سرویس تئاتر هنرآنلاین: اگر مایرهولد نبود و شیوه اجرایی‌اش به نام بیومکانیک را به سرانجام نمی‌رسانید؛ شاید مدل اجرایی "پسران تاریخ" هر چیزی غیر از بیومکانیک می‌شد و آنگاه ایده‌آلی پیش روی‌مان نبود با آن‌که همچنان اجراهای نابی از آن قابل تصور هست و برای مثال ناتورالیسم موجود در این متن می‌تواند هر مخاطبی را معطوف به تفکری دقیق از یک وضعیت پیچیده و تلاش جوانانی برای گذر از کنکور و ورود به دانشگاه آکسفورد نماید.

چرا بیومکانیک می‌تواند بسترساز اتفاق ناب و خلاقه باشد در "پسران تاریخ"؟ و چرا هر مدلی غیر از آن نمی‌توانست این همه گویای مطلبی باشد با آنکه متن مقتدر و متفکر است و مدل‌های بسیار را می‌طلبد برای رودررو شدن؟!

بیومکانیک ملاحظاتی درونی‌تر و بی‌واسطه‌تر دارد و از صراحت دوری می‌گزیند و همه چیز را با اشاره و لفافه شدن رخ‌نمایی می‌کند و این‌گونه هست که این روابط پیچیده و غامض جمعی از انسان‌های باهوش می‌تواند از نظرگاهی درست‌تر ما را متوجه بحران‌های خاص گرداند که در آن انگار تاریخ مدارس در دوران نوزایی و رسیدن به مدارج عالی‌تر مدنظر قرار می‌گیرد و این خود صرفا نیازمند توجه‌ای غیر متعارف‌تر هست و همانا این مضمون و موضوعیتی می‌خواهد که در یک بیان ذی‌نفوذ و کنترل شده‌تری به نام بیومکانیک ما را در جریان ماوقع قرار دهد.

"پسران تاریخ"، نمایشی در نقد مدرنیسم و این دقیقا همان مسیری است که وضعیت پسامدرن محق آن است و می‌خواهد که این‌گونه متلاشی شدن و تخریب‌گری انسان مدرن را به چالش بکشد و به این منظور به سراغ مدرسه می‌رود که سرآغاز تفکر مدرن باید تلقی شود که در آن علم و روشنگری مورد هدف است و اتکای دوران پس از رنسانس هم از دل کندن از کلیسا و خدامحوری و سوق یافتن به مدرسه و دانشگاه و انسان محوری از همین جاست و باید دید که چه نکاتی مانع از رشد قابل اعتنا خواهد شد یا نیروهای بازدارنده انسان و روحیه تخریب‌گری در کجای این مدرنتیه می‌تواند اجماع کرده باشد.

بنابراین انسان مدرن زمانی می‌تواند نقد بشود که در یک شیوه غیر عادی‌تر که درواقع مبتنی بر همان پدیده‌های علمی‌تر است و انسان از مدار زیست و حیات بیرون می‌رود که با ملاحظاتی عجیب‌تر مورد بررسی واقع شود. اینکه انسان با تکرار برخی از حرکات و یا اشراف با توانایی‌های بدنی‌اش بتواند خود را نمایان سازد و رفتارها و ژست‌هایش دلالت بر این کنش‌مندی‌ها باشد؛ خود گویای اتفاقی است که در آن نه تنها افراد که درواقع یک وضعیت به چالش کشیده می‌شود.

الن بنت در کشور انگلستان که کشوری پیشرفته است و اما آن هم از این مصائب مدرنیته بری نبوده است، می‌خواهد نگاه مخاطب را معطوف به جریاناتی کند که در یک دبیرستان پسرانه و در دورانی که جمعی از دانش‌آموزان به همراهی معلمان‌شان در حال آماده‌سازی خود برای ورود به دانشگاه هستند و در این بین برد و باخت با رفتن به آکسفورد و کمبریج بررسی خواهد شد.

در نگاه اول متوجه می‌شویم، که دراماتورژی در ارائه متن الن بنت و حتی شیوه و مدل اجرایی که از آن استنتاج شده، انجام شده است. این دراماتورژی شکل در خور تاملی را ایجاد کرده است و متن را متناسب با درک بهتر مخاطب امروز و جغرافیای تهران پایتخت ایران پیش آورده است و چه بهتر از این که بدانیم این متن مربوط به اروپا و انگلستان قرن بیستم است اما در تهران آغاز سده بیست و یکم دارد اجرا می‌شود. الن بنت از بهترین نمایشنامه‌نویسان معاصر انگلستان است که بخش‌هایی از نمایشنامه "پسران تاریخ" را براساس زندگی و تجربه‌های شخصی خود با روایت داستانی از چند دانش‌آموز سال آخر دبیرستان در یک کلاس درس که برای رفتن به دانشگاه آماده می‌شوند، نوشته است. این تجربه‌گرایی نویسنده دلالت بر تجربه‌گرایی کارگردان ایرانی خواهد کرد که در مسیری که در آن جابجایی‌ها اصل و اساس کارش خواهد شد؛ می‌تواند به شیوه بیومکانیک اصالت‌های متن بنت را بیشتر نمایان سازد و این گونه مسیر منتقدانه‌تری را نسبت به پدیده مورد توجه طی طریق کند.

اشکان خیل‌نژاد هم گفته که اشعاری از نیچه، رنه شار یا برشت می‌شنویم، در صورتی که در متن اصلی اگر جایی ارجاعات شاعرانه باشد، مختص فرهنگ انگلیسی و شاعران و هنرمندان انگلیسی‌زبان بوده است. یعنی در متن بر آن شده‌اند که آن را از انگلستان دور کنند و به دیگر نقاط اروپا هم آن را سرایت دهند و درست هم همین است چون آنچه مطرح شده فقط خاص انگلستان است و در کل مرتبط با اروپا و دیگر نقاطی است که با مدرنتیه درگیر شده‌اند و آن را نیز پشت سر نهاده‌اند.

گام دوم دراماتورژی به ساختار متن است که بارزترین‌شان "کلاس تئاتر شکسپیر" هست. به گفته خیل‌نژاد، در متن اصلی چنین کلاس‌هایی وجود نداشت و به نوعی نقطه ورود ما برای شکستن برخی مناسبات متن اصلی بود. شاید این کلاس‌ها و ورود تئاتر و جدیت یافتن چنین مقوله‌ای باعث شده که ضمن برخورداری از بینامتنیت که در آن شاه لیر اجرا می‌شود، ما از نزدیک با مقوله تئاتر در تئاتر به عنوان تکنیک و شیوه‌ای در خور نقد شدن مواجه شویم. یعنی برشی به تئاتر زده می‌شود تا دریابیم یک تئاتر چگونه شکل می‌گیرد و رویکرد کارگردان چگونه در ارائه شکل و متبادر ساختن معنا موثر هست و این خود زمینه‌ساز درکی والاتر از آن چیزی است که پیش روی‌مان بازی می‌شود و به نسبت ما را درگیر چگونگی بیان آن خواهد کرد.

وضعیت در "پسران تاریخ" دارد شکل نامتعارفی را در روال بازی و ایجاد فضا در پیش می‌گیرد ما با هر دو مقوله کمتر با چنین چیزی در تئاتر تهران روبرو بوده‌ایم و اگر بوده‌ایم این مدلی‌اش واقعا نوبرانه است و این دم از خلاقیت اشکان خیل‌نژاد خواهد زد که می‌خواهد بسترساز اتفاق نوینی در صحنه باشد؛ به عبارت بهتر راه سخت و ناهموار را در پیش گرفته تا با آشنازدایی از هر چیزی و به دور از کلیشه‌های ویرانگر، به دنبال ارائه شیوه‌ای درگیرکننده است و در آن فضا عنصر برجسته است و در این فضا گروتسک عنوان خیره کننده‌ای است که اگر درک شود آنگاه کلیت پسران تاریخ درک شده است.

فضا عنصر برجسته و پیشتازی است در آنچه باید در اجرای "پسران تاریخ" اتفاق بیفتد. در این مدرنتیه که ریشه در دو سه قرن اخیر دارد و در آن معنا حذف شده و متافیزیک به کل انگار شده است، انسان دچار خودخواهی و تفرعن است و نمی‌داند در این شرایط چگونه لجام بزند به آنچه باید که مانع از ویرانی شود. حالا این فضای دلهره ما را فرامی‌گیرد و ما را متوجه نقصان درونی بشر خواهد کرد که در حذف گستره وجودی‌اش و آنچه که به روح و روانی آدمی مربوط می‌شود، چگونه دچار سقوط تراژیک غیر انکار خواهد شد. دامنه خویشتن‌پنداری و خودمداری‌های بی‌حد و حصر انسان پس از رنسانس که با جمله طلایی "من شک می‌کنم، پس هستم!" دکارت آغاز می‌شود و به جمله طلایی‌تر نیچه که می‌گوید:"خدا مرده است!" سمت و سو می‌گیرد، هر نوع فاجعه‌ای از دل این بحران قابل پیش‌گویی است چنانچه درمی‌یابیم انسان به کل در جوامع پیشرفته دچار اضمحلال و خودویرانگری شده است و به ناگزیر در نقد آن می‌کوشد بلکه راه حلی برای بازآفرینی یک وضعیت قابل قبول‌تر بیابد.

این فضا شهود می‌خواهد و بیان وفادارانه از متن نمی‌تواند بیانگر چنین روالی باشد چون در آن ناتورالیسم بسیار تلخ است و مبنایش سقوط دسته جمعی انسان متمایل به روشنگری است اما فراتر از این حس و حالتی باید تداعی شود که در فرآیند شهودی سرانجام بهینه‌ای دارد و این همان شهودی است که در شیوه بیومکانیک بیشتر ما را متوجه آنچه باید خواهد کرد.

آنچه در "پسران تاریخ" به لحاظ تکنیکی و در شیوه بازیگری در خدمت است، نوعی بیومکانیک تحریف شده است چنانچه تمام قواعد بازی را رعایت نمی‌کند یعنی بر پایه آن مکانیزم تعریف شده و شناسه‌های بازی بازیگران هدایت نشده‌اند اما طوری رفتار می‌کنند که همچنان بیومکانیک طور است و به گونه‌ای می‌خواهند روال عادی بازی‌ها و واقعیت موجود در رفتارها را بشکنند و این گونه احساس تماشاگران را تحت‌الشعاع قرار دهند که آنچه می‌بیند جلوه حقیقی و زیبایی خاص خود را دارد و در تئاتر ما چنین روالی مرسوم نیست و این خود نیز در قاعده‌شکنی و هنجارگریزی نقش بازی می‌کند و پیامدی متفکرانه‌تر دارد و این همان نکته‌ای است که برخی از دوستان کارگردان به معنای گریز از معنا می‌یابند و ترجمان دور از ذهنی را به صحنه می‌آورند که دیگر نه بیومکانیک هست و نه اصالت فرم و فرم‌گرایی را تداعی می‌بخشد بلکه در واقع فرم‌زدگی است که دلیل عمده‌اش عدم شناخت از بازپروری و بازآفرینی و القای آن چیزی است که در اصل و اساس باید باشد و عدم شناخت مانع از بروز آن با مولفه‌های حقیقی‌اش خواهد شد.

"پسران تاریخ" نمایشی شهودی است و آینه می‌گشاید رو به روح انسان. در این بازی منطق سلب می‌شود و احساس خاموش اما روزنه‌ای می‌گشاید رو به روح و روان که برانگیزاننده خویش باشد به درک حقیقت مالوف در آن‌چه در این نمایش به تماشا درمی‌آید.

بنابراین اشکان خیل‌نژاد از این برگرفتن‌ها و تحریف کردن و بازنمودهای عینی‌تر و ملموس و در شکست‌ها و دور ریختن‌ها به دنبال ارائه یک هدایت‌گری خلاقانه‌تر بوده است و ما را درکی واصل می‌کند که در آن شهود و متافیزیگ کارآمد خلوت را به درشتی‌های آرامش‌بخش می‌خواند و ما را در پرهیز از تکبرها تسلیم می‌کند. این همان بازی با ابلیس است که در مدرنیسم مقبولانه‌تر و مغلولانه‌تر توانسته انسان را در آن آیین فراتر رفتن از برتری‌ها به چالش بکشاند.

این نگاه پساساختارگرایانه همچون ابعاد پسامدرن در ارجاع به نکته‌های بارز معنوی و انسانی بر آن است که در ارائه بکوشد که گفته باشد حقیقت یک شکل بیشتر ندارد، شاید انواع روایت و گونه‌های مختلفی در بیان آن باشد اما درواقع همیشه می‌توان به یک نوع حقیقت ملحوظ و ریشه‌دار در اصالت‌های انسانی همان متافیزیک کتمان شده را باور کرد. به تقدیر بیومکانیک می‌توان "پسران تاریخ" را طوری بازآفرینی کند که فراتر از یک واقعیت دم‌دستی و امر بدیهی مخاطب را دچار تحولی بنیادین کند که چگونه می‌توان بر بحران‌های رایج آگاه شود و شاید این آگاهی منجر به برون رفت از بحران و پیش‌گیری از فاجعه شود.