسیقی آغاز کردید؟

بله، من کارم را با موسیقی شروع کردم. چون صدایم یک مقداری خوب بود و زیاد می‌خواندم. حدوداً 18 ساله بودم که با برخی از دوستان یک بند موسیقی تشکیل دادیم و تا دو سه سال بعد از آن تمرینات فشرده‌ای در زمینه موسیقی داشتیم، آن هم در شرایطی که هنوز موسیقی پاپ در کشور اجازه فعالیت نداشت.

بعد از دو سال برای خرید یک ساز به فروشگاهی در خیابان جمهوری نزدیک هتل نادری معرفی شدم و آنجا با مرد مسنی آشنا شدم که تخصص عجیبی در زمینه موسیقی و ساز داشت. او به من که برای خرید گیتار رفته بودم گفت که بهتر است به سراغ موسیقی کلاسیک بروم و به جای خرید ساز گیتار، پیانو بخرم که به قول خودش ساز موسیقی مادر است. نکاتی دیگری هم در مورد شخصیت یک هنرمند و الزاماتی که یک هنرمند برای تشخص بخشی به کارش باید آنها را رعایت کند با من در میان گذاشت و همانجا من به او پیشنهاد دادم که یک روز همراه با سایر دوستان حاضر در بند موسیقی جلوی او برنامه اجرا کنیم که او موافقت کرد و ما چند قطعه‌ای را اجرا کردیم و همین امر موجب شد تا او ما را به یکی از اساتید واحد موسیقی سازمان معرفی کند که به فعالیت بپردازیم اما تأییدیه او مشمول سنوات شد و ما همچنان به فعالیت غیر رسمی خود در آن بند موسیقی تا دهه 80 ادامه دادیم.

فعالیت شما در قالب تشکیل بند موسیقی مربوط به چه سال‌هایی بود؟

 از اوایل دهه 70 تا سال 76 که در این سال من وقتم را میان موسیقی و تئاتر تقسیم کردم و جسته و گریخته فعالیت موسیقی نیز  داشتم. ما در آن سال‌ها به فعالیتی نه چندان کیفی مشغول بودیم و آن زمان آثار خود را بر روی نوارهای کاست که مرسوم بود، ضبط می‌کردیم و اصلاً جرئت این را نداشتیم که آثار ضبط شده را با وجود آنکه خودمان از کیفیت آن رضایت نسبی داشتیم، منتشر کنیم و تنها خاصیت این جنس کار ما این بود که رزومه و پیشینه‌ای از فعالیت خودمان برای ارائه در آینده داشته باشیم. من آن زمان واله و شیدای کار در زمینه موسیقی بودم و با وجود آنکه خانواده ضعیفی به لحاظ مالی داشتم و همیشه هم گفتم که من بچه کفاشم؛ اما سعی کردم علیرغم مشکلات مالی در این عرصه همچنان فعال باشم. من  نقاش خوبی هم بودم، در عین حال به موسیقی هم علاقه داشتم و البته کار تئاتر هم می‌کردم.

در مورد شروع فعالیت خودتان در حوزه تئاتر توضیح دهید؟

من کار تئاتر را از سال 73 آغاز کردم و باید بگویم که موسیقی و تئاتر برای من توأمان بود. ما در گروه تئاتری بودیم که دوست مرحومم سید داوود گرفمی، بازیگر کوشا و ساعی تئاتر و از بهترین سیاه‌بازان در آن فعالیت می‌کرد. سر پر سودایی داشتیم و هفته 4 یا 5 روز مشغول تمرین تئاتر بودیم. کارهای مدرسه‌ای بسیاری نیز انجام می‌دادیم و یک بار هم در دبیرستان رازی تئاتری که آماده کرده بودیم به روی صحنه بردیم. از جایی نیاز به ورود به فعالیت حرفه‌ای در عرصه هنر پیدا کردم. منظورم هم از فعالیت حرفه‌ای یعنی فعالیتی که بتوان از آن پول درآورد. سال 76 فضای موسیقی باز شد اما من دیگر امکان حضور موثر در عرصه موسیقی که چندان درآمدی برای من نداشت را نداشتم و در آن سال دیگر تئاتر برای من همه چیز شد و نسبت به آن عشق و شور عجیبی پیدا کردم.

در آغاز فعالیت تئاتر کدام افراد شناخته شده‌ با شما هم دوره بودند؟

سال 77 من در نمایش "قمر در عقرب" به کارگردانی شهره لرستانی حضور داشتم که امیر کربلایی‌زاده نیز با من هم بازی بود. همچنین بابک حمیدیان، معصومه قاسمی که بعدها از جمله بازیگران موفق تلویزیون شدند. در آن زمان ما در یک گروه تئاتری 40، 50 نفره بودیم که غدیر عیدی‌زاده با ما بیان و آوا کار می‌کرد و من که ته‌صدایی داشتم در این زمینه موفق بودم، فؤاد و سیاوش صفاریان‌پور که در حال حاضر از مجریان برند تلویزیون هستند در آن زمان با ما همکار بودند. این روند تا سال 80  ادامه داشت و آن زمان بود که من پیش خودم گفتم که باید صادق باشم و چون احساس کردم بازیگر خوبی نخواهم شد تصمیم گرفتم حداقل به عنوان بازیگر تئاتر دیگر فعالیتی نداشته باشم.

تنها این حس که شما بازیگر خوبی برای تئاتر نیستید موجب شد که شما بازیگری تئاتر را رها کنید؟

نه، تا حدودی نیز من از مناسبات تئاتری دل آزرده بودم. آن زمان وضعیت گروه‌های تئاتری به این شکل نبود که محدود به چند نفر بازیگر شود و من می‌دیدم که افرادی که خودشان را بیشتر در نظر کارگردان مطرح می‌کنند، نقش‌های مهم و بهتری برای بازی به آنها محول می‌شود. از جایی احساس کردم که من می‌توانم با نقشی غیر از بازیگر در خدمت گروه تئاتر باشم و وقتی مانی رهنما برای گروه تئاتر می‌خواند و من ترانه‌های آن را تکرار می‌کردم و مورد تشویق اطرافیان قرار می‌گرفتم آن زمان بود که تصور کردم هوش موسیقایی من بهتر از هوش بازیگریم کار می‌کند.

سال 80 با کناره‌گیری از تئاتر تصمیم گرفتم وارد عرصه فیلم‌سازی شوم. در تئاتر "قمر در عقرب" با دوست خوبم احمد ابراهیمی آشنا شدم که بعدها جذب صدا و سیما شد و توسط او به باشگاه خبرنگاران جوان معرفی شدم و او به من گفت که می‌توانی با ورود به این باشگاه خبرنگار شوی. من چندان علاقه‌ای به خبرنگاری نداشتم اما آن زمان خیلی مرسوم بود که جوانان به دنبال اخذ مدرک باشند. کارت خبرنگاری هم آن زمان خیلی حرمت داشت و با نشان دادن آن کارت کارهای زیادی می‌توانستیم انجام دهیم و امتیازات خوبی برای ما داشت در شرایطی که من آن دوران با دارا بودن کارت تئاتر حتی اجازه ورود به تئاتر شهر را نداشتم. با این نیت که بتوانم کارت خبرنگاری بگیرم و از امتیازات آن استفاده کنم وارد دوره‌های آموزشی خبرنگاری باشگاه خبرنگاران جوان شدم و آقای بنی‌هاشمی که آن زمان تازه از فرانسه آمده بود به ما آموزش می‌داد. یادم هست یک روز از او پرسیدم که اگر زمانی خواسته باشم با جمشید مشایخی مصاحبه کنم بوی ادکلن من در ایجاد ارتباط تاثیر خواهد داشت؟ و او مرا تحسین کرد و به باقی بچه‌های حاضر در کلاس گفت که باقی شما سؤالات بی‌ربطی می‌پرسید و سؤال خوب را پیمان از من پرسید و او می‌تواند خبرنگار خوبی شود. من سال 75 یک دوره تصویربرداری را با همراهی شهراد بانگی در انجمن سینمای جوان گذرانده بودم و سپس با او مشغول گذران دوره خبرنگاری شدیم. پس از گذران این دوره و بعد تدریس در دوره‌های پایین‌تر از خود، تازه به این فکر افتادیم که مشغول به خبرنگاری شویم که متناسب با روحیات و اطلاعات ما باشد. بنابراین سرویس فرهنگ و هنر را در باشگاه خبرنگاران جوان انتخاب کردیم. باشگاهی که آن زمان برای خود ساختمان مستقلی نداشت و دو اتاق از ساختمان شیشه‌ای معروف صدا و سیما را به آن اختصاص داده بودند.

اما به شکل حرفه‌ای نخستین بار در صدمین شماره روزنامه اعتماد مطلبی از من چاپ شد و برای آن دستمزد دریافت کردم؛ مصاحبه با مرحوم فرهنگ معیری، از اساتید بنام گریم. از آنجا که آقای معیری گریم تئاتر هم انجام می‌داد من با او مصاحبه کردم.

سال 80 که من بازیگری تئاتر را رها کردم دو فیلمنامه نوشتم و آن‌ها را در زمان ریاست ناصر باکیده در انجمن سینمای جوان ارائه کردم. با وجود نقدهای مغرضانه اما آتوسا قندچی از دوستان خوبم در عرصه بازیگری تئاتر که متمول بود، ابراز تمایل کرد که به عنوان تهیه‌کننده فیلم‌هایم باشد. یکی از فیلمنامه‌ها "قصه تکراری" نام داشت و دیگری" معجزه" که به تهیه‌کنندگی او و همسرش و مشارکت انجمن سینمای جوان ساخته شد و اکران آنها در فرهنگسرای اندیشه با استقبال خوبی روبرو شد. من در کنار خبرنگاری، فیلم‌سازی را نیز ادامه دادم که حاصل آن ساختن 5 فیلم بود که یکی از آنها نیز از طریق یکی از دوستان به سوئد برده شد که البته او با فیلم من رفت و دیگر بازنگشت.

پیمان شیخی

شما و هم دوره‌های‌هایتان در برهه‌ای روابط عمومی گروه‌های نمایشی را باب کردید. در این مورد توضیح بفرمایید؟

موضوع مربوط به خیلی زمان پیش است. زمانی که محمد بهرامی؛ خبرنگار رسمی روزنامه اطلاعات، مدیریت روابط عمومی مجموعه تئاتر شهر را نیز به عهده داشت، آن هم در برهه‌ای که مجموعه تئاتر شهر محل تردد هنرمندان و کارگردانان بزرگ تئاتر بود. بهرامی در آن دوران بیش از اندازه در تبلیغ و اطلاع‌رسانی آثار نمایشی مایه می‌گذاشت. او باوجدان‌تر از بسیاری از افراد در حوزه خبر و اطلاع‌رسانی کار می‌کرد و البته در جریان نیستم که بابت این فعالیت مضاعف پولی هم از گروه‌های نمایشی دریافت می‌کرد یا خیر.

من به غیر از کار خبری سابقه کار عکاسی نیز داشتم و از 14 سالگی عکاسی می‌کردم، هرچند که تاکنون جایی به شکل حرفه‌ای عکاسی را آموزش ندیده‌ام. در مقطعی من برای گروه‌های تئاتری خبر تهیه می‌کردم و متوجه این نکته شدم که آنها به عکس برای ارائه اخبارشان نیاز دارند و همین امر موجب شد که صفر تا صد اخبار و تهیه گزارش تصویری گروه‌های نمایشی را به عهده گیرم. تا اینکه به صورت رسمی روابط‌عمومی نمایش "شبی با آغامحمدخان" به کارگردانی داریوش رعیت شدم و برای آن دستمزدی دریافت کردم و همین امر موجب شد که از آن پس گروه‌های نمایشی به دنبال روابط عمومی برای کارهای‌شان باشند. تصور نمی‌کنم پیش از آن کسی چنین اقدامی را انجام داده باشد. بعدها به دلیل پیشنهاد کارهای بسیار، با دوستان خبرنگاری که با بیشتر آنها در سایت ایران تئاتر آشنا بودم، روابط عمومی آثار نمایشی را تقسیم کردیم و عملاً روابط عمومی تبدیل به یک جریان رسمی در حوزه تئاتر شد.

من اینجا لازم است به دو نکته اشاره کنم؛ یکی این مورد که من نخستین کسی بودم که در زمینه روابط‌عمومی گروه‌های نمایشی، وقتی اجرای یک اثر تمام می‌شد تمام پرینت‌ها و گزارش عملکردهای مربوط به آن نمایش را شیرازه کرده و به گروه تحویل می‌دادم که این اواخر نیز گالینگور شده این کار را انجام داده و آن را در قالب یک مجلد به کارگردان تحویل می‌دادم.

نکته دیگر اینکه من نخستین فردی بودم که برای گروه‌های نمایشی که با آنها کار می‌کردم، وبلاگ ساخته و تمام مصاحبه، گزارش و تولید محتواهای خودم در مورد آن نمایش را در وبلاگ قرار می‌دادم. آن زمان وبلاگ‌نویسی یک ظرفیت مناسب برای تولید محتوا در حوزه فرهنگی و هنری بود و حتی در آن دوران از یکی از دوستانم شنیدم که به من گفت تو با این سابقه در وبلاگ‌نویسی اگر به خارج از کشور مهاجرت کنی آنجا برای تو اعتبار و جایگاه خاصی قائل خواهند بود.

شرایط روابط عمومی در آن زمان با شرایط کنونی قابل مقایسه نبود، اکنون حداقل گوشی هوشمندی در اختیار است اما در گذشته برای پیدا کردن اینترنت و وصل شدن به فضای مجازی باید دردسرهای زیادی متحمل می‌شدیم.

وضعیت روابط عمومی‌های تئاتر را در شرایط کنونی چگونه می‌بینید؟

اکنون اغلب کارگردان‌ها پایان هر کار از روابط عمومی کار ناراضی هستند و حتی در مواردی از زبان آنها شنیده‌ام که می‌گویند فلانی کار ما را زمین زد. من به آنها می‌گویم اگر زمانی کار مورد استقبال قرار گرفت و خوب فروخت، آیا شما شکل دیگر موضوع را می‌ببینید و از روابط عمومی به سبب زحماتی که کشیده است قدردانی می‌کنید؟

شرایط نامناسب روابط عمومی گروه‌های نمایشی دلایل زیادی دارد اما مهمترین آنها ناکافی بودند دستمزد روابط‌عمومی‌هاست. در دوران گذشته اداره هنرهای دراماتیک به اعضای خود 900 تومان حقوق ثابت می‌داد و به ازای بازیگری و کارگردانی در هر نمایش به ترتیب 250 و 400 تومان دستمزد پرداخت می‌کرد و فرد با این میزان حقوق و دستمزد به راحتی زندگی می‌کرد. اما در شرایط کنونی و با شرایط بد اقتصادی هر یک از ما چه در کسوت روابط‌عمومی و چه هر منصبی در تئاتر، برای امرار معاش نیازمند آن هستیم که در چند حوزه فعالیت کنیم.

چنین نگرشی خلاقیت و کارآیی مفید را از فرد به ویژه در کسوت روابط‌عمومی می‌گیرد. ما نیاز به تأسیس انجمن روابط‌عمومی‌های تئاتر در خانه تئاتر داریم تا به روابط‌عمومی‌ها حقوق حداقلی پرداخت شود و آنها با امنیت خاطر بیشتری سعی کنند تا به کار، پویایی و خلاقیت در تئاتر بپردازند.

چیزی که بیشتر از همه در شما مشهود است تعلق خاطرتان به قدیم و ریشه‌های تاریخی است و اینکه همچنان به دنبال اصالت در هر پدیده‌ای هستید، این مسئله از کجا نشأت می‌گیرد؟

همچنان ابرمرد زندگی من آقاجانم است و همچنان به شخصی همچون بی بی جانم فخر می‌فروشم. ما از طایفه کرد و آذری هستیم، ریشه پدری من ترک تبریزی است و مادربزرگ من از طایفه افشاری هستند که سه دسته می‌شوند و طایفه مادر بزرگم مقیم کردستان می‌شوند و اینگونه است که گویش ما آذری است اما پوشش ما کردی است. آقا جان من از جمله بزرگان و سرشناسان بازار کفاشی تهران بود و خانه آقا جان من همچنان در گذر مستوفی نزدیک خانه مستوفی الممالک است. من یک سالی هم در ملایر زندگی کردم و خاطرات خوبی از زن دایی خودم دارم که به قدر مادر به من محبت کرد و من هم او را دوست دارم. پدر من هم فردی بود که به گذشته و تاریخ اهمیت زیادی قائل بود. من 4 ساله بودم که انقلاب پیروز شد و خاطرم است هر بار که با پدر در کوچه پس کوچه‌های شهر قدم می‌زدم او به من در مورد تاریخچه و نام قدیم خیابان‌ها و معابر توضیح می‌داد. من بزرگ شده محله قدیمی پیروزی، چهارراه کوکاکولا هستم. در آنجا دوستانی داشته‌ام که با بسیاری از آنها همچنان رابطه دوستی خود را حفظ کرده‌ام و به این موضوع افتخار می‌کنم.

پیمان شیخی رفیق باز است و بیشترین لطمه را نیز از همین رفیق و برخی نامردی‌ها خورده به همین دلیل است که من در جاهایی از این روابط فراری هستم و به اصل و ریشه‌ها پناه می‌برم. برای من بزرگترین رفقایم پیرمردهای باصفای پیرامونم هستم. زمانی که داوود رشیدی فوت شد من گویا پدرم را مجدد از دست دادم. من عاشق دوستی‌های قدیمی هستم، دوستی‌هایی که پدرم با دوستان خود داشت، روابطی که از روی مصلحت اندیشی نبود بلکه از رهگذرِ خواندن صیغه و عقد اخوت تا جایی که آنها جان خود را برای دوستان‌شان هم فدا می‌کردند. پس باید به من حق بدهید که همچنان به قدیم و اصالت مردم و محلات پایبند باشم و نام بسیاری از خیابان‌ها و معابر را با نام قدیمی آنها ذکر کنم. اولین کتاب من "خاطره بازی پیشکسوتان تئاتر" نام داشت که مجموعه‌ای از مصاحبه‌های من با 14 پیشکسوت عرصه نمایش؛ فرهنگ معیری، ایرج راد، اکبر زنجانپور، سعدی افشار، داوود رشیدی، داریوش اسدزاده، محمد مطیع، داریوش مؤدبیان، محمدعلی رازقی، حسین کسبیان، سروش خلیلی و جمشید مشایخی را شامل می‌شد.

چه شد که تصمیم به چاپ این اثر گرفته‌اید؟

من از کودکی علاقه داشتم که آثاری هنری از خود بر جای بگذارم. در وهله دوم در تمام دوران خبرنگاری به این موضوع پی بردم که کتابی برای خواندن مردم به عنوان عوام الناس یا پژوهشگران به تعداد کم در بازار وجود دارد. از طریق امین انصاری که آن زمان چند جلد کتاب در زمینه تئاتر از خود چاپ کرد به نشر افراز معرفی شدم و پس از دو سال و هفت ماه و البته با دلخوری، کتاب را از آنها پس گرفتم و به کمک فرزانه سکوتی به انتشارات غنچه معرفی شدم و بالاخره در اسفند 95 نخستین کتابم به چاپ رسید. در سال 96، "تماشاخونه‌های طهرون" در قالب مقالات ژورنالیستی از سوی همین انتشارات چاپ شد. "تماشاخونه‌های طهرون" شامل 11 تماشاخانه قدیمی تهران بود. این اثر تبدیل به 5 جلد 180 صفحه‌ای شامل عکس، بروشور، خاطرات و ... است و جلد اصلی آن به زودی منتشر خواهد شد.

به منظور نگارش کتاب "تماشاخونه‌های طهرون" به سراغ کدام تماشاخانه‌های تهران رفتید؟

بیشتر تماشاخانه‌های فصلی و برخی تماشاخانه‌های دائمی تهران از سال 1290 تاکنون در این کتاب مورد توجه قرار گرفته است. در کتاب "تماشاخونه‌های طهرون" تکیه دولت در 30 صفحه منتشر شده اما در کتاب اصلی که قرار است منتشر شود، درباره این تکیه چیزی حدود 70 صفحه مطلب آورده شده است. بخشی از پژوهش‌های من کتابخانه‌ای است و بخشی دیگر میدانی. اگر به سراغ تکیه دولت رفته‌ام، به آن منطقه پا گذاشته‌ام، عکس‌هایی تهیه کرده‌ام، با افرادی که در آن تکیه تعزیه دیده‌اند و با ندیده معین البکاء تکیه دولت مصاحبه کرده‌ام. مثلاً با آقای محمدعلی رازقی که خاطراتش در جلد اول کتاب خاطره بازی پیشکسوتان 1 منتشر شد، در کوچه گردی‌های تهران آشنا شدم و او را کشف کردم. او فردی است که سال 1351 تئاتر را کنار گذاشته است. بیشتر یافته‌های من از تحقیقات میدانی به دست آمده است. سه هفته پیش حدود 28 عکس از رشت درباره تئاتر نصر به دست آوردم. عکس‌هایی که عروس یکی از تئاتری‌های قدیمی برای من فرستاده است. هزینه زمانی و اقتصادی بسیاری در این راه صرف کرده‌ام و روزنامه‌های بسیاری خریداری کرده‌ام. برخی از اطلاعات را از طریق تبلیغات روزنامه‌ها به دست آورده‌ام. غم‌انگیز است که در یکی از دانشگاه‌های انگلیس، بلیت تئاتر نصر در دهه 30 یافت می‌شود اما چیزی دراختیار ما نیست. من به خود فرصت داده‌ام که تا اواسط سال آینده این کتاب به پایان رسد و اگر قرار است چیزی به آن اضافه شود به سال‌های بعد موکول شود.

پیمان شیخی

درباره سومین کتاب خود یعنی "قصه‌های آقاجان" و همچنین جلد دوم کتاب "خاطره‌بازی پیشکسوتان تئاتر" توضیح دهید.

"قصه‌های آقا جان" نخستین کتاب قصه من بود که تا ماه آینده، دومین جلد آن منتشر می‌شود. کتابم توسط انتشارات هنر گارسینه در 500 جلد منتشر شد که متأسفانه آنگونه که باید و شاید دیده نشد. قرار است توسط نشر غنچه، جلد دوم این کتاب شامل تعداد 20 قصه و یک داستان بلند، تا پایان امسال منتشر شود. جلد دوم کتاب "خاطره‌بازی پیشکسوتان تئاتر" هم توسط نشرغنچه منتشر شده است. در این کتاب به سراغ 8 فعال عرصه تئاتر شامل ابراهیم آبادی، عزت الله رمضانی‌فر، جواد انصافی، اصغر همت، میکائیل شهرستانی، علیرضا کوشک‌جلالی، سیامک صفری و پیام دهکردی رفته‌ام. در این کتاب گفت‌وگوهای من با این هنرمندان به چاپ رسیده است. تلاش و تأکیدم بر این است که اگر با هنرمندی گفت‌وگو انجام می‌دهم در راستای اکتشافات جدید درباره تهران قدیم باشد و هم به هنر تئاتر در ایران بپردازم. در حقیقت ثبت خاطرات انجام می‌دهم و تاریخ شفاهی را به ثبت می‌رسانم و با جستجو در زندگی هنری هنرمندان تاریخ را جستجو می‌کنم.

چرا از سوی مسئولان نیازی به پژوهش دیده نمی‌شود؟

بیشتر به عنوان بیلان کاری به این موضوع نگاه می‌شود. ناصر حبیبیان دوست من است. من نمی‌دانم چرا از او کمک نمی‌گیرند؟ چرا یک واحد راه نمی‌اندازند و بگویند پیمان شیخی و ناصر حبیبیان در این مجال به کار پژوهشی خود در حوزه نمایش ادامه دهید.

روح‌الله جعفری پژوهشگر، اثرش را با قیمت حدود 400 هزار تومان چاپ می‌کند اما آیا دیگران توان خرید این اثر را دارند؟ من خودم این موضوع را به روح‌الله جعفری گفته‌ام. بحث سر این است که باید نقدها را مطرح کرد. اگر تو کاری به عنوان پژوهشگر تهران قدیم انجام داده‌ای، کتابت به چند منظور کار شده است. نخست آنکه اثری از خود به جا گذاری که دو فردا دیگر، نوه و نتیجه‌ام از من به نیکی یاد کنند. دوم اینکه آن را به عنوان منبعی در اختیار پژوهشگران بگذاری نه اینکه گارد بگیریم و بگوییم پژوهش من وحی منزل است. سوم آنکه این آثار در اختیار دانشجویان و فعالان عرصه تئاتر قرار گیرد و نشانه‌گیری آخر مردم و مسئولین هستند که دوست دارند بدانند در تاریخ هنر کشورمان چه رخ داده است. کتاب با قیمت بالا که تنها قشر خاصی توان خرید آن را دارند چه فایده‌ای دارد؟ ما در کشورمان تحصیل کرده‌های بسیاری داریم که هیچ‌یک در جای خود مشغول به کار نیستند. شخصی علوم سیاسی و مدیریت در بهترین دانشگاه را خوانده اما به او شغل مرتبط نمی‌دهند. چرا بسیاری از مدیران تئاتری ما بر مبنای سبقه و قدمت بر سر کار هستند و نه تخصص؟ دوستان تئاتری من باید از جریانات پژوهشی و عمری که در این مسیر صرف شده است حمایت کنند.

در لابه لای صحبت‌هایتان از کتابی با عنوان "اداره هنرهای دراماتیک" نام بردید. کمی درباره این اثر توضیح دهید.

سه تا کتاب آماده چاپ دارم که در حال تنظیم نهایی و بازنگری است. "اداره هنرهای دراماتیک" از سال 84 که نخستین تقدیرنامه خود را به عنوان خبرنگار تئاتر از اداره تئاتر دریافت کردم، کلید خورد. من خبرنگار و گفت‌وگو کننده خوبی بودم اما گزارش‌هایم چندان چنگی به دل نمی‌زد. اما آنقدر "اداره هنرهای دراماتیک" محیط عاشقانه‌ای برای من داشت چرا که مادرم تحصیل‌کرده رشته بازیگری دانشکده هنرهای دراماتیک هستند و به این واسطه آن محیط قداستی برای من به همراه داشت، تصمیم به نوشتن تاریخچه این اداره گرفتم. کتاب آماده چاپ است و تا پایان سال جاری به چاپ خواهد رسید.

کتاب دیگرم، نخستین کتاب "آداب معاشرات" است، هرچند که طی 60 سال گذشته هم آثاری با تکیه بر این موارد به چاپ رسیده و موضوعاتی را در این باب مطرح کرده‌اند. امروزه تعاملات تغییر کرده و کتابی که من نوشته‌ام در حقیقت نوع و شکل تعاملات اجتماعی شهروندان تهرانی در امکان عمومی را مورد توجه قرار داده است. همچنین در این کتاب به برخی تعاملات اجتماعی ناخوشایند و بی‌ادبی‌هایی که در کلام و رفتار من را آزار داده است پرداخته‌ام.

چرا در دو عنوان "خاطره بازی پیشکسوتان تئاتر" به بانوان تئاتری نپرداختید؟

اتفاقاً دو عنوان "خاطره بازی پیشکسوتان تئاتر" از سوی بانوان عرصه تئاتر مورد هجمه قرار گرفت و گلایه‌هایی را درباره اینکه به چه دلیل با بانوان این حوزه گفت‌وگویی نداشته‌ام به گوشم رسید اما واقعیت آن است که فرصت چندانی برای گفت‌وگوی حضوری و مفصل با این بزرگواران دست نداد. اما در حال آماده سازی نخستین جلد کتابی با عنوان "بانوان هنرمند تئاتر" هستم که بخشی از آن به مصاحبه‌های من طی سال‌های گذشته مربوط می‌شود که افراد مصاحبه شونده محدودیت سنی هم ندارند. هم اکنون مشغول مذاکره برای گفت‌وگو با خانم ژاله علو به عنوان یک هنرمند در عرصه نمایش، ادبیات و گویندگی هستم. زمانی‌که خانم علو وارد رادیو شدند زمانی بود که هر فردی نمی‌توانست پشت میکروفون این رسانه بنشیند.

همه می دانند شما از مجریان خوب تلویزیون و گویندگان رادیو هستید. این‌روزها در این دو رسانه چه می‌کنید؟

پس از اینکه آقای قربانی وارد رادیو نمایش شدند و 27 برنامه کنسل شد، ضبط برنامه "تماشاخانه" من هم پس از  4 سال متوقف شد. پس از حدود 3 ماه هم عذر آقایان گوینده پخش را هم خواستند. من مدتی بیکار شدم. دوستان رادیو نمایش هم به سراغ برنامه‌های پول‌ساز رفتند و من را فراموش کردند. اما همکاران من در رادیو تهران محبت کردند و خانم رهگذر در همان دوران بیکاری من که غصه بسیاری را هم متحمل شدم، برنامه‌ای به نام "تمام قد" را برای گفت‌وگو با پیشکسوتان عرصه‌های مختلف هنری را به من پیشنهاد دادند. دوستانی هم در رادیو فرهنگ بر خلاف برخی دیگر از شبکه‌های رادیویی به من میدان دادند و آقای رحمانیان به من اجازه دادند "تماشاخانه" را در زمانی دو برابر و به شکلی جامع‌تر ساخته و پخش شود. در حال حاضر هم در برنامه "چهل نما" که ابتدا "چهل چراغ" نام داشت و از همین هفته روی آنتن می‌رود. هر قسمت این برنامه در 30 دقیقه نگاهی به کارنامه دوستان هنرمندی چون امیرعلی دانایی، شکرخدا گودرزی و پریسا مقتدی از نسل خاصی از هنرمندان تئاتری دارد و نوعی اتوبیوگرافی در ادامه خاطره بازی است. نوید جولایی دوست و برادر عزیزم به شکل موقت تهیه‌کننده مهمان این اثر است البته تمام هماهنگی‌های این اثر توسط خودم انجام می‌شود. البته پشت هر برنامه موفق یک تهیه‌کننده خوب و کاربلد وجود دارد که قوت قلب تیم است. تهیه‌کننده اولین مخاطب گوینده در رادیو است و هر برنامه‌ای که گل کرد، تهیه‌کننده بسیار خوبی داشته که در پر و بال گرفتن گوینده هم نقش داشته است. در تلویزیون هم مجری برنامه "فرصت برابر" هستم که البته سومین سال است با این تیم همکاری می‌کنم. آقای علیرضا سپهری که از قدیمی‌ترین تهیه‌کنندگان تلویزیون هستند به اتفاق تیمی شامل محمدحسین اعرابی، مجید جعفری، مهناد کریما، کوروش اکبری و خانم مطلق هر یک سمتی در این اثر دارند. سومین سال است که علیرضا سپهری به من اعتماد کرده است. خانم نعیمه خزایی به عنوان مجری از قبل دراین برنامه حضور داشت و هم اکنون هم 4 روز در کنار او به اجرا می‌پردازم و 3 روز مجری مستر این برنامه هستم. ممنونم از مدیران شبکه آموزش، آقایان دکتر ساری، دکتر مخبر، دکتر پورنصاری و دکتر احمدی که این فرصت را در اختیار ما قرار دادند و پاداش اعتماد هیچ فردی را نباید با ناسپاسی پاسخ داد. بزرگترین اصل رفاقت، لوتی گری و معرفت است.

پیمان شیخی

و سخن پایانی...

در آخر می‌خواهم از دوستانم در حوزه تئاتر و مسئولین محترم خواهشی داشته باشم و آن اینکه هر فردی که از شما انتقاد کرد، انسان سلیم النفس و روراستی است که قلبش برای شما و بیشتر برای حیطه‌ای که در آن مشغول به کار است می‌تپد پس انتقادش را پذیرا باشید. اگر من از شما انتقاد می‌کنم متعلق به همین خانواده هستم و مادرم تحصیل کرده همین عرصه است. من 14 سال در مرکز هنرهای نمایشی فعالیت داشته‌ام و 27 سال از عمرم را در تئاتر گذرانده‌ام. پس از درگذشت پدرم، افرادی را در مسجد دیدم که از حضورشان بسیار متعجب می‌شدم پس من از همین خانواده هستم. من را نمی‌توانید از تاریخ تئاتر حذف کنید. شاید بتوانید به من کار ندهید و شغلم را از من بگیرید اما نمی‌توانید من را از تاریخ تئاتر خط زنید. طی این سال‌ها لطف و محبت بسیاری از فعالان عرصه تئاتر شامل حال من شده پس من متعلق به خانواده تئاتر هستم. شاید ساقه‌های من را قطع کنند اما ریشه‌هایم همواره در خاک تئاتر این سرزمین وجود دارد.