سرویس تئاتر هنرآنلاین: صدرالدین زاهد پس از سال‌ها با یک نمایش تک‌گویی و کمدی پا به ایران گذاشته و "افسانه ببر" بیانگر یک اتفاق نوین است که می‌تواند ما را متوجه خلاقیت‌های هنری در سنین بالاتر هم کند که او توانسته با انرژی بسیار ما را در جاذبه‌های یک اثر نمایشی دچار شگفتی کند.

زاهد توانسته در تلفیق تکنیک‌های شرقی از چین تا ایران به بیان قابل اعتنایی از یک کمدی برگرفته از افسانه‌های چینی برآید و در این زمینه تمام سعی خود را کرده که همه چیز باورمند و لذت‌بخش تلقی شود.

درباره متن

داریو فو بر اساس یک افسانه کهن که آن را در سفر به چین یافته است، نمایشنامه‌ "افسانه ببر" را نوشته است و البته در این افسانه بیشتر فلسفه دائوئیسم و رابطه انسان با طبیعت به‌عنوان راهی برای رستگاری مورد توجه قرار گرفته که داریو فو هم بیشتر همان وجه فلسفی را مدنظر قرار داده که چاشنی آن نیز کمدی است. هر چند زاهد به شوخی دائوئیسم و بودیسم و امور متافیزیکی را به سخره می‌گیرد و شوخی‌هایش خلاف چیزی است که داریو فو بر آن متمرکز است. البته او در نگره سیاسی نیز چندان موافق با نگاه فو نیست و باز هم حکومت شوراها را به سخره می‌گیرد.

این نمایش تک نفره که اثری درباره رابطه انسان و طبیعت است به ارتباط یک سرباز زخمی چینی و یک ببر می‌پردازد که در این رابطه هر ۲ آن‌ها به یکدیگر کمک می‌کنند. یک سرباز چینی با شرکت در راهپیمایی بزرگ چین از منچوری حرکت می‌کند اما در میانه راه در درگیری با سربازان دشمن زخمی شده و از ادامه مسیر بازمانده و از دوستان خود جدا می‌شود. درگیر سیلاب عظیمی شده و به‌سختی می‌تواند جان خود را نجات دهد. به امید نجات به غاری پناه می‌برد اما آنجا با ببری رو‌به‌رو می‌شود و...

"افسانه ببر" نمایشی است درباره روابط انسان و ببری است که در آن هر دو به یکدیگر کمک خواهند کرد که به شرایط معمول بازگردند. هر دو این‌ها با ملاحظاتی به داد یکدیگر می‌رسند. سربازی چینی در جنگی که با خائن‌های وطنی‌اش کرده است، از دشمن تیر می‌خورد و زخمی می‌شود و در بارش باران و آمدن سیلاب گرفتار آب می‌شود. آب سرباز زخمی را به کناره‌های یک غار می‌برد. از آن سو نیز قهر طبیعت شامل ببر ماده‌ای شده که دو توله دارد و یکی از آن‌ها را آب رودخانه می‌کشد و حالا مادر می‌ماند و یک بچه که آن هم از بس آب در دهان و معده‌اش فرو شده که دیگر رغبتی به خوردن شیر مادرش ندارد. این خود دلیلی است برای اینکه سینه ببر مادر پر از شیر بشود و باید که به شیوه‌ای تخلیه شود وگرنه مادر دچار درد بسیار خواهد شد. سرباز زخمی پناه گرفته در غار گرسنه است و به‌ناچار با دیدن سینه ورم کرده ببر مادر توجیه می‌شود که باید به دادش برسد بنابراین شیر ببر را می‌خورد که زنده بماند. ببر هم متوجه بوی گند زخم پر از چرک و خون کثیف پای سرباز می‌شود و می‌رود آنجا را می‌مکد و تف می‌کند و با کف دهان محل زخم را ضد عفونی می‌کند که بعدش نه پای سرباز به دلیل قانقاریا قطع شود و یا بدتر از آن به دلیل کزاز یا نفوذ عفونت در کل بدن بمیرد!

هر دو همدیگر را نجات می‌دهند و اگر جنگ و سیل به آن‌ها آسیب وارد کرده اما انسان و حیوان برخلاف تصور رایج که باید دور از هم باشند، به‌ناچار با هم آشتی و دوستی می‌کنند. ببر که می‌رود تکه‌پاره بز کوهی‌ای را به غار می‌آورد و با بچه‌اش می‌خورد؛ از باقیمانده آن سرباز گوشت پخته‌ای را در غار آماده می‌کند و می‌خورد و بعد بچه و ببر مادر هم از آن می‌خورند و دیگر برایشان عادی می‌شود که ببر به شکار برود و سرباز برایشان گوشت پخته آماده کند. اما شکم سیر کردن دو ببر شکمو برایش مقرون به‌صرفه نیست! سرباز بعد از بهبودی کامل پا به فرار می‌گذارد و به روستای خودش برمی‌گردد و روایت دوستی‌اش با ببر و نجاتش به دست او را می‌گوید و همه دستش می‌اندازند و باورش نمی‌کنند تا اینکه ببر می‌آید به سراغش و آن‌ها می‌بینند که هیچ خطری آن‌ها را به دلیل همین دوستی تهدید نمی‌کند. از سوی دیگر خائن‌های وطنی، روستاییان پیرامون را مورد هجمه و شبیخون قرار می‌دهند که سرباز به کمک دو ببر آموزش داده‌اش آن‌ها را از آنجا می‌رماند. سپس روس‌ها متجاوز وطنشان می‌شوند و این بار نیز مرد و ببرها پیروز میدان خواهند شد اما هر بار مأموران حکومتی از مرد می‌خواهند که ببرها را به جنگل برگرداند و دیگر نیازی به حضور آن‌ها در دهات نیست اما مرد ببرها را در مرغدانی جا می‌دهد و باز بعد از جنگی دیگر به کمک آن‌ها دشمنان را از پای در می‌آورند و این بار نیز یک مقام بلندپایه چینی می‌خواهد که باز ببرها را از ده دور کنند و مرد گوشش بدهکار که این خرده‌فرمایشان نیست... در نهایت، حکومت شوراها در چین پیروز می‌شود و...

اجرا

این نمایش یک اثر تک نفره است که می‌تواند برای هر تماشاگری جذاب باشد زیرا که در این نمایش ضمن استفاده فنون نمایش‌های ایرانی از اصول تئاتر شرقی نیز استفاده شده است که بتواند برای تماشاگران اتفاق تازه‌ای به حساب آید. صدرالدین زاهد از نقالی ایرانی و شیوه سیاه‌بازی برای انجام کمدی کلامی بهره‌مند می‌شود و حتی در ضمن ضرب کوفتن و آوازخوانی گود زورخانه را برایمان تداعی می‌بخشد که آن شیوه آوازی هم می‌تواند در خدمت یک اجرای نمایشی به شکل خلاقانه‌ای قرار گیرد.

از همه مهم‌تر توان بدنی و بیان گیرا و گرم کلامی زاهد است که دقیقه‌ای ما را دچار سردرگمی نمی‌کند و به‌اصطلاح ریتمش هم نمی‌افتد. اما همچنان می‌شود از برخی از حشو و زوائد کار کاست چون گاهی این شوخی‌ها شکل مبتذل به خود می‌گیرد و در کل نمی‌تواند لازمه این کار باشد.

نحوه ایستادن‌ها، مکث‌ها و سکوت‌های زاهد همان قدر زیباست که زیباتر حرکاتش طراحی شده است. او با دست‌ها و میمیک‌های چهره بسیار بازی می‌کند و در ارائه فیگورها نیز از بیان بدنی درخور بهره‌مند می‌شود. به هر حال هم باید یک سرباز زخمی از جنگ را بازی کند و هم فراز و نشیب‌های زندگی این سرباز را به تماشا درآورد و هم هم‌قطارانش را به‌درستی نشان دهد که در مواجهه با او چه کنشی دارند. بعد هم نوبت به ببر ماده و توله پسرش می‌رسد که این‌ها هم فیگورها و صداهای خاص خود را دارند که باز هم زاهد به توان درست از پس آن برخواهد آمد. بعد نوبت به مردم، بچه‌ها و مأموران و مقامات کشوری چین می‌رسد که آن‌ها را هم با بدن و هم با صدا بازی می‌کند... شاید بخش مهم دیگر بازی او مواجهه با مردم یا تماشاگران است که آن‌ها را جایگزین مردمان چینی می‌کند و به آن‌ها آموزش ببر بودن می‌دهد که بشود گوشه‌هایی از اجرا را در مواجهه با دشمنان احتمالی این مردم بازی کند... البته او دقایقی هم زودتر از این صحنه به سمت مردم می‌آید اما او در تاریکی آوانسن می‌ماند و تاریکی جایگاه تماشاگران نیز مانع از ارتباطی درست در تاریکی سالن می‌شود؛ در حالی که در همان بخش ببرها و تماشاگران نور روی مردم نیمه‌روشن می‌شود و این وجه مشارکتی به‌درستی شکل می‌گیرد و به‌صورت گروهی بازی می‌شود... شاید در تکمیل آن باید بتواند هماهنگ و در ترغیب هماهنگی با مردم غرش ببرها را ایجاد کند که در این اجرا متأسفانه مردم انگار در باغ نبودند و نتوانستند آن حمله نهایی را به راهبری زاهد انجام دهند که انجامش در پایان بسیار زیبا و با درخشش خواهد بود.

پیامد حضور

"افسانه ببر" در سال 2012 تولید شده و تا به حال در شهرهای مختلف اروپا به صحنه رفته است. این نمایش اثری شیرین و جذاب است که کارگردان آن در اجرا از مؤلفه‌های نمایش ایرانی مثل نقالی و تخت حوضی و خواندن ترانه‌ها و لالایی‌های ایرانی استفاده کرده است. بنابراین حضور زاهد با این نمایش در ایران نشان می‌دهد که هنرمندی به‌قاعده حضورش در جغرافیا و محل زیست کودکی‌ها و جوانی‌هایش همچنان می‌تواند در هر جایی از دنیا با این حال و هوای نشو و نما کند و این بازگشت به وطن را نیز می‌توان به فال نیک گرفت که ما در ایران نیازمند حضور هر ایرانی از چهار گوشه جهان هستیم. موسیقی سعید حبیبی نیز در "افسانه ببر" در خدمت یک اجرای کمدی است و باید چیدمان قطعاتی از کسایی، حسین تبار و امیرحسین تبار را برای این کار مناسب ارزیابی کرد.