سرویس استانهای هنرآنلاین: خدا را شکر که تماشاخانه"آن" سرپاست و با این که چرخ همواره به کار کشتی ارباب هنر نشسته، گروه میرزایی چالاک و نرم و آهسته پیش میرود و هر بار رخشانتر از پیش دُر میفشاند.
چشم ناپاک و هرز دور و کور انشاالله!
دوست داشتم دعا کنم رفیق نازنینام را و چه باک اطوار و نحو نقد اثر هنری را مراعات نکنم که اصلا نوشتهام نقد نیست و هرگز منتقد نبودم. همانطور در هیچ نحله دیگری هم راه نداشتم و به منوالش واقف نبودم؛ مثل همین خود عالم ارجمند هنر و... الخ!
از فرم و روایت آثار میرزایی پیش از این نوشتم و "پرتقالها" چنان تجربیات گذشته را تدارک دیده و فراهم آورده که موی لای درز جهانی که ساخته نمیرود. همه چیز میزان و به اندازه. برخی تئاتر دوستها به میزانسن میگویند میزان؛ ایرانی جماعت یدطولایی دارد در این مصادرههای نامشروع! بعد نتیجهاش میشود آدمهای وازدهای که میرزایی خوب در "پرتقالها" نشانشان داده؛ سامی بخت برگشته آن میانه هنگامه مهمانی پرده دوم به ناچار سابقه خانوادگیاش را باز تعریف میدهد؛ بیچاره غریب افتاده و سخت دلتنگ و دلواپس هویت دگرگون شده خودش هست. مونیتورینگ که قصه "پرتقالها" از آن گسترش مییابد را بنده جبر تکنولوژیک تعریف میکنم؛ پدیدههای مدرن در وقتی که اشراف به کارکردش نباشد، ماهیتی قاهرانه دارند؛همچنین مواجهه با مظاهر مدرنیسم و عدم معرفت نسبت به آن، زمینههایی منجر به مازوخیسم را میسازد که فرد و نهایتا جامعه به تخریب خویش دست مییازد؛ مدرن گفتم، چون در زمانهای هستیم که مظاهرش داعیه عالم نو دارند، وگرنه گزلیک هم دست نا اهلش میشود همان میزان خودمان جای میزانسن فرنگی!
میرزایی در "پرتقالها" با حفظ زبان پارودیکاش که اینجا اتفاقا قوام ویژهای یافته؛ فضایی ساخته مغتنم برای بیان حرفها و دغدغههایش درباره آدم امروز ایرانی؛ در آغاز سامی نویسنده روی واژه برج محل اسکان جمع حاضر در قصه تاکید دارد و با ارائه نقشهای دکارتی از چیدمان و آرایش آپارتمانهای موجود به تماشاگر گوشزد میکند که نشانگان را به خاطر بسپارد و همراه شود. "پرتقالها" روایتی دارد که نشانگان در آن میچربد. استمداد آدمهای پرده اول از فلش مموری و کامپیوتر خانگی و پذیرش قواعد این نوع زیست و نحوه مواجهشان با این پدیده و مثلا تشویش و اضطراب و احساس ناامنی مهندس کامپیوتر که از اسم رمز بلند بالای پسورد لب تابش هویداست و از این دست اشارات در جای جای روایت گنجانده شده و آدمهایی ساخته که ناآگاهانه تن به این ورطه دادهاند.
ورطهای که به هایپررئالیتی جناب بودریار پهلو میزند و انسان برساختهای را در خود محصور کرده که هستیاش را از رسانه میگیرد.
رسانهای که خود هویت ظاهرش بسته به شرایط موجود، هرآینه به رنگی در میآید و افقی سرگردان را برای آدمها میآفریند و میرزایی توانسته در ساختار روایتش، این ریزش دائم را تسری دهد و تماشاگر را دچار آن کند.
در پرده دوم "پرتقالها" که بساط مهمانی است، نشانگان موردنظر نویسنده تشدید میشود. ظرف پر از پرتقال و نوع پوشش و آرایش مهمانان و تاثیراتی که از رفتار هم میگیرند و واکنشهایی که دارند، همه حکایت از هویت رنگ باخته آدمهایی میدهد که در این بالماسکه رقابت نمیخواهند جا بمانند!
نشانههایی که هریک کارکرد چندگانهای دارند و در لایههای گوناگون معانی بیشماری را متبادر میکنند. پرتقال هم میتواند دال بر خوراک واحد و یکسان یک گروه باشد، هم آبشخور ذهن آنها که شبیه هم شدهاند و یا نوع معاش و اقتصادشان که معاد و افق تعالیشان را ره مینماید و تدارک میبیند.
انسان برساخته هایپر رئالیتی همه شئوناتش را با رسانه تنظیم میکند و خودآگاه نیست و هیچ اشرافی به وضعیتش ندارد، چرا که آن را نیز رسانه برایش از پیش برنامه ریخته است.
میرزایی در "پرتقالها" بستر خوبی فراهم آورده تا حرفش را بزند حتی آدمهای فراوان بازی که شاید مطابق قواعد کلاسیک درام مازاد باشند، اینجا تداعی ازدحام نفوسی هستند که از عوارض تلقی جدید بشر است و فقط در پی هیاهو است. به نظر میرسد شرایط کارگاهی و آموزشی و سطح دانش برخی هنرآموزان مکتب خانه "آن" برای نوع نگاه و درام و اجرای آدم کاردانی مثل میرزایی، محدودیتهایی را ایجاد میکند و ظرفیت این آثار شایستگی ابراز در عرصههای معظمی را دارند، اما آنچه تاکنون در تاریخ هنرنمایش ماندگار شده نتیجه همدلی و هماهنگی است که گروه "آن" در پی کار مستمر به آن رسیده است. در همین سرزمین بیژن مفید فقید با نوآموزانی مانند محموداستادمحمد, شهرقصهای آفرید که هرگز از یاد برومندان نخواهد رفت.
رضا امیرصالحی
(کارشناس ارشد سینما)