سرویس تئاتر هنرآنلاین: بخش قابل توجهی از اجراهای پرفورمنس آرت که در آن‌ها ظاهراً بر خصوصیت نمایشی تأکید شده است از لحاظ ساختاری شباهت‌های زیادی به هم دارند. در آن‌ها بر حرکات موزون و میزانسن‌های مبتنی بر طراحی‌های خاص و شخصی که خیلی کم با نظام نشانه‌شناسی‌های نمایش‌های تئاتری یا اجراهای بدون کلام و پانتومیم جور در می‌آیند، تأکید می‌شود و این ثابت می‌کند آنچه که به عنوان ‌داده‌های نمایشی در این گونه آثار ارائه می‌شود، اساساً مبتنی بر ذهنیت‌های شخصی و ابتکاری تجسمی است و از چارچوب و محدوده داده‌های تحلیل شدنی نمایش‌های تئاتری بیرون است.

اجرای بدون متن "خط آبی" به کارگردانی آنتونیس کوتروپیس از کشور یونان که به عنوان یکی از نمایش‌های چارت اجرایی سی و ششمین جشنواره تئاتر فجر در سالن حافظ اجرا می‌شود، در اصل یک پرفورمنس نسبتاً کوریوگرافیک موزیکال و بدون دیالوگ به شمار می‌رود که در آن ریتم اجرایی عملاً به عهده موسیقی گذاشته شده است. یعنی چگونگی حرکات و میزانسن‌ها بر اساس موسیقی است که با فانکشنی نیابتی از طرف کارگردان، روند اجرا را آسان کرده است. "بازیگر– مجری‌ها" ژست‌ها و حرکات‌شان را بر اساس ریتم موسیقی تنظیم می‌کنند. باید یادآور شد که در پرفورمنس‌ها به دلیل آن که پرسوناژ به آن شکلی که در نمایش‌های تئاتری وجود دارد، شکل نمی‌گیرد. آدم‌های اجرا عملاً "بازیگر– مجری" محسوب می‌شوند. همه چیز هم در سطح می‌گذرد و ضمناً اجرا بیشتر بر "طراحی‌های گوناگون صرفاً بصری" متکی است که در کل، صرفاً نوعی از "شو"(show) تلقی می‌شود.

در پرفورمنس"خط آبی" به علت شخصی بودن حرکات و نشانه‌‌های بصری اجرا که مثل دیگر نمونه‌های خود، از بیانی کلی و قیاسی کمک گرفته و اتکای چندانی به رویکرد استقرایی به موضوع و داشته‌های اجرا ندارد. دریافت ذهنی و محتوایی از آنچه روی صحنه جریان دارد عملاً اختیاری شده است. مردی که در بروشور انگلیسی ادعا شده که نویسنده است، می‌تواند یک عریضه‌نویس معمولی و یا فردی که برای یکی از نزدیکان خود نامه‌ای تایپ می‌کند، باشد و این بر می‌گردد به همان نگاه قیاسی که کلی است و دقیقاً به چیزی یا کسی مربوط نمی‌شود. ضمناً تأکید اجراکنندگان این پرفورمنس بر "جهان شهودی" و ارتباط بین رؤیا و واقعیت در اجرا شهودیت نمایشی و دراماتیکی آشکار و تبیین یافته‌ای ندارد، می‌شود براساس داشته‌های ذهنی و تجربیات گوناگون افراد مختلف، ده‌ها برداشت متفاوت از این موقعیت‌ها و موضوعات سوبژکتیو و ظاهراً ابژکتیو بشود و حتی در مواردی هم ممکن است قابل فهم نباشند.

این پرفورمنس بر خلاف ادعای کارگردان به دریافتن و فهم بهتر واقعیت‌ها کمک چندانی نمی‌کند؛ در عوض سبب "گمانه‌زایی"های بی‌مورد می‌شود. تنها نکته‌ای که قابل تأیید است مربوط می‌شود به این‌که چنین پرفورمنسی بیشتر "اجرایی بصری" محسوب می‌شود و البته از بطن چنین نگره‌ای هم یک پارادوکس و تناقض شکل می‌گیرد. این داده‌های بصری دقیقاً مشخص نیست که نشانه‌های انتقال چه مضمون و محتوایی‌اند. فقط در صحنه‌ای که "بازیگر– مجری" مرد با چشمان بسته در صحنه ظاهر می‌شود و زنان دیگر به کمک حرکات بی‌کلام لب و دهان و نیز با اشاره دست‌ها حرکاتی را در رابطه با او که چشمان‌اش بسته است، انجام می‌دهند و می‌توان یک موقعیت تنگنایی را برای نویسنده مرد تصور کرد. ضمناً وقتی زن دیگر عصا را به او که چشم‌هایش بسته‌اند و به آن نیاز دارد، نمی‌دهد و حتی با آن تهدیدش می‌کند نیز مضمونی صریح دارد. اما نکته مهم آن است که همه این صحنه‌ها هم امکان دارد به طور مجازی فقط در ذهن خود مرد نویسنده شکل بگیرد و او دنیایی رؤیایی یا خواب‌گونه داشته باشد. مرز بین رؤیا و واقعیت در این اجرا اساساً مشخص نیست.

این امکان هم وجود دارد که همه آنچه در صحنه ارائه شده، فقط محتوای کتابی باشد که او در آغاز نمایش ظاهراً تایپ کردن‌اش را به پایان رسانده است.

موارد فوق دقیقاً کارکرد و فانکشن همه پرفورمنس‌های ظاهراً نمایشی (در اصل تجسمی) است. در پرفورمنس نسبتاً کوریو گرافیک، موزیکال و بدون کلام "خط آبی" مثل اجرای همه پرفورمنس‌ها، فهم کامل و مستدل داده‌ها و داشته‌های اجرا فقط می‌ماند برای خود کارگردان، وگرنه آنچه اجرا می‌شود، اغلب بی‌مفهوم و صرفاً حرکات و شکل‌دهی‌های نسبتاً بصری صحنه‌هاست که عملاً مبهم، کسل‌کننده و دافعه‌زاست.