سرویس تئاتر هنرآنلاین: "شنا در آتش" را باید با نگاه منتقدانه دید چون خودش در بستر تند، تیز و تلخی تئاتر ما را به چالش می‌کشد که درواقع ناب‌ترین حالت ممکن برای بروز هنر و هنرمند چه می‌تواند باشد و اتفاقا در این دوره گذار تئاتر از دولتی بودن به خصوصی شدن به سر می‌بریم و سودجویی‌های اقتصادی مانع از تحقق تئاتر به معنای حقیقی‌اش شده و از آن اصالت‌ها در برخی از نمونه‌ها بسیار دور شده‌ایم و چه بهتر از این که تئاتر را مورد واکاوی روان‌کاوانه قرار دهیم که اگر اسباب ایدئولوژیها شود و در آن سودجویی اقتصادی ملاک و معیار خلق بشود چگونه است که تئاتر از آن حد متعارفش فاصله می‌گیرد و این می‌تواند خطرآفرین باشد.  

"شنا در آتش"، در دورانی– اجرای اول در جشنواره دوازدهم تئاتر فجر در سال 1372 ه.ش- نوشته و کار شده که همانا تئاتر پا در احتضاری تحمیلی از سوی متولیان فرهنگی نهاده بود اما در روزگار ما از این احتضار بیرون آمده و اتفاقا هم خیلی زنده و پر جان و دل است اما مشکل ایجاد قابلیت‌های اقتصادی است که به گونه‌ای دیگر تئاتر و هنرمندش را از ریل حقیقی و مدار اصیل فرهنگی‌اش بیرون می‌راند. این انحراف از خط سیر طبیعی‌اش به گونه‌ای دیگر آن را به انحطاط و ابتذال معنا سوق می‌دهند. بنابراین می‌توان به لحاظ اندیشگانی پذیرای این متن و اجرا بود که برای خود صاحب نگاهی است و می‌خواهد موضعگیری دیگران در قبال تئاتر را به تماشا بگذارد اما اینکه چقدر موفق یا ناموفق است، بحث دیگری است. 

نمایشنامه 

یک گروه تئاتر در یک پلاتو در حال تمرین تئاتر هستند و به رابطه یک زن و مرد در یک نمایش می‌پردازند... تا اینکه دو روان پزشک، زن و شوهر، برای گسترش کاری‌شان و جلب حمایت یک مرد خیر به دنبال ارائه کاری متفاوت هستند و برای این منظور شناخت از تئاتر درمانی عبدالحسین اطلسی کارگردان و مصاحبه‌اش در یک برنامه تلویزیونی زمینه‌ساز این دعوت است. او به کمک و همراه مهرداد و سایه بازیگر باید در سه نقش روانی بازی کنند که انواع بیماری‌های روانی را نمایان سازند. سایه به دلیل داشتن نامزد تا حدی هم در ارائه جنون‌زدگی نقش‌اش را بازی می‌کند اما به دلیل امکان برهم ریختن رابطه‌اش، دست از این بازی می‌شوید. مهرداد باید نقش مردی را بازی کند که گربه به درون‌اش رفته و ادای گربه را درمی آورد که حتی خانواده و همسایه‌ها نیز به این باور می‌رسند. به همین دلیل مهرداد را به همان درمانگاه می‌فرستند... عبدالحسین نیز خود به درمانگاه می‌رود و حالا این دو تحت درمان هستند... مرد خیر برای بازدید می‌آید و با چند بیمار کلنجار می‌رود و سر آخر یک بیمار معترض را می‌خواهد با بستۀ سیگاری خنثی کند. مهرداد متوجۀ اعمال نفوذ و خود ویرانگری از سوی روان پزشک و زنش می‌شود و می‌خواهد بگریزد که نمی‌تواند و کتک میخورد و تنبیه می‌شود اما اصرار کارگردان باعث می‌شود که روان پزشک او را از این پروژه اخراج کند. عبدالحسین غرق در نقش شده و حالا مهرداد می‌آید که او را نجات دهد.  

سایکو درام و شیوۀ اجرا 

سایکودرام شیوه‌ای است که می‌خواهد پیش برنده "شنا در آتش" باشد. انگار به درستی این شیوه گزینش شده باشد اما به درستی در خدمت نباشد. به هر تقدیر باید بتوان به درک درستی از این شیوه رسید که کارکردش در آن نیز مشخص باشد.  

 ارسطو اولین شخصی بود که جذابیت این هنر نمایشی را مورد تحلیل و بررسی قرار داد و گفت: "زمانی که آدمیان گرد هم می‌آیند تا نمایشی را تماشا کنند، ناخواسته با قهرمانان نمایش پیوند می‌یابند و همان‌طور که بازیگران در صحنه نمایش با ناملایمات سرنوشت به پیکار می‌پردازند، تماشاگران نیز در پیکاری درونی درگیر می‌شوند که از خلال این فرآیند مفهوم همسان‌سازی یا هم‌ذات‌پنداری شکل می‌گیرد و نتیجه آن پالایش و صیقل یافتن روح تماشاگران است. پس باید گفت که تئاتر خصلتی درمانگر و تسکین‌دهنده دارد." 

مفهوم پالایش که نخستین بار توسط ارسطو به‌کار بسته شد و تکامل یافت در روان ‌درمانگری امروز به موضوعی بنیادین بدل شده است. سرانجام دکتر لوی مورنو (اهل رومانی) اساس نظریه تئاتردرمانی یا سایکو‌درام را در سال 1921 در وین پایه‌گذاری کرد. او جزو آن دسته از افرادی بود که روش تحلیل فروید را قبول نداشت و معتقد بود که خلاقیت و عمل در تئاتر خودانگیخته است و باعث درمان اختلالات می‌شود. مورنو بعدها به آمریکا مهاجرت و سایکو درام را در کلینیکی مشهور در نیویورک پایه‌گذاری کرد که تا به امروز آموزش تئاتردرمانی در این کلینیک ادامه دارد. 

اجزای گروه تئاتردرمانی

شامل 1- مراجعه‌کننده (بازیگر) 2- کارگردان (درمانگر) 3-صحنه 4- تماشاگران که با بازیگر همانند‌سازی می‌کنند، هستند که در واقع در یک مرحله آنها جزو حضار و تماشاگران هستند و در مرحله دیگر بازیگر. آنچه در تئاتردرمانی مهم است، خودانگیختگی و خلاقیت است که مراجعه‌کننده در خود صحنه فرصت پرداختن به بخش‌هایی از تحول عاطفی و شناختی پیدا می‌کند و صحنه نمایش فرصت مجددی در اختیار فرد قرار می‌دهد تا جنبه‌هایی از وجود خود را که کشف نکرده یا فراموشش کرده، پیدا کند. 

با همین رویکرد سایکودرام می‌خواهیم بدانیم که چرا باید این گروه بازیگران سر از آن درمانگاه روان و اعصاب دربیاورند؟! یعنی می‌خواهیم بدانیم تا چه میزان این شیوۀ روان درمانی در یک تئاتر به بازی گرفته شده و این تکنیک‌ها پیش برنده خلاقه در یک اجرا هستند؟! عبدالحسین اطلسی آشنا به تئاتر درمانی شاید تنها دلیل این دعوت باشد اما چرا به جای درمانگری خود و بازیگرانش در موضع بیمار باید نقش‌آفرینی کنند؟  

بنابراین این مساله همچنان با تردید مواجه می‌شود و باید که موضعگیری مشخص‌تری نسبت به این رویارویی روان‌پزشکان و گروه تئاتری انجام شود که دقیقا چه چیزی باید انجام شود و اگر هدف ارائه یک بازی برای آن فرد خیر است که جلب حمایت مالی بشود چرا باید بیماران روانی مواجهه با او را در چنان حال و هوای امنیتی و بعد هم جنگ جهانی دوم و در نقش وزیر تبلیعات هیتلر پیش ببرند؟! شاید حضور آن کارگردان و بازیگر کافی بود که یک نمایش ساختگی یا یک نمایش کاربردی برای درمان و مهار بیماران روانی آن شخص را ترغیب کند که آستین همت بالا بزند که در این زمینه کمک حال پزشکان باشد و اگر اختلافی هست درباره توانمندی این دو گروه یا سوءاستفاده روان پزشکان از تئاتری‌ها پیگیری شود. بنابراین گره افکنی‌ها و گره‌گشایی نه روال نمایشی دارد و نه ضد نمایشی بنابراین حس می‌شود که این متن باید بر این نقاط اصلی درام متمرکز شود که بشود بر غنا و تاثیر متن افزود.  

بازی‌ها و ماندن در نوستالژیا 

رضا صابری هم می‌داند که امروز شیوه‌های تئاتریکال همانا در هم‌آمیزی با شیوۀ طبیعت‌گرایانه تا حد زیادی متعادل شده و از آن اغراق‌های مرسوم دور شده و در عین حال همچنان تصنع و ساخت و ساز بیرونی بر آن حُکم می‌کند. به همین دلیل ساده هر جا که این اغراق‌ها زیادتر از حد انتظار می‌شود، حس می‌شود که اصل و اساس اثر نمایشی زیر سوال می‌رود و هر جا هم این تعادل هست مخاطب هم به حظ دیداری میرسد.   

محمدرضا صولتی شاید بهترین بازیگری باشد که در این نمایش نقش بازی میکند. او باید چند نقش را بازی کند. اول همان مهرداد یا امان‌الله که یک بازیگر است. دوم یک مرد که با همسرش در خانه و زندگی دچار تنش است و سوم یک گربه. البته یک نقش خواننده هم دارد که در مجلس عروس آوازخوانی میکند. شاید دو نقش مهرداد و گربه را بهتر بازی می‌کند و به ویژه گربه که بازی‌اش را بهتر و توانمندتر نشان می‌دهد.  

سحر رضوانی نیز باید سایه و یک زن بیچاره و درمانده و سرآخر یک بیمار روانی را بازی کند که بهترین بازی او هم در نقش سایه است چون بی‌اغراق بازی می‌کند و در واقع شاید خودش را بازی می‌کند. در نقش زن درمانده که باید سلیطه بودن و پاچه گرفتن را نمایان کند چیزی بین طبیعی بودن و اغراق کردن را نمایان می‌سازد اما در نقش جنون کاملا اغراق‌آمیز است و شاید خیلی تصنعی و دور از ذهن. هر چند این بازی کوتاه‌تر است و زیاد توی ذوق نمی‌زند. عبداله برجسته نمی‌تواند بازی کند؛ یعنی بلاتکلیف است بین آنچه باید کارگردان باشد و به همین خاطر این کارگردان گاهی رضا صابری می‌شود و گاهی خودش و گاهی هم یک موجود نامعلوم اما اگر خودش را بازی می‌کرد چون کارگردان است بهترین مدل بازی را می‌توانست برای این نقش ارائه کند اما برجسته نقش دومش یک انسان روانی است که او را خیلی اغراق شده بازی می‌کند و کاملا توی ذوق می‌زند و مخاطب را جذب بازی‌اش نمی‌کند.  

نازنین تفضلی در نقش دکتر هما کامشاد سعی کرده روال طبیعی را در نظر بگیرد و همین جاذبۀ با ثباتی در مواجهه با مخاطب ایجاد می‌کند. علیرضا ضیاءچمنی سعی می‌کند یک روان پزشک باشد با قدوقواره درست و چاق و لباس‌های شیک و سفید! او هم به داشته‌های حداقلی بسنده کرده و پا به خلاقیت و شگفتی‌سازی در بازی نمی‌گذارد و در همین حد هم قابل پذیرش است اما... ستایش رجایی نیا در حد و اندازه تیپ یک زن غرغرو و گیر بده را بازی می‌کند و لطف بازی‌اش هم ایجاد کمدی است. زهره مرادی مادر طوطی را طوری بازی می‌کند که از آن حالت جدی به یک حالت کمدی می‌رسد و باعث اسباب خنده است و این کمدی در مواجهه با امان یا گربه بسیار دیدنی‌تر خواهد شد. علیرضا سوزنچی در نقش آقای خرقانی یک بازی کوتاه دارد اما درست و به قاعده است و زیباتر اینکه نقش می‌آفریند و چیزی قابل درک و لمس از یک آدم پولدار که حالا می‌خواهد خیرخواهی هم داشته باشد. رضا عرفانی و کریم جشنی برادران شهنواز را باز هم با نیت ارائه کمدی و در حد ارائه دو تیپ عامه‌پسند بازی می‌کنند و این‌ها از تلخی اثر برای لحظاتی می‌کاهند و شاید هم منطقا باید اینها می‌بودند و این‌گونه نیز بازی کنند. بیماران نیز اغراق آمیزند و در ارائه تیپ‌ها روال کمدی را در نظر گرفته‌اند.  

طراحی  

طراحی صحنه اتکای‌اش به چوب است که می‌تواند حس و حال خوبی را تداعی کند اما ربط‌اش به آنچه نقد می‌شود چندان معلوم نیست؛ یعنی متن به جامعه مدرن انتقاد می‌کند که در گسترش بیماری‌های روانی و پریشانی انسان‌ها می‌کوشد و می‌خواهد همه را تحت سلطۀ خود درآورد. فولاد و سیمان نمود و نشانۀ نظم مدرن هست و چوب و سنگ و گل نمود نظم کلاسیک هستند بنابراین بهتر است که طراحی‌صحنه با داربست‌های فلزی یا چیزی مثل همین ارائه شود. لباس‌ها منطق واقعی دارند و گریم‌ها هم بر اساس طبیعی شدن نقش‌هاست. 

پیامد باز تولید 

رضا صابری نویسنده و کارگردان قابل تاملی هست و همواره در تولید فکر پا به صحنه گذاشته است اما روزگار ما در تئاتر دارد متحول می‌شود و او نیز به ناچار باید تن به این بازی‌ها بدهد و نقد کردن خود به لحاظ متن‌هایش زمینه ساز یک اتفاق رو به پیش در بازتولید آثارش خواهد بود و باید که یک دراماتورژ آزادانه این کار را انجام دهد که متن‌ها بدون نقص و در تطبیق با امروز امکان دوباره تولید کردن‌اش مهیا شود.  

"شنا در آتش" هم از آن متون زیباست که در بازنگریها و انجام اصلاحات بهتر هم خواهد شد و اجرای چند باره‌اش ضرورتی است برای بازنمایی متون قابل تامل ایرانی! 

منابع:  

فرزانه نیکروح‌متین، تئاتردرمانی یا سایکو‌درام، در گفت‌وگو با دکتر بهناز بهدادفر، سایکودراماتیست، روزنامه  شرق