سرویس تئاتر هنرآنلاین: "زیر صفر" ما را متوجه یک نویسنده می‌کند که به دور از اجتماعش فکر نمی‌کند و این همان مسیر درست برای درک بهتر اجتماع از منظر هر نویسنده‌ای است که اگر فاقد آن باشد دیگر نویسنده‌ای هم پیش روی‌مان قرار نخواهد گرفت اما "زیر صفر" با آنکه نظرگاه و ساختار مدرن دارد اما نویدبخش یک نویسنده دردمند است که در این بازی‌ها جوهر تئاتر را به مثابه فلسفه‌دانی برای ایجاد شرایط بهتر پیش می‌برد و این همان مسیری است که در آن فکر کردن یک راه حل بنیادین است.

"زیر صفر" از انسان در شرایط اضمحلالی‌اش می‌گوید؛ البته شاید در غرب از این مفاهیم و موقعیت‌ها گذر کرده باشند اما در ایران و کشورهای در حال پیشرفت تازه مواجهه و رویارویی با مدرنیته دارد شکل جدیی به خود می‌گیرد و این‌گونه هست که با مرور چنین نمایش‌هایی می‌شود متوجه عواقب و پیامدهای ویرانگری جهان مدرن بود که چندان هم قابل قبول نیست. یعنی اگر بپذیریم بخش‌هایی از جهان مدرن لازم و ضروری است و خود دلیلی برای رفاه و زندگی آسوده و بهتر است اما هنوز باید بخش‌های از آن را به دلیل آسیب زدن به روال عادی زندگی مهار کرد و با پرهیز از آن بشود زندگی در شرایط مدرن را پذیرنده‌تر ساخت. هر چند انسان در جهان کلاسیک و قدیمی‌تر می‌تواند ابزارهای بهتر و دستاویزهای روشن‌تری را برای تلقین داشتن زندگی پیش روی داشته باشد که با تکیه بر فطرت و جوهره انسانی همیشه سازگاری با آن راه خوشبختی و رستگاری بشر در درازای زندگی به شمار می‌آمده است.

متفکرانه

"زیر صفر" متن متفکرانه‌ای دارد و بسیار با درک فلسفی بر آن هست که انسان را در این شرایط اضمحلالی به بحث و چالش بکشاند اما در انتخاب و گزینش موقعیت‌ها شاید ورود تاریخ و جغرافیا چندان ضرورتی نداشته باشد چنانچه در اپیزود یکم، که به تیراندازی چند سرباز به یک اعدامی می پردازد و برای پرهیز از پاشانده شدن خون اعدامی به تمثال مبارک پیشوا (هیتلر) بحثی میان‌شان در می‌گیرد و آن سه به اضافه سر جوخه جان خود را فنا می‌کنند. آنها نوبتی زیر دو تمثال می‌روند که بیازمایند آیا خونی بر آنها ریخته می‌شود یا خیر؟ اما هر بار نیز به گونه‌ای این اتفاق می‌افتد؛ تنها نفر چهارم (سرجوخه) هست که در جای درست می‌ایستد اما او هم به دست اعدامی کشته می‌شود و حالا مرگ آنان به دلیل نادانی به نجات جان اعدامی می‌انجامد. شاید آلمان و دوره تاریخی هیتلر نتواند معنا را به زمانه ما خیلی راحت‌تر بکشاند در حالی‌که در جهان ابزورد همواره از نشانه‌های واقعی پرهیز می‌شود و به همین سادگی هر نوع نشانگان جغرافیایی و تاریخی و حتی نمودهای فرهنگی را حذف می‌کنند. البته اینها احتمالاتی هست که در گفتگو با چند تماشاگر میزان تاثیر را مشخص خواهد کرد.

در اپیزود دوم، یک سانسورچی شعر یک بانوی خلاق را از معنا و حتی شکل زیبایش دور می‌گرداند برای آنکه بتواند یک شعر تحمیلی را به خورد خواننده‌اش بدهد و این همان نمایشی است که شاید بهتر می‌تواند نقش و تاثیر مطلوب‌تری را برای ما بازی کند. در اینجا یک بازی می‌شود برای دور زدن مصداق‌های عینی‌تر و پناه جستن به یک انتزاع بی‌ریشه و اصیل که به هیچ دردی نخواهد خورد که در اینجا با تکرار بر واژه آرامش بر آن تاکید شده است.

در اپیزود سوم، جهان مصرف‌گرایی با خرید فرش، کتابخانه و تلویزیون بنابر خواست یک زن نشان داده می‌شود و بازپرداخت قسط‌های درازمدت تمام زندگی این زن و شوهر را تحت‌الشعاع یک عمر دوندگی بی‌نتیجه خواهد کرد و مرد جنون زده در پاسخ به زن می‌خواهد که بر این برهم ریختگی و گرفتاری بیفزاید و می‌خواهد چیزهای دیگری را به شکل قسطی از یک فروشگاه بزرگ بخرند.

در اپیزود چهارم، همانا یک دستگاه که می‌خواهد لحظات بد و منفی را از اذهان کارمندان یک اداره پاک کند که بشود به راندمان کاری بهتری رسید، در یک اداره آزمایش می‌شود. این دستگاه نمی‌تواند آن گونه که باید نقش بازی کند و یکی از کارمندان که مخالف خوان این قضیه هست؛ در نهایت سعی می‌کند با روالی غیر معمول در مقابل این دستگاه مقاومت کند!

علیرضا سید، جوان خوشفکری است و می‌تواند ما را متوجه جهان نمایش در صحنه‌ای کند که در آن رویدادها و شخصیت‌هایی نمود می‌یابند که برگرفته از یک نظم نوین خواهند بود. شاید شصت، هفتاد سال پیش چنین اشخاصی در اروپا بیشتر نمود یافته باشند اما این روزها ما در ایران در گذار از سنت به مدرن شاهد چنین ماجراها و اشخاصی هستیم که دچار بی‌شعوری محض در برابر قدرت و شکوه ابزارها و تکنولوژی‌های نوین و شرایط مدرنیته شده‌اند و در همه این موارد، دست از پا درازتر دچار سرافکندگی و بیچارگی شده باشند. البته هنوز هم تعدادشان زیاد نیست یا دست کم در این نمونه‌های پیش رو شاید اپیزود یکم و دوم بیشتر می‌تواند با زندگی ما سازگاری بیشتری داشته باشد. اپیزودهای سوم و چهارم هم به تدریج در حال گسترده شدن خواهند بود. به هر تقدیر می‌دانیم که ما نیز به ناچار دچار دگرگونی خواهیم شد و این پوست انداختن‌هاست که هر روز آزار و اذیت‌هایش را بر ما معلوم‌تر خواهد کرد.

قدرت و استیلای متن

در اجرای "زیر صفر" بیشتر از هر چیزی اتکای به متن مشهود است و اگر هم دقایقی اجرا برجسته می‌شود؛ به حضور بازیگر و میزان خلاقیتش برمی‌گردد که چگونگی ارائه یک اجرا را برای‌مان دقیق‌تر می‌گرداند. می‌خواهم بگویم که در اجرای "زیر صفر" تالیف دومی اتفاق نیفتاده است و این را می‌شود در تک تک این اپیزودها مشاهده کرد و اگر چنین نبود حتما ما با تفکر بهتر و روشنگری قابل لمس‌تری در طول اجرا مواجه می‌شدیم. برای مثال اپیزود خرید قسطی با بازی‌های بهتری مواجه می‌شود و این شاید به دلیل تحرک و میزانسن‌هایی است که بازیگران در صحنه ایجاد می‌کنند و در آن فضای خالی هم تماشاگر را با تصوری از فروشگاه بزرگ با ابزار و اثاثیه زرق و برق‌دار همراه می‌کنند و هم بازی‌های یک فضای خالی را از یک درد غیر قابل تصور و در عین حال جنون آمیز اشباع می‌کند. این زن و شوهر همه عمر فقط باید کار کنند که بدهی این اثاثیه به ظاهر مدرن و زیبا و رفاه‌مند را جبران کنند. در حالی که زندگی فراتر از این اشیاء باید نمود داشته باشد و هیچ چیزی به اندازه آزادی بشر نمی‌تواند موثر باشد، در این جلوه‌گری‌های مادی. اما این اشیاء و خرید نتیجه‌ای جزء گرفتاری و اسارت ندارند. با آنکه فقط سه بازیگر در صحنه حضور دارند اما با تجسم بخشی به اتفاقات رو به پیش، نگاه و تخیل ما در چالش با خویشتن دچار یک منع بصری برای تن دادن به آن لحظات شوم و ویرانگر خواهند شد. این دقیقا همان نحوه بازی است که با بدن‌های فعال‌تر و خلاق‌تر می‌تواند کلیت اجرا را برای‌مان بازنمایی کند. در اپیزودهای دیگر سعی می‌شود و برخی هم موفق شده‌اند اما در درنگ و برخوردهای همگانی می‌توان لغزش‌هایی را دید که مانع از تحقق یک فضای موثر خواهد شد و درواقع روی خطوط نوشتار حرکت‌ها موثر شده و هنوز جلوه‌ای از یک بیان اجرایی رخ نداده است. یعنی راه نفوذ به زیر سطرها و درنگ در زیر لایه‌ها ممکن نشده است و بازیگران هنوز در روخوانی متن دست و پا می‌زنند و ما با جلوه بصری و تلقین فضایی موثر کمتر مواجه می‌شویم و بنابراین درک نمایش بیشتر به لحاظ خط و خطوط طرح و ایده‌های متن و اپیزودها اتفاق می‌افتد.

فضای ناملحوظ

در کل باید بدانیم که فضا در اتکای به حس و حالت‌های تاثیرگذارنه‌تر می‌تواند در بازنمود یک وضعیت مدرن و متون منتقدانه تجریدی و ذهنی و انتزاعی موثرتر واقع شود. اگر در این نمایش سعی می‌شد که بدن‌ها را فعال‌تر کرد برای بازنمایی آنچه باید دیده شود و همه چیز طوری شکل بگیرد که حس و حالت‌ها فضاساز باشند آنگاه میزان تاثیر مطلوب‌تر می‌شد اما اکنون ما فقط داریم با چند موقعیت مواجه می‌شویم بی‌آنکه بدانیم در این‌ها حتما طنز و هولناکی‌های منجر به گروتسک باید در آن بازنمایی شود. یعنی ساخت و ساز چنین فضایی باید در لحظات رو به پیش بازی‌ها و حتی در هم گره‌خوردگی‌های 4 اپیزود باید مورد عنایت کارگردان و گروه اجرایی واقع می‌شد. این همان استنباط کلی از این چهار اپیزود هست و غیر از این هم نخواهد بود چون هیچ چیزی چندان متعارف و حتی کمدی‌های قابل پیش بینی و سطحی نیستند و در همه اینها ترس و دلهره‌هایی هست که در اجرا کمتر به آن بها داده شده است. نه اینکه چیزی نباشد، هست اما بسیار کمرنگ هست و ما دقیقا متوجه چنین هولناک بودنی نخواهیم شد. اما باید چنین باشد!

این فضا در نور و رنگ و جنس لباس‌ها و از همه مهمتر حس و حال بازیگران و ترکیب‌ها و قاب‌های دیداری و شاید هم بازنمایی بهتر عنصر صدا و موسیقی می‌توانست ما را متوجه دگرگونی‌های فراذهنی گرداند که متاسفانه اینها در این اجرا حضور موثری نداشته و در غایت خود مانع از تجلی یک اجرای موثرتر خواهد شد با آنکه زمینه‌های چنین فضایی در دل متن مشهود است و حالا باید تلاشی در زمان اجرا برای تبلور آن صورت گیرد.

پایانه

"زیر صفر" متن در خور تاملی دارد و علیرضا سید یک نویسنده در خور خواندن و دیده شدن هست. او به جامعه نظر دوخته و درنگش از رویدادها و تحولات بنیادین قابل تحسین است. یعنی نویسنده‌ای که می‌خواهد در تئاتر حضور موثری داشته باشد اما در کارگردانی هنوز بسیار باید بداند که در خواندن و دیدن و غور کردن و رودررویی با آدم‌های اهل اجرا می‌شود این مسیر را مطمئن‌تر برایش ترسیم کرد و میسر شدن آن می‌تواند ما را در آینده با کارگردانی ارزنده رویارو گرداند و اینکه دلخوشیم به آثار بعدی‌اش که اگر بخواهد خودش کار کند حتما باید به این اطمینان خاطری رسیده باشد!