سرویس تئاتر هنرآنلاین:

"پیش‌درآمد"

درست چهارده سال پیش، یحتمل جشنواره‌ دهم بین‌المللی تهران مبارک، آخرین سالی بود که بیشتر نمایش‌های عروسکی، به‌خصوص در بخشِ بین‌الملل را که می‌دیدم، می‌آموختم و یک‌به‌یک درباره‌شان حتماً می‌نوشتم. آن زمان برای تمام نمایش‌ها جلسه‌ نقد حضوری بلافاصله بعد از اتمام اجرا برگزار می‌شد و تو می‌ماندی با جمع کثیری عرق‌ریزان، اکثراً هم از بانوان و عروسک‌های خاموش‌شان. همان سال هم تنها دوره‌ای از این جشنواره‌ به‌خصوص بود که به عنوانِ نویسنده و سرپرست، نمایش "روی ماه اسم تو را دستی نوشته است" را روی صحنه بردیم و باقی در جشنواره‌های دیگر روی صحنه رفتند. حاصل سال‌ها نوشتن برای عروسک‌ها و درباره‌ عروسک‌ها، شده یک کتاب دو جلدی: "وقتی عروسک‌ها ساکت‌اند" و ...

ماسیمو شوستر دبیرکل یونیما بود و آن نمایش گل کرده بود و حوادثی در پی داشت، که باید از آن عبور کرده، تنها یاد کنم از تجربه‌ بی‌نظیرِ تنها آسیستانی زندگی‌ام برای بزرگ‌مردِ جهانِ عروسک‌ها: پیتر شومان؛ که پاینده باد.

آن‌قدر در بخش بین‌الملل نمایش بود که رسماً برخی از اجراها تنها برنامه‌ معرفی عروسک‌ها، تکنیک‌ها و پرفورم‌هایی برای عروسک‌ها بودند و تعداد بسیاری هم آثار جدی و درست درمانِ صحنه‌ای و البته خیابانی که برای نسل من و پیش از من، به ویژه در همان دوره‌های اواخر دهه‌ هفتاد و آغاز هشتاد شمسی، خاطرات و آموزه‌های بسیار داشت، از آن‌چه در حوزه‌ تئاتر عروسکی بعد از انقلاب 57 در ایران بر صحنه رفته و عروسک‌ها را جان بخشیده است.

باری. بگذریم. بنا دارم در پنج یا شش قسمت درباره‌ پنج نمایش (آثار بخش بین‌الملل منهای نمایش افغانستان) از هفدهمین جشنواره‌ عروسکی بنویسم. بی‌پیش‌داوری، هر شب درباره‌ هرچه از هرکجا که دیده‌ام بنویسم و قدری هم بکوشم، قدمکی در مسیرِ تأویلِ جهانِ عروسک‌ها و جان‌دهندگان‌شان بردارم. داوری نهایی را در آخرین نوشتار، یا نوشتاری مستقل، به پیش‌گاه شما مخاطبان عزیز، پیش‌کش کنم. امید که شما هم پی‌گیرید و در راهِ کوتاهِ چند مجلسی، همراهی‌ام کنید؛ امید آن‌که.

"درآمد"

1 . "هیچ نوشتاری عیان‌تر از خود متن (اثر) نیست؛ و چیزی از این پیشنهاد "کسالت­‌آورتر" نیست که متن را موردی برای تعمق، تخیل، قیاس، بازتاب و غیره بشناسیم. متن یک مورد لذت است."

نقد و حقیقت. رولن بارت

 

خیلی جدی نگیرید. ابتدای اکثر این نوع گفتارهایم، این نقل را از بارت می‌آورم. اما شما بهتر است و اساساً ناگزیرید بلافاصله باید به نقیضه‌ گفته‌ بارت اندیشه کنید، چون پیش‌درآمد را خوانده‌اید. پس به سرعت بند 2 را بخوانید و بارتِ کبیر را عجالتاً فراموش کنید.

نمایش اگزویا

2 . اگزویا EXUVIA / از کشور هلند

کارگردان: شارلوت پوییجک جولین/ موسیقی: جور د وریس/ تالار قشقاییِ تئاتر شهر

چیزکی از دلِ خلاصه‌ای که از روایت، قصه یا مفاهیمِ درون این نمایش، در یک جایی نوشته‌اند را بخوانید: "سفری بی‌پایان برای کسب معرفت نسبت به جهان هستی. زیر پای شما خالی می‌شود، اما شارلوت نمی‌گذارد سقوط کنید. شما جزیی از کهکشانی بزرگ می‌شوید."

پس درواقع ما بنا نیست، قصه‌ای را دنبال کنیم، بناست در طولِ دیدنِ تابلوهایی با ابعاد مختلف، در جهانِ ناسوت یا لاهوت، و در پایانِ نمایش، در جهانِ ملکوت، سفری کنیم. سفر و صیرورتی از گونه‌ای که از سویی از درون معرفت‌شناسانه و از بیرون و نگاه ریخت‌شناسانه، پیوندی با پدیدارشناسی و ریشه‌های ازلی/ ابدی آن پیدا کنیم و سوی دیگر، از روی عمد، یادداشتِ شارلوت درباره‌ نمایش‌اش را نمی‌خوانیم، تا تألیف را بنگریم، نه مؤلف را!

3 . "اگزویا" به بازمانده‌ پیله‌ دریده شده یا پوستِ انداخته از برخی حشرات و خزندگان گویند. گویی در جهانی بوده‌ای که اکنون بناست از "اگزویا"ی خود بیرون زده و وارد جهانِ دیگر یا همان پوسته‌ دیگر شوی. جهان و زندگی و آن حشره، از پنجرکی از میانِ سرخیِ نوری جهان را می‌بیند و درخود تنیده می‌شود. حالا ما می‌مانیم با تماشای مخلوقاتی که در ابعاد ماکسی‌مال یا مینی‌مال (بدون حدّ وسط) در پوسته یا جنین خود زندگی و رشد می‌کنند. یک‌جایی بناست هر "هستنده"‌ای از جهانی به جهانِ دیگر رود. جانداری از دریا پا به ساحل گذارد و آدمی از آسمان بر زمین فرو افتد. سیرِ تکامل، سیرها و صیرورت‌ها و تبدیل شدن‌ها، از جنین بیرون زدن، خزیدن و پریدن و شناور شدن، به تدریج تو را ناگزیر به نامی بزرگ در تاریخِ جهان می‌اندازد: چارلز داروین و البته همکارش لامارک. تکوین، پدیداری، تغییر، صیرورت، و پایانِ جهانی که ما در آن حیات را تجربه می‌کنیم. از نقطه‌ سکون و تاریکی، از نطفه و جنین تا رشدِ غول‌آسا در زمین و دریا و آسمان، تا از تپش افتادنِ قلبِ هستی و فرو رفتن به سیاه‌چاله‌ای دهان‌گشوده در هستیِ بی‌کران.

261227_3066519380_1000_668

4 . با کم‌ترین و ساده‌ترین عناصرِ بصری و نوری، اما موادی و به اصلاح متریال‌هایی بی‌نظیر، با ترکیب‌سازی انواع شیوه‌های عروسکی موجود و گاه خلاق و ابداعی و یا ترکیبی، تقریباً تمامِ گونه‌های فنّی و تکنیکیِ عروسک‌سازی کلاسیک و مدرن و پیشتازتر از مدرن را، می‌بینی؛ با ادوات بسیار ساده، اما در بهترین انتخاب، هماهنگی در ساختِ محیط، در فضایی که تو را مسخ می‌کند آرام و تو از این مهارت و خلقِ ظریفی که تو را تزکیه می‌کند، بی‌درنگ یاد ارسطو و بوتیقای "شاعری"‌اش می‌افتی:

" آن کسی که کارش ترتیب­‌دادن منظره­ نمایش است، مهارت و قدرتش از قدرت و مهارت شاعر بیشتر است."

فن شعر / ارسطو

پس، جایگزینِ کلماتِ شاعرانه، جایگزینِ کلام و زبان برای ارتباط یا عدم ارتباط، تصویر و جهانِ دیداری‌ست که زحمتِ همه چیز را بر دوش می‌کشد، البته و بی‌تردید با همراهیِ بی‌دریغِ جهانِ شنیدار: صوت، آوا، موسیقی.

اما نکته اینجاست که آیا ما همان‌هایی هستیم که ژان کوکتوی فقید بدان اشاره کرده است؟

"ضعف اساسی انسان در این است که با چشمان باز نمی­‌بیند یا به­ عبارت بهتر، چیزی را که اهمیت دارد، نمی­‌بیند."

5 . صوت وصدا و نُت و آوا و ... می‌دانستید، فیلیپ گلس، آهنگساز عمده نمایش‌های رابرت ویلسون بوده و هست. ویلسون جایی درباره‌ گلس حرفی زده که توضیح‌اش به بیانِ مختصر و آسان، می‌شود این: گاه ابتدا فیلیپ چیزی می‌سازد و تازه ویلسون را واردِ جهانِ نمایشی تازه می‌کند و ایده‌های اجرایی از دلِ آن شنیدارها، ابتدا به صورتِ سوبژکتیو بینِ آن دو رد و بدل می‌شود؛ متافیزیک وارد عمل می‌شود و گروه طراح و غیره هم به داد رسیده و نهایتاً جهانِ عینیِ نمایش پدیدار می‌شود.

261233_2216349112_1000_667

6 . نگاهِ ویژه‌ جان کیج و استراوینسکی به موسیقی، و متأخّرینی چون گلس، پیتر گبریل و ... به ما می‌فهماند که شنیدار تا چه اندازه می‌تواند کار دیدار را، جهانِ عین را، به قوه‌ خیال‌پرورِ مخاطب پیوند زده و او را به جهانِ کابوس و رؤیا ببرد. تبدیلِ ذهن‌ها به عین‌ها، عبور از سورئالیزمِ "سگِ اندلوسیِ" بونوئل و بازگشت به تابلوهای سالوادور دالی. درواقع در تعیّن و ثبوت یافتنِ آن‌چه حتی به واسطه‌ تصویر متحرک/ سینما، بونوئل در ساخت کابوس بدان دست یافته است، اینجا دالی‌ست که حاکم می‌شود. چون نه تنها تعینی قطعیت‌یافته وجود ندارد، بلکه هر لحظه به دیدار و شنیدارِ تو امکانِ کشفِ تصویر و حس و احجام و انواعی از هستندگان را می‌دهد که تو نمی‌دانی دیگر آیا بهتر است به چشم‌های خود اطمینان کنی، یا کابوسی هر لحظه متغییر و نامتعیِن را با همراهیِ شارلوت و کمکِ دالی و داروین، دنبال کرده و از سوی دیگر میانِ سایه‌ها و فرشتگان و مخلوق و خالق، پوسته‌ اکنون‌ات را به مصداقِ پیله‌ای کنار بیندازی و پروانه‌گون پا به جهانی دیگر بگذاری.

7 . پایان‌بندی:

"انسان، جانور غریبی است که مدام از خود می­‌پرسد: جهانی که در آن به سَر می­‌برد، چگونه جهانی است؟ مع­هذا پاسخ به این پرسش آسان است و آن جهان، نامی دارد: جهان واقعیت."

ژیل پلازی. اسطوره­ عروسک­‌ها