سرویس تئاتر هنرآنلاین: بدترین حالت ممکن برای اجرای یک نمایش، معمولاً آن است که نویسنده و کارگردان با قصد و هدف معینی، نمایشی را که از نظر خودشان محتوای معین و شاخصی دارد، اجرا کنند و تماشاگران برداشتی بسیار متناقض از محتوای چنین اجرایی داشته باشند؛ طوری که هیچ وجه مشترک و همسانی با آنچه نویسنده و کارگردان در ذهن داشته‌اند، ارتباطی نداشته باشد و ضمناً کاملاً در تضاد با آن باشد.

نمایش خیابانی "جاده قیدار" به نویسندگی و کارگردانی مشترک شهریار بهاری و علی رضاپور از شهرستان سنندج که به‌عنوان یکی از اجراهای خیابانی در سی و ششمین جشنواره تئاتر فجر و در محوطه تئاتر شهر تهران اجرا می‌شود، اجرایی با شاخصه‌های فوق الذکر به شمار می‌رود. اجرا شامل دو دایره است که با خاک اره شکل داده شده تا بعداً بتوان آن را آتش زد. در وسط دایره مرکزی یک قفس بزرگ آهنی وجود دارد که قبلاً از جایی در همان نزدیکی‌ها به میان‌صحنه آورده شده است. درون این قفس یک مرد کرد به زنجیر کشیده شده است. سه مترسک هم در اطراف صحنه نصب شده‌اند که اساساً هیچ ربطی به موضوع نمایش خیابانی موردنظر ندارند. در اطراف این قفس آهنی بزرگ چند درویش با مشعل‌هایی در دست، ایستاده‌اند و یکی از آن‌ها برای تماشاگران روشنگری اخلاقی و مذهبی می‌کند و سپس به مرد زندانی داخل قفس اجازه داده می‌شود تا داستانش را نقل کند و او هم در دو بخش سخنانش را می‌گوید. بخش اول حرف‌های او هیچ ربطی به داستان نمایش ندارد و صرفاً نوعی برون‌فکنی است. در اطراف قفس زن این مرد با لباس کردی در پارکی فرضی چای می‌فروشد. مرد زندانی او را برای انجام این کار لعن و نفرین می‌کند و....

 در آخر نمایش، دایره‌هایی که به کمک خاک‌اره شکل داده شده‌اند و مترسک‌ها با مشعل دراویش که البته مراسم ذکری هم قبلاً داشته‌اند، مشتعل می‌شوند و مرد در داخل قفس به احتمال زیاد می‌سوزد و تعدادی از تماشاگران می‌گویند که این نمایش درباره داعشی‌ها بوده است و یکی دو نفر از اعضای گروه ابراز می‌کنند که درباره "روح" مردی است که خواب می‌بیند. او قبلاً دچار نداری و فقر بوده و به رغم مخالفت زنش برای قاچاق‌فروشی به تهران آمده و بعد....

برداشت سومی هم از نمایش می‌شود؛ مبنی بر این که یک مرد کرُد کار خطایی کرده و زنش دربه‌در شده و در پارک‌ها چای می‌فروشد.

همه این تناقضات در فهم و برداشت از موقعیت و موضوع نمایش نتیجه عدم پردازش کامل داده‌های محتوایی آن است و نویسندگان مورد نظر متن باید از موضوع "آشنایی‌زدایی" می‌کردند. یعنی خود را به جای کسانی که هیچ اطلاعی از موضوع ندارند، می‌گذاشتند و حین نوشتن همواره احتمال پرسش‌های معینی را در مورد داده‌های موضوعی اثر، می‌دادند. این کار سبب می‌شد که خودشان حین نوشتن به همه نکات پرسش‌زا و یا ناقص متن پی ببرند و ایرادات مربوط به آن را رفع کنند. در حال حاضر، متن موردنظر نیاز به بازنگری، بازنویسی و اجرای مجدد دارد.

در اجرای "جاده قیدار" به نویسندگی و کارگردانی مشترک شهریار بهاری و علی رضاپور، عدم پردازش درست و نمایشی موضوع سبب شده در اجرا، پرسش‌های بی‌جواب زیادی به ذهن تماشاگران خطور کند و حتی موضوع نمایش را نفهمند و موقعیت موردنظر را به برداشت ذهنی‌شان از برخی وقایع و حوادث بی‌ربط به نمایش، نسبت دهند.

با پرسش از تعدادی از عوامل اجرای این نمایش خیابانی معلوم می‌شود آنچه روی صحنه اجراشده، در اصل موقعیتی تخیلی و خواب‌گونه بوده است. این در شرایطی است که نمایش به‌طور متناقضی به چنین تصور و گمانه‌ای ربط پیدا نمی‌کند و در عمل شاکله دیگری پیدا کرده است.

باید یادآور شد در اجرا همه تلاش کارگردانان نمایش به طراحی معطوف بوده و برداشت ذهنی آنان از موضوع هم مبالغه‌آمیز و افراطی بوده است. مبالغه زیاد در موضوع و موقعیت پرسوناژ روی صحنه، عملاً وجوه نمایشی اجرا را که در اصل باید برجسته می‌شد، به‌طور متناقضی تا اندازه‌ای کمرنگ جلوه داده است. پردازش موضوع و صحنه تخیلی و ذهنی جلوه نمی‌کند و از واقع‌گرایی در اجرا هم خارج شده است؛ یعنی به شکل دوگانه‌ای بین واقعیت و تخیل مانده است.

در اجرای خیابانی "جاده قیدار" به علت کم‌توجهی به پردازش کامل موضوع و ناقص بودن هر دو مقوله "تم و ساختار متن" و نیز به دلیل تأکید زیاد، افراطی و یک‌سویه بر شاکله اجرایی نمایش، موضوع موردنظر اساساً چیز دیگری جلوه کرده است. این نگره افراطی، یک‌سویه که بیشتر به اجرا متکی بوده است، نمایش خیابانی "جاده قیدار" را در کل مبهم و گمانه‌زا کرده و اساساً فهم آن را اختیاری و احتمالی کرده است؛ این عارضه‌مندی‌ها سبب شده که مقوله‌های مربوط به بازیگری و کارگردانی هم تماماً تحت‌الشعاع طراحی مبالغه‌آمیز و غیرموجه اجرا قرار گیرند.