سرویس تئاتر هنرآنلاین: "تنهایی پر هیاهو" برداشتی آزاد از رمانی با همین نام از بهومیل هرابال است. روایت آخرین مردی است که آخرین کتاب را در دست دارد. روایت عشق مثلثی است بین انسان، کتاب و یک ماشین پاپکورن. روابط این سه تمام صحنه نمایش را مملو می‌کند از کنش‌ها و تنش‌های انسانِ به قولی مدرن، در برابر خدای خود ساخته خویش یعنی ماشین در عصر حاضر.

این برداشت بسیار متفاوت می‌نماید شاید بهومیل هرابال اهل چک و دوران بسته کمونیستی بلوک شرق اروپا در نیمه قرن بیستم دوست داشته و یا مکاشفه‌اش از آن زمان چنین بازنمایی را رخ‌نمایی می‌کند که در آن کتاب و خمیرکردنش اصل و اساس یک رمان بشود و در اینجا انگیزه‌های مادی‌تر و حتی ضد کاپیتالیستی (نظم صاحب سرمایه) علاوه می‌شود بر هر نوع ایدئولوژی که انسان را دچار محدودیت‌های جبران ناپذیر می‌کند در حالی‌که انسان موجودی آزاد و رهاست که آفرینش‌اش در گستره رهایی نظم بخشیده می‌شود چنانچه طبیعت چنین فرامینی را جزء شاکله وجودیش کرده است. در اتکای به طبیعت هست که معنای حقیقی‌تر انسان بارز و برجسته خواهد شد و بر عکس، عدول از طبیعت است که انسان را دچار روان پریشی و بیچارگی و عذاب خواهد کرد.

اما افشین غفاری در فرانسه و بنابر تجربه زیست در ایران به دنبال بیان تناقضاتی است که شامل حال خودش می‌شود که در ساختار نیز از کلام پرهیز می‌کند و رقص را شیوه اجرایش می‌کند البته در جاهایی به گفتار به زبان فرانسه از رمان و ارائه آن به شکل نوشتار بر دیوار و به زبان پارسی اتکا می‌کند و در جاهایی نیز که بسیار هم طغیانگرایانه می‌نماید به گفتن حروف و ادای کلمات بسنده می‌کند. شاید این همان رمز خوشبختی در ارجاع به کلام باشد و نوشتار که نتیجه‌اش کتاب و روزنامه هست اما اصرار بر آن نیز ضد خوشبختی خواهد بود و این همه ملاحظه‌گری‌هایی انسانی راه به جایی نخواهد برد مگر نتیجه‌اش ویرانی و توقف انسان در زندگی‌اش باشد.

اما در طول اجرا، سه بار مسیر یک چراغ که زیرش کیسه پاپکورن است و دستگاه پخت آن را طی طریق می‌کند. در این مسیر رقص و حرکت‌نگاری اصل و اساس اجرا می‌شود. می‌دانیم تک‌گویی نمایشی بسیار سخت است چون همه چیز وبال گردن یک بازیگر یا رقصنده خواهد شد و این سختی زمانی مضاعف خواهد شد که همه چیز به جای کلام متکی بر بدن و فراتر از آن رقص می‌شود. بنابراین ایجاد حرکت و هماهنگی با همه چیز کمی ناممکن‌تر است مگر رقصنده بسیار توانمند باشد و بتواند جور همه چیز را بکشد که هم هارمونی و هم ریتم را استقرار دهد و هم فضاساز باشد که در هماهنگی با دیگر عناصر موجود در صحنه اتفاق خواهد افتاد.

این بازیگر- رقصنده فعلی با همه توانمندی‌هایش گاهی کم می‌آورد و در ضمن طراحی تکراری حرکات و یا اجرای تکراری حرکات ریتم را می‌اندازد چون دیگر چشم‌نواز نیست و نمی‌تواند بیانگر یک مفهوم یا گستره معنایی آن مفهوم در مواجهه با لحظات و خرده موقعیت‌های بعدی باشد. اما چیدمان نورها و کارآمدی دستگاه پاپ کورن و برهم ریختگی‌ها روزنامه به درستی انجام شده و فراتر موسیقی و مهندسی صدا به درستی در خدمت اجرا هست.

به همین سادگی، هم جذب دقایقی ابتدایی کار می‌شویم و هم در دقایق پایانی از آن دل می‌کنیم؛ شاید تکرار آن برای بار دوم قابل تحمل باشد اما تکرار سومین بارش شیرازه کار را از هم می‌پاشاند.

حالا هر چقدر هم بشود برای این موقعیت برای‌مان فکر وجود داشته باشد که حتما دارد اما نحوه ارائه مانع از تحقق آن برای درک و دریافتش خواهد شد. می‌دانیم که تئاتر یا پرفورمنس مفهوم ساز است و می‌دانیم که هر چه شکیل‌تر باشد در بازنمایی یا تلقین تفکر و ارائه مفهوم می‌تواند موثرتر باشد.

انسان در چالش با خویش دچار کتاب است و آن را می‌بوسد. انسان شکم دارد و نیاز مادی و باید که پاپکورن بخورد. انسان در این ازیاد مصرف دچار ویرانی می‌شود یعنی هم نیاز معنوی گسترده و هم پرخوری و درواقع ازدیاد دستگاه‌های هیولاوار تولید چنین می‌نماید که انسان محاط در دنیای مدرن و ساختگی‌اش است که هر چیزی غیرطبیعی می‌نماید.

البته این مفهوم که در بالا متذکر شدم بسیار متفاوت با اندیشه رمان "تنهایی پر هیاهو" است و در اینجا انسان در گستره کلی‌تر و به دور از بستگی‌های تک ساحتی دارد ارزیابی می‌شود اما در اسارت انسان دچار دلتنگی‌های بی‌پایان خواهیم بود که نتیجه‌اش روان پریشی همگانی است که دارد بر کل جهان تحمیل می‌شود.