سرویس تئاتر هنرآنلاین: تغییرات اجتماعی به نسبت هر چه مدرن‌تر شدن جامعه به مراتب پیچیده‌تر و دامنه‌دارتر می‌شوند؛ در این رابطه "هنر" به عنوان مهم‌ترین زیرمجموعه "فرهنگ جامعه" همواره تحت تاًثیر این تغییرات متنوع و پیچیده قرار می‌گیرد؛ به همین دلیل از نظر ساختاری، تم و شیوه پردازش موضوع – که همواره تحت‌الشعاع تحولات جامعه و حتی متاًثر از الزامات و اقتضائات روانشناختی مردم و نوع نیازهای روحی و روانی جدید و متغیر آنان است – طی پروسه‌های زمانی معینی متحول می‌شود و ساختارها و ژانرهای تازه یا ترکیبی نامتعارفی شکل می‌گیرد و آثار بدیع و متمایزی خلق می‌شوند. در حوزه هنر تئاتر که نزدیکی و همامیختگی بی‌واسطه‌تر و الزامی‌تری با مردم و جامعه دارد، این تغییرات مشهودتر و عینی‌تر است. این موضوع سبب شده که گاهی با متون نمایشی و اجراهایی روبه‌رو شویم که از نظر ساختاری و ژانر تا حدی نامتعارف و خاص‌اند. در همین رابطه نمایش "یک روز تابستانی" به نویسندگی اسلاومیر مروژک و کارگردانی پارسا پیروزفر نشانگر چنین تغییرات و بداعت‌هایی است.

اجرا با "کمدی موقعیت" آغاز می‌شود: دو مرد در پارک به طور تصادفی یک جای معین را برای خودکشی انتخاب کرده‌اند و همین علت اولیه آشنائی آن‌ها با هم می‌شود؛ یکی از این دو نفر بسیار ساده، ناامید و ماًیوس است، چون هیچ وقت موفقیتی نداشته و زندگیش هم عاری از عشق بوده است. در عوض، فرد دیگر که آدم شیک‌پوش و خوش‌قیافه‌ای است، همیشه در زندگیش موفق بوده، همه چیز را تجربه کرده، همه آرزوهایش هم برآورده شده و این موضوع سبب شده که دیگر هیچ چیز برایش تازگی ندارد و زندگیش خسته‌کننده و غیرقابل تحمل است؛ از این رو، می‌خواهد خود را بکشد. برخلاف مرد اول که طنابی همراه آورده، او اسلحه‌ای تدارک دیده است؛ این بخش اول دقیقاً بر مبنای کنتراست و تضاد طبقاتی طراحی شده: شخصیت فرد اول، آدمی ساده، پرحرف و تک ساحتی را نشان می‌دهد و فرد دوم، مردی کم‌حرف، متشخص، شیک‌پوش با  شخصیتی پیچیده یا "چند ساحتی" است؛ این قسمت عمده‌تاً با طنز کلامی پیش می‌رود و درست در لحظه‌ای که قراراست به نوبت خودکشی کنند، زنی زیبا از جلو آن‌ها رد می‌شود و مرد ساده بلافاصله عاشق او می‌شود. مرد دوم او را تشویق و تشجیع می‌کند که دست از خود کشی بردارد و دنبال آن زن برود. نمایش از این لحظه به بعد ژانرش تغییر می‌کند و به کمدی رومانتیک تبدیل می‌شود؛ این کمدی با بازگشت زن به همراه مرد اول و شکل گرفتن جمع سه نفری آنان ادامه می‌یابد؛ تا این‌که تصمیم می‌گیرند هر سه به سینما بروند، اما دو بلیت گیرشان می‌آید و در هر حال یکی باید کنار برود. زن جوان و زیبا نهایتاً می‌پذیرد که هر سه به ساحل دریا بروند: در تمام این مراحل مرد دوم اغلب خود را بی‌تفاوت نشان می‌دهد و کم حرف می‌زند، اما مرد اول دائم به شکلی رمانتیک از عشقش به زن و نیز از خود او با بیانی سانتیمانتالیستی تعریف و تمجید می‌کند. چنین وانمود می‌شود که زن جوان همین مرد بسیار احساساتی را برای خود انتخاب کرده است؛ اما این مرد که شنا بلد نیست از شدت هیجان‌های عاشقانه‌اش بی‌محابا به آب دریا می‌زند و دیگر خبری از او نمی‌شود؛ مرد دوم می‌تواند او را نجات دهد، اما اقدامی نمی‌کند. اینجا دیگر ژانر کمدی رومانتیک هم به آخر می‌رسد (فراموش نشود که نمی‌توان به سبب حادثه مورد نظر، این  بخش را تراژدی رومانتیک به حساب آورد، چون مرد اول از همان آغاز قصد خودکشی داشته و ضمناً مرگش هم توام با عشق است.) زن جوان می‌فهمد که مرد اول طبق قولی که داده سر وعده‌اش حاضر نشده و مرد دوم هم به دروغ از وجود مرد اول اظهار بی‌اطلاعی می‌کند؛ او (مرد متشخص پولدار) که در تمام این مدت تظاهر کرده که آرزوی دیگری ندارد، یکباره با زن جوان جفت و جور می‌شود و از صحنه خارج می‌شود؛ همزمان نیز نمایش تغییر ژانر دیگری می‌دهد و به "کمدی شخصیت" تبدیل می‌شود: یعنی نمایش "یک روز تابستانی" به نویسندگی اسلاومیر مروژک و کارگردانی پارسا پیروزفر ترکیبی "سه ژانره" دارد و از ساختاری نسبتاً پیچیده برخوردار است. لازم به یادآوری است نویسنده در مورد شخصیت هردو مرد اطلاعاتی به تماشاگران می‌دهد، اما در مورد زن جوان هیچ داده مهمی ارائه نمی‌شود، جز زیبائی‌اش و اینکه، او صرفاً وسیله‌ای برای یک کشمکش ظاهری و درونی است.

مروژک در این نمایش نشان می‌دهد که همیشه حتی اولین و آخرین آرزوها، فرصت‌ها و حتی چیز مهمی مثل عشق هم از آن طبقه متمول و قدرتمند جامعه است؛ آن‌ها از هیچ چیز  فایده‌دار و لذت‌بخشی نمی‌گذرند؛ ضمناً این مالکیت دائمی همواره از طریق فریب دادن و یا حتی به کشتن دادن طبقه زیردست که زود باور و همزمان بی‌فکرند، محقق می‌شود (در نمایش، این مرد متمول است که مرد ساده دل را که مانعی در برابر امیال اوست و شنا هم بلد نیست، تشویق می‌کند میان دریا برود تا بلکه غرق شود و چنین نیز می‌شود). حقیقت و نکته مهمی با زیبائی خاص و هنرمندانه‌ای در نمایش انعکاس یافته و آن این است که حتی عشق هم تا حدی یک موضوع و احساس طبقاتی به شمار می‌رود.    

طراحی صحنه که توسط سیامک احصائی انجام شده، ساده و اِلِمانی است و زیاد جلب توجه نمی‌کند: این طراحی برای چنین نمایشی بسیار مناسب است، چون به موضوع و پرسوناژها محوریت و مرکزیت بخشیده، بی‌آن که حواس تماشاگران را به داشته‌های حاشیه‌ای معطوف نماید. طراحی لباس که حاصل ابتکار گلناز گلشن است با موضوع و نوع پرسوناژها همخوانی دارد. بازی رضا بهبودی در نقش مرد اول یا "ناموف" بسیار تماشایی و زیباست؛ نقش پرسوناژ مربوطه را خیلی خوب بازی می‌کند. پارسا پیروزفر نیز با بازی زیبایش دقیقاً مرموز  و متناقض بودن پرسوناژ "موف" را که کم حرف می‌زند، اما زیاد می‌اندیشد و نقشه می‌کشد، خیلی هنرمندانه نشان داده است. بازی سوگل قلاتیان نیز به تناسب نقش و حضور نسبتاً کوتاهش آنچه را که لازمه نقشش است، می‌نمایاند.

بخش‌های کوتاهی بدون کلام و "پانتومیم‌وار" به گونه‌ای بسیار  مناسب در بطن اجرا کارکرد نمایشی پیدا کرده‌اند. موسیقی و نور هم در جاهایی  برای نشان دادن "گذشتن مقاطعی از زمان" عملاً کاربری دراماتیک دارند. میزانسن‌ها بسیار ساده‌اند، اما کاملاً در خدمت موضوع و حوادث نمایش‌اند: موقعیت‌ها را باورپذیر کرده‌اند؛ همه این عوامل سبب شده‌اند نمایش "یک روز تابستانی" اجرایی مفرح و دیدنی باشد؛ البته همه این‌ها  در وهله نخست مرهون انتخاب متنی متمایز و کارگردانی خوب پارسا پیروزفر است.