سرویس تئاتر هنر آنلاین: افسانه ماهیان تئاتر را از سال 68 به طور جدی آغاز کرد و تا به حال به شکلی مستمر آن را ادامه داده است. او می‌گوید: علاقه‌اش به کارگردانی بیشتر از بازیگری بوده و از سال 85 که نمایشنامه "کوکوی کبوتران حرم" را به کارگردانی علیرضا نادری، در خانه هنرمندان نمایشنامه‌خوانی کرده‌اند در فکر کارگردانی این اثر بوده است. در ضمن بد نیست یادآوری کنیم که ماهیان نویسنده و گردآورنده کتاب "این صحنه خانه من است" نیز هست که به زندگی و آثار استاد حمید سمندریان می‌پردازد و قرار است به زودی جلد دوم آن نیز وارد بازار کتاب شود. به مناسبت اجرای "کوکوی کبوتران حرم" با افسانه ماهیان کارگردان و فروغ قجابگلی و یلدا عباسی بازیگران این نمایش گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

 

خانم ماهیان، شما برای این‌که به نمایش "کوکوی کبوتران حرم" برسید، راه درازی را طی کرده‌اید که پشت آن سال‌ها تجربه بازیگری و کارگردانی است. اصلاً چه اتفاقی افتاد که علیرغم حضور در کلاس‌های بازیگری استاد حمید سمندریان به کارگردانی علاقه‌مند شدید؟

افسانه ماهیان: من از همان ابتدا دغدغه‌ام کارگردانی بود و علاقه‌ام به بازیگری طوری نبود که تمام هم و غمم را روی این کار بگذارم. حتی زمانی که به کلاس‌های استاد سمندریان رفتم هم تمرکزم بیشتر روی یادگیری کارگردانی بود تا بازیگری. بازیگری را همه دوست دارند و من هم نمی‌توانم بگویم از بازیگری خوشم نمی‌آید ولی علاقه‌ام بیشتر کارگردانی است و حتی گرایش دانشگاهی‌ام را هم کارگردانی انتخاب کردم. به هر حال شرایط به صورتی شد که کارم را با بازیگری شروع کردم و از این بابت هم ناراحت نیستم چون در دوره شکوفایی تئاتر پس از انقلاب وارد عرصه بازیگری در تئاتر شدم و با کارگردان‌هایی کار کردم که آدم‌های مؤثری در تئاتر بودند. یک زمانی خیلی پر کار بودم و بدون وقفه روی صحنه می‌رفتم. وقتی که در نمایش "کوکوی کبوتران حرم" به کارگردانی علیرضا نادری بازی می‌کردم، به طور همزمان در نمایش "کابوس‌های یک پیرمرد بازنشسته خائن ترسو" نادر برهانی‌مرند هم حضور داشتم و یادم می‌آید تا رورانس تئاتر آقای برهانی‌مرند تمام می‌شد، خودم را به سرعت از تالار قشقایی به سالن چارسو می‌رساندم و در نمایش "کوکوی کبوتران حرم" بازی می‌کردم. ریشه‌های تئاتر بعد از انقلاب در جریان دهه‌های 70 و 80 شکل گرفت و من خوشحالم که در آن سال‌ها که دوره پر رونقی برای تئاتر بود، با کارگردان‌های موفق تئاتر همکاری می‌کردم و واقعاً در آن نمایش‌‌ها هم مشق کارگردانی می‌کردم. حتی به خاطر دارم که در آن سال‌ها نقش‌های مشابهی در تئاتر داشتم چون همان موقع که بازیگری می‌کردم هم کارگردانی را آموزش می‌دیدم و بیشتر توجهم به این‌ بود که کارگردان‌ها چه شیوه اجرایی را برای کارهای‌شان در نظر می‌گیرند و نوع نگاه‌شان به تئاتر چگونه است.

افسانه ماهیان

کلاس‌های آقای حمید سمندریان چه تأثیری روی ذهن‌تان گذاشت؟

افسانه ماهیان: به طور قطع اولین قدم ساختن و نظم دادن به ذهنم برای تئاتر، از کلاس‌های آقای سمندریان برداشته شد. من در سال‌های 68 و 69 در کانون تئاتر تجربی تالار هنر ثبت‌نام کردم و درگیر کنکور بودم. در همان سال‌ها دوست داشتم به کلاس‌های آقای سمندریان بروم و فکر می‌کردم دیگر این اتفاق نمی‌افتد ولی وقتی فهمیدم آقای سمندریان در دانشگاه آزاد مدیر گروه هستند و خود ایشان از هنرجوها آزمون می‌گیرند، درنگ نکردم و برای ثبت‌نام اقدام کردم. خوشحالم که برای کلاس‌های ایشان پذیرفته شدم و توانستم بازیگری و کارگردانی را خدمت این استاد بزرگوار یاد بگیرم.

برخورد و ارتباط آقای سمندریان با شما چطور بود؟

ماهیان: آقای سمندریان از دانشجویان کنجکاو و تلاش‌گر حمایت می‌کردند و حتی در ترم اول دانشکده مسئولیت‌هایی به من دادند. فکر می‌کنم ایشان از استقامت و پیگیری من خوش‌شان می‌آمد چون من عادت نداشتم ساده از چیزی گذر کنم. در تئاتر تلاش و پیگیری خیلی مهم است و این مسئله‌ای بود که خود استاد سمندریان هم به آن تأکید می‌کردند و احتمالاً به همین خاطر  در سال 1373 در بدو تأسیس اولین کلاس‌های خصوصی ایشان مرا به عنوان مسئول آموزشگاه‌شان انتخاب کردند. جالب است که من آن زمان هم دغدغه‌ام فقط بازیگری نبود، بلکه اتفاقاً دوست داشتم کارگردانی را از ایشان یاد بگیرم و دستیارشان شوم.

فروغ قجابگلی

فروغ قجابگلی: اساتیدی نظیر آقای سمندریان، آقای بهرام بیضایی، آقای رکن‌الدین خسروی و خانم منیژه محامدی توانایی این را داشتند که خیلی زود متوجه شوند چه کسی جوهره بازیگری را دارد و چه کسی این جوهره را ندارد. خانم محامدی آن زمان وقتی به یک عده می‌گفتند شما بمانید و به عده‌ای دیگر می‌گفتند شما بروید. تشخیص می‌دادند چه کسی پیگیر است و چه کسی نیست. من در آن دوره هنرجوی آموزشگاه دکتر بزرگمهر رفیعا بودم و یادم می‌آید که خانم ماهیان برای مشاوره‌های آموزشی به حضور آقای رفیعا می‌رسید و من ایشان را از آن‌جا دیدم. آدم‌های بزرگی نظیر آقای بیضایی و مرحوم عباس کیارستمی در آموزشگاه دکتر رفیعا تدریس می‌کردند و این اساتید هم کاملاً تشخیص می‌دادند که چه کسی به درد بازیگری می‌خورد و چه کسی به درد بازیگری نمی‌خورد.

افسانه ماهیان: در مورد استاد سمندریان می‌توانم بگویم دانش و علم ایشان به مقوله تئاتر یک طرف و شیوه و متد آموزشی‌شان هم یک طرف دیگر. ایشان دانشجوها را روان‌شناسی می‌کردند و انگیزه آن‌ها از حضور در کلاس‌های بازیگری را متوجه می‌شدند. در مورد استاد سمندریان گفته می‌شود که ایشان همه فوت و فن‌های بازیگری را بی‌دریغ به هنرجوها آموزش می‌دادند که کاملاً درست است اما به همان اندازه هم متوقع بودند و خیلی سخت پای این قضیه می‌ایستادند. روی تأخیر و بی‌نظمی در کلاس خیلی حساس بودند و ما به عنوان شاگردهای استاد سمندریان خیلی وقت‌ها از ایشان رفتار حرفه‌ای و اخلاق تئاتر یاد می‌گرفتیم. مثلاً خاطرم می‌آید که استاد سمندریان می‌گفتند قرار نیست کسی برای من چای بریزد و من خودم باید این کار را انجام بدهم. این‌ها مسائلی است که در نظام آموزشی ما فراموش شده و جوان‌ها با آن بیگانه‌ هستند. الان جوان‌ها اصلاً نمی‌دانند نفس تئاتر یک کار تیم‌ورک است و عده‌ای هم می‌خواهند ره صد ساله را یک شبه طی کنند. استاد سمندریان به ما تجربه کردن، کنار هم بودن و زیست گروهی را آموزش می‌دادند اما الان دیگر چنین مسائلی که مربوط به ذات حرفه تئاتر است از بین رفته و تقریباً فراموش شده است. حمید سمندریان زندگی و اخلاق در تئاتر را آموزش می‌داد.

اکنون عموم حرفه‌ای‌های تئاتر و حتی جوان‌های این حوزه هم می‌گویند که خیلی از حرفه‌ای‌گری‌ها و اخلاق‌مداری‌ها در تئاتر از بین رفته است. اگر همه به این قضیه اذعان دارند و از نبود حرفه‌ای‌گری در تئاتر ایراد می‌گیرند، چرا کسی در پی درست کردنش نیست؟

افسانه ماهیان: به خاطر این‌که نظام آموزشی و سیاست‌های مدیران فرهنگی ما غلط است. الان چه کسانی در دانشگاه‌ها تدریس می‌کنند و چه مطالبی را آموزش می‌دهند؟ خروجی کلاس‌های دانشگاهی چیست؟ باید ضعف‌های آن به شدت بررسی شود و آموزش فقط سر کلاس نشستن نیست. آموزش سیاست‌هایی است که یک شخص را برای رسیدن از نقطه A به نقطه B مکلف به انجام یک سری کارها می‌کند. ما سیستم‌ آموزشی‌مان بسیار قابل نقد است و مدیریت فرهنگی‌مان هم سیاست‌گذاری درست و منظمی را در پیش نمی‌گیرد. به ویژه این‌که ما به سونامی تغییر مدیریت مواجهیم و مدیران هنری‌مان تا می‌آیند سیاستی را اجرایی کنند، تغییر می‌کنند و مدیران دیگر جای‌شان را می‌گیرند و دوباره همه چیز از ابتدا باید برنامه‌ریزی شود.

فروغ قجابگلی: اصلاً مسئولیت‌پذیری از جامعه ما رخت بر بسته است. قبلاً بچه‌ها را از خانه و مدرسه با مسئولیت‌پذیری بزرگ می‌کردند. پدر و مادرها در خانه به بچه‌‌شان مسئولیت می‌دادند و در مدرسه هم نماینده کلاس یا کسی که مسئول نرمش دادن بقیه دانش‌آموزها بود، به طور ماهانه تغییر می‌کرد تا همه مسئولیت‌پذیر بار بیایند ولی الان چنین اتفاقاتی نمی‌افتد. استاد سمندریان می‌گفتند همیشه تمام نکات و زوایای پشت صحنه را تجربه کنید تا یاد بگیرید مسئولیت‌پذیر باشید. الان نه تنها در تئاتر ما این اتفاق نمی‌افتد بلکه کل جامعه دچار درد عدم مسئولیت‌پذیری شده است. به خاطر همین است که اکثر افراد از شغل‌شان ناراضی هستند. وقتی یک معضلی در سطح کلان جامعه رخنه می‌کند، طبیعی است که تئاتر هم از آن در امان نماند.

خانم ماهیان، همانطور که می‌دانیم در همه جای دنیا رسم بر این است که نویسندگان درباره زندگی‌نامه آدم‌های بزرگ جامعه کتاب می‌نویسند و یا خود آن شخصیت‌ها این کار را انجام می‌دهند. در ایران تا پیش از این‌که شما یک کتاب در مورد زنده‌یاد حمید سمندریان بنویسید، کسی به این موضوع فکر نکرده بود. چه شد که تصمیم گرفتید این کار را انجام بدهید و کتاب "این صحنه خانه من است" را منتشر کنید؟

افسانه ماهیان: کتاب "این صحنه خانه من است" محصول تجربیات حضورم در کنار استاد سمندریان و شنیده‌هایم سر کلاس‌های ایشان است که قرار است جلد دوم آن هم بیرون بیاید. من فکر می‌کنم آدم‌هایی نظیر استاد سمندریان، دکتر رفیعی و آقای بیضایی آدم‌های مهمی در تاریخ تئاتر بوده‌اند و باید برای ایشان کاری انجام داد. حمید سمندریان آدمی غیر قابل انکار و مهم در تئاتر ایران است و آدم منحصر به فردی است که چند نسل از بازیگرهای تئاتر شاگرد ایشان بوده‌اند. یلدا عباسی که در این جمع حضور دارد، سال 87 شاگرد استاد سمندریان بوده است که این نشان می‌دهد آقای سمندریان چند نسل از بازیگران تئاتر را تربیت کرده است. وظیفه مدیران فرهنگی و نهادهای دولتی است که در مورد چنین آدمی کتاب بنویسند و مکتب و منش این استاد را اشاعه بدهند ولی وقتی هیچ مدیر فرهنگی چنین ایده‌ای را ندارد و به فکرش نیست، امثال من که شاگرد آقای سمندریان بوده‌ایم ملزم هستیم این کار را انجام دهیم. من در این مورد تعارف ندارم و خیلی جدی هستم. در مورد تماشاخانه ایرانشهر هم خیلی مصمم و جدی گفتم باید نام یکی از سالن‌های این تماشاخانه بشود استاد سمندریان. منتظر نبودم کسی این را تأیید یا تکذیب کند و این کار را انجام دادم. البته امیر اسمی، دیگر همکاران، دوستان و مدیران وقت در این مشارکت سهیم بودند و حمایت کردند. همان زمان که این فکر به ذهنم رسید، تندیس آقای سمندریان را سفارش دادم و منتظر نبودم پولش هم از جایی برسد. می‌خواهم بگویم وقتی می‌بینم که مدیران فرهنگی انگیزه‌ای برای چنین کارهایی ندارند، خودم را ملزم به انجام این کار می‌کنم. من می‌گویم اگر مسئولین ایده ندارند، اشکالی ندارد. ما ایده می‌دهیم و آن‌ها حمایت کنند. این کار که دیگر شدنی است.

افسانه ماهیان

فکر می‌کنید اگر شما به مدیران فرهنگی ایده بدهید، از ایده‌تان حمایت می‌شود؟

افسانه ماهیان: شاید، نمی‌دانم ما همواره به حمایت مدیران فرهنگی امیدوار هستیم این تلاش باید دو سویه باشد. واقعاً حیف است چون آدم‌هایی نظیر آقای سمندریان نام‌شان با چند نسل از تئاتر ما گره خورده و خیلی از بازیگران جوان، میانسال و حتی کهنسال تئاتر شاگرد ایشان بوده‌اند. متأسفانه این آدم خیلی اذیت شد و به جای این‌که همه حمایت کنند تا ایشان نمایش‌شان را روی صحنه ببرند، خیلی‌ وقت‌ها ذوق‌شان را کور کردند. اتفاقی که در مورد علیرضا نادری هم افتاد. علیرضا نادری هم شاگرد آقای سمندریان است که نگذاشتند نمایشنامه‌هایش چند سال اجرا شود. نمایشنامه "کوکوی کبوتران حرم" از سال 82 تا 87 درگیر مجوز بود و آنقدر با ممیزی‌های سلیقه‌ای مواجه شد که انرژی علیرضا نادری گرفته شد. این نمایش الان روی صحنه است و هیچ اتفاقی نیفتاده است. فقط آن موقع به خاطر تصمیم‌های سلیقه‌ای و افراطی انرژی یکی از نمایشنامه‌نویسان خوب کشورمان گرفته شد. به هر حال ما هنرمندانی هستیم که قانون کشورمان را می‌دانیم و داریم در این کشور زندگی می‌کنیم. هیچ‌وقت نمی‌آییم کاری را روی صحنه ببریم که با قانون‌ها و عرف‌های جامعه‌مان هم‌خوانی ندارد و این‌ها همه سوء‌تفاهم‌هایی است که انرژی و انگیزه نمایشنامه‌نویس‌ها و کارگردان‌های کشورمان را برای کار کردن می‌گیرد.

فروغ قجابگلی: بعضی‌ هنرها مثل نقاشی و نویسندگی طوری هستند که وقتی جلوی عرضه کار هنرمندان‌شان را بگیرید، آن‌ها می‌توانند برای خودشان نقاشی کنند و بنویسند و آن را نگه دارند اما کارگردانی و بازیگری طوری است که حتماً باید محلی برای عرضه کار وجود داشته باشد و وقتی این اجازه از یک کارگردان گرفته می‌شود، خیلی دردمند و ناراحت‌کننده است. این مشکلی بود که آقای سمندریان را ناراحت می‌کرد ولی با این حال ایشان به ما می‌گفتند که تلاش می‌کنند تا ما بتوانیم از آموزه‌های‌شان استفاده کنیم و آن‌چه که باید در صحنه تئاتر گفته شود را بگوییم. چون به هر حال خود ایشان نمی‌توانستند کار کنند و شرایط بدی‌ برای‌شان به وجود آوردند. مشابه این اتفاق برای آقای نادری هم افتاد و امیدوارم علیرضا نادری و سایر نمایشنامه‌نویسان و کارگردانان تئاتر دیگر به این دوره‌های تاریخی برخورد نکنند و همیشه کارشان را انجام بدهند. من فکر می‌کنم اساتید ما وقتی سن‌شان به یک حدی برسد دیگر توانایی این‌که سراغ کارهای اداری بروند را ندارند و در این‌جا آدم‌هایی نظیر خانم ماهیان و خود شما آقای غفاری کار ارزشمندی انجام می‌دهید که مثل بازوی کمکی برای اساتید عمل می‌کنید و خیلی استوار پیگیر کارهای اهالی تئاتر هستید تا چراغ تئاتر این مملکت خاموش نشود و قدر این اساتید از بین نرود. کتابی که خانم ماهیان درباره آقای سمندریان نوشته، اسم خیلی زیبایی دارد. من همیشه وقتی می‌خواهم تئاتری را شروع کنم، به خودم می‌گویم فروغ این صحنه خانه تو است و باید حواست جمع باشد. می‌خواهم به افسانه ماهیان بگویم مرسی که باعث می‌شوی زحمت‌هایی که استاد سمندریان کشیده ثبت شود و برای نسل‌های بعدی به یادگار بماند. خیلی خوشحالم که تو بانی پیگیری آثار آقای سمندریان هستی. به تو تبریک می‌گویم که این رسالت را به دوش داری و امیدوارم مثل همیشه با موفقیت و ماندگاری تمام این راه را به سرانجام برسانی.

یلدا عباسی

خانم عباسی، شما هم به عنوان نماینده‌ای از یک نسل دیگر تئاتر شاگرد آقای سمندریان بوده‌اید. چطور شد که تصمیم گرفتید در کلاس‌های آقای سمندریان ثبت‌نام کنید و در مدتی که شاگرد ایشان بودید چه تأثیراتی از ایشان پذیرفتید؟

یلدا عباسی: من در سال‌های دهه 80 عاشق بازیگری بودم ولی اصلاً نمی‌دانستم باید چکار کنم. استاد سمندریان، دکتر رفیعی و دیگر اساتید بازیگری را هم نمی‌شناختم و فقط می‌دانستم که می‌خواهم بازیگر شوم. یک روز در آگهی یکی از روزنامه‌ها نام آموزشگاه حمید سمندریان به چشمم خورد که با حمایت مادرم قرار شد به این آموزشگاه بروم و تست بدهم. مدتی بعد با مادرم به آن‌جا رفتم و آقای تورج ثمینی‌پور که مسئول آموزشگاه آقای سمندریان بودند، گفتند منتظر باشید چون خود استاد از شما تست می‌گیرند. من نمی‌دانستم با چه کسی طرف هستم چون حتی یک عکس هم از استاد سمندریان ندیده بودم. به هر حال نوبت من شد و یادم می‌آید استاد سمندریان به آقای ثمینی‌پور گفتند به آن "بچه ننه" بگو بیاید. من وارد اتاق شدم و همان ابتدا شیفته آن و کاریزمای استاد شدم. ایشان از من تست گرفتند و خوشبختانه این افتخار را به من دادند که در کلاس‌‌شان حضور پیدا کنم و از ایشان یاد بگیرم. به این‌که شاگرد استاد سمندریان بوده‌ام افتخار می‌کنم. به نظرم به عنوان یک شخصی که به بازیگری علاقه داشت، نیاز داشتم از چنین استادی یاد بگیرم. خوشبختانه مسیرم را درست انتخاب کردم و دو نمایش هم در خدمت دکتر رفیعی بودم که آن هم افتخار بزرگی بود. نسل جوان بازیگری نیاز دارد از چنین آدم‌هایی یاد بگیرد ولی متأسفانه آن‌هایی که باید این مسیر را فراهم کنند، این کار را انجام نمی‌دهند. انگار عده‌ای دوست دارند اساتید تئاتر برای نسل جوان مخفی و ناآشنا بمانند که این خیلی بد است چون تئاتر فرهنگ مردم است و شاید تنها جایی است که می‌تواند به معنای واقعی روی فرهنگ مردم تأثیر بگذارد. زنده بودن تئاتر و نفس به نفس بودن آن با تماشاچی، این حس را به تماشاچی می‌دهد که بیشتر فکر کند. این امکان خوبی است که تئاتر فراهم می‌کند ولی متأسفانه به خاطر آموزش‌هایی که داده نشده الان خیلی‌ها با تئاتر بیگانه هستند و حتی یک تئاتر هم ندیده‌اند. خیلی از مردم تهران می‌دانند محلی به نام تئاتر شهر وجود دارد اما شاید بخش زیادی از آن‌ها ندانند در این محل چه اتفاقی می‌افتد و این اصلاً خوب نیست. من هم مثل خانم قجابگلی از خانم ماهیان بابت نوشتن کتاب "این صحنه خانه من است" تشکر می‌کنم و خوشحالم که یکی از کسانی بودم که شانس داشتم این کتاب را از خود خانم ماهیان هدیه بگیرم.

خانم ماهیان، چرا پس از این‌که در سال 77 نمایش "دوزخ" نوشته ژان پل سارتر را روی صحنه بردید و در سال 80 نمایش "اتوبوسی به نام هوس" نوشته تنسی ویلیامیز را کار کردید، یک وقفه ده ساله در تجربه‌های کارگردانی‌تان افتاد؟

افسانه ماهیان: در آن ده سال سرگرم بازیگری بودم. با کارگردان‌هایی کار می‌کردم که تجربه بازی برای آن‌ها جذاب بود. کارهای مختلفی را با علیرضا نادری و نادر برهانی‌مرند انجام دادم و به تجربیات خودم اضافه می‌کردم اما همچنان منتظر بودم دوباره به عرصه کارگردانی برگردم تا این‌که این اتفاق با نمایش "سپید همچون ماه" به نویسندگی داریوش فائزی افتاد و این نمایش را در سه فستیوال پراگ، ونیز و فنلاند اجرا کردم. بعد از آن دیگر گفتم وقتش رسیده که برای کارگردانی وقت بگذارم و روی این موضوع متمرکز شوم که این کار را انجام دادم و نمایش‌های مختلفی را به فاصله‌های کوتاه‌تر روی صحنه بردم.

در سال‌هایی که به عنوان بازیگر در تئاتر حضور داشتید، پیشنهادی برای بازی در تلویزیون و سینما به دست‌تان نرسید؟

افسانه ماهیان: اتفاقاً در آن سال‌ها پیشنهادات زیادی داشتم اما قبول نمی‌کردم. احساس می‌کردم بازی جلوی دوربین نمی‌تواند پاسخگوی نیازها، هیجانات، ذوق و تفکر من باشد و راضی‌ام نمی‌کند. به ویژه این‌که آن موقع سینمای ایران چندان بازیگر محور نبود. الان فضای سینما بهتر شده و بازیگر بودن از چهره بودن اهمیت بیشتری در سینما پیدا کرده که این خیلی خوب است. به هر حال در آن سال‌ها حضور در عرصه تصویر مرا راضی نمی‌کرد و به این خاطر تمرکزم را روی بازی در تئاتر گذاشتم. در حال حاضر هم کارگردانی برایم در مرحله اول اهمیت قرار گرفته و بعد از کارگردانی به بازی در تئاتر فکر می‌کنم.

نمایش‌هایی که تاکنون روی صحنه برده‌اید، بیشتر درون‌مایه‌ اجتماعی دارد. علاقه‌تان به کار کردن گونه‌های اجتماعی از کجا می‌آید؟

افسانه ماهیان: من همیشه به موضوعات اجتماعی علاقه‌ دارم و چون تئاتر می‌تواند تأثیر مستقیم روی تماشاگر بگذارد و این تأثیر حتی از تأثیر سینما هم بیشتر است، فرصت خوبی برای اجرای کارهای اجتماعی دارم تا در قالب یک تئاتر، حرف‌هایی را با مخاطبان بزنم. تماشاگرهای تئاتر جزو تماشاگرهای خاص هستند و حتی در کشورهای آلمان، انگلیس و فرانسه که می‌گویند تئاتر با فرهنگ مردم عجین شده هم تئاتر مخاطب خاص دارد و تأثیر خودش را به خوبی روی این مخاطبان خاص می‌گذارد. به همین خاطر موضوعات اجتماعی جزو دغدغه‌های من است و من نمی‌توانم از آن‌ها بی‌تفاوت گذر کنم. هنرمندان همیشه سعی می‌کنند روی دغدغه‌‌شان تأکید کنند و دغدغه‌ من هم موضوعات اجتماعی، تخریب‌ها و تلخی‌های محیط و پیرامون‌مان است. یک‌بار یکی به من گفت خانم مگر ما خانم‌های شاد و خوشحال در این مملکت نداریم؟ گفتم داریم اما اگر شما دقت کنید متوجه می‌شوید که کفه کدام‌شان سنگین‌تر است. این یک حقیقت است که آن را باید گفت و نمی‌شود از آن چشم‌پوشی کرد. مردم همیشه با موضوعات اجتماعی هم‌ذات‌پنداری می‌کنند و این در نمایشنامه‌های خارجی کمتر ملموس است. در دو نمایش "زیر زمین تا پشت بام" و "هم هوایی" به دلیل این‌که مردم کاراکترهای نمایش را می‌شناختند، تأثیر بیشتری از نمایش گرفتند. در نمایش "کوکوی دختران حرم" هم همینطور است. آذر، زری، سهیلا، ناهید و عزیز اسم‌های ملموس جامعه هستند. این نمایش واقعاً یک مستند اجتماعی است، منتها اسم کاراکترها دیگر شهلا جاهد، لیلی اسفندیاری یا گروه "یلو داگز" (سگ‌های زرد) نیست و نویسنده از نام‌های معمول استفاده کرده است، وگرنه من معتقدم آقای نادری واقعاً مستندنگاری کرده است.

آقای سمندریان کمتر نمایشنامه‌های ایرانی را روی صحنه بردند و معدود نمایش‌های ایرانی که کار کردند هم به قبل از انقلاب بر می‌گردند. به عنوان کسی که شاگرد آقای سمندریان بودید، فکر می‌کنید ایشان واقعاً در مورد نمایشنامه‌های ایرانی موضع داشتند؟

افسانه ماهیان: نه واقعاً اینطور نبود. او همیشه روی قدرت و تم نمایشنامه و پرداخت آن تاکید داشتند. آقای سمندریان در سال 67 می‌خواستند نمایشنامه "فتح‌نامه کلات" نوشته آقای بیضایی را کار کنند ولی به این نمایشنامه ممیزی خورد و تولید آن متوقف شد. این‌که می‌گویند آقای سمندریان نمایشنامه‌های ایرانی را قبول نداشته سوء تفاهمی است که من در جریانم واقعاً اینطور نبود. خود من هم بعد از دو نمایشنامه خارجی به اجرای نمایشنامه‌های ایرانی روی آورده‌ام ولی معنای این کارم این نیست که نمایشنامه‌های خارجی را قبول ندارم. ممکن است فردا روزی یک نمایشنامه خارجی را روی صحنه ببرم ولی احتمالاً سعی می‌کنم در آن نمایشنامه‌ هم به موضوعات اجتماعی بپردازم.

فروغ قجابگلی - افسانه ماهیان - یلدا عباسی

در سال‌های اخیر پس از اجرای دو نمایشنامه از نغمه ثمینی، دو اثر هم از مهین صدری کار کردید و بعد به سراغ نمایشنامه "کوکوی کبوتران حرم" نوشته علیرضا نادری آمدید. این مسیر چگونه طی شد و این تغییرات به چه علت صورت گرفت؟

افسانه ماهیان: واقعیت این است که من کارگردان جوانی هستم. در واقع بازیگری باعث شد دیرتر به سمت کارگردانی بیایم و حالا خودم را یک کارگردان جوان می‌دانم. به همین خاطر دارم قدم‌هایم را آهسته‌تر بر می‌دارم و تعجیلی در این مورد ندارم. من نغمه ثمینی را دوست داشتم و دلم می‌خواست با او همکاری کنم. اولین همکاری من با نغمه ثمینی، نمایش "پالتوی پشمی قرمز" بود که متأسفانه آنقدر سانسور و ممیزی خورد که چیزی از آن باقی نماند ولی با این حال نغمه ثمینی پذیرفت دوباره با من همکاری کند و نمایشنامه "سه جلسه و یک تراپی" را نوشت. به هر حال من بعد از نمایش "سه جلسه و یک تراپی" هم دوست داشتم با نغمه ثمینی کار کنم و هنوز هم اگر فرصتش پیش بیاید این کار را انجام می‌دهم ولی در عین حال دوست دارم تجربه‌های دیگری هم داشته باشم که به این خاطر بود آن موقع به سراغ مهین صدری رفتم. مهین صدری با امیررضا کوهستانی کار کرده بود و من می‌دانستم که طرح‌هایش برای نمایش‌های مستند چقدر عالی است. مهین صدری طرح اولیه "هم هوایی" را نوشته بود و بعد از این‌که ما با هم گفت‌وگو کردیم، شروع به نوشتن این نمایشنامه کرد. مهین صدری در نوشتن مونولوگ توانایی خاصی دارد و این موضوع نظر مرا جلب کرده بود. به ویژه آن‌که در آن سال‌ها هنوز اجرای مونولوگ به فراگیری امروز نبود و برای تئاتر ما اتفاق تازه‌ای محسوب می‌شد. اما در این بین قضیه همکاری با علیرضا نادری متفاوت است. من از سال‌ها قبل به نمایشنامه "کوکوی کبوتران حرم" علاقه داشتم و دلم می‌خواست این نمایشنامه را کار کنم. بعد که علیرضا نادری طرح نمایشنامه "ققنوس افسانه نیست" را نوشت، خواستم این نمایشنامه را اجرا کنم که به خاطر ممیزی‌ها امکانش پیش نیامد. در نهایت امسال تصمیم گرفتم نمایش "کوکوی کبوتران حرم" که از قبل به آن علاقه داشتم را روی صحنه ببرم و این کار را انجام دادم.

شما در اجرایی که علیرضا نادری در سال 87 از نمایشنامه "کوکوی کبوتران حرم" روی صحنه برد به عنوان بازیگر حضور داشتید. این نمی‌توانست باعث شود که بخواهید این متن را کار کنید؟

افسانه ماهیان: علیرضا نادری نمایشنامه "کوکوی کبوتران حرم" را در سال 82 نوشت و ما آن را در سال 85 در خانه هنرمندان نمایشنامه‌خوانی کردیم. من همان موقع دندان‌هایم تیز شده بود که این متن را کارگردانی کنم و یادم می‌آید که علیرضا نادری یک‌بار به من گفت این را روی صحنه ببر. خودش از ممیزی‌هایی که به این نمایشنامه می‌خورد خسته شده بود ولی من اصرار کردم آن را اجرا کند. حس عجیب و غریبی به این نمایشنامه داشتم و وقتی در اجرایی که آقای نادری روی صحنه آورد بازی کردم، احساس تعلقم به این اثر بیشتر شد. به همین خاطر بعد از سال 87 منتظر بودم فرصتی پیش بیاید تا آن را اجرا کنم.

اجرای نمایش "کوکوی کبوتران حرم" به کارگردانی علیرضا نادری اجرای عجیب و غریبی بود و شیوه اجرایی و طراحی صحنه خاصی داشت. شیوه اجرایی آن نمایش باعث نشد که فکر کنید می‌شود آن را طور دیگری اجرا کرد و تصمیم بگیرید این کار را انجام بدهید؟

افسانه ماهیان: خیر، به این دلیل نبود. معلوم است که یک نمایشنامه‌ را با ده‌ها شکل مختلف می‌شود روی صحنه برد. من به این موضوع فکر نکرده بودم بلکه دیدم در حق این نمایشنامه اجحاف می‌شود. مسئله اولیه من این بود که این نمایشنامه باید دوباره اجرا شود. این‌که شیوه اجرایی آن چطور باشد در اولویت‌های بعدی قرار می‌گرفت و اولویت اصلی اجرا شدن خود نمایشنامه بود. کارگردان‌هایی وجود دارند که کارشان را بر اساس ایده‌ و فرم اجرایی جلو می‌برند ولی من تا موضوعی توجهم را جلب نکند، اصلاً به شیوه اجرا فکر نمی‌کنم.

نمایشنامه "کوکوی کبوتران حرم" قصه 12 زن را روایت می‌کند که به مکانی زیارتی می‌روند و در حاشیه این زیارت قصه هر کدام آن‌ها هم روایت می‌‌شود. من خاطرم هست که در همان سال 87 هم که علیرضا نادری این نمایشنامه را اجرا کرد، نقدهایی به تعدد بازیگرهای این نمایش می‌شد و عده‌ای می‌گفتند کثرت بازیگرهای این نمایش باعث شده برخی از نقش‌های آن مثل نقش‌های سهیلا، زری و فرح در حد تیپ باقی بماند. شما فکر می‌کنید که آقای نادری این کار را به عمد انجام داده و نخواسته بعضی از کاراکترها بیش از حد جلو بروند یا نقدی که به کثرت بازیگرهای این نمایش می‌شود را قبول دارید؟

افسانه ماهیان: من اصلاً و تحت هیچ شرایطی این نقد را قبول ندارم. اگر کثرت پرسوناژها باعث می‌شود بعضی از نقش‌ها در حد تیپ باقی بمانند، چرا در مورد نمایشنامه‌های "مرغ دریایی" و "ایوانف" آنتوان چخوف و "پدر" آگوست استریندبرگ این حرف زده نمی‌شود؟ من فکر می‌کنم همه پرسوناژهای نمایشنامه "کوکوی کبوتران حرم" یک مجموعه هستند که که در کنار هم تکمیل می‌شوند. به هیچ وجه قبول ندارم که برخی از پرسوناژهای این نمایشنامه تبدیل به تیپ شده‌اند. همه کاراکترهای این نمایشنامه تکمیل‌کننده یکدیگر هستند. بنابراین نقدی که به تعدد و کثرت کاراکترهای این نمایشنامه می‌شود را یک نقد سطحی می‌بینم.

یلدا عباسی: من کاراکتر خودم (سهیلا) را هیچ‌وقت یک تیپ ندیدم. سهیلا برای من یک کاراکتر است که اتفاقاً برای رسیدن به آن خیلی چالش داشتم. چون به لحاظ شخصی ریتم من با ریتم سهیلا خیلی متفاوت است. من در صحبت کردن و حرکت کردن ریتم خیلی تندی دارم اما سهیلا متفاوت است و کلمات را می‌کشد. این تفاوت برایم خیلی هیجان‌انگیز بود و گرچه کارم را سخت می‌کرد اما از این که بتوانم به این نقش برسم، لذت می‌بردم. من وقتی متن "کوکوی کبوتران حرم" را خواندم، شوکه شدم چون شخصیت‌پردازی متن عالی است و جزئیات تمام کاراکترها در متن آمده است. این برایم خیلی جالب بود و ترغیبم کرد که نقش سهیلا را بازی کنم.

فروغ قجابگلی: من هم با خانم ماهیان و خانم عباسی موافقم که پرسوناژهای این نمایش واقعاً شخصیت هستند و از تیپ دور شده‌اند. نقش‌های این نمایش همه عمق دارند و آقای نادری خیلی به آن‌ها فکر کرده است. من فقط 20 شب نمایشنامه را خواندم تا بخش‌های ناپیدای نقش‌ها را پیدا کنم. علیرضا نادری یک سری از وجوه کاراکترها را در متن نمایش آورده و بقیه‌اش را باید خود ما پیدا کنیم که رسیدن به شخصیت کامل این کاراکترها خیلی سخت است. شخصیت زری قد بلند خیلی شخصیت عجیبی است. آقای نادری در همان سال 87 دوست داشت من این نقش را بازی کنم، منتها فکر می‌کرد من ایران نیستم. 10-15 روز مانده به اجرا به من گفت بیا این نقش را بازی کن اما من گفتم به جای دوستانم سر کار نمی‌آیم.

فروغ قجابگلی

نام سه کاراکتر از کاراکترهای این نمایشنامه، زری است؛ زری قد بلند، زری دختر و زری قد کوتاه. دو‌تای این‌ها عروس یک خانواده هستند و زری سوم هم خواهر شوهر دو زری دیگر است. از نام مشابه این سه کاراکتر چه برداشتی می‌شود کرد؟ انگار در یک دوره‌ای همه دوست داشتند اسم دخترشان را زری بگذارند.

افسانه ماهیان: برداشت من طور دیگری است و فکر می‌کنم علیرضا نادری خیلی عمیق‌تر از این‌ها به این قضیه فکر کرده است. شاید می‌خواهد بگوید این‌ها در ظاهر شبیه به هم هستند ولی به لحاظ تفکری خیلی تفاوت دارند. همه این زری‌ها عضو یک خانواده هستند ولی با هم غریبه‌اند و ارتباطی ندارند. زری یک اسم است که تکثیر می‌شود در آدم‌هایی که علیرضا نادری روی نزدیکی و در عین حال دوری آن‌ها تأکید داشته است. فکر می‌کنم بازی علیرضا نادری با اسم‌ها خیلی جالب و نمادین انجام شده است. این‌که همه این زری‌ها عضو یک خانواده‌اند ولی ارتباطی با هم ندارند، خیلی حرف و عمق پشتش است. به نظرم این یک گروتسک و یک چیز عجیب و غریب است. درست مانند صحنه‌ اژدر و لوتی حیدر که زری خواهر شوهر دارد برای دو زری دیگر نمایش اجرا می‌کند. واقعیت این است که وقتی زری قد کوتاه با برادر دو زری دیگر ازدواج می‌کند، همسرش متوجه می‌شود که در نوجوانی برای زری قد کوتاه اتفاقی افتاده و او بکارتش را از دست داده است. داغ این ننگ همیشه روی پیشانی زری قد کوتاه وجود دارد و او فکر می‌کند به خاطر اتفاقی که در نوجوانی برایش افتاده گناه‌کار است. این مشکلی است که در زندگی مدرن هم وجود دارد و جوان‌ها و خانواده‌ها به شدت درگیر آن هستند. درست است که مردم ما آگاه شده‌اند ولی این مشکلات همیشه وجود دارد.

فروغ قجابگلی: این‌که شما می‌گویید در یک دوره‌ای اسم‌ها شبیه به هم می‌شوند را قبول دارم ولی فکر می‌کنم علیرضا نادری خواسته پیش خودش بگوید در این نمایش سه زن به نام زری وجود دارد که همه فکر می‌کنند این سه زن یکی هستند ولی در عین حال این سه زن با هم یک زن هم نشدند.

این‌که علیرضا نادری به عنوان یک نویسنده مرد در نمایشنامه "کوکوی کبوتران حرم" اینقدر خوب به جزئیات زنانه دقت کرده برای‌تان عجیب نیست؟ 

افسانه ماهیان: هر کسی این نمایشنامه را می‌خواند، حیرت می‌کند که علیرضا نادری چقدر خوب مگوها و رازهای زنانه را با ظرافت نوشته است. به نظرم شناخت نویسنده از پیرامونش خیلی اهمیت دارد و علیرضا نادری به همین خاطر ویژه می‌شود. علیرضا نادری جزو معدود نمایشنامه‌نویس‌های ایرانی است که همه چیز را لمس می‌کند و می‌شناسد و بعد می‌نویسند و به همین خاطر است که جریان‌ساز می‌شود. وقتی یک نویسنده درباره موضوعی که می‌خواهد بنویسد به شناخت کافی می‌رسد، دیگر زن یا مرد بودنش اهمیتی ندارد. کما این‌که اگر یک موضوع مردانه را یک زن بنویسد و بتواند همین‌قدر تأثیرگذار باشد، دیگر مهم نیست آن نویسنده چه جنسیتی دارد. اتفاقاً خیلی جالب است وقتی یک زن به جزئیاتی از مردها اشاره می‌کند که شاید خود مردها هم به آن فکر نکرده‌اند. این بُعد روان‌شناسی متن است که اهمیت دارد ولی از نظر من مسئله اصلی متن "کوکوی کبوتران حرم"، توجه علیرضا نادری به بُعد جامعه‌شناختی متن است. علیرضا نادری به عنوان یک نویسنده توانسته جامعه‌اش را خیلی خوب کالبدشکافی کند و خیلی از مگوهای جامعه را بنویسد. آقای نادری نویسنده‌ای است که می‌تواند تبعات و مگوهای جنگ را بنویسد. جسارتش را دارد چون لمس کرده و می‌تواند آن را صریح و بدون پرده روی کاغذ بیاورد. نمایشنامه "کوکوی کبوتران حرم" هنرمندانه و شاعرانه نوشته شده است. من واکنش‌های مردم را می‌بینم و از این‌که مردم از دیالوگ‌های این نمایش حیرت می‌کنند بسیار لذت می‌بردم. مسئله مستندنگاری برای علیرضا نادری اینطور نیست که یک متنی را بر اساس یک سری پژوهش و کتاب در یک اتاق در بسته بنویسد، بلکه او ابتدا آن را در جامعه و پیرامونش تجربه و لمس می‌کند و بعد به قلم می‌آورد.

کبوترها در مکان‌های زیارتی می‌نشینند، دانه می‌خورند و کوکو می‌کنند. آن‌ها به ظاهر خیلی جمع‌گرا می‌آیند ولی وقتی دانه‌های‌شان را می‌خورند، از هم جدا می‌شوند و تنها می‌نشینند. کوکوی کبوتران را هم هر کسی به زعم خودش تفسیر می‌کند. عده‌ای می‌گویند کبوتران با کوکو کردن، غر می‌زنند و عده‌ای دیگر هم کوکو کردن کبوتران را شکرگذاری می‌دانند. شما فکر می‌کنید کوکوی کبوتران در نام‌گذاری اسم نمایش علیرضا نادری چه معنایی دارد؟

افسانه ماهیان: تفسیرهای مختلفی می‌شود از این عنوان نمادین کرد. کوکو را می‌شود به عنوان آوای کبوتران در نظر گرفت، می‌شود کو یا کجا تفسیر کرد و یا تعبیر کوکو شدن و له شدن از آن داشت. حرم هم منظور حریم زنانه یا رازهای زنانه است. شاید می‌خواهد بگوید رازهای زنانه کجاست؟ به هر حال تفسیرهای مختلفی می‌شود از این عنوان کرد و قرار هم نیست حتماً یک تفسیر واحد داشته باشد.

نمایشنامه "کوکوی کبوتران حرم" جزو معدود نمایشنامه‌های علیرضا نادری است که در آن به ظاهر کمتر به جنگ پرداخته است ولی گویا در تمام کاراکترهای این نمایش هم معضلات جنگ دیده می‌شود. شما هم اینطور فکر می‌کنید؟

افسانه ماهیان: در این نمایشنامه اتفاقاً با ظرافت و درستی به مقوله جنگ پرداخته شده. کاراکتر هما که بهناز جعفری آن را بازی می‌کند، به عنوان نماد زنان این سرزمین، یک زن آسیب‌خورده جنگ است که می‌خواهد از این مرز خارج شود. یک نفر می‌گفت این نمایش درباره زن‌های روشنفکر نیست! متعجب شدم و گفتم این چه حرفی است؟ جسورانه‌ترین حرکتی که روشنفکرهای الان نمی‌توانند انجام بدهند را هما در این نمایش انجام می‌دهد. یا کاراکتر عزیز جسورانه‌ترین حرف‌ها را می‌زند. کاراکتر عزیز که اتفاقاً یک زن سنتی است، به جوان‌ترها می‌گوید که بفهمید یک زن و مرد مکمل همدیگر هستند. این را زنی می‌گوید که خیلی‌ها به خاطر سنتی بودنش، به شکل دیگری در موردش فکر می‌کنند.

فروغ قجابگلی: عزیز این حرف را می‌زند تا به زن‌هایی که مرد گریز هستند و از مرد‌ها آسیب خورده‌اند بفهماند که مرد و زن تحت هر شرایطی مکمل یکدیگر هستند. درباره هما هم بگویم که او تنها زنی است که تصمیم می‌گیرد تقدیر و سرنوشتش را آگاهانه به خطر بیندازد. هما با این کارش می‌گوید که زن‌ها حتی اگر تصمیم مهمی بگیرند هم اجازه اجرایش را ندارند. به نظرم نمایشنامه "کوکوی کبوتران حرم" رشد و بلوغ فکری، معنوی و روحی علیرضا نادری را نشان می‌دهد. من خیلی از کارهای علیرضا نادری را دیده و خوانده‌ام و بر اساس آن‌چه که از علیرضا نادری به عنوان یک نویسنده می‌دانم، فکر می‌کنم او در این نمایشنامه به تعادل رسیده و زن و مرد وجودش یکسان شده است. این اتفاق برای دیگران خیلی کمک‌کننده و رشددهنده است. علیرضا نادری راه‌حل نمی‌دهد و رسالتش این است که دانسته‌هایش را بگوید. کاری که علیرضا نادری کرده، کنکاش است و ارائه کردن راه‌حل کاری است که جامعه‌شناس‌ها باید انجام بدهند.

خانم ماهیان، قهرمانان اکثر قریب به اتفاق نمایش‌های پرونده کاری شما زنان هستند. این به جنسیت شما بر می‌گردد یا به عنوان یک کارگردانی که به گونه‌های اجتماعی علاقه‌مند است، دوست دارید در این مقطع به نمایش‌هایی بپردازید که کاراکترها و قهرمانان آن زنان هستند؟

افسانه ماهیان: این ویژگی شاید از ناخودآگاه من می‌آید. گرچه الان مردها و زنان جامعه ما آگاه شده‌اند و در جامعه ما هرگونه سالارگری چه از جانب مردها و چه از جانب زن‌ها غلط به حساب می‌آید ولی واقعیت است که در جامعه ما سال‌های طولانی مردسالاری وجود داشته و یک اجحاف تاریخی به زنان شده که نمی‌شود از آن چشم‌پوشی کرد. این موضوع مرا به عنوان یک کارگردان حساس می‌کند که آن‌چه بر زنان گذشته را برای آیندگان بگویم تا بدانند و آگاه باشند. البته من فقط روی موضوع زنان تمرکز نمی‌کنم و دغدغه من مسائل اجتماعی است که مشکلات جامعه زنان هم می‌تواند بخش مهمی از آن باشد. هیچ‌وقت هم نگاه فمنیستی ندارم چون به این موضوع معتقد نیستم.

فروغ قجابگلی: نمایش "کوکوی کبوتران حرم" می‌گوید که اگر هر کدام از جنسیت‌های مرد و زن به هم آسیب بزنند، روی هم تأثیر می‌گذارند و دیگری هم آسیب می‌خورد. این دو جنسیت به هم ربط دارند و آسیب یکی از آن‌ها به نفع دیگری نیست.

یلدا عباسی

خانم عباسی و خانم قجابگلی، شما در نمایشی بازی کرده‌اید که کارگردان آن خودش یک بازیگر است و اتفاقاً در سال 87 در همین نمایش "کوکوی کبوتران حرم" به عنوان بازیگر حضور داشته‌ است. این کار شما را سخت نمی‌کرد؟

یلدا عباسی: کلاً تجربه بازی در نمایش "کوکوی کبوتران حرم" تجربه سختی بود. خانم ماهیان در تمرینات تک تک نقش‌ها را برای ما بازی می‌کرد و در همه آن‌ها هم درخشان بود. ایشان نقش سهیلا را آنقدر درخشان بازی کرد که من گفتم نمی‌توانم آن را اجرا کنم ولی خوشبختانه کم کم به نقشم رسیدم و کار برایم راحت‌تر بود. من همیشه دوست داشتم با خانم ماهیان کار کنم. کار ایشان را خیلی دوست داشتم و به عنوان کسی که تحصیل‌کرده رشته کارگردانی است، برایم سؤال بود که ببینم خانم ماهیان چطور از بازیگرهایش بازی می‌گیرد. خوشحالم که در این نمایش حضور پیدا کردم و به تجربیات خودم افزودم.

فروغ قجابگلی: افسانه ماهیان صبر خاصی دارد که من آن را خیلی دوست دارم. ایشان اگر مسئله‌ای پیش بیاید بازیگر را کنار می‌کشد و خیلی راحت آن را با بازیگر در میان می‌گذارد. یک سری مسائل را در جمع می‌گوید و مسائلی را هم به صورت خصوصی. می‌داند که مطلبش را کجا و در چه زمانی باید بگوید. کارگردان موفق کسی است که ذهن بازیگرش را می‌شناسد. اصولاً وقتی کارگردان ذهن بازیگر را می‌شناسد، تجربه آن همکاری موفق‌تر می‌شود. حداقل در مورد من که اینطور بوده است. یکی دیگر از ویژگی‌های مثبتی که خانم ماهیان دارد این است که یک سری مطالب را یادداشت می‌کند و بعد از چند اجرا به بازیگر می‌گوید تا بازیگر کمی در کارش تغییر ایجاد کند و دچار کهنگی و بیات بودن نشود.

خانم ماهیان، خانم عباسی در بخش‌هایی از صحبت‌های‌شان اشاره کردند که شما در تمرینات همه نقش‌ها را برای‌شان بازی می‌کردید. چقدر به این شیوه از تمرین اعتقاد دارید؟

افسانه ماهیان: من اصولاً آدم عمل‌گرایی هستم و در تئوری و نوشتن خیلی تنبلم. این شیوه کار استاد سمندریان هم بود و ایشان هم خیلی وقت‌ها چیزهایی که می‌خواست بگوید را بازی می‌کرد. من هم این کار را برای تفهیم منظورم انجام می‌دهم وگرنه قصدم این نیست که به بازیگر بگویم شبیه من بازی کند. خوشبختانه من در این نمایش بازیگرانی دارم که همه عالی هستند و با هم هماهنگ شده‌اند. هر کدام از این بازیگرها ویژگی و سبک بازیگری خودشان را دارند و در کارشان با تجربه هستند. از داشتن یک کست بازیگری درجه خیلی خوشحالم.

فروغ قجابگلی - افسانه ماهیان - یلدا عباسی

طراحی صحنه، نور و لباس نمایش "کوکوی کبوتران حرم" را منوچهر شجاع انجام داده است که در تئاتر بیشتر به عنوان یک طراح صحنه شناخته می‌شود. چرا ترجیح دادید طراحی نور و لباس نمایش‌تان را هم منوچهر شجاع انجام بدهد؟

افسانه ماهیان: این اتفاقی است که در همه کارهایی که با منوچهر شجاع انجام داده‌ام افتاده است. همانطور که اشاره کردید، تمرکز منوچهر شجاع بیشتر روی طراحی صحنه است و کمتر طراحی نور و لباس را انجام می‌دهد اما من به طراحی نمایش‌هایم به عنوان یک پکیج نگاه می‌کنم و معتقدم کسی که طراحی صحنه را انجام می‌دهد، طراحی نور و لباس را هم به عهده بگیرد. البته این منوط به توانایی طراح است که منوچهر شجاع قطعاً این توانایی را دارد. من حس کردم وقتی منوچهر شجاع صحنه را طراحی می‌کند، خود او بهتر از هر کسی می‌داند که فرم لباس و طراحی نور چگونه باید در خدمت طراحی اثر باشد تا یکدست عمل کند. من طراحی‌ها را از هم منفک نمی‌دانم. من و منوچهر شجاع معمولاً خیلی قبل‌تر از این‌که تمرینات بخواهد شروع شود، با هم صحبت می‌کنیم و هر کدام دلایلی که داریم را به همدیگر می‌گوییم. در مورد نمایش "کوکوی کبوتران حرم" هم این اتفاق افتاد و من معمولاً بلند بلند فکر می‌کنم تا منوچهر شجاع در جریان فکرهای من باشد. به عنوان یک کارگردان بسیار معتقدم که طراحی و کارگردانی به هم پیوسته هستند. در واقع طراحی یک اثر طراحی تفکر اجراست چون طراحی مقوله مهمی است و فقط یک امر تکنیکال نیست.