سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "حذفیات" نوشته و کار مهدی ضیاء‌چمنی در ششمین روز از سی و ششمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر در تالار چهارسو اجرا شده است که در ادامه نگاهی داریم به این اثر نمایشی:

0

"حذفیات" دلالت‌‌های آشکار بر از هم پاشیدگی‌هاست و گسست معنا و ارتباط است در روزگار امروزی‌تر ما ایرانیان، به ویژه در کلان شهرها و طبقات متوسط به بالا که دیگر در آن خانواده از مفهوم حقیقی‌اش دور شده و روابط نیز شکل مدرن به خود گرفته و فرزندان دیگر پیرو فرامین سنتی خانواده نیستند.

1

مادر همچنان احساس مادرانه دارد اما مسلط بر شیوۀ درست مادرانه نیست و این خود عاملی برای طلاق و حتما دور افتادگی از فرزند دخترش، شیما خواهد بود که امروز نیز دخالت‌هایش که در واقع فضولی‌های بیش از حد است به جای راهبردی شدن بیشتر دست و پاگیر و عاملی برای گسست ارتباط با شیما و دور افتادگی مادر با دختر خواهد بود.

2.

دختر دبیرستانی است و دوست پسری دارد به نام کیانوش... البته حق هم دارند در این روال مدرن، تنهایی و نداشتن خواهر و برادر و از همه مهم‌تر طلاق والدین شاید بهترین انگیزه‌هایی برای چنین روابطی است. این در نظم مدرن غیر قابل انکار است و همه انگار نمی‌خواهند پیوست خانوادگی را ممکن سازند و باعث جُدایی‌ها و دور افتادن‌ها و رنگ باختن اصالت‌های انسانی خواهند شد.

3.

مهدی ضیاءچمنی (و مهسا غفوریان) از مشهد سال‌هاست که آثار در خور تاملی را به جشنوارۀ تئاتر فجر رسانده و البته هنوز هم در نوشتن و شیوه اجرا و بازیگری متاثر از روش محمد یعقوبی است. این تاثیرپذیری برای آن سال‌ها شاید پذیرنده‌تر باشد تا حالا که دیگر  اسم و رسم‌دار می‌شوند. بنابراین اجتماعی نگری و بسترهای واقع گرایانه و توجه به کمینه‌گرایی (مینی مالیسم) از جملۀ ویژگی‌های آثار گروه تئاتر گیاه و شمایل است که البته خیلی نزدیک و شباهت غریبی به همین مختصات در کارهای یعقوبی دارد و باید برای سال‌های آینده این مختصات خودی‌تر شود که توان این گروه را اثبات کند که این‌گونه خلاقیت‌های فردی و گروهی‌شان بیشتر در آثارشان نمود یابد.

4.

بازیگران درست هستند و نمود عینی و طبیعی بازی‌ها با کمینه حرکات و احساسات و عواطف برایشان تعریف شده است. اما مهسا غفوریان خیلی متاثر از بازی آیدا کیخایی از گروه محمد یعقوبی است و حتی صداسازی‌هایش خیلی شباهت به صدای کیخایی دارد. مهسا غفوریان بازیگر در خور تامل و خلاقی است و بازیگری در این گروه مشهدی بسیار پر قدرت است و تبعیت از دیگران نوعی مخالف‌خوانی با خویشتن یا خودزنی است. لطفا ارجاع به درونیات نباید با حذفیات خود محورانه توام باشد چنانچه آن حذفیات در بازنمایی نقش‌ها موثر است اما در اینجا نیز می‌تواند بیانگر ضعف‌هایی چون اطمینان خاطر و اعتماد به نفس باشد. گل آرا غفرانی بازیگر تیز و با درنگی است که به موازات حذفیات و تکرارهای بر آکسون‌ها و نمودار شدن عواطف و مفاهیم بسیار دقیق تاکید می‌کند و این یعنی بازی خلاقه. یعنی ذی نفوذ بودن در نقش و متن و برون فکنی‌های مقتدارانه که بیرون از روال کنترل کارگردان، بازی را برجسته‌تر می‌کند. نقش‌ها ساده‌اند و این بازی‌ها را سخت‌تر می‌کند چون باید بازیگر در جلوه یافتن‌هایش حضور موثری داشته باشد. حالا اگر توانسته‌اند اجرا هم موفق است به لحاظ قابلیت‌های دیدنی. محمدرضا حسینیان هم بسیار متین می‌نماید و واقعا یک دوست بی‌شیله و پیله را بازی می‌کند.

5.

نور امکان زیادی برای تبلور ندارد. شاید هم بریده شدن یک مقطع مکانی چنین نسبت و حالتی را ایجاد کرده که نور هم چندان کارایی و لطفی نداشته باشد. اما این خود شاید حُسن کار باشد که در این فضای کم نور و کم فروغ بشود به درکی معنایی از روابط رسید و شاید این خود دلالت بر سردی‌ها کند و شاید هم نمودار افسردگی آن زن بیچاره (مادر شیما) باشد.

6.

صحنه یعنی دو صندلی و دیگر هیچ... دستور صحنه در آمد و شد چندین بارۀ مادر که می‌رود و شارژر دخترش را می‌آورد و نشستن‌های دختر خلاصه می‌شود... و یکبار هم کیانوش به این خانه می‌آید که شاهد جر و بحث خانوادگی شیما و مادرش باشد. این مکان مختصر و مفید ما را از صحنه ولحظات بصری دور می‌کند و بعد بازیگران و بازی‌هایشان را مهم‌تر می‌کند و حاکمیت کلمات برجسته‌تر خواهد شد. صحنه خالی است و این پر می‌کند ما را از تهی شدن و آنچه تصویری است از گسست و فاصله بین یک دختر و مادرش. بنابراین صحنه هم هماهنگی‌های تصویری را برای ارتقاء درک و فهم متن و نقش‌ها فراهم می‌کند.

7.

کارگردان حضور دارد یا متن و بازی است که این همه ماجرا را در حذفیات سمت و سو می‌دهد. کمینه‌گرایی کار کارگردان را شاید سبک‌تر کرده و این نمود سادگی است اما بیان آنچه باید اتفاق بیافتد کار را سخت می‌کند و این ژرفایی است که دلالت ممتنع بودن را آشکار می‌کند. مدلی از کارگردانی که با تلویحات و اشارات درست پیش برنده رویدادهاست چون رویدادی نیز جزء همین جر و بحث‌های خاله زنکی نیست. دو نفر رو در روی هم نشسته‌اند و همدیگر را سین جیم می‌کنند و البته سلطۀ مادر بر دختر مشهودتر است و این ویرانی رابطه را برای همیشه رقم خواهد زد چون مادر هر آنچه هست و نیست را می‌گوید و این برون فکنی تلخ است و هم شیما و هم کیانوش را متاثر می‌کند و برای مخاطب نیز دردانگیز است و این وجه تلخ و شوکرانی این طنز هست که چیره می‌شود بر آن شیرینی مشهود در کلیت اثر.

...

100.

"حذفیات" دلالت‌های آشکار بر از هم پاشیدگی‌هاست و گسست معنا و ارتباط است در این وارونه زیستن‌ها و در این ناملایمات انسانی... انگار که انسان همیشه انسان است و با مهر زیست می‌کند و با کم شدنش از هم می‌پاشد. در این شهود ما دچار دگرگونی‌هایی خواهیم شد. نور حقیقت جلوه‌گر است و این نقد پساساختارگرا نیز به دنبال بیان آن چیزهایی است که دیگر در لفافه ساختار نمی‌ماند و ما بازتابش را اکنون مشاهده کرده‌ایم و می‌دانیم برای ارجاع به انسان بسیاری از آن نکته‌های مهرآمیز فراموش شده است که باید در روابط روزگارمان متجلی شود.