سرویس تئاتر هنرآنلاین: در تئاتر یک اصل بدیهی و تردیدناپذیر وجود دارد: بهترین نمایش‌ها آن‌هایی هستند که هنگام اجرا خلاقیت‌های نو، نامتعارف و به غایت تاًثیرگذاری را به نمایش بگذارند و از لحاظ محتوایی، مخاطبان تئاتر را راضی کنند. معمولاً چنین اجرایی قبل از رفتن به روی صحنه سالن تئاتر، برآیند انتخاب موضوعی خاص و طراحی و پردازش اولیه آن به شکل یک اجرای مجازی در صحنه‌های نمایشی ذهن خود  نویسنده است؛ به عبارتی، خود نویسنده اولین کارگردان اجرایی متن است. در مواردی هم دیده شده که متن مورد نظر دارای ضعف‌هایی نسبی بوده، اما در اجرا تا اندازه‌ای ضعف‌های مورد نظر با ابتکارات کارگردان کمرنگ شده است. نکته‌ای اینجا قابل ذکر است: کارگردان - ولو بسیار هم هنرمند باشد- باز قادر نیست در عمل همه ضعف‌های یک متن را از بین ببرد، مگر آن‌که متن را با رویکردهای خلاقانه خود تغییر دهد تا اجرای آن‌ها عملاً بازده خلاقیت‌های خود او باشد.

نمایش "پیانیستولوژی" به نویسندگی سهند خیرآبادی و طراحی و کارگردانی محمد نیازی که هم‌اکنون در سالن ناظرزاده کرمانی از مجموعه سالن‌های ایرانشهر، واقع در خانه هنرمندان اجرا می‌شود، از نظر موارد فوق‌الذکر  بسیار حائز اهمیت و بررسی است.

متن نمایش به گونه‌ای کلی به موضوع عدم آزادی بیان و نشر کتب و مخالفت شدید با افکار روشنگرانه و نهایتاً به سلطه کلیسا بر همه ارکان جامعه غربی می‌پردازد؛ در رابطه با نوشتن متن این نمایش باید گفت که گویی یک فرد غربی در رابطه با انتقادی اجتماعی و سیاسی در مورد تاریخ و اوضاع آن دوران متنی نمایشی نوشته و یک نفر ایرانی آن را ترجمه کرده است؛ چون اساساً از هیچ نویسنده‌ای پذیرفته نیست که به محیط زندگی و اجتماعی خودش بی‌اعتنا باشد و درباره اوضاع حدوداً ده قرن پیش کشورهایی که در آن سوی کره زمین هستند نمایشنامه  بنویسد. خوب و شایسته بود که سهند خیرآبادی درباره مسائل تاریخی مردم و کشور خودش بنویسد. با وجود این، باید گفت محتوای نمایش و مخصوصاً پرسوناژ سخت‌گیر و بی‌رحم "زن راهبه" به  پرسوناژ  "مفیس‌تافلیس"   نمایشنامه‌های  "فاستوس"  اثر  کریستوفر مارلو و "فاوست" اثر "گوته" شباهت‌هایی دارد. خط روایی متن در جاهایی "گمانه زا" و "مبهم" است و بعد از دوسوم اجرا تا حدی از موضوع اصلی دور می‌شود و در پایان دوباره مرتبط می‌شود.

انتخاب عنوان "پیانیستولوژی" از طرف نویسنده، ترفندی شخصی برای تشخص دادن ظاهری و نسبی به نمایش است، وگرنه حتی به رغم مقایسه ساز مرسوم دوران تاریخی نمایش (ساز  ُارگان) با ساز جدید (پیانو) و حتی استفاده از آن‌ها در نمایش، باز عنوان شخصی و ابتکاری مورد نظر چندان ارتباطی به محتوای اصلی اجرا پیدا نکرده است. ضمناً پایان‌دهی نمایش با نشان دادن نقاشی کردن از ژست "مونالیزا " برای خلق تصویر لبخند ژوکوند (مونالیزا) که عملاً به کپی کردن از  تابلوی آن می‌ماند، ربطی به محتوا و متن این نمایش ندارد.    

نمایش "پیانیستولوژی" اجرایی "تماتیک" و همزمان "پرسوناژ محور" است؛ شخصیت‌پردازی پرسوناژ راهبه بی‌رحم و تنگ نظر نمایش (باخه) به طور نسبی در اجرا محقق شده است؛ خصوصاً آن‌که بازیگر نقش او مهسا غفوریان بازی بسیار زیبا، نمایشی و هنرمندانه‌ای ارائه می‌دهد که به سهم خود در شخصیت‌پردازی پرسوناژ مورد نظر مؤثر است.

کلاً مقوله بازیگری در این نمایش قابل تامل است: همه بازیگران، از جمله مهدی ضیاءچمنی، مجتبی شفیعی و میترا عسگری به تناسب نقش‌های‌شان و میزان حضورشان در صحنه بازی‌های خوب و زیبایی دارند.

مهم‌ترین ویژگی‌های نمایش "پیانیستولوژی" به کارگردانی محمد نیازی از نظر اجرایی (غیر از بازیگری) به طراحی‌های بسیار هنرمندانه و دراماتیک نمایش و موسیقی فوق‌العاده و تاثیرگذار آن مربوط می‌شود. بخش طراحی‌ها علاوه بر طراحی نمایشی صحنه که توسط خود کارگردان انجام شده، طراحی‌های هنرمندانه مربوط به چهره‌پردازی، لباس، نور و طراحی بسیار دراماتیک دکور صحنه و میزانسن‌هاست؛ ضمناً انتخاب و اجرای موسیقی‌های آوازین کلیسایی که با همراهی و هم‌آوایی منظم گروه کر و تک‌خوان‌ها و آهنگ‌سازی هنرمندانه و به یادماندنی میلاد قنبری انجام می‌شود، اجرایی ستودنی و تحسین‌برانگیز را شکل داده و سهم به سزایی در زیبایی حرکات موزون و کوریوگرافیک و جذابیت‌های نمایشی اجرا دارد. کاربری نور به تناسب تیره و تار بودن تمثیلی دوران مورد نظر و نیز استفاده از هر دو نور رها و موضعی عملاً  کارکرد نمایشی پیدا کرده است.

نمایش "پیانیستولوژی" ساختاری ترکیبی دارد و شامل بخش‌های زیبا و قابل توجه "اپرایی"و بخش‌هایی نسبتاً فانتزیک و همزمان " قراردادی" از  یک درام موزیکال است و در کلیت خود تا اندازه‌ای تجربی و خاص از کار درآمده است.

انتخاب تصاویر "ویدیوپروجکشن" و شیوه استفاده  از آن‌ها نیز تاًثیرات و جذابیت محتوایی و اجرایی نمایش را مضاعف کرده است.

میزانسن‌ها تماماً در خدمت دراماتورژی بهتر و کامل‌تر اجرا هستند و محمد نیازی از میزانسن‌های درجایی، خطی، هوایی و حرکتی، خیلی خوب و هوشمندانه استفاده کرده است؛ ضمن آن‌که از همه فضای صحنه به گونه‌ای هنرمندانه بهره گرفته است: طوری که قاب هر صحنه با تناسبی آشکار داشته‌هایش را با حفظ معنا و جایگاه در ترکیب و کمپوزیسیونی کاملاً نمایشی و دراماتیک به نمایش می‌گذارد؛ ضمناً باید یادآور شد این نمایش نه تنها دارای داده‌ها و داشته‌های تئاتری، بلکه اساساً شبیه یک فیلم سینمایی است: ویژگی‌های بصری مؤثر و پرتحرکی دارد؛ ضمن آن که کاملاً مقید به کادر صحنه‌ها (به قرینه کادر "شات"های سینمائی صحنه‌ها و سکانس‌های یک فیلم) است و گویی برای فیلم‌برداری و فیلم شدن اجرا می‌شود؛ به همین دلایل باید این اجرا را یک "سینما- تئاتر" هم به حساب آورد.

محتوا و حتی صحنه‌ها گاهی بسیار تمثیلی و نمادین می‌شوند: این تمثیلی شدن شامل پرسوناژها هم شده است. ضمناً برخی از صحنه‌ها هم به تناسب موضوع و موقعیت پرسوناژها انتزاعی و حتی "سوررئالیستی"اند. در اجرا کلاً از نگره‌های تخیلی و فانتزیک در موضوع، محتوا و نیز در طراحی‌ها و  عناصر اجرایی زیاد استفاده شده است؛ این خصوصیت، شیوه و سبک و سیاق اجرای نمایش را به رغم واقعی بودن موضوع به  شیوه‌های قراردادی دنیای نمایش منتسب و مربوط کرده است.

نمایش "پیانیستولوژی" با طراحی و کارگردانی محمد نیازی از لحاظ نمایشی و داده‌های بصری، اجرایی بسیار دراماتیک، هوشمندانه و هنرمندانه است و باید اذعان داشت که همه عناصر و داشته‌هایش و نیز سبک اجرایی آن کاملاً از جنس نمایش تئاتری است و یکی از دراماتیک‌ترین و جذاب‌ترین نمایش‌های سال‌های اخیر است؛ در آن همه عوامل و عناصر اجرایی با همخوانی و هماهنگی محتوایی و ساختاری قابل تاملی به هم مرتبط شده‌اند؛ از منظر زیبایی‌شناسی هم به دلیل شیوه اجرایی زیبا و مبتنی بر طراحی‌های هوشمندانه‌اش عملاً نمایشی ستودنی و هنرمندانه به شمار می‌رود و از ساختاری "نشانه‌ای"، تاویل‌دار و به غایت بصری برخوردار است.