سرویس تئاتر هنرآنلاین: "اسپرسو سینگل شات لطفاً" نمایشی است درباره عشق و غربت. درباره انسان‌هایی که رفتن را بر ماندن ترجیح می‌دهند. مردان و زنانی که از تنهایی می‌ترسند، اما در تنهایی خود اسیرند. بابک توسلی بعد از 18 سال دوری از تئاتر، این بار با "اسپرسو سینگل شات لطفاً" بازگشت تا تجربیات خود را از سال‌های دور از وطن بگوید. به بهانه اجرای این نمایش گفت‌وگویی با  بابک توسلی کارگردان و مریم رحیمی، تبسم هاشمی، سوسن پرور و ابراهیم شفیعی بازیگران نمایش داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

 

آقای توسلی، شما در دهه‌های 60 و 70 هم نویسندگی و هم کارگردانی می‌کردید و جزو چهره‌های فعال تئاتر ایران بودید، ولی از اوایل دهه 80 دیگر خبری از شما نشد تا این‌که امسال بعد از حدود 17 سال دوباره یک کاری را روی صحنه بردید. چه اتفاقی افتاد که در آن‌ سال‌ها یک‌دفعه تصمیم گرفتید تئاتر را رها کنید؟

بابک توسلی: البته من تصمیم نگرفتم دیگر تئاتر کار نکنم بلکه تصمیم گرفتم از ایران بروم. من حتی زمان آخرین کاری که اجرا کردم هم در ایران سکونت نداشتم. یعنی فقط آمدم نمایش "خاله ادیسه" را در مجموعه تئاتر شهر کار کردم و رفتم. 17 سال از ایران دور بودم و از این 17 سال، 12 سال اصلاً فرصت نشد تئاتر کار کنم. بیشتر در فضای تصویر بودم و یک سری کارهای کوتاه تصویری سفارشی می‌ساختم. 5 سال پیش بود که یک سری پرونده روانکاوی به دستم افتاد و تصمیم گرفتم این‌ها را به یک مجموعه فیلم تبدیل کنم ولی کم کم حس کردم پرداختن به این موضوع در تئاتر می‌تواند نزدیک‌تر و ملموس‌تر باشد و مخاطب را بیشتر تحت تأثیر قرار بدهد. از طرفی، دلتنگ تئاتر هم بودم و در نتیجه تصمیم گرفتم بر اساس آن پرونده‌ها یک نمایشنامه بنویسم.

نمایش "خاله ادیسه" که آن را در اوایل دهه 80 اجرا کردید با استقبال خوبی همراه بود و جزو کارهای پر تماشاگر آن سال هم شد. حتی آن استقبال خوب هم باعث نشد در تئاتر بمانید؟

بابک توسلی: من رشته اصلی‌ام تئاتر است و همان زمان هم خیلی علاقه‌مند بودم تئاتر کار کنم ولی در امارات این فرصت برایم فراهم نبود. ایرانی‌های خارج از کشور طنزهای هجو را دوست دارند و در این شرایط کارهای من جواب نمی‌داد. شاید ارزش این را نداشت که بخواهم آزمون و خطا کنم و احتمالاً شرایط مالی‌ هم چنین اجازه‌ای را به من نمی‌داد. چند سال طول کشید تا بتوانم خودم را پیدا کنم ولی آن‌قدر درگیر کار تصویر بودم که فرصت کار کردن برایم پیش نیامد.

از اول هم برای مهاجرت به امارات رفته بودید؟

بابک توسلی: بله، رفتم که بمانم.

و چه شد که بعد از 17 سال تصمیم گرفتید به ایران برگردید؟

بابک توسلی: اتفاقی که باعث شد من به ایران برگردم به شرایط چند سال اخیر امارات برمی‌گشت. امارات تا یک زمانی برای زندگی کردن جای مناسبی بود ولی الان خودش را درگیر جنگ با یمن کرده است، در حالی‌که قد و قواره‌اش اندازه جنگیدن نیست. به همین خاطر شرایط اقتصادی آن‌جا هم بد شده است. ضمن این‌که من دخترم دانشجو شده بود و از امارات به فیلیپین رفت؛ در نتیجه حس کردم ماندن من دیگر جایز نیست و می‌توانم به ایران برگردم. 2- 3 پیشنهاد هم از کشورهایی مثل آلمان و انگلیس داشتم و حتی قرار بود با 2- 3 نفر از بچه‌های داخلی که کار کودک می‌کنند، در انگلیس یک شبکه راه‌اندازی کنیم، ولی حس کردم شاید سن من دیگر اجازه ندهد که به یک کشور دیگر بروم و از صفر شروع کنم. سختم بود و به همین خاطر به ایران برگشتم.

مریم رحیمی: من این را به صحبت‌های آقای توسلی اضافه کنم که ایشان بعد از "خاله ادیسه"، نمایش "دختر انار" را هم سال 80 در جشنواره کودک و نوجوان کار کردند که در آن آقای عباس جمشیدی جایزه بازیگری گرفت.

من یادم است که آن موقع زهرا صبری هم "دختر انار" را کار کرده بود. خانم صبری نمایشش را در جشنواره تئاتر عروسکی اجرا کرد و شما در جشنواره کودک و نوجوان. یک بحث رقابتی هم پیش آمده بود که کدام نمایش بهتر است، گرچه این دو قابل مقایسه نبودند و هر کدام شرایط خودشان را داشتند.

بابک توسلی: من نمایش خانم صبری را ندیدم ولی از اجرای خودم از "دختر انار" خیلی راضی نبودم. من در گیر و دار رفتن بودم که آقای صالح‌پور اجرای این نمایشنامه را به من پیشنهاد کرد. قبل از آن 8 جایزه از جشنواره‌های مختلف گرفته بودم و برای خودم یک برندی در کار کودک تشکیل داده بودم ولی اجرای "دختر انار" راضی‌ام نکرد.

سوسن پرور: جالب است که به شما فرصت 8 اجرا را در بازه زمانی کوتاه داده بودند چون من خودم سال 81 نمایش "توالت" را در شهرستان اجرا کردم و با استقبال خیلی خوبی هم همراه شد و از خارج کشور هم به ما پیشنهاد اجرا دادند ولی بعد از آن کسی برای ما تره هم خرد نکرد.

بابک توسلی: حقیقتاً نمی‌دانم. کارهای من آن موقع خیلی سر زبان‌ها افتاده بود. این به واسطه بچه‌هایی بود که با من کار می‌کردند، نه صرفاً خودم. یادم است که ما قرار بود نمایش "نمکی" را در روز افتتاحیه جشنواره کودک و نوجوان همدان کار کنیم که آن‌قدر فروش بلیت بالا رفت که اجرای ما را به آخرین اجرا موکول کردند. سالن بوعلی همدان ظرفیت 700 نفر را داشت ولی 1400 بلیت برای اجرای ما فروخته شده بود. در میدان بوعلی تلویزیون‌های مدار بسته گذاشته بودند و یک جمعیت زیادی آن‌جا جمع شده بود. اتفاق خیلی خوبی بود.

شما در تالار محراب، تالار هنر و سالن چارسو اجرا کرده بودید و پیشنهاد اجرا در سالن‌ مولوی و سالن اصلی تئاتر شهر را هم داشتید. در چنین شرایطی چه اتفاقی می‌افتد که یک کارگردان جوان تصمیم می‌گیرد عطای همه این‌ها را به لقایش ببخشد و مهاجرت کند؟  

بابک توسلی: یک سری اتفاقات افتاد که برایم خوشایند نبود. آن اتفاقات باعث شد کارم را رها کنم و بروم ولی الان واقعاً پشیمان هستم و می‌گویم کاش مهاجرت نمی‌کردم. البته من در مهاجرت یک سری چیزها را به دست آوردم که اگر در ایران می‌ماندم به آن‌ها نمی‌رسیدم. من الان دخترم در سن 18 سالگی دانشجوی سال سوم پزشکی است، در حالی‌که اگر در ایران بزرگ می‌شد تازه دیپلم گرفته بود. در خارج از کشور در 16 سالگی دیپلمش را گرفت و چون در آکسفورد درس می‌خواند بلافاصله برای رشته پزشکی پذیرفته شد. یا دختر کوچکم که الان 4 سالش است، زبان اولش انگلیسی است و من این را هم اتفاق خوبی برای خودم و دخترم می‌دانم. با این حال سال‌های دوری از ایران برای علایق هنری‌ام خوب نبود. یعنی من به عنوان یک پدر از این مهاجرت راضی هستم ولی به عنوان یک آدم تئاتری فکر می‌کنم باید می‌ماندم و بیشتر کار می‌کردم. حس می‌کنم اگر می‌ماندم الان شرایطم خیلی بهتر بود.

الان قاعده تئاتر به نسبت دهه 70 کاملاً تغییر کرده است و در کنار سالن‌های دولتی که وجود دارد، سالن‌های خصوصی هم شروع به کار کرده‌اند و هر شب نمایش‌های زیادی در این سالن‌ها اجرا می‌شود. فکر می‌کنید توانسته‌اید خودتان را با این قاعده وفق بدهید؟

بابک توسلی: من خیلی پشتم به گروهم گرم است و وجود آن‌هاست که باعث می‌شود بتوانم یک اتفاق نمایشی را رقم بزنم. البته خودم فکر می‌کنم مدیر خوبی هستم و قاعده بازی را هم تا حدی بلدم. در سال‌های مهاجرت کارهای مختلفی انجام دادم. مدتی مدیر روزنامه همشهری امارات بودم و مدتی هم مدیر روزنامه دنیای اقتصاد. یک مدت هم مدیریت شبکه آی‌فیلم امارات را به عهده داشتم. بنابراین مدیریت را بلدم و قاعده بازی را هم دارم یاد می‌گیرم. شاید در مورد بلد بودن قاعده بازی الان از 100 به خودم 60 بدهم و در کار بعدی 70 تا 80. قطعاً اگر یک چیزهایی را بلد بودم، سالن اجرایم پر از تماشاگر بود. به هر حال یک سری چیزها به نسبت دهه‌های 60 و 70 تغییر کرده است. ما آن موقع کارمان بولد شده بود و خودشان سالی 2- 3 بار به ما سالن می‌دادند. این باعث شده بود که به تبلیغات احتیاج نداشته باشیم ولی الان شرایط تغییر کرده است. الان شما باید 4 ماه قبل از تولیدت، پیش تولید و تبلیغات پر و پیمان داشته باشی. این روزها بعضی نمایش‌ها فروش می‌کنند که از نظر منتقدین کارهای خوب و رضایت‌بخشی نیستند. عمدتاً دخترها و پسرهای جوانی که چهره هستند، باعث فروش این نمایش‌ها می‌شوند. این قاعده بازی است و اصلاً هم بد نیست چون ما کار هنری می‌کنیم که مخاطب‌های‌مان آن را بپسندند. بنابراین ما هم باید در آن فرم پیش برویم.

بنابراین اعتقادتان بر این است که تئاتر هم یک کالای هنری است و بالأخره باید به سود برسد؟

بابک توسلی: صد درصد. زنده‌یاد استاد سمندریان یک‌بار به من گفت کار جدیدی برای اجرا داری؟ گفتم هیچی استاد، کاری ندارم، شما فقط بگویید کار کجاست که من دنبالش بروم. استاد سمندریان گفت مگر نمی‌خواهی تئاتر کار کنی؟ گفتم چرا. گفت اگر می‌خواهی کار کنی، از همین حالا یاد بگیر که از این کار پول در بیاوری تا بشود حرفه‌ات چون تنها در این صورت است که علاقه‌مند می‌شوی ادامه‌اش بدهی.

سوسن پرور: تئاتر هم مثل سینما یک کالا است چون دارد یک چیزی تولید می‌شود که حالا این تولید یک تولید فرهنگی است. بنابراین تئاتر هم باید پول در بیاورد ولی این قسمت قضیه که یک کالایی را به زور به تماشاگر تحمیل کنی مرا اذیت می‌کند. اگر کارگردان‌ها برای جذابیت بصری کارشان از کسانی استفاده کنند که سزاوار این جذابیت باشند، من مشکلی ندارم ولی این‌که عرصه باز است و هر کسی می‌تواند بیاید عرض اندام کند و چند وقت بعد رفتارش طوری می‌شود که انگار تئاتری بوده است، برای من و شغلم نابسامانی و عدم امنیت به وجود می‌آورد. من وقتی می‌خواستم نمایش "هایلایت" را کارگردانی کنم، تقریباً 9 نفر گفتند کستینگت را عوض کن چون تو چهره نداری! من دلم می‌خواهد یک نفر کلمه چهره را برای من تعریف کند؟ چهره کیست؟ آیا غیر از آدمی است که میزانی شناخت مردمی داشته باشد و کارش را هم بلد باشد؟ این روزها بازیگرهایی را زیر سؤال می‌برند که لایق ستایش هستند و من جلوی‌شان تعظیم می‌کنم. می‌گویند این بازیگرها چهره نیستند! این چیزهاست که آدم را ناراحت می‌کند. یا همین موضوع برندینگ سالن‌ها. ما وقتی در یک سالنی کار موفق انجام می‌دهیم، می‌گویند موفقیتت به خاطر سالن است و اگر راست می‌گویی برو در فرهنگسرای نیاوران اجرا کن. من می‌خواستم در سالن باران کار کنم، می‌گفتند این سالن فروش ندارد! باران سالنی بود که در رکود فروش قرار داشت و من رفتم در آن سالن اجرا کردم و نمایشم فروخت. امروز اقتصاد و بیزینس تئاتر مهم‌تر از قبل شده است؛ چون شرایط با گذشته فرق کرده است. الان تئاتر طرفدار عام دارد و دیگر مثل آن زمانی نیست که برویم دور تماشاگران طواف کنیم تا بیایند تئاتر ببینند بلکه خودشان می‌آیند و از قشرهای مختلفی هم می‌آیند. اتفاقاً آن کسانی که یک زمانی دورشان طواف می‌کردیم دیگر نمی‌آیند تئاتر ببینند. الان بیشتر مردم عادی می‌آیند تئاتر می‌بینند و تئاتر عمومیت پیدا کرده است.

مریم رحیمی: ما خیلی وقت‌ها نمایش‌هایی را روی صحنه داریم که بازیگران توانایی در آن‌ها‌ بازی می‌کنند ولی متأسفانه تماشاگران‌شان آن‌قدری که باید باشد نیست چون بازیگر چهره ندارند. زمانی که ما با آقای فراهانی در تماشاخانه ایرانشهر کار می‌کردیم، در سالن روبرویی ما نمایش "ملاقات بانوی سالخورده" اجرا می‌شد که صادق ملکی و بسیاری از بازیگران فوق‌العاده در آن کار می‌کردند و همه چیز نمایش عالی بود ولی متأسفانه با 20-25 تماشاچی اجرا می‌رفتند. صادق ملکی برای تئاتری‌ها شناخته‌شده است ولی مردم عادی او را نمی‌شناسند. من فکر می‌کنم شرایط حادتر از این حرف‌ها است. یعنی به نظرم می‌رسد که یک چیز دیگری باید به داد تئاتر برسد. یکی از چیزهایی که می‌تواند این کار را انجام بدهد ولی به هزار و یک دلیل کمکش را دریغ می‌کند، تلویزیون است. تلویزیون اگر 5 دقیقه از یک نمایش را نشان بدهد، آن نمایش مخاطب خودش را به سرعت پیدا می‌کند. اصلاً وظیفه‌اش صدا و سیما این است. یک ارگان بزرگ فرهنگی است و باید از تئاتری که بودجه کافی ندارد حمایت کند. متأسفانه تلویزیون تئاتر را تبلیغ نمی‌کند و اگر بخواهد این کار را انجام بدهد، لابد می‌خواهد از گروه‌ها پول هنگفتی را بگیرد. یک زمانی هم که قرار بود یک تایم کوتاهی از نمایش ما را نشان بدهند، دنبال بخش‌هایی می‌گشتند که آقایان در آن حضور پررنگ داشته باشند چون ممکن بود یک تار موی یک خانم بیرون باشد! مردم این روزها خیلی کمتر تلویزیون نگاه می‌کنند ولی باز هم پخش تیزر تئاترها خیلی تأثیرگذار است. نمی‌دانم چرا همچین چیزی باید از ما دریغ شود؟ در مورد حضور چهره‌ها هم من معتقدم که اشکالی ندارد آن‌ها به تئاتر بیایند ولی نباید هر نمایشی که چهره ندارد، نابود شود. ما کاربلدها و تحصیل‌کرده‌های تئاتری زیادی داریم که به هزار و یک دلیل سراغ کارهای تصویری نرفته‌اند. این‌ها نباید قربانی وضعیت فعلی تئاتر شوند. الان بچه‌های تئاتر ناچار به رفتن سمت کارهای تصویری هستند تا درآمد داشته باشند. اگر به انتخاب و میل خودشان می‌رفتند اشکالی نداشت ولی این‌که مجبور شویم یک کاری را انجام بدهیم اتفاق خوبی نیست.

سوسن پرور: نمونه عینی‌اش خود من هستم. من تا زمانی که کار تئاتر می‌کردم، کسی مرا نمی‌شناخت. در آخر هم از طرف کارگردان یک نمایشی یک رفتار بد با من شد و مرا از سالن بیرون کردند. تئاتر را کنار گذاشتم و با مدرک فوق لیسانس تئاتر رفتم در پیتزافروشی کار کردم. بعد هم خیلی اتفاقی برای سریال "متهم گریخت" انتخاب شدم و با بازی در آن سریال دیده شدم. دو سال بعد همان کارگردانی که مرا از کارش بیرون کرده بود، مرا دید و برخورد عجیبی با من داشت که من گفتم نکند مرا اشتباه گرفته است! من سال 82 به تهران آمدم و اولین تئاتری که توانستم در تهران کار کنم سال 85 بود. تا آن موقع 40 تقدیرنامه فقط در بازیگری داشتم که 3 تایش بین‌المللی بود. به عنوان یک هنرمند شهرستانی سه سال مشقت کشیدم تا توانستم در تئاتر شهر اجرا داشته باشم. الان برخوردها خیلی عوض شده است. من ده سال پیش برای گرفتن نوبت اجرا در تئاتر شهر اقدام کردم که آقای راضی به من گفت دانشجوی فوق لیسانسی؟ گفتم بله. گفت به نظر آتیلا پسیانی هم دانشجوی فوق لیسانس است؟ گفتم نه. گفت این‌جا آتیلا پسیانی‌ها اجرا می‌روند. گفتم دانشجوها کجا اجرا می‌روند؟ گفت تالار مولوی. گفتم تالار مولوی به من نوبت اجرا نمی‌دهد، کار من در جشنواره تئاتر فجر جایزه کارگرانی گرفته است... من صادقانه اگر بخواهم اعتراف کنم، بازی‌ام بدتر شده و بهتر نشده است، به این دلیل که من خالتور شدم. من آن موقع خیلی ایده‌آلیست بودم. اگر شما نمایش "توالت" مرا دیده بودید و آن را کنار نمایش "خالتور" می‌گذاشتید، متوجه می‌شدید که چقدر ایده‌آلیست بودم. من به هنرم چیزی اضافه نشده و فقط به شهرتم اضافه شده است. تئاتر من دیده می‌شود چون رضا عطاران می‌آید افتتاحش می‌کند وگرنه من همان آدمم و شاید بدتر. تمام تلاشم این است که همچنان دغدغه اجتماعی داشته باشم و در کار آخرم هم سعی کردم این اتفاق بیفتد ولی "هایلایت" کار آرتیستیکی نبود واقعاً. کاری هنری نبود اما دغدغه‌مند و مردم‌پسند بود و مردم دوستش داشتند. پس من از نظر آکادمیک پسرفت کرده‌ام اما اگر این کار را انجام نمی‌دادم، شرایطم همان شرایط بود.

مریم رحیمی: در ادامه حرف‌های خانم پرور این را بگویم که من از بازیگرهای تئاتر آدم‌های زیادی را می‌شناسم که مسافرکشی می‌کنند تا زن و بچه‌شان را سیر کنند و این خیلی تأسف‌بار است. به همین خاطر فکر می‌کنم یک نفر بیرون از مجموعه تئاتر باید به داد تئاتر برسد. دولت وظیفه دارد به تئاتر کمک کند. شهرداری باید بلیت تئاتر بخرد و به طور مجانی به کارمندهایش بدهد و آن‌ها را تئاتربین کند. تئاتر یک کار فرهنگی و اصیل است و دولت‌ها و شهرداری‌ها باید از چنین کاری حمایت کنند.

تبسم هاشمی: به نظرم خانم رحیمی خواسته عجیبی دارد چون اساساً دولت با تئاتر موافق نیست و خواسته‌اش این است که تئاتر نباشد! 

بابک توسلی: معمولاً در همه جای دنیا تئاتر و به طور کلی کارهای فرهنگی اسپانسرهای خاص خودشان را دارند و تمام دولت‌ها و ارگان‌هایی که بودجه دولتی دارند، جزو وظایف‌شان است که از تئاتر و فرهنگ کشورشان حمایت کنند، ولی متأسفانه ما این بودجه را نداریم و نخواهیم داشت. مشکل دیگری که وجود دارد این است که داشتن اسپانسر برای خود تئاتری‌ها هم خوشایند نیست. ما برای همین نمایش "اسپرسو سینگل شات، لطفاً" می‌خواستیم اسپانسر بگیریم که خانم رحیمی گفتند پای اسپانسرها را به تئاتر باز نکنید. من دلیل مخالفت‌شان را نمی‌دانم ولی می‌خواهم بگویم که خود تئاتری‌ها هم نسبت به اسپانسر گارد دارند، در صورتی‌که تئاتر خصوصی یعنی همین. من حتی پوستر یک نمایش را به خانم رحیمی نشان دادم و گفتم ببینید زیر این پوستر چند لوگو خورده است... ما هم می‌توانستیم 20 اسپانسر بگیریم و لوگوی آن‌ها را تبلیغ کنیم. هر کدام از آن‌ها حتی اگر دو میلیون تومان هم به نمایش ما کمک می‌کردند، مبلغ زیادی برای ما جمع می‌شد و بودجه آن به نمایش کمک زیادی می‌کرد.

ابراهیم شفیعی - تبسم هاشمی حائری - بابک توسلی - مریم رحیمی - سوسن پرور

ما تئاتری‌ها یک جایگاه مقدسی برای تئاتر ساخته‌ایم و انگار اصلاً راهی وجود ندارد که کسی بگوید تئاتر می‌تواند یک کالای فرهنگی باشد. من یادم است چند سال پیش یک شرکتی تصمیم گرفت اسپانسر خانه تئاتر شود که شرکت بدنامی هم نبود اما کالایش فرهنگی نبود. در خانه تئاتر هیچ‌کس با پیشنهاد این شرکت موافقت نکردند چون همه معتقد بودند که این کار به ساحت مقدس تئاتر لطمه می‌زند. در حالی‌که من فکر می‌کنم حتماً لازم نیست کار اسپانسرهای تئاتر از جنس فرهنگی باشد بلکه همین‌که آن‌ها تصمیم گرفته‌اند یک کالای فرهنگی را تبلیغ کنند، نیت خوب و قشنگی است...

مریم رحیمی: من اصلاً با وجود اسپانسر در تئاتر مخالف نیستم و خیلی هم موافقم، منتها 2- 3 تا قاعده برای این قضیه دارم. مثلاً من فکر می‌کنم اگر ما می‌گوییم چیپس و پفک برای سلامتی مضر است، نباید بیاییم اسپانسرمان را از بین شرکت‌های تولیدکننده چیپس و پفک انتخاب کنیم چون خود این کار ما ضد فرهنگ و ضد هنر است.

ولی بعضی شرکت‌ها هستند که در کنار چیپس و پفک، محصولات دیگری هم تولید می‌کنند که محصولات مفیدی برای تغذیه و سلامت انسان هستند.

مریم رحیمی: خب در این صورت ما می‌توانیم آن محصولی که برای تغذیه و سلامت انسان مفید است را تبلیغ کنیم. ما باید وجدانی عمل کنیم چون کار فرهنگی و هنری در درجه اول به خاطر سلامت روح است.

بابک توسلی: سلامت روح با سلامت جسم فرق می‌کند. ما کار پزشکی نمی‌کنیم، کار ما فرهنگی است.

مریم رحیمی: ولی من حاضر نیستم به خواهرزاده‌ام بگویم پفک نخور و بعد خودم بیایم در تئاترم تبلیغ پفک کنم. پس یک دغدغه روحی هم در ما وجود دارد. ما باید به آن‌چه که عقیده داریم عمل کنیم. من مخالف اسپانسر در تئاتر نیستم و خود آقای توسلی شاهد هستند که برای همین نمایش "اسپرسو سینگل شات، لطفاً" به چند کارخانه بزرگ رفتم و تلاش کردم اسپانسر بگیرم. من 8 سال عضو هیئت مدیره انجمن بازیگران بودم و در آن 8 سال حداقل 3 سال برای انجمن اسپانسر آوردم. لوگوی‌شان را زدیم و روی صحنه هم از اسپانسرها تقدیر کردیم.

بابک توسلی: به نظرم اشکالی ندارد اگر یک کاری انجام بدهیم که ده نفر آدم تئاتری هم نقدمان کنند. در واقع ما اگر بتوانیم یک کاری را انجام بدهیم که بعداً بقیه هم پیرو آن باشند، باید ریسک انتقادها را به جان بخریم و از آن کار نترسیم. مثل همین حضور بازیگرهای تلویزیون و سینما در تئاتر. ابتدا خیلی‌ها مخالف حضور چهره‌ها در تئاتر بودند ولی الان خودشان به سراغ آن‌ها می‌روند. همچنان می‌گویم که اگر ما می‌توانستیم چند اسپانسر بگیریم و هر کدام از آن‌ها مبلغ ناچیزی هم به ما می‌دادند، حتماً شرایط‌مان بهتر می‌شد.

مریم رحیمی: چیزی که من با آن مخالفت کردم این بود که آقای توسلی گفتند ما به اسپانسرها بگوییم شما مثلاً صد بلیت از ما بخرید تا ما لوگوی شرکت شما را تبلیغ کنیم. احساس کردم این توهین به تئاتر است چون اگر آن‌ها می‌خواهند کار ما را ببینند، فوقش این است که در فروش بلیت به آن‌ها تخفیف بدهیم، نه این‌که لوگوی‌شان را تبلیغ کنیم.

تبسم هاشمی: خب چه اشکالی دارد؟ یک رابطه دو سر سود است. ما از این طریق کالای فرهنگی‌مان را اشاعه می‌دهیم و آن‌ها هم محصول‌شان تبلیغ می‌شود.

بابک توسلی: در شرکتی که من در آن مشغول به کار هستم، حداقل 10 نفر که با تئاتر بیگانه هستند، به حرمت من آمدند نمایش "اسپرسو سینگل شات، لطفاً" را دیدند. فردای آن روز به من گفتند ما اولین باری بود که تئاتر می‌دیدیم، چقدر تئاتر خوب است! بنابراین چه اشکالی دارد که به مردم بلیت بدهیم تا بیایند تئاتر ببینند و با تئاتر آشنا شوند؟

مریم رحیمی: ما اگر ببینیم تماشاچی‌مان کم است، می‌توانیم روزی 10 بلیت رایگان بدهیم ولی نه بیشتر...

بابک توسلی: این توهین به تئاتر است که من بگویم این بلیت را بگیر و بیا تئاتر مرا ببین ولی اگر دو میلیون تومان از یک شرکت بگیرم، یک رابطه برد- برد است که به نفع هر دو طرف تمام شده.

تبسم هاشمی: روان‌شناس‌ها می‌گویند بابت هر چیزی که می‌خواهی رشد کنی، باید هزینه بدهی. بنابراین وقتی شما یک بلیت مجانی به مخاطب می‌دهید، یعنی برای آن ارزشی قائل نیستید.

سوسن پرور: الان سریال‌های ترکیه‌ای به سراغ جذب اسپانسر رفته‌اند و در تیتراژهای‌شان مدام اسم اسپانسرها دیده می‌شود، ما چرا این کار را انجام ندهیم.

کشورهایی مثل اسپانیا، لهستان، فرانسه و آمریکا که صاحب تفکر تئاتر هستند هم در تئاتر به دنبال جذب اسپانسر می‌روند، به طوری‌که شما می‌بینید یک نمایشی که در برادوی اجرا می‌شود، 10- 12 اسپانسر دارد. یعنی بعضی از این کشورها که فرهنگ تئاتر در آن‌ها قدمتی 800 ساله دارد هم سعی می‌کنند پول را به تئاتر تزریق کنند تا تئاترشان جان بگیرد ولی ما که فرهنگ تئاتر در کشورمان با هزار زور و ضرب به 80 سال می‌رسد، چرا در مقابل ورود اسپانسرینگ به تئاتر گارد می‌گیریم؟

ابراهیم شفیعی: ما باید ببینیم چه کاری باعث جذب تماشاچی‌های بیشتر به تئاتر می‌شود تا همان کار را انجام بدهیم. باید روی این قضیه فکر کنیم و مراقب باشیم، تئاتر همچنان تئاتر باقی بماند. طبیعتاً یکی از راه‌هایی که به پیشرفت تئاتر کمک می‌کند این است که دولت از تئاتر حمایت کند. من سال 75 با یک گروه خیلی بزرگ از تبریز به باکو رفتم و در آن‌جا تئاتر اجرا کردیم. وزیر فرهنگ آذربایجان آمد نمایش ما را دید و بعد از تئاتر از من پرسید چند سالت است؟ گفتم 21. گفت ما می‌توانیم شما را استخدام کنیم، اگر تمایل دارید، می‌‌توانید بازیگر تئاتر ملی باکو شوید. گفتم مگر استخدامی است؟ گفت بله، ما ماه به ماه به شما حقوق می‌دهیم و یک درصدی از فروش کارها هم به شما تعلق می‌گیرد. من به هر دلیلی قبول نکردم ولی پیش خودم گفتم بازیگرهای این‌جا چقدر تأمین هستند... بعد از آن من 3- 4 سال کار کردم ولی یک قران هم در نیاوردم. سال 79 تست گویندگی دادم و وارد کار دوبله شدم ولی دیدم آن‌جا هم خبری نیست. یک مدت رفتم تئاتر آزاد کار کردم و پول خوبی هم گرفتم ولی راضی‌ام نمی‌کرد. در یک دوره‌ای وقتی می‌خواستی وارد کار تصویر شوی، می‌گفتند تئاتری‌ها را نیاورید چون جنس‌ بیان‌شان فرق می‌کند و چندین دلیل دیگر. الان شرایط کاملاً تغییر کرده و بازیگرهای تئاتری را برای کارهای فاخر تصویری انتخاب می‌کنند. خیلی خوب است که یک اعتباری به تئاتر بخشیده شده است ولی ما هنوز یک سری دغدغه‌ها را داریم. کار جدید ما دو هفته است که روی صحنه می‌رود و دغدغه همه عوامل این است که تماشاگر داشته باشیم. این سرنوشت کسی بود که می‌خواست در این مملکت تئاتر کار کند.

در صحبت‌ها اشاره شد که در این سال‌ها به تعداد تماشاگران ما اضافه شده است، در حالی‌که طبق آمارها چنین چیزی صحت ندارد و ما صرفاً به خاطر افزایش قیمت بلیت‌ها چنین تصوری را داریم. درست است که الان بلیت‌فروشی‌ها به صورت آنلاین اتفاق می‌افتد ولی استقبال‌ها آن‌طوری نیست که در گذشته بود و برای بعضی از نمایش‌ها تماشاگر ساعت‌ها پشت درب سالن می‌ایستاد تا بهش بلیت برسد. شاید الان در طول سال فقط برای دو نمایش این اتفاق بیفتد که تماشاگران به سختی بتوانند بلیت آن را تهیه کنند.

سوسن پرور: البته من نگفتم تعداد تماشاگران زیاد شده است، بلکه گفتم نوع تماشاگرها تغییر کرده است. یعنی اگر قبلاً خود تئاتری‌ها می‌رفتند تئاتر می‌دیدند، الان مردم عادی بیننده تئاتر شده‌اند و اتفاقاً آن‌ها دارند به تماشاگران حرفه‌ای هم تبدیل می‌شوند. اتفاق خوبی هم هست ولی چون این جنس از تماشاگران پیشینه‌ای در تئاتر دیدن ندارند، نوع تبلیغاتی که باید انجام بدهی تا آن‌ها را به سالن تئاتر بکشانی تغییر کرده است. اسپانسر نمایش "هایلایت" یک کافه بود که آن‌قدر آدم‌های باحالی بودند که من تبلیغ کافه را هم کردم. چه اشکالی دارد که لوگوی یک کافه روی پوستر باشد؟ خیلی جاهای دیگر هم بودند که می‌خواستند اسپانسر کار من شوند ولی من فکر کردم که اگر 5 لوگو پشت پوستر نمایشم بیاید، عوامل نمایش چه فکری می‌کنند؟ فکر می‌کنند من 200 میلیون تومان از این اسپانسرها پول گرفته‌ام. من آن اسپانسرها را نپذیرفتم ولی بعداً که با عوامل نمایش حرف زدم، همه گفتند این چه کاری بود تو کردی؟ فکر کردی ما تو را نمی‌شناسیم؟

بابک توسلی: اصلاً شما را نشناسند، مگر چه اشکالی دارد؟

سوسن پرور: واقعیت این است که آن کار رفاقتی پیش رفت و من با کسی قرارداد نبسته بودم.

بابک توسلی: اشکال کار همین‌جاست. ما کار را رفاقتی پیش می‌بریم و نگاه تجارتی به کار نداریم، در حالی‌که تئاتر یک تجارت است. همان‌طور که برنامه‌ریزی کنسرت هم یک تجارت است. من اگر بخواهم یک خواننده‌ای را پرورش بدهم، باید یکی مثل محسن رجب‌پور باشم که حامد همایون را دو سال زیر نظر داشت و کارش را بررسی کرد تا در نهایت حس کرد حالا می‌تواند با او کار کند. محسن رجب‌پور دو سال قبل از معروف شدن حامد همایون، صدای او را برایم فرستاد و گفت نظرت چیست؟ گفتم خوب است. گفت می‌خواهم 200 نفر بگویند خوب است تا کارم را با او شروع کنم! به این می‌گویند تجارت موفق.

ابراهیم شفیعی: که این اتفاق در تئاتر نمی‌افتد...

ابراهیم شفیعی - تبسم هاشمی حائری - بابک توسلی - مریم رحیمی - سوسن پرور

خب اگر اجازه بدهید بحث را به سمت نمایش "اسپرسو سینگل شات، لطفاً" ببریم و در مورد نمایش صحبت کنیم. آقای توسلی، طرح نمایشنامه "اسپرسو سینگل شات، لطفاً" از کجا به ذهن‌تان رسید و از کجا تصمیم گرفتید که سیدعلی موسویان بیاید و آن را بازنویسی کند؟

 بابک توسلی: همسر من یک روانشناس است. ایشان یک سری پرونده روان‌کاوی داشت که در ساعت‌های تنهایی در مورد آن‌ها با من صحبت می‌کرد. یک روزی به همسرم گفتم اگر امکانش هست زندگی یکی دو نفر از این آدم‌ها را تبدیل به فیلم کنیم. همسرم با آن‌ها صحبت کرد و گفت روی خوش نشان داد‌ند. من هم کار نوشتن را شروع کردم و بعد برای این‌که بیاییم همذات‌پنداری را بیشتر کنیم، یکی دو داستان تبدیل به 8 داستان شد. بعد تصمیم گرفتیم از هر مدل یک نمونه را انتخاب کنیم که در نهایت به 24 پرونده در 8 ژانر مختلف رسیدیم. چندین بار خواندیم و مرور کردیم و از آن آدم‌ها مجوزش را گرفتیم و بر اساس آن یک فیلمنامه نوشتیم. فیلمنامه را ارائه دادیم و تأیید هم شد و قرار شد استارت بخورد ولی من حس کردم اگر این کار در قالب تئاتر اجرا شود، آدم را بیشتر به فکر وا می‌دارد و تأثیرگذاری‌اش بیشتر خواهد بود. در نتیجه فیلمنامه را تبدیل به یک نمایشنامه کردیم و آن را در دبی روی صحنه بردیم. بعد که تصمیم گرفتیم نمایش را در ایران روی صحنه ببریم، به پیشنهاد خانم رحیمی، قرار بر این شد که از یک نویسنده برجسته‌‌ای که در ایران قلم می‌زند و کارهایش طرفدار دارد دعوت به همکاری کنیم که علی موسویان قبول زحمت کرد و با کمک او متن "اسپرسو سینگل شات، لطفاً" آماده اجرا شد.

لوکیشن کافی‌شاپ از اول هم به عنوان یک شخصیت در متن وجود داشت؟

بابک توسلی: بله. قصه همان قصه است و فقط یک مقدار بده بستان‌های تئاتری‌اش زیاد شده است. من فضای کافی‌شاپ را در ارمنستان دیدم. برای یک کاری به ارمنستان رفته بودم و سه چهار روز در آن‌جا بودم. در این مدت بعدازظهرها حوصله‌ام سر می‌رفت و به یک کافی‌شاپی می‌رفتم که پاتوق ایرانی‌ها بود. در آن کافی‌شاپ همه با هم حرف می‌زدند، در کار هم دخالت می‌کردند و در مشکلات همدیگر هم سهیم بودند. آن‌جا بود که به ذهنم رسید این قصه‌ای که کاراکترهای متن می‌خواهند روایت کنند را به فضای یک کافی‌شاپ ببرم. من همچین فضایی را در نمایش "نمکی" هم داشتم. یک بخشی از آن نمایش در قهوه‌خانه می‌گذشت ولی خب فضای آن متفاوت بود.

در سال‌های اخیر چند نمایشنامه‌ داشته‌ایم که لوکیشن آن‌ها در کافی‌شاپ بوده و در برخی از آن‌ها کافی‌شاپ به یک کاراکتر تبدیل شده است. به نظر می‌رسد لوکیشن قهوه‌خانه آرام آرام دارد تبدیل به لوکیشن کافی‌شاپ‌ می‌شود. با ذکر این نکته که فضای قهوه‌خانه‌ها مردانه است ولی در کافی‌شاپ‌ها زن‌ها هم حضور دارند.

بابک توسلی: من یک اعترافی هم بکنم. حضور کافی‌شاپ به عنوان یک شخصیت دست نویسنده و کارگردان را باز می‌گذارد که راحت‌تر بنویسند و کارگردانی کنند. طراحی صحنه‌اش هم راحت‌تر است. بنابراین شاید برای نویسنده‌ای که می‌خواهد خودش یک متنی را کارگردانی کند، انتخاب کافی‌شاپ گزینه خوبی است و دستش را بازتر بگذارد.

ولی این خطر را ندارد که میزانسن‌ها ساکن و تکراری شوند؟ شاید از این نظر دست کارگردان را برای خلاقیت بیشتر ببندد.

سوسن پرور: به نظرم این اتفاق نمی‌افتد چون میزانسن دیگر تعریفش آن میزانسی که در گذشته بود نیست. ما الان همه دور یک میز نشسته‌ایم و داریم گپ می‌زنیم ولی صحنه‌مان مملوء از میزانسن است. تعریف میزانسن تغییر کرده است. بعضی وقت‌ها یک قهوه خوردن روی میز می‌تواند تمپوی صحنه را بالا ببرد، فقط کافی است در آن قهوه زهر باشد. تئاتر ما دارد به سمت رئالیسم خیلی نرم پیش می‌رود و قاب صحنه انگار دیگر زیاد جواب نمی‌دهد. تماشاگر ما دیگر منتظر نیست که یک میز بترکد و یا دعوایی در کافه شکل بگیرد... من احساس می‌کنم میزانسن‌های ما برای مخاطب باورپذیر است.

خانم هاشمی، طبق گفته‌های آقای توسلی، شما به عنوان بازیگر دوست داشتید در متن تغییراتی ایجاد کنید و با کم کردن دیالوگ‌ها به سمت مونولوگ بروید. چرا می‌خواستید این کار را انجام بدهید؟

تبسم هاشمی: من اصولاً بازیگری هستم که سعی می‌کنم تا آن‌ جایی که کارگردان دستم را باز بگذارد، دیالوگ‌ها را برای خودم کنم. بنابراین خیلی وقت‌ها جای فعل و فاعل را تغییر می‌دهم و خیلی از اتفاقات نویسندگی را جابجا می‌کنم تا برای خودم شود. این کار را در اجرایی که در دبی داشتیم انجام داده بودم. در اجرای فعلی هم نیامدم دیالوگ‌ها را تبدیل به مونولوگ کنم بلکه یک تکه‌هایی از مونولوگ‌هایی که در دبی گفته بودم را به متن آقای موسویان اضافه کردم. من آن مونولوگ‌ها را بازی کرده بودم و حس می‌کردم کلیدی هستند. این موضوع به من به عنوان بازیگر کمک می‌کرد که حسم را راحت‌تر نشان بدهم و شخصیت‌پردازی‌اش را کامل‌تر کنم.

ممکن است بعضی از کارگردان‌ها مثل آقای توسلی دموکرات نباشند و این اجازه را به شما ندهند که در متن تغییری ایجاد کنید چون به هر حال برای متن هم زحمت کشیده شده و احتمالاً نویسنده‌ها هم خیلی موافق تغییر در متن نیستند. در چنین شرایطی چه خواهید کرد؟

تبسم هاشمی: ببینید اصولاً یک وقت‌هایی هست که کاراکتری که من آن را بازی می‌کنم، گویش یا نوع بیان خاصی دارد و نویسنده مخصوصاً برای آن کاراکتر، زبان و بیانی را طراحی کرده که من در این صورت باید خواسته‌های نویسنده را اعمال کنم ولی در شرایطی که ما داریم یک کار رئال انجام می‌دهیم، نقشی که برای من تعریف شده، متعلق به من است و من باید بتوانم در آن دخل و تصرف کنم تا موفق شوم آن را به بهترین نحو ممکن اجرایش کنم. به نظرم اصولاً حرف اول و آخر را کارگردان می‌زند ولی من هم چالش خودم را دارم و به عنوان یک بازیگر پیشنهاد می‌دهم. بعضی وقت‌ها هم لازم است آن‌چه که کارگردان می‌گوید را حتی علیرغم میلم به قدری خوب انجام بدهم که تماشاگر متوجه نشود این لحظه از نمایش را دوست ندارم. من دخل و تصرف کردن در نقش را خیلی دوست دارم و به همین خاطر نقش من احتمالاً به مرور رشد می‌کند و بهتر می‌شود. یعنی ممکن است من در طول شب‌های اجرا به یک چیزهایی برسم که در شب‌های قبل به آن نرسیده بودم.

سوسن پرور: من هم این کار را انجام می‌دهم منتها فکر می‌کنم اگر قرار باشد درست همان چیزی که نویسنده نوشته و به کارگردان داده را روی صحنه ببینیم، در واقع کارگردانی بی‌‌معنی می‌شود. بنابراین باید یک اثر انگشتی از کارگردان در کار وجود داشته باشد. من هم تجربه نوشتن، هم کارگردانی و هم بازیگری را داشته‌ام و می‌دانم که هر سه این‌ها چه حساسیت‌هایی دارند ولی بنابر تجربیاتم احساس می‌کنم اگر به بازیگر اعتماد شود و دستش باز گذاشته شود، حتماً یک چیزهایی در متن کشف می‌شود که نویسنده خودش آن را نمی‌داند. در حالی‌که اگر بخواهید برای بازیگر خط بگذارید، اجرای‌تان خط ‌خطی می‌شود.

تبسم هاشمی: من یکی از متن‌های آقای شهرام کرمی را کارگردانی کردم. ایشان بعد از کار به من گفت از کاری که انجام دادید شگفت‌زده هستم چون شما یک چیزهایی را به من نشان دادید که من خودم در متن پیدا نکرده بودم.

سوسن پرور: این نکته خیلی جالب است اما من به وفاداری به متن هم اعتقاد و ایمان دارم چون ما همه وسیله‌ای هستیم که نگرش متن را منتقل کنیم.

بعضی وقت‌ها بازیگرها می‌گویند فلان دیالوگ در دهان‌مان نمی‌چرخد. به نظرتان این طبیعی است؟

سوسن پرور: به هر حال نویسنده با جهان‌بینی و مدل خودش بزرگ شده و ممکن است گویش خودش را داشته باشد. از طرفی ما هم نمی‌توانیم مدعی شویم آن‌قدر بازیگر پرفکتی هستیم که در قالب هر نقشی قرار بگیریم و هر دیالوگی را بگوییم. بنابراین از نظر من خیلی طبیعی است که یک دیالوگی در ذهن و زبان بازیگر نچرخد. من قبلاً تجربه این را داشته‌ام که نویسنده یک ضرب‌المثلی را نوشته و آن ضرب‌المثل روی صحنه جزو گاف‌های من بوده است. می‌گفتم چرا نمی‌گذاری این ضرب‌المثل را یک جور دیگر بگویم؟ نویسنده می‌گفت گویشش همین‌طوری است و باید به همین شکل گفته شود. البته صادقانه می‌گویم که ضعف من باعث شد آن اتفاق بیفتد. من در ده سال گذشته برای دو نقشم واقعاً مبارزه کردم. یکی نقشم در نمایش "پالت" محمد حاتمی بود و دیگری نقشم در نمایش "دپوتات" اتابک نادری. نقشم در نمایش "دپوتات" طوری بود که اگر آن را خوب در نمی‌آوردم، نمایش به طور کلی خوب نمی‌شد. در "پالت" هم نقشم دور از خودم بود و باید خیلی برایش تلاش می‌کردم. معنای دیالوگ‌ها را نمی‌دانستم و فقط هم 8 روز وقت داشتم تا خودم را آماده کنم. من قبلاً وقتی قرار بود یک نقشی را بازی کنم، سعی می‌کردم سوسن پرور بمیرد و آن نقش در من جان بگیرد. خیلی خوشم می‌آمد که نقش از من دور است ولی حالا سعی می‌کنم هر نقشی از زاویه دید خودم خارج شود. چند سال پیش یک‌بار مادرم آمد یک کاری از من دید و مرا روی صحنه نشناخت. این خیلی خوشحالم کرده بود ولی الان دیگر چنین دیدی ندارم. در مورد بابک توسلی هم این را بگویم که بابک جزو کارگردان‌هایی است که من به شدت دوست دارم برایش بازی کنم چون به بازیگر اعتماد به نفس می‌دهد و بازیگر می‌داند چقدر محدوده دارد و باید چکار کند. من برای بازی در "اسپرسو سینگل شات، لطفاً" هم فرصت زیادی نداشتم و نمایش آن‌قدر با سلیقه، استایل و فضای کاری من بیگانه بود که در جا گفتم نمی‌آیم چون می‌دانستم خراب می‌کنم اما بابک توسلی آن‌قدر به من اعتماد کرد و دستم را باز گذاشت که موفق شدم به نقشم برسم. از بابک توسلی بابت این کار تشکر می‌کنم.

تبسم هاشمی: واقعاً آقای توسلی به بازیگر انرژی می‌دهد و اگر خراب هم کنی، تو را بهم نمی‌ریزید. این خیلی ویژگی مثبتی برای یک کارگردان است.

بابک توسلی: من خودم در تئاتر علاوه بر نوشتن و کارگردانی، بازی هم کرده‌ام و از نویسنده‌های قدری نمایش بر روی صحنه برده‌ام. به همین خاطر احساس می‌کنم در متن‌های خودم دستم بیشتر باز است چون به هر جهت ممکن است نوشته‌هایم بر روی صحنه جواب ندهد. من فکر می‌کنم فاصله نوشتن تا اجرا بسیار زیاد است. خیلی وقت‌ها دیالوگ‌های نوشته شده باید در اجرا کم و زیاد شود وگرنه سرعت را پایین می‌آورد و تمپو کار را تغییر می‌دهد. این‌‌ها چیزهایی است که در اجرا به دست می‌آید. به نظرم هنر کارگردان این است که توانایی‌های یک بازیگر را بگیرد و با متنی که در دست دارد، مجدداً یک چیزی را ارائه بدهد. اما در بعضی از کارها ممکن است شما متن یک نفر دیگر را کارگردانی کنید، مثلا من وقتی "خاله ادیسه" نوشته خانم نغمه ثمینی را کار می‌کردم، آن‌قدر دستم باز نبود که بتوانم این فضا را به بازیگر خودم بدهم. وقتی متن "طلعت" نوشته آقای مسعود سمیعی را کار می‌کردم، ایشان نمایش را دیده بودند و می‌گفتند بیست دقیقه اول فکر می‌کردم سالن را اشتباه آمده‌ام. ما به متن اصلی یک ربع پرولوگ اضافه کردیم تا پرداخت بهتری داشته باشیم. حاصل این اعتمادی که آقای سمیعی به من داشتند، یک جایزه نویسندگی برای ایشان، یک جایزه بازیگری برای جواد عزتی و یک جایزه کارگردانی برای من شد. ما تقریباً تمام جوایز را گرفتیم چون متنی مناسب برای اجرا داشتیم. من معمولا اگر متن خودم باشد و یا اجازه نویسنده را داشته باشم، این فرصت را به بازیگر می‌دهم تا خودش را بروز بدهد. به نظرم بازیگر صرفاً نباید مجری باشد بلکه باید عقاید و شیوه بازیگری خودش را هم‌جنس کار کند و بعد با همدیگر نمایشی را اجرا کنیم که در دل تماشاچی بنشیند و آن را مخاطب باور کند‌.

ابراهیم شفیعی - تبسم هاشمی حائری - بابک توسلی - مریم رحیمی - سوسن پرور

در دبی هم با این کست اجرا رفتید یا کست را تغییر دادید و این‌که استقبال از نمایش در دبی چگونه بود؟

بابک توسلی: استقبال در دبی خوب بود و کار تقریباً جواب گرفت. ما در دبی شبی دو اجرا داشتیم و به نسبت ایرانی‌هایی که در دبی حضور دارند، تقریباً سالن به جز یکی دو شب همیشه پر بود. کست ما از ابتدا ۹ بازیگر داشت که بعداً یکی از کاراکترهای نمایش حذف شد و آن را با یک کاراکتر دیگر تلفیق کردیم. در کل ما نسبت به اجرای دبی، ۵۰ درصد کست بازیگرها را تغییر دادیم. در این اجرا خانم سوسن پرور به جای خانم فلامک جنیدی آمده است چون خانم جنیدی در ایران حضور نداشتند. خوشحالم که با خانم پرور کار می‌کنم. این تجربه گران‌بهایی برایم بود و به آن افتخار می‌کنم. آقای رامین ناصرنصیر هم قرار بود به سفر بروند و نمی‌توانستند در این نمایش همراه‌مان باشند، به همین خاطر ما از بازی افتخارآمیز آقای ابراهیم شفیعی استفاده کردیم و بهره بردیم. خانم هاشمی در اجرای دبی دو نقش را بازی می‌کردند اما این‌‌جا ترجیح دادیم این اتفاق نیفتد تا از بازی خانم آتوسا راستی استفاده کنیم. امید زندگانی هم جایگزین آقای فرهاد جم شد و یک تجربه جدیدی را برای ما رقم زد. بقیه بازیگرها در اجرای دبی هم حضور داشتند و بازی می‌کردند. به عنوان کارگردان، تجربه جدید، جذاب و دلنشینی بود که با بازیگرهای متفاوت از اجرای قبلی کار کردم و از این قضیه خیلی راضی هستم.

خانم رحیمی شما در نمایش دبی حضور داشتید و در انتخاب بازیگر هم به آقای توسلی کمک کردید. بر اساس چه معیاری بازیگرهای جدید را جایگزین کردید؟

مریم رحیمی: من سال ۷۹ یا ۸۰ هم با آقای توسلی کار کرده بودم و بعد تا سال ۹۲ از ایشان خبری نداشتم. آقای توسلی با من تماس گرفتند و ابتدا به عنوان بازیگر پیشنهاد کار دادند و در ادامه قرار شد که در انتخاب بازیگر هم به ایشان کمک کنم. من سعی کردم بازیگرانی را انتخاب کنم که به لحاظ سن و بازی به نمایش بخورند و همچنین اخلاق... به خاطر قداستی که برای تئاتر قائل هستم، اخلاق هم یکی از فاکتورهای مهم برای من و گروه بود. من مثلاً به آقای توسلی می‌گفتم پیشنهادم برای فلان نقش این افراد است. اول چهار نفر را که به نقش نزدیک‌تر می‌دیدم به آقای توسلی پیشنهاد می‌کردم و می‌گفتم این‌ها فوق‌العاده هستند و یا اگر کسی را نمی‌شناختم، می‌گفتم شنیده‌ام که شاید فلانی در کار بدقلقی و ناسازگاری داشته باشد. گروه ما می‌خواست یک ماه در دبی زندگی و اجرا کند، به همین خاطر نباید روی صحنه کوچکترین مشکلی پیش می‌آمد چون در تئاتر به خاطر زنده بودنش هیچی پنهان نمی‌شود و تحت هر شرایطی حس و حال ما بر روی صحنه دیده می‌شود. زمانی که فهمیدیم آن دوستان نمی‌توانند در ایران با ما همکاری کنند، برای جایگزین آن‌ها هم همان فاکتورها را در نظر گرفتیم. من حدود 20 دفعه به خانم پرور پیشنهاد دادم اما سر سریال بود و نمی‌آمد. در نهایت او را گول زدم و گفتم ما درباره خیلی چیزها در تئاتر حرف می‌زنیم اما تا به حال دیده‌ای که به همچین موضوعی بپردازند؟ مثلاً وقتی مادری می‌خواهد بچه‌اش را بترساند می‌گوید دستت را داخل بیاور و بچه دستش سالم می‌ماند اما روحش تخریب می‌شود و این را به عنوان یک فوبیا همیشه حمل می‌کند. اغلب ما فوبیاهای زیادی داریم که ناشی از دوران بچگی و دلسوزی پدر و مادرهای‌مان بوده که به اشتباه بیان شده است. این صحبت‌هایم خانم پرور را تکان داد و فهمید این قضیه چقدر مهم است و من خیلی خوشحالم که گولش زدم. آوردن بازیگرها کار ساده‌ای نبود چون تئاتر به لحاظ درآمد با کار تصویر قابل قیاس نیست. من برای جایگزین رامین ناصرنصیر دنبال بازیگر می‌گشتم و آقای شفیعی را اصلاً نمی‌شناختم. یکی از دوستان عکس ایشان را نشانم دادند و گفت آقای شفیعی قابلیت‌های ویژه‌ای دارد. بلافاصله پرسیدم به لحاظ اخلاقی چطور هستند که گفت خیلی خوب است. جالب این‌جاست که فردای آن روز آقای توسلی زنگ زد و‌ پرسید ابراهیم شفیعی را می‌شناسی؟ گفتم همین دیروز یک نفر ایشان را معرفی کرد. در نهایت آقای شفیعی را پیدا کردیم و به گروه ما اضافه شدند. همدل بودن در یک گروه خیلی مهم است. در شب اول اجرا بعضی از دوستان نظیر آقای ساربان و همسرشان آمدند و گفتند همبستگی شما روی صحنه به چشم می‌آمد. واقعا همه ما دوست داشتیم این کار خوب اجرا شود و این همدلی نمود بیرونی پیدا کرده بود. البته الان هم همین‌طور هستیم و تلاش می‌کنیم تا به داد همدیگر برسیم. یعنی اگر من دیالوگم را فراموش کنم، آقای شفیعی در لحظه جبرانش می‌کند. همه حواس‌مان به یکدیگر هست تا روی صحنه اتفاق بدی نیفتد. به نظرم این اتفاق خیلی خوبی برای یک گروه نمایشی است.

آقای شفیعی با توجه به این‌که شما مدت‌ها از تئاتر دور بودید و نقش "محمود" را هم قبلاً رامین ناصرنصیر بازی کرده بود، وقتی پیشنهاد حضور در این نمایش را به شما دادند چه حسی داشتید؟

ابراهیم شفیعی: شبی که خانم رحیمی تماس گرفتند و به من پیشنهاد بازی در این نمایش را دادند، نمی‌دانستم جایگزین رامین هستم. البته من از دو هفته قبل در ذهنم این بود که هر طور شده در سال جدید تئاتر کار کنم چون از کار تصویر آزرده شده بودم. آن شب که برف شدیدی هم می‌آمد، ما در خانه یکی از بستگان مهمان بودیم و من می‌خواستم جوجه ‌کباب درست کنم. در بالکن مشغول درست کردن آتش بودم که خانم رحیمی زنگ زدند و من در آن شرایط گفتم مشکلی نیست، متن را بفرستید. خداحافظ! (با خنده) در شرایط عجیبی بودم و اصلاً فرصت فکر کردن نداشتم ولی حالا از حضورم اصلاً پشیمان نیستم. من با رامین ناصرنصیر سر یک سریال بودم که خیلی اتفاقی به رامین گفتم خانم رحیمی را می‌شناسی؟ گفت بله ما یک کار در دبی با هم انجام دادیم. گفتم ایشان برای یک تئاتری به من زنگ زده‌اند. گفت فکر کنم همان نقشی باشد که من بازی کردم. بعد هم یک مقدار درباره نقش با من صحبت کرد. من درباره بحث مالی‌ کار هیچ صحبتی نکردم و فقط گفتم می‌آیم. بعداً متن را هم خواندم و خوشم آمد. البته یک مقدار این متن برایم نامأنوس بود و گفتم این متن برای اجرا در خارج از کشور مناسب‌تر است. من فکر می‌کردم شاید آدم‌های ایرانی چنین دغدغه‌هایی نداشته باشند اما در نهایت به این نتیجه رسیدیم که در نمایش حرف‌هایی زده می‌شود که می‌تواند همه‌گیر باشد و فقط متعلق به جای خاصی نباشد.‌ این‌طوری شد که من تمام تلاشم را کردم تا نقشم خوب در بیاید.‌ امیدوارم توانسته باشم این نقش را در بیاورم چون خیلی برایم سخت بود. طنزی که شخصیت "محمود" در نمایش داشت، لبه تیغی بود و خیلی جاها می‌توانست هجو شود و از حالت فاخر بودن در بیاید. با کارهایی که من کردم و راهنمایی‌هایی که آقای توسلی و خانم پرور و بقیه بچه‌ها داشتتد، فکر می‌کنم توانستم به حد وسطی از ایفای این نقش برسم.

مریم رحیمی: یکی دو تا از تماشاچی‌های فرهیخته و هنرمند چندین بار به من گفتند آقای شفیعی چقدر شیرین است. از کار آقای شفیعی رضایت داشتند.

آقای شفیعی، سال‌ها پیش در تبریز یک نمایش موزیکال با نام "حیدر بابا" اجرا کردید که با استقبال خوبی هم روبرو شد و بعد آن را در باکو هم روی صحنه بردید. چرا بعد از آن نمایش دیگر کار موزیکال اجرا نکردید؟

ابراهیم شفیعی: من به خاطر بحث مالی و درگیر شدن با خانواده و ازدواج یک مقداری از کار کردن در تئاتر فاصله گرفتم چون فکر کردم اگر بخواهم صرفا کار تئاتر انجام بدهم خیلی از زندگی عقب می‌افتم و شاید نتوانم جوابگوی اقتصاد خانواده‌ام باشم. به همین خاطر به سراغ کار دوبله رفتم. سال ۷۹ وارد حرفه دوبله شدم و تا سال‌های 85 و 86 هیچ کار دیگری انجام ندادم چون 24 ساعته باید تمرکزم را روی دوبله می‌گذاشتم. بعد از آن یک سری اتفاقات رخ داد که من وارد کار تصویر شدم. من از بچگی با آقای شهاب عباسی دوست بودم. شهاب گفت می‌خواهیم برنامه "خنده بازار" را کار کنیم. من گفتم حدود ۱۰ سال است حتی در تئاتر هم بازی نکرده‌ام و شاید خوب نباشد بعد از این همه سال بیایم و یک کار آیتمی بازی کنم. شهاب گفت این کار خیلی مخاطب دارد و فرق می‌کند. از چند نفر مشورت گرفتم و گفتند چون این کار دیده می‌شود، برای استارت زدن کار تصویر هم خوب است که همین اتفاق هم صورت گرفت و من واقعا از "خنده بازار" شناخته و دیده شدم. از بابت شناخته شدنم در حوزه تصویر خوشحالم اما انتظاری که داشتم برآورده نشد. بعد از این ماجرا دوباره درگیر کار دوبله شدم و در آن‌ ماندگار شدم. من واقعاً کار دوبله را دوست دارم و هیچ‌وقت هم رهایش نمی‌کنم. بیشتر به این دلیل بود که از کار در تئاتر فاصله گرفته بودم ولی شاید اگر الان نمایش "حیدر بابا" به آن شکلی که قبلاً بود، قابل اجرا باشد، من باز هم قبول می‌کنم و دوست دارم در آن کار حضور داشته باشم.

آقای توسلی، در نمایش "اسپرسو سینگل شات، لطفاً" دو نفر از شخصیت‌های نمایش آواز می‌خوانند؛ امید زندگانی و شهرام نجاتی که هم سابقه خوانندگی و نوازندگی دارند و هم آموزش ساز می‌دهند اما ابراهیم شفیعی هم قبلاً کار موزیکال انجام داده است. چرا از آواز خواندن آقای شفیعی استفاده نکردید؟

بابک توسلی: ما در این نمایش ۸ تا شخصیت داشتیم که ۷ نفرشان از یک جنس بودند. همه آن‌ها قصه‌های دردآلود را می‌آورند و نوع کاراکترشان در یک سمت کفه ترازو است اما یک خط ربطی این‌ها را به همدیگر وصل می‌کند و آن نقش "محمود" است که آقای شفیعی آن را بازی می‌کند. در مورد سوال‌تان اولاً من نمی‌دانستم آقای شفیعی به این امر مسلط هستند و ثانیاً دست‌مان باز نبود و فضا اجازه نمی‌داد که کاراکتر "محمود" هم روی صحنه آواز بخواند چون از آن فضای رئالیسمی که ما مدنظرمان بود، فاصله می‌گرفت. "محمود" کاراکتری است که تا به حال از نزدیک گیتار را لمس نکرده است. ما در نمایش صاحب کافه را داریم که برای جذب مشتری نوازندگی می‌کند و شخصیت "رضا" هم در بخش‌هایی از اجرای زنده به "حمید" کمک می‌کند اما "محمود" از جنس این آدم‌ها نیست و از جای دیگری آمده است. به همین خاطر اگر ساز دستش بگیرد، نمایش از آن فضای رئالیسم دور می‌شود و برای مخاطب باورپذیر نخواهد بود.

ترانه‌ها توسط چه کسی انتخاب شدند؟ شما یا خواننده‌ها؟

بابک توسلی: ترانه‌ها یک کار مشترک بود. می‌خواستیم ترانه‌ها برای تماشاچی و مخاطب خاطره‌ای را تداعی کند. یعنی مخاطب با آن ترانه‌ها آشنا باشد. ما نوع ترانه‌هایی که امید زندگانی باید می‌خواند و مدل کاری که می‌خواستیم را به او دادیم ولی دستش را برای انتخاب باز گذاشتیم. در ادامه از بین 4- 5 پیشنهادی که امید به ما ‌داد یکی را انتخاب کردیم ولی باز هم خیلی فیکس‌اش نکردیم. یعنی ممکن است هر روز مناسب با حال و فضای صحنه یک سری ترانه زمزمه شود اما ترانه نهایی و ترانه‌هایی که شهرام نجاتی می‌خواند ثابت است. شعر ترانه‌ نهایی را من انتخاب کردم چون پایان کار باید مفهومی تمام می‌شد.

بازیگران اشاره کردند که شما کارگردان راحتی هستید و دموکرات عمل می‌کنید. به عنوان کارگردان تا کجا دست بازیگر را باز می‌گذارید؟ آیا اجازه می‌دهید چارچوب آن کاراکتری که در ذهن خودتان ساخته‌اید را بهم بزنند و آن را تبدیل به یک کارکتر دیگری کنند؟

بابک توسلی: من سعی می‌کنم تا جایی که به کار لطمه نخورد، دست بازیگر را باز بگذارم تا توانایی‌هایش بیرون ریخته شود. خیلی این را می‌پسندم که نظرات بازیگر با نظرات من به عنوان کارگردان تلفیق شود تا کار را پخته‌تر کند اما اگر احساس کنم این نظرات به کار لطمه می‌زند، قطعاً خط قرمز من خواهد شد.

شما نمایش را در دبی با اسم دیگری اجرا کردید، چرا برای اجرای مجدد اسمش را تغییر دادید؟

بابک توسلی: من در مورد اسم نمایش هم با بازیگرها مشورت کردم. اسم قبلی نمایش" یک اسلایس از زندگی" بود اما متأسفانه شاید ۲۰ درصد آدم‌ها معنی اسلایس را متوجه نمی‌شدند و ما به احترام آن‌ها سعی کردیم اسم راحت‌تری برای نمایش انتخاب کنیم.

اما به نظرتان سینگل شات از اسلایس سخت‌تر نیست؟ آدم باید کافی‌شاپ رفته باشد تا منظور از سینگل شات اسپرسو را بفهمد ولی اسلایس را از پیتزا فروشی‌ها هم می‌شنوند.

تبسم هاشمی: شاید جذابیتش به همین اسم باشد که برای خیلی‌ها آشنا نیست.

بابک توسلی: ما می‌خواستیم ساده‌تر شود و اصلاً به این فکر نکرده بودیم که سینگل شات هم سخت است.

مریم رحیمی: ما با این نگاه که اسم نمایش را ساده‌تر کنیم، پیش رفتیم و اسم "قهوه  با طعم زندگی" را انتخاب کردیم ولی در اسفندماه به‌یکباره تصمیم گرفتیم اسم کار را "اسپرسو سینگل شات، لطفاً" بگذاریم.

بابک توسلی: بچه‌ها یک سری پیشنهادات دادند و یک سری اسم انتخاب شد ولی بعداً تعداد رای‌هایی که به سینگل شات دادند بیشتر از همه بود. یکی دیگر از دلایلی که اسم سینگل شات را انتخاب کردیم، نمایش "هایلایت" خانم پرور بود که اسم خاص آن برای من خیلی جذابیت داشت و مرا قلقلکم می‌داد. احساس اسم "اسپرسو سینگل شات، لطفاً" هم می‌تواند تماشاگر را تحریک کند تا برود نمایش را ببیند.

نمایش "ﺍﺳﭙﺮﺳﻮ ﺳﯿﻨﮕﻞﺷﺎﺕ لطفاً" هم بازیگران خوبی دارد و هم قصه عاشقانه و حتی خود اسم نمایش هم می‌تواند جذاب باشد. فکر می‌کنید استقبال متوسط از این نمایش به خاطر تلخی قصه است یا دلایل دیگری دارد؟

بابک توسلی: من با خیلی از کسانی که نمایش را دیده‌اند صحبت کردم تا بفهمم ایراد نمایش کجاست و تقریباً می‌توانم بگویم این کار حدود ۹۰ درصد تماشاگران را راضی می‌کند و اتفاقاً با تلخی‌هایش هم خیلی کیف می‌کنند. ولی به نظرم استقبال متوسط از نمایش دو دلیل دارد، یکی این‌که ما پیش تولید نداشتم و بنابراین فرصت نکردیم تبلیغ کنیم چون معمولاً تبلیغ‌هایی که امروز انجام می‌دهیم به درد یک ماه آینده می‌خورد. اگر این امکان را داشته باشم که اجرای نمایش را یک ماه دیگر تمدید کنیم، آن‌موقع قطعاً فروش خوبی خواهد کرد. البته به شرط این‌که ایراد دوم را هم برطرف کنیم. ایراد دوم که مهمترین ایراد است، ساعت اجرای نمایش است که خیلی‌ها به خاطر دیر وقت بودنش به مشکل بر می‌خورند و نمی‌توانند بیایند.

تبسم هاشمی: واقعاً روزی حداقل پنج نفر در اینستاگرام از من می‌پرسند چرا در این ساعت اجرا می‌کنید؟ می‌گویند ساعت را تغییر بدهید چون ما آن ساعت نمی‌توانیم بیاییم اجرا را ببینیم.

بابک توسلی: ما تبلیغ هم نکردیم چون من بلد نبودم. زمانی که کار تئاتر انجام می‌دادم، تبلیغات نیاز نداشتیم و کارمان همین‌طوری ۶ روز اولش پیش‌فروش می‌‌شد اما الان مدل کار کردن تغییر کرده است. شاید اگر فرصتی بود که دوباره این کار را اجرا کنیم، می‌توانستیم این اتفاق را به نحو دیگری رقم بزنیم.

ابراهیم شفیعی - تبسم هاشمی حائری - بابک توسلی - مریم رحیمی - سوسن پرور

صحبت‌های پایانی؟

بابک توسلی: من خدا را شکر می‌کنم که بعد از این همه مدت فرصتی برای من دست داد تا در کار جدیدم کنار بچه‌هایی قرار بگیرم که تک تک آن‌ها استاد هستند. به وجودشان افتخار می‌کنم چون این همکاری باعث شد که من از آن‌ها یاد بگیرم. باز هم خدا را شکر می‌کنم چون تقریباً اغلب منتقدانی که نمایش ما را دیدند، یک رضایت‌مندی نسبی نسبت به کار داشتند و این برای کارگردان یک برد است که احساس کند مردم، مخاطبین و منتقدین را تا حدی توانسته راضی کند، خصوصاً این‌که ۱۷ سال از اجرای نمایش قبلی آن کارگردان می‌گذرد.

مریم رحیمی: "اسپرسو سینگل شات، لطفاً" یک پروسه طولانی‌مدت را برای رسیدن به اجرا طی کرد. ما این نمایش را سال ۹۲ در دبی اجرا کردیم و بعد قرار شد در ایران هم آن را اجرا کنیم. از همان سال‌ها شروع کردیم و به سالن ایرانشهر نامه دادیم و تقاضای سالن کردیم. مدیران آن سالن به ما قول اجرا در سال ۹۳ را دادند ولی این اتفاق نیفتاد. بعد قول سال ۹۴ و ۹۵ را دادند که باز هم اجرایی نشد. در ادامه سیستم و مدیریت سالن تغییر کرد و ما با شرایطی که داشتیم، ترجیح دادیم در سالنی اجرا برویم که حداقل دغدغه بخش مالی سالن را نداشته باشیم اما نشد. بعد با پردیس کوروش وارد گفت‌وگو شدیم و به نتیجه هم رسیدیم. مجوزمان را گرفتیم و قرارداد کف و درصدمان را با ۷۰ به ۳۰ بستیم اما یک‌دفعه هیئت مدیره کوروش گفت قرارداد باید 50- 50 باشد و این باعث شد ما نتوانیم اجرا برویم. این یکی از چیزهایی بود که خیلی ما را اذیت کرد و باعث طولانی شدن پروسه رسیدن ما به اجرا شد. آن‌ موقع بیشتر بچه‌های گروه هم بودند و فقط آقای فرهاد جم نمی‌توانست بیاید و ما کاوه خداشناس را آوردیم.  خانم الهه شه‌پرست را هم برای یکی از نقش‌هایی که خانم هاشمی بازی می‌کردند آوردیم. من از هر دو نفرشان تشکر می‌کنم چون پروسه تمرین و بازبینی را با ما گذراندند. من حتی می‌توانستم آقای توسلی را به قرارداد 50- 50 راضی کنم اما هیچکدام به خودمان اجازه نمی‌دادیم همچین بدعتی در تئاتر بگذاریم و نسبت به تئاتر چنین ظلمی انجام بدهیم. آن اتفاقات اصلاً خوشایند نبود و امیدوارم هیچ‌وقت شاهد چنین اتفاقاتی در تئاتر نباشیم.

سوسن پرور: من در این کار بیشتر از کارهای دیگر با بچه‌ها شوخی کردم. فکر می‌کنم روحیه پشت صحنه برای لحظه‌ای که می‌خواهید روی صحنه بروید خیلی لازم است. امیدوارم شوخی‌های من کسی را آزرده‌خاطر نکرده باشد که اگر این‌طور است از بچه‌ها معذرت می‌خواهم.

تبسم هاشمی: یکی از اتفاقات خوب این کار در کنار دوباره کار کردن با آقای توسلی، آشنایی با سوسن پرور و ابراهیم شفیعی بود. از این آشنایی و این همکاری خیلی خوشحالم و خیلی لذت بردم.