سرویس تئاتر هنرآنلاین: گروه‌های جوانی هستند که در این روزهای پر ترافیک تئاتر به دنبال ارائه آثاری هستند که خودی نشان دهند و راه را برای کار کردن و پیشرفت باز کنند، کار سختی است اما شدنی است.

البته در این راه می‌شود در اتکای افراد حرفه‌ای و شاخص زودتر و گاهی هم بهتر به نتیجه دلخواه رسید که این خود زمینه‌اش پرداخت شهریه و برگزاری کارگاه و دنگ و فنگ‌های این چنینی هم دارد اما در اتکای به خود شاید کیفیت پایین‌تر باشد و عبور از موانع هم سخت باشد اما اگر عملی شود حس بودن و امکان بروز رضایت‌بخش خواهد بود و هدف عمده این دلیرمردان و برنادلان هنرجو هم گام نهادن در قلمرو تئاتر است. اما گزینه بهتر و استاندارد ورود به دانشکده‌های تئاتری و به نحو آکادمیک آشنا شدن با تئاتر است که می‌تواند با الگوی درست مسیر تئاتر را برای همگان ممکن گرداند، یعنی بودن در فضای تئاتر با طی مدارج هنری و علمی زمینه را برای ایجاد انواع تئاترهای کارآمد ممکن خواهد کرد و در نبودش حتما ضعف‌ها و نقص‌های ریز و درشتی گریبان هنرمندان و تئاتر را خواهد گرفت که در درازمدت برای ایجاد بسترهای رو به رشد خود سد بزرگی خواهد بود. اما به هر روی، هنرجویانی هستند که در دانشگاه نمی‌خواهند تئاتر بخوانند و شغل‌شان را در رشته دیگری دنبال می‌کنند و آن را به عنوان علاقه شخصی دارند، دنبال می‌کنند بنابراین در جایی به دنبال فراگیری تئاتر خواهند بود.

دلم می خواست رودررو گپ بزنم

دلم می‌خواست  رودررو با گروه مینی‌مالیست‌ها گپ بزنم و نقد و نظرم را شفاف و شفاهی بگویم شاید موثرتر از حال حاضر می‌شد چون نقد کردن با ایرادات وارده برای امر آموزشی چندان موثر نیست و برعکس صراحت بیان در نقد آثار حرفه‌ای‌ها بسیار موثر است؛ حالا کار را بر خود سخت‌تر می‌کنم که درواقع چه بگویم که نه سیخ بسوزد و نه کباب و از آن سو نیز قول داده‌ام که نقدی بنویسم. به هر حال در همان روزی که اجرا را دیدم بر پوستر نمایش نیز به اختصار نوشتم: موجز اما گویای مطالب بسیار؛ یعنی کار ارزشمندی دیده‌ام اما این ارزشمندی متاسفانه با اشکال‌هایی همراه شده است که اگر نباشد آن ارزشمندی بیشتر نمود می‌یابد و تاثیرگذار است و این قانون بودن در هنر است و هرکه مدعی هنر است باید در ابتدا کار بلد بشود و بعد در این کاربلدی‌ها خود را نمایان کند و هر چه بیشتر بداند کمتر مدعی خواهد بود و برعکس! یعنی هنر ناب در جستجوگری‌های بسیار برای رسیدن به مرزهای باورمندی و مکاشفه هست و این خود در آستانه جستجوهای بسیار؛ یعنی مانده تا بداند درام چیست؟ و میزانسن چگونه درام را در صحنه نمایان می‌کند و چه شیوه بازیگری برای هر درامی بهتر می‌تواند ملحوظ به درک و معنایابی بهتر مخاطبان شود. درام چیست، به نوشتن و تحلیل بهتر در زمان اجرا ختم خواهد شد. میزانسن درک دقیق و ظریف کار با تکیه بر شیوه درست‌تر ارائه و اجرای اثر منجر خواهد شد. بازیگری هم پل ارتباطی این چیزها با مخاطب است و بقیه عناصر نیز به دنبال دقیق‌تر شدن این ظرایف هنری و نمایشی برخواهند آمد و ما را نسبت به اثر متمرکزتر خواهند کرد. اینها مبانی و اصل و اساس تئاترند که البته دوستان مینی‌مالیستی درهم و برهم از هر جا نکته‌هایی را گرفته و به کار گرفته‌اند اما ای کاش این نکته‌ها در یک راستا برای ایجاد یک اثر موثرتر کام‌جویی می‌شد و این گونه کامروایی نیز حتما پیشروی‌شان قرار می‌گرفت.

بررسی برخی از اپیزودها

اپیزود ۱: رسول تجلی (داریوش) و نانت تومه (ایدا) بازیگران این اپیزود بودند که اپیزودی بسیار ساده اما از آن سو نیز بسیار تاثیرگذار بود. شاید سادگی لحن و بیان دقیق‌تری را برای موقعیت ایجاد می‌کرد و هر دو بازیگر نیز به دنبال بیان بازی ناتورالیستی اقدامات لازم را برای باورمندی نقش‌ها و درک مساله ساده و شاید پیش افتاده‌ای که دقیقا یک شوخی هم به حساب می‌آمد، انجام می‌دادند.

یک پدر و مادر برای پسرشان که درون اتاقی خود را حبس کرده و در را به روی‌شان نمی‌گشود، خط و نشان می‌کشیدند و نحوۀ تربیت کردن همدیگر را به نقد و چالش می‌کشیدند. در نهایت این دعواها و بگومگو زمانی بالا می‌گیرد که پدر می‌خواهد در را به هر طریقی باز کند که نکند پسر بلایی سر خودش آورده باشد! و این همزمان می‌شود با زنگ زدن‌های مدام یکی که باعث عصبانیت‌شان از این سو می‌شود اما این مزاحم کسی نیست جز همین پسر که در بیرون از خانه به سر می‌برد!

دقیقا همین اپیزود می‌توانست الگویی برای تکثیر شدن در ادامه اپیزودهای بعدی باشد چون:

داستان ساده و روانی دارد.

بازیگران می‌توانند متد بازیگری استانیسلاوسکی یا شیوه‌های نزدیک به این مورد را بیازمایند که می‌تواند پایۀ خوبی برای حضور در تئاتر و مهمتر مقابل دوربین باشد.

فهم تماشاگر نیز راحت خواهد بود چون همه چیز منطقی و در یک روایت واقع‌گرایانه تماشایی می‌شود.

اپیزودها به لحاظ ساختاری به هم پیوند می‌خوردند و خود نیز پیوستی می‌شدند برای پیامد کلی اثر که در این شیوه همگرایانه بازنمود قابل لمس‌تری دارد.

همه چیز مفهوم مینی‌مالیستی اثر را تدارک می‌دید.

به لحاظ آموزشی هم متدی را مورد توافق با هم و مخاطبان می‌آزمودند.

تئاتر شکل ساده‌تر کردن مسائل پیچیده است و نه اینکه بخواهد در پیچیده نمایی مسائل ساده‌تر بکوشد و این ذهنی کردن و ارائه توهمات یک دلیل است برای پیچیده نمایی‌هایی که نمی‌تواند بیانگر توان این گروه باشد چه در نوشتن متن و چه در بازی و شیوۀ اجرایی! بنابراین بقیه موارد می‌تواند با یک نگاه مورد بازنگری‌های جدی در متن، کارگردانی و بازیگری واقع شود و این ازدیاد ایرادات به نفع یک گروه جوان خود معرف نیست. 

اپیزود ۲: درباره زن و مردی است که در خواب و بیداری دچار کابوس‌اند و در نهایت زن می‌میرد! بپذیریم که داستان بسیار سخت است برای دقایقی کوتاه بشود درکی از این موقعیت و چرایی و چگونگی بیانش برآمد.

 مسعود قره‌باغی (ارمین) و ملیکا حسینی (مهسا) واقعا گیج می‌زنند که چگونه بازی کنند و این به مدار پیچیده بازی‌ها برمی‌گشت که بین خواب و خیال و واقعیت باید جدایی  و تفکیک ایجاد کنند و گاهی می‌ماندند و گاهی از پسش برمی‌آمدند و به همین نسبت نیز مخاطب باید می‌کوشید که از قضایا سردرآورد و البته او هم گیج می‌زد!

اپیزود ۳: شهاب ذوقی (مرتضی) و دانیال کردبچه (نوید).

اپیزود ۴: افشین کامیاب فرد (مرد) و فائزه محمد نجار (زن).

اپیزود ۵: هومن و هامون دو برادرند که جدال‌شان بر سر پوشیدن لباس‌های همدیگر هست. باز هم ساده است موقعیت‌ها و نقش‌ها نزدیک به حال و هوای جوانی خود بازیگران است اما در آن تخیل و فانتزی و بازیگوشی مهم است و اینها بضاعت دهندۀ کلیت اثر است.

میلاد مقدم (هومن) و پدرام بوساک (هامون) هم توانسته‌اند این نقش‌ها را هم درست و هم جذاب بازی کنند. چنانچه در ابتدا جدال بر سر بلوز آبی دارند که یکی بپوشد و برود ملاقات عموی رفته به بیمارستان و دومی لباس را نمی‌دهد باید برود سر قرار دوستش! بعد زمانی این جدال بالا می‌گیرد که زنگ دوم خبر مرگ عمو را می‌دهد که حالا باید اولی لباس سیاه پیدا کند برای این عزا و سوگواری پیش روی...

اپیزود ۶: میترا پوررمضان (مهتاب)، مهشید همتی (مهسا) و علی شیبانی (مرد) بازیگرانی هستند که موقعیت یک قتل خود خواسته را بازی می‌کنند. مردی از مهتاب و مهسا خواسته که او را بکشند و در کمد دیواری قرار دهند و اما در کمد ریخت و پاش‌هایی هست که نمی‌گذارد این جسد نیمه جان در آن، جا بگیرد... مرد پیشنهاد می‌دهد که بیشتر از حد معمول پولی را می‌دهد تا یکی از این دو بکشدش اما دومی مخالف هست. اولی می‌رود که کاردی برای کشتن بیاورد و حالا مرد از دومی می‌خواهد خیلی بیشر پول بگیرد اما نگذارد اولی او را بکشد و... کمی پیچیده است و باز هم بیانگر یک شوخی است! خب، بازیگران در سطح مانده‌اند وگرنه باید ضمن طنز وحشتی را رفته رفته در فضا بیفزایند که ترس ناشی آن شبیه گروتسک‌های مقتدر ما را دربرمی‌گرفت! بنابراین بی‌نتیجه می‌ماند و این همه هیاهو و شوخی ما را نسبت به آن کنش‌مند نمی‌کند و...!

اپیزود ۷: میثم پیر محمدی (وحید) و ملیکا طاهری (سیمین).

اپیزود ۸: امید اولیایی (مجید) که یک بازی تک نفره را ارائه می‌کرد، اما با متن در خوری مواجه نبود با آنکه به لحاظ بازیگری تمام انرژی خود را معطوف به درد ناشی از قطع شدن دستش می‌کرد و این دردمندی عامل دیده شدنش می‌شد. اما دقیقا معلوم نبود که او با چه کسی در پشت در دارد حرف می‌زند و چرا باید نسبت به او ملتمس باشد و دقیقا چه اتفاقی افتاده که این همه زار و نزار شده است؟ اما خارج از این همه هیاهو معلوم بود که چه دردی را متحمل است.

نتیجه گیری

ای کاش همه چیز در فضاهای مینی‌مالیستی اما به شیوه ناتورالیستی در بازیگر و متن ارائه می‌شد و این نسبت‌های درست‌تری را در استقرار یک اثر اپیزودیک برقرار می‌کرد و شاید این به دلیل ملغمه و چندگانه بودن اپیزودها مورد غفلت واقع شده است. اما می‌دانیم که این گروه همچنان می‌توانند در کنار هم کارهای بهتری را در چالش کشیدن کارهای قبلی‌شان به صحنه بیاورند و نتیجه هم رضایت بخش‌تر خواهد بود. ای کاش نظارت و راهنمایی هم بر این کارها باشد و حیف است انرژی این هنرجویان نادیده انگاشته شود!

در این فرصت می‌توان از بزرگوارانی نام برد همچون احسان رحیمی، حمید پورآذری و فرهاد تجویدی که بدون چشمداشتی همواره یار و یاور گروه‌های جوان بوده‌اند که بتوانند با انگیزه در این مسیر خود را بیابند و بهتر هنرجویی کنند.