سرویس تئاتر هنرآنلاین: نوشتن یک متن نمایشی در وهله نخست نیاز به شناخت ساختار نمایش و نمایشنامه دارد و الزاماً یا باید داستانی باشد و یا بشود از روی یک یا چند موقعیت به وجوهی روایی و داستانی رسید و یا آن‌که موقعیت به حدی تنش‌زا، خاص و حتی انتزاعی باشد که یک چرخه روایی تاویل آمیز را در ذهن تداعی و همزمان تحلیل‌پذیر کند. این تازه شروع کار است، چون متعاقباً ذهن نویسنده باید قادر به طراحی‌های مناسب برای کلیه عناصر ساختاری اثر باشد؛ این طراحی‌های ذهنی و بصری حتی شامل دیالوگ‌ها هم هست، زیرا برای بیان بر روی صحنه و القای نمایشی معانی و تاویل‌ها به کار می‌رود و همواره وابسته به مدت زمان خود حوادث و اجرای زمان محدود آن هم بر روی صحنه است.

اگر نویسنده به این شناخت نسبی از متن و نمایش توجه نکند و کارگردان هم از او بی‌اطلاع‌تر باشد، در آن صورت خود اجرای نمایش، عملاً اتفاق مزاحم و وقت تلف کنی می‌شود. نمایشواره "دانشگاه شریف" به قلم محمد قاسمی و کارگردانی پری بارانی که هم اکنون در کارگاه نمایش اجرا  می‌شود، نمونه کاملی از این بی‌توجهی به مدیوم تئاتر است.

اجرا با یک صحنه شلوغ آغاز می‌شود و یک مونولوگ هم از بلندگو پخش می‌شود که بسیار کلی و بی‌ربط به موقعیت است. نور هم قطع و وصل می‌شود و برای آن دلیلی وجود ندارد. نمایشواره مورد نظر کلاً در چند صحنه نسبتاً کوتاه خلاصه شده که ظاهراً صحنه‌هایی از داخل واگن قطار مترو تهران است؛ این مترو در دو ایستگاه معین "جوانمرد قصاب" و "دانشگاه صنعتی شریف" توقف دارد؛ هربار چند مسافر محدود که داخل واگن نشسته‌اند، نشان داده می‌شوند؛ یکی از صحنه‌ها شامل دعوای لفظی یک زوج جوان است که کنار دو نوازنده جوان (یک ویولن زن  و یک گیتاریست) نشسته‌اند: نویسنده، واگن عمومی قطار مترو را با یک اتاق یا محل خصوصی کاملاً اشتباه گرفته است؛ صحنه بعدی هم به یک نویسنده  ُخل و چل که برای کمیک کردن موقعیت وارد صحنه شده و یک آدمی که با تلفن همراه حرف می‌زند، اختصاص یافته است؛ در این صحنه سعی شده به کمک طنز کلامی عوامانه هرطور شده تماشاگران بخندند که البته چنین اتفاقی نمی‌افتد. صحنه کوتاه بعدی هم به مجادله لفظی یک زوج مطلقه در قطار مترو می‌پردازد و صحنه‌ای هم به ارکستراسیون چند جوان نوازنده و خواننده کنار خیابان اختصاص یافته که با حالتی کیفور و خارجی مابانه با گیتار و چند ساز و ادوات دیگر در حال نوازندگی و خوانندگی‌اند. البته این صحنه به عنوان پایان بی‌دلیل نمایشواره فوق همانند صحنه‌های دیگر بر تماشاگران تحمیل شده است.

هیچ کدام از صحنه‌های کوتاه "دانشگاه شریف" واقعی جلوه نمی‌کنند و همانند "عنوان" آن بی‌ربط هستند؛ ضمن آن‌که هیچ یک محتوای اجتماعی مهمی در بر ندارند و دعواها و مشاجرات هم بسیار عامیانه و همزمان ساختگی‌اند. بین این هیچ یک از این موقعیت‌های کوتاه، سطحی و گذرا  ارتباطی داستان یا مضمونی و محتوایی هم وجود ندارد و ثابت می‌شود که پری بارانی، نوشتن چنین متن غیرنمایشی و بی‌محتوایی را حتی بر خودش هم تحمیل نموده است. باید یادآور شد در این "نمایشواره غیرنمایشی" حتی یک بار هم به طور صریح به این که چنین آدم‌هایی کی هستند  و چه ارتباطی به جامعه یا دانشگاه صنعتی شریف دارند و یا  آن‌که از موقعیت خود ناراضی‌اند، اشاره‌ای نشده است.

"دانشگاه شریف" به قلم محمد قاسمی و کارگردانی پری بارانی نه داستانی است و نه به یک یا دو موقعیت مهم و چالش برانگیز دراماتیک می‌پردازد؛ ضمناً این اجرا، فاقد یک موضوع نمایشی است و نویسنده متن قادر به تحلیل ضمنی و نمایشی موقعیت‌های کوتاه هم نبوده است؛ عملاً چند صحنه متفاوت، بی‌ربط و یسار عامیانه به طور چیدمانی پشت سر هم قرار داده شده‌اند؛ به دلیل جداافتادگی و بی‌ربط بودن صحنه‌ها به همدیگر، این اجرا به اتوودهای تمرینی کارگاهی بداهه‌وار شباهت زیادی دارد و از آن فراتر نمی‌رود.

به علت محدودیت موضوعی و مکانی اجرا، در هر صحنه فقط قسمت کوچکی از داخل واگن قطار مترو نشان داده می‌شود؛ ضمناً آنچه جریان دارد صرفاً در حرف زدن خلاصه شده و هیچ تاویل و محتوای قابل تاملی برای دنیای نمایش در آن نیست. میزانسن‌ها عملاً  "درجایی" و شامل نشستن و ایستادن در یک محدوده معین است؛ این کاری است که هر آدم عادی  بی‌آن که کارگردان یا بازیگر باشد، برحسب یک موقعیت کاری در روز و شب انجام می‌دهد؛ هیچ تاویل و رمز و راز نمایشی هم در آن نیست. مضمون صحنه‌ها هم فقط بیان کردن حرف‌هایی بسیار معمولی است که ربط یا شباهتی به دیالوگ‌های تئاتری ندارند.

این اجرا  از نظر متن و اجرا فاقد ارزش‌های محتوایی و ساختاری نمایشی است. پرسوناژهایی هم به آن معنا که در تئاتر مطرح است ارائه نمی‌شود؛ به همین دلیل هم مقوله بازی و بازیگری اساساً منتفی شده، ضمناً کارگردانی اجرا هم ناشیانه و غیرنمایشی است. اجرا از جنس نمایش نیست و در هیچ زمینه‌ای بازده نمایشی ندارد.