سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "آواز ماهی در مرداب" در نگاه اول با توجه به هوشمندی طراح در ارائه حجله عروسی در قد و اندازه ارتفاع سالن حافظ ما را متوجه حضور یک طراح خلاق و کارگردان نوجو در بندر دیر می‌کند که اگر بخواهیم استعدادیابی کنیم، حتما بسیاری از هنرمندان نوجو را نه در تهران که باید در آن گوشه و کنارها بیابیم و البته این دیگر کار متولیان هنر و فرهنگ ایرانی است که چنین برنامه‌ای را لازمه کارشان کنند که با نمود و نمایاندن توش و توان اینان است که ایران بارزتر می‌شود به لحاظ فرهنگی و در خشکاندن این چشمه‌های جوشان است که همچنان سترون بودن می‌تواند امری زیان‌بار برای کل یک جامعه در حال ترقی باشد.

این حجله عروسی با نوارهای سفید پارچه‌ای و آویزها نمایان و این خود به لحاظ اجرایی بسترساز بسیاری از نکات بارز و موجز است که کار را هم سهل می‌کند و هم خلاقه و هم اینکه در ایجاد فضا و استقرار منطق خواب و رویا و کابوس بسیار کارآمد و کاربردی است. به همین سادگی در می‌یابیم که "آواز ماهی‌ها در مرداب" می‌تواند از یک شاکله درست اجرایی با تکیه بر فضاسازی برخوردار باشد؛ در ضمن شیرازه اثر به واسطه چنین طراحی صحنه‌ای می‌تواند در ته‌نشین شدن معانی و درک محتوایی و در واقع تلقین جوهره معنا موثر باشد. این خود یک کشف خلاق است که هر اجرایی به تناسب آنچه باید بر مخاطبش معلوم شود به آن نیاز دارد. این حجله عروسی ضمن سمبولیک بودن و ارائه مفاهیم استعاریک شکل کاربردی به خود می‌گیرد و منظرگاه و زاویه دید متن را محدود به شخصیت زن (برگرفته از شخصیت یرمای فدریکو گارسیا لورکای اسپانیایی) می‌کند. یک زن نازا که پس از چند سال تلاش مداوم همچنان نازاست هر چند بعدها معلوم می‌شود که مرد یا شوهر این زن است که از درد عقیم بودن رنج می‌برد و این خود عامل طغیان زن برای قتل و از بین بردن مرد خواهد شد. هر چند زمینه‌ساز این ماجرا حضور خواهران پیرسال مرد برای کنترل زن و فشارهای وارد از سوی آنان است که چنین قتلی را مهیا می‌کند که متاسفانه فضل‌الله عمرانی در اقتباس خود نتوانسته به این مهم وفادار بماند و با حذف خواهران و بسنده کردن به اشاره‌های زنان کوچه‌نشین در تبلور و عمق یافتن این قتل به متن ضربه می‌زند. حتی بر حضور دوست مرد نیز در زندگی زن کمتر توجه نشان می‌دهد که این در بروز بد دلی‌ها و انجام خشونت‌های مرد بسیار موثر است که چشم‌پوشی از آن چندان لطفی به بروز اتفاقات نسبتا تخت و یکنواخت نخواهد کرد. یعنی همین نکته‌ای است که رویدادها را بی‌دلیل مطرح می‌کند و این خود دلیلی می‌شود برای از ریتم افتادن نمایش برای چند لحظه در طول اجرا.

دقیقا درام‌شناسی امری مهم برای درک و ارائه متون نمایشی است که متاسفانه در این زمینه عمرانی چندان توانمند نیست و باید که از دیگران در مقام دراماتورژ کمک بگیرد و هنر تئاتر، هنر گروهی است و هر چه این حضور دیگران بتواند توسعه بیابد ارزشمندی اثر نیز به نسبت بیشتر و بهتر خواهد بود. به هر تقدیر جسارت در دگرگونی متون کهن و کلاسیک بسیار عالی است اما اگر نتیجه‌بخش نباشد این دیگر گستاخی و بی‌احترامی به آن هنرمندان شناخته شده جهان خواهد بود، چنانچه در ایران ما، بسیار بی‌حرمتی‌ها می‌شود به ساحت نویسندگان قدیمی‌تر ایران و جهان و هر که هر طور که می‌خواهد این متون را بازنویسی می‌کند. در حالی‌که پیش از اقتباس و بازخوانی و دراماتورژی باید توان چنین کاری در هنرمند باشد وگرنه کار با اشکالات عدیده‌ای مواجه خواهد بود که توجیه‌گر چنین چیزی هم نیست!

در این اجرا علاوه بر حجله عروس، نکات ریزی هم است که قابلیت‌های اجرا را بالاتر می‌برد. برای مثال آوردن و ریختن سیب‌های سرخ که تصاویر نابی را در صحنه سفید تداعی می‌بخشد؛ شاید سیب‌های بهشتی باشند که همچنان بر هبوط و گناه نخستین تاکید می‌کنند و شاید این خود دلیلی بر نازایی زمین و زمان تلقی شود که ما همچنان بار همان گناه نخستین را بر دوش می‌کشیم و هر ناتوانایی جزای همان گناه هست که باید باشد. حضور زنان با تنگ‌های ماهی که در آن انار آب لمبو می‌کنند. این تنگ‌های تهی از ماهی شاید دلالت بر زهدان بودن جنین می‌کنند. حضور چند باره چترها که در جایی بچه‌های بغل گرفته‌‌اند و در جایی دیگر جنین شکل یافته در زهدان مادر و از این قبیل که هر کدام به نوعی تصاویر گویایی را به اجرا می‌آورند.

کارگردان در انتخاب بازیگران شاید درست عمل کرده باشد، به ویژه بازیگران زن که حضور فعالی در تکاپو و کشمکش‌های نمایش دارند و البته همچنان می‌توان از بازیگر نقش زن (یرما) انتظار داشت که انرژی بیشتری را در صحنه هویدا سازد که سرآخر بتوانیم انگیزه انجام کشتن مردش را راحت‌تر باور کنیم. اما دو بازیگر مرد چندان حس و حال درستی نسبت به نقش و در مواجهه با زن ندارند. نه شوهر می‌تواند یک شوهر خشن و بددل باشد و نه دوست شوهر می‌تواند نقش یک عاشق شکسته دل را بازی کند. شاید با کمی سماجت و سخت‌گیری و خواستن و از آن سو نیز تمرین کردن این حس و حالت‌های درست بازی نیز ممکن شود.

در بومی‌سازی هم لباس نقش موثری دارد و البته همه پارسی را با لهجه پایتخت گرفته‌اند که در یکی دو صحنه لهجه جنوبی و بندری هم به کار می‌آید که بتواند تلنگر لازم را به جغرافیای طبیعی نمایش "آواز ماهی‌ها در مرداب" بزند.

برای نتیجه گرفتن می‌توان با شکل اجرایی و طراحی عمرانی موافقت کرد و اینکه توانسته همه چیز را در بافتاری شاعرانه و استعاریک پیش ببرد، قابل پذیرش است اما در زمینه متن می‌توان همچنان کارش را پر ایراد دانست که همچنان باید نسبت‌های درست‌تری با مفاهیم و روزگار و جغرافیا و قابلیت‌های فرهنگی جنوب برقرار کند.