سرویس تئاتر هنرآنلاین: واقعیت این است که در نمایش امروز ایران شهر، که صیت سخنش جهانی را فراگرفته، هنوز تحلیل درستی از پدیده آماتوریزم از یک سو و حرفه‌ای‌گری و حرفه‌ای بودن از سوی دیگر انجام نشده است. به راستی زمانی که ما می‌گوییم تئاتر بی‌چهره تئاتر غیر حرفه‌ای است، چه تعبیری و تعریفی از آن داریم؟ یا زمانی که می‌گوییم تئاتر ما هنوز آماتوری است و جایگاه تعریف شده‌ای در عرصات نمایش معاصر ندارد، روسوی کدام مقصد و مقصود سخن می‌گوییم؟ ما می‌کوشیم تا در این مسطوره تامل و درنگی چند بر مفاهیم این دو واژه داشته باشیم.

در جهان تئاتر، حرفه‌ای بودن یعنی حرفه‌ای اندیشیدن، رویکرد حرفه‌ای به هنر تئاتر داشتن، آمادگی بدن و بیان هر روزه و هماره عرضه داشتن، مطالعه حرفه‌ای و در جریان کتاب‌های روز تئاتر قرار گرفتن، تماشاگر حرفه‌ای تئاترهای روی صحنه بودن و در یک کلام زیستن و هستن حرفه‌ای است که به یک یا دو قطعه هم بسنده نیست و باید در یک کلیت حرفه‌ای که در آن همه چیز حرفه‌ای است و فقط به زمان اجرای صحنه محدود نمی‌شود، تعریف شود و از این رو، رویکرد حرفه‌ای، پاداش حرفه‌ای، دستمزد حرفه‌ای و در یک کلمه بازتاب‌ها و بازدید حرفه‌ای به هنر تئاتر می‌تواند تئاتر را حرفه‌ای کند و یا چیزی از مراتب حرفه‌ای اندیشیدن و بودن و زیستن بر سرتاسر عرصه تئاتر سایه بیندازد. در تئاتر امروز ما، همه از فقر و فاقه می‌نالند. از دستمزدهای تئاتری، نداشتن سالن، نبودن بازیگران آماده و در یک کلام نقد حرفه‌ای تئاتر می‌نالند، اما فضل در جای دیگر نشیند و آن جا روراست نبودن با خود و با دیگران است. بازیگر عزیزی که از کمبود دستمزدها مینالی، تو خود هر صبح که از نازبالش برمی‌خیزی، چقدر تمرین می‌کنی؟ چقدر بدنت را با استمراری مجدانه و ریاضت کشان آناتومی بدنت آشنا می‌کنی؟ چقدر کتاب می‌خوانی؟ چقدر تئاتر می‌بینی؟ چقدر در جریان رسانه‌های تئاتری قرار داری؟ و در نهایت چقدر به طور حرفه‌ای روزمره این هنر شریف هستی؟ پاسخ این است: آن چه ما می‌بینیم هیچ است و پوچ! بازیگر فقط در زمان تشکیل گروه و دو سه چند شبی که بر صحنه می‌رود تئاتری است و یا دو سه چند شبی که متنی اجرا می‌شود، کار صحنه داغ است و پر و پیمان، گفتگوها انجام می‌گیرد، مصاحبه‌ها شکل می‌گیرد و در یک کلام مرگامرگی و داد و دهش تئاتری بازارش گرم است. پس آن‌گاه باز نالیدن و نقد و نه گفتن و تف انداختن به صورت همین تئاتر به دلیل این که پول حرفه‌ای در آن جریان ندارد آغاز می‌شود و سالی و سالی و نه آدمی و نه صدایی. اما تئاتر آماتور چیست؟ تئاتر غیرحرفه‌ای ما عمیقا یک تئاتر اینجایی و امروزی است. در مکانت و محیط‌هایی که تئاتر زنده هست، پرهیب بزرگ مه آلودی بختک زده بر چهره تئاتر شهرستان‌ها می‌افتد و آن آماتوریزم محسوسی است که از پژوهش و انتخاب متون گرفته تا اجراها و صحنه‌ها و تالارها، بر آن سایه می‌افکند.

تئاتر ایران، تئاتر غیرحرفه‌ای است، تئاتر بی‌چهره است، کار گل است. حال آن که بازیگران عزیز، کارگردان‌های محترم، تئاتر حرفه‌ای ارتباط تنگاتنگی با جیب مبارک ندارد. چرا؟ چون در زمان امروز می‌دانیم و هنر نمی‌خرد ایام و بیش از اینم نیست. ما باید به عنوان یک تئاتری همیشه به روز باشیم و کاری به کار مکاشفت‌ها و سر در گریبان گرفتن‌ها نداشته باشیم و دائما نگوییم سر در کش ای حریف که هنگام گفت نیست. ما باید تعهد و مسئولیت تئاتری خود را به عنوان یک کار عملی و علمی همیشه حفظ کنیم. فیزیک بدن، تونالیته صدا، آناتومی ذهن، تحلیل جهان بینی روز و در جریان امروزه روز قرار گرفتن رخدادهای تئاتر باشیم و آن وقت وجدان‌مان آسوده است، وجدانی که ریاضت کشان روز همه تئاتری‌ها است. زمانی که یک تئاتری موجه از کاستی‌های تئاتر می‌نالد، می‌داند که چه می‌گوید. دیگر هوای کارتنک جیبش را ندارد. دل مشغول خالی خیال نیست، آن‌چه می‌گوید ملموس است و آن چه از آن می‌نالد، محسوس و محترم، اما چه کنیم ما که نمی‌دانیم دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را؟ تئاتری‌های ما تنها چیزی که از حرفه‌ای بودن می‌دانند، این است که صبح‌ها در زیر سه کنج دنج رختخواب طی عمر و ایام می‌کنند و با قیلوله خواب نازبالش موج را به اوج می‌کشند. این تنها ویژگی تئاتر حرفه‌ای ماست. صبح‌ها تعطیل و عصرها و شب‌ها، شب شراب نیرزد به بامداد خمار. همین و بس. زمانی که من شاهد بودم استاد زنده‌یاد عزت‌الله انتظامی در سن هشتاد سالگی دور استخر هتل ایرانگردی و جهانگردی لاهیجان کار بیان و بدن می‌کند، و یا استاد نصیریان عزیز، هیچ‌گاه جنس صدایش را به اسب و علیقی نمی‌فروشد، عمیقا خوشحال می‌شوم. دیگران هم هستند، بسیار، بنابراین همیشه صدای‌شان می‌تواند برکشیده و افراخته باشد اما اینان تا سنگی بر گوری به حفظ تعادل‌های فیزیکی و تنانی تئاتر پایبندند و اگر هم از چیزی می‌نالند قطعا آن تئاتر حرفه‌ای است. اما بر و بچه‌ها تازه برآمده چه؟ خمیازه‌های خیال‌انگیز صبح، صداهای گرفته ظهر و در یک تعریف کلی، حضوری خنازیری و خواب آلوده در عرصه تئاتر. این از یک سو و از سوی دیگر این که همین کسانی که دیر آمدند و زود می‌خواهند بار خود را ببندند، هماره از نبودن تئاتر حرفه‌ای در ایران می‌نالند. به این اعتبار، تئاتر ما، تئاتر در سرتاسر سرزمین ما، عمیقا غیرجدی و غیرحرفه‌ای است. به قول قدما: تا پول داری رفیقتم، عاشق بند کیفتم! غیر از این هرچه باشد، نک و نال است و آه و ناله و فلسفیدن و از تئاتر آماتور گفتن و تئاتر حرفه‌ای را با اسف یاد کردن و این که چرا تئاتر ما بازیچه دست دولت و حمایت‌های دولتی است. این یک سوی قضیه است، بلی، تئاتر ما تئاتر دولتی است، اما مواجهه ما با این تئاتر تا زمانی که دولت هم حمایت می‌کند، هم نظارت می‌کند و هم دست درازی‌های ممیزی‌وار بر همه اجراها دارد و به اصطلاح مو را از ماست می‌کشد، طبعا این هم نقص دیگری است، اما این سویه با یک چیز دیگر هم سر و کار دارد: فکر بهبود خود ای دل ز در دیگر کن. در آغاز تو گامی بردار، تو بدن آماده‌ای داشته باش، تو جنس صدای خوبی عرضه کن، تو در جریان چهارتا کتاب روز باش و تو خطبت و خطابت تئاتر جهان را دورافتاده و دور از ذهن خطاب نکن، آن وقت می‌گوییم: سخن که از دل برآید لاجرم بر دل می‌نشیند. یا مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد. وگرنه با این تئاتر نیم بند، رو به موت و در احتضار ما، آن چه البته به جایی نرسد فریاد است.

روی سخن من با همه تئاتری‌هاست. بر و بچه‌ها، در جریان تئاتر روز دنیا باشید، انتخاب‌های‌تان سانسور شده نباشد و هرچه دولت سعی در دست درازی و تعدی در ذهن‌تان و غلبه سانسور حتی بر انتخاب متون‌تان می‌کند، رسانه‌ای کنید و با اتکا به همه روز بودن و حرفه‌ای بودن و غیر آماتور بودن سخن آغاز کنید. در شهرستان‌ها که کارها عمیقا آماتوری است. گروه‌ها یک، دو شب تشکیل جلسه می‌دهند، متنی برای جشنواره استانی یا منطقه‌ای یا فلان آماده می‌کنند، بر صحنه می‌آورند، چیزی برای شکمبه عوام، علوفه‌ای برای عوام کاالانعام و باز عصرهای دلگیر کرمان و شیراز و گرگان و مشهد و به جز این‌ها فراوان، رفت تا سال دیگر، جشنواره‌ای دیگر، جایزه‌ای دیگر و شاید چه کسی می‌داند در این شرب الیهود ربع سکه‌ای دیگر. این جاست که من می‌گویم تئاتر ما حرفه‌ای نیست، از صدر تا ذیلش، از بالا تا پایینش. همه گویند ولی گفتن سعدی دگر است. آری، این تئاتر، این منتقد را هم لازم دارد. این تئاتر، این غیرحرفه‌ای بودن را هم لازم دارد. این تئاتر، محکوم به شکست است، چون غیرحرفه‌ای است، بی‌چهره است و کار گل است. حدیث اهل نظر یک اشارت است / گفتم کنایتی و مکرر نمی‌کنم.