سرویس تئاتر هنرآنلاین: شکل‌گیری یک اجرای ساختارمند، تعلیق‌زا و محتوادار که با شناخت و بهره‌گیری از یک نظام نشانه‌ای تاویل‌دار ارائه شود، در وهله نخست برآیند متن نمایشی ساختارمندی است که نمایش بر اساس آن به اجرا درمی‌آید؛ چنانچه متن اصلی نمایش از نظر تحلیل و پردازش موضوع و نیز به لحاظ ساختاری معیوب باشد، اجرای آن بر روی صحنه ده‌ها پرسش به دنبال خواهد داشت و در مواردی متن و اجرا اساساً نمایشنامه و نمایش محسوب نمی‌‌شوند.

"عکس خانوادگی" به نویسندگی محمود استاد محمد و کارگردانی رضا بهرامی که هم اکنون در تماشاخانه سنگلج اجرا می‌شود، در هر دو مورد  قابل ارزیابی است. متن آن اگر توسط کارگردان ذهن‌کاری و دست‌کاری نشده باشد، حتی از لحاظ تحلیل موضوع و ارزیابی و ارزشیابی داشته‌های آن برای روی صحنه که معمولاً اولین مرحله انتخاب و شکل‌دهی موضوع توسط نویسنده به حساب می‌آید، دارای ضعف‌هایی بنیادین است: دو دزد با ترفند اغواگرانه و هوسبازانه‌ای وارد آپارتمانی می‌شوند که در آن یک زن ظاهراً خودفروش و یک شوهر بیمار به سر می‌برند؛ شوهر همه دستگاه عصبی‌اش آسیب دیده و اساساً هوشیار نیست و زندگی نباتی دارد. کمی که از ماجرا می‌گذرد، معلوم می‌شود که زن مورد نظر در اثر فشارها و آسیب‌های شرایط اجتماعی اجباراً به خودفروشی، روی آورده است. هر دو دزد متعاقباً با تهدید و ارعاب زن، طلاها و هر آنچه را که دارد به زور از زن می‌گیرند. البته مدتی هم بدون دلیل و بی‌خیال از دستگیرشدن همانجا می‌مانند (تا زمان نمایش به یک حد نصاب حداقلی برسد)؛ در آخر، یکی از آن‌ها آلبومی پیدا می‌کند که در آن تصویر یک مادر بزرگ است؛ این عکس برای او پرسش برانگیز می‌شود و در مورد زن مسن از زن صاحبخانه  سؤالاتی می‌کند، سپس به فکر فرو می‌رود و آلبوم را می‌اندازد. همین!

در موضوع مورد نظر هیچ نشانه‌ای( حتی دیالوگی) برای آن‌که ثابت شود که مادر بزرگ مورد نظر عضوی از خانواده دزد است، وجود ندارد؛ امکان دارد که تصویر فوق صرفاً شباهتی به یکی از اعضای خانواده دزد داشته باشد یا آن‌که او را به یاد سرقت از خانه‌ای دیگر انداخته باشد. نمایش هیچ داده‌ای ارائه نداده و ذهن را ناشیانه و به طور تلویحی فقط به عنوان اصلی نمایشنامه (عکس خانوادگی) ارجاع داده تا تماشاگر از آن طریق به موضوع پی ببرد که البته این کار هم اشتباه مضاعفی است؛ ضمناً حتی اگر پذیرفته شود که به استناد آن تصویر، دزد مورد بحث با زن صاحبخانه  فامیل است، این پرسش پیش می‌آید که پس چه طور در همان آغاز همدیگر را نمی‌شناسند؛ مهم‌تر آن‌که این موضوع که استاد محمد از آن به عنوان پایان استفاده کرده، در اصل پایان ماجرا نیست: پایان متن حادثه مهمی است که بعد از این موضوع رخ می‌دهد و متن به آن نپرداخته و در نتیجه نمایشنامه ناقص، بی‌ساختار و حتی در مواردی بسیار متناقض و غیرنمایشی است: مثلاً در پایان صحنه اول، زن صاحبخانه به عنوان زنی که از شرایط اجتماعی آسیب دیده و مجبور به خود فروشی شده است معرفی می‌شود ، اما ناگهان در ابتدای صحنه دوم همانند زنی بی‌بند و بار و بدکاره نشان داده می‌شود و کمی بعد در پایان همان صحنه به شکل موجودی بسیار بی‌گناه و آسیب دیده ظاهر می‌شود؛ این در شرایطی است که برای این تغییرات ناگهانی حتی یک علت هم ارائه نشده است؛ یعنی عملاً ثابت می‌شود که نویسنده با طرح و ساختار نمایشنامه و نیز با روابط علت و معلولی واقع‌گرایانه موضوعش آشنایی نداشته و صرفاً به طور گزاره‌ای، آن هم بر مبنای ذهنیت‌های دلبخواهی خودش موضوع را صرفاً "صحنه‌بندی" کرده است.

طراحی صحنه معمولی و همزمان قراردادی است و نکته خاصی در آن نیست. استفاده از نور ضعف‌های زیادی دارد: اول این‌که در یکی از صحنه‌ها از نور قرمز استفاده می‌شود که هیچ دلیل خاصی برای کاربری آن نیست و تاویلی در بر ندارد؛ ضمناً دو تا از پروژکتورهای نوری در قسمت انتهائی کف صحنه و روبه تماشاگران نصب شده‌اند که نور شدید آن‌ها چشم تماشاگران را می‌آزارد؛ ضمن آن‌که صحنه اول مدت نسبتاً زیادی در تاریکی می‌گذرد و تماشاگران همه صحنه را نمی‌بینند؛ باید یادآور شد تماشاگر برای "دیدن" به سالن نمایش می‌آید و چون نمایش اساساً بر مبنای "وانموده سازی" شکل می‌گیرد، لذا میزان تاریکی یک صحنه نمایش باید "نسبی" باشد: یعنی تماشاگر همه چیز را در تاریکی "نسبی" ببیند، مگر آن‌که منظور از کاربرد "تاریکی" بنا به تاویل و علتی باورپذیرانه و تعلیق آمیز در اصل "دیده نشدن مقطعی" باشد. ضمناً در این صحنه به طور متناقضی از "نور همراه" هم استفاده شده است؛ یعنی بازیگر چراغ قوه‌ای در دست دارد تا تماشاگران فقط او را ببینند؛ کاربرد این نور همراه، صحنه مورد نظر را تصنعی و غیرواقعی جلوه داده است. موسیقی این اجرا مناسب است، اما صدای بلند آن مانع شنیده شدن کامل و فهم درست دیالوگ‌هاست: معمولاً هنگام دیالوگ‌گویی پرسوناژهای هر نمایشی، نوای موسیقی باید کمی فروکش کند و یا به دلائلی قطع شود.

بازی دو بازیگر اصلی، یعنی پرستو گلستانی و مهران امام‌بخش نسبتاً خوب و پذیرفتنی است. طراحی لباس پرسوناژی که نقشش را مهران امام‌بخش ایفا می‌نماید، چندان مناسب نیست، زیرا از همان ابتدا او را آدمی معمولی، عامی و همزمان نامرتب و خشن نشان می‌دهد، در حالی که او در متن با فریب دادن عاطفی زن و بنا به رابطه‌ای هوسبازانه و اغوا آمیز  وارد آپارتمان زن می‌شود.

میزانسن‌ها به جز میزانسن‌هایی که برای جای گیری پرستو گلستانی در نظر گرفته شده‌اند، چندان نمایشی و حتی قابل قبول (مبتنی بر علت‌هایی باورپذیر) نیستند و عمده‌تاً در راستای کش دادن موضوع کارکرد پیدا کرده‌اند؛ به همین دلیل کارگردانی این اجرا عاری از هرگونه تاویل و نشانه‌مندی دراماتیک است.

نمایش "عکس خانوادگی" به نویسندگی محمود استاد محمد و کارگردانی رضا بهرامی دقیقاً در جایی به پایان می‌رسد که تماشاگر برای اولین بار  ذهنش تا اندازه‌ای به این نکته که "حادثه دیدن عکس چه معنی داشت و بعد از آن چه خواهد شد؟" معطوف می‌شود؛ اما تماشاگر بی آن که نتیجه‌ای از محتوای صحنه فوق بگیرد با روشن شدن چراغ‌های سالن عملاً در حالی که ذهنیت‌های مبهم، مشوش و پرسش‌هایی پاسخ داده نشده  دارد، مجبور به ترک سالن نمایش می‌شود.