سرویس تئاتر هنرآنلاین: گاهی در متن و اجرای یک نمایش، بی‌توجهی به یک یا دو، سه عنصر ساختاری و تعیین‌کننده، عملا متن و نمایش را که به موضوع مهم و قابل توجهی می‌پردازد، به سمت و سوی دیگری می‌برد و حتی بر ویژگی‌ها و نقاط عطف اجرا تأثیر منفی و دافعه زایی دارد؛ در نتیجه از  بازخوردی و تحلیلی شدن کامل موضوع می‌کاهد و حتی گمانه‌های ذهنی "فرا متنی و فرا اجرایی" ایجاد می‌کند؛ مضافا این که موجز بودن و انسجام ساختاری اثر تا حد قابل توجهی زایل می‌گردد؛ این عارضه‌مندی‌ها موقعی برجسته‌تر می‌شوند که موضوع و محتوای محوری متن و اجرا  اساسا زیبا و حاوی داشته‌های روانشناختی، فرهنگی، اجتماعی و حتی مردم شناختی باشد. نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟ " به نویسندگی و کارگردانی شهرام کرمی که هم اکنون در تالار قشقایی تئاتر شهر اجرا می‌شود، مصداق  توضیحات فوق‌الذکر است.

اولین چیزی که در وهله نخست بسیار برجسته شده و جلب توجه می‌کند، طراحی انتزاعی "کاملا غلط" صحنه است: در آن از چند درخت و یک نیمکت که عینا محیط یک پارک را نشان می‌دهند استفاده شده است؛ در طرفین این محدوده، دیوارهای مکان‌هایی مثل دیوار جانبی یک مکان بهداشتی یا مربوط به نگهبانی پارک دیده می‌شود؛ این محدوده که به عنوان خانه اول (؟!) و متعاقبا به مثابه خانه دوم (؟!) از آن استفاده شده است، نشان می‌دهد  که طراح صحنه (منوچهر شجاع) و کارگردان، هر دو فقط  به "جلوه آرایی ظاهری صحنه" توجه داشته‌اند و محتوای نمایش را عملا کمرنگ و فدای یک گمانه بصری کرده‌اند. از آن جایی که در اجرای هر نمایشی طراحی صحنه نقش تعیین کننده‌ای در شکل‌گیری درست نمایش دارد و اساسا بستر و فضایی اصلی برای حضور پرسوناژها و  ُرخ دادن حوادث است، این طراحی صحنه به موضوع، محتوا و حتی به کارگردانی و اجرای نمایش آسیب جبران ناپذیری زده است.

موضوع  نمایش، نو و بدیع نیست، اما مهم و قابل تأمل است؛ قابلیت آن را داشته که برای بار دوم یا سوم به کار گرفته شود: تأکید بر احساس گناه یک پدر در رابطه با زیر گرفتن پسرش به هنگام رانندگی و کشته شدن فرزند و در سوگ نشستن مادر– آن هم در شرایطی که قبلا قرار شده دخترشان با پسر مورد علاقه‌اش ازدواج نماید – موضوع نمایش است.

در این اجرا، بازی بسیار خوب، زیبا و مناسب با نقش تعدادی از بازیگران، از جمله رویا افشار، آبان حسین‌آبادی، حسین پورکریمی و بازی کوتاه سروش طاهری جذابیتی دیدنی به نمایش داده است. استفاده از افکت صدای رعد و برق، باران و نیز به کار گرفتن نور موضعی در بخش‌هایی از اجرا (به جز نور موضعی پایانی که دو پرسوناژ زن و شوهر را به شکل غلطی جدا از هم نشان می‌دهد) کارکرد نمایشی پیدا کرده، اما روایت‌گری شخصی و نوبتی پرسوناژها که به شکل مونولوگ و رو به تماشاگران انجام می‌شود، ترفندی اشتباه و اساسا از لحاظ متن و اجرا اضافی است؛ آن‌ها به همان مضامین و موضوعاتی که در صحنه عملا  توسط خودشان نشان داده شده و می‌شود، شفاها اشاره دارند. این روایتگری‌ها که با شیوه "فاصله‌گذاری" کاملا منافات دارند، از لحاظ ساختاری، نمایش را به صورت ترکیب متناقضی از پرفورمنس و نمایش درآورده‌اند.

پرسوناژ پیرمردی که در پارک عامدانه، اما ظاهرا به شکل تصادفی روی نیمکت کنار پرسوناژ "پدر آرش" می‌نشیند و درد و رنجی مشابه او دارد، از لحاظ کارکرد موضوعی و ساختاری عملا نقش و حضور "پدر آرش" را در رابطه با احساس گناهی که می‌کند، زیر سؤال برده است: میزان باورپذیری موقعیت پرسوناژ قبلی با آوردن ظاهرا تصادفی این قرینه دوم و اضافی به صحنه، عملا و تاحدی کمرنگ می‌شود و حتی نهایتا، هردو این "پدرهای دردمند" غیرواقعی جلوه می‌کنند.   

استفاده از عنوان غیرمستقیم و قرینه‌وار "چه کسی سهراب را کشت؟" برای این "پرفورمنس – نمایش" که اساسا به موضوع دیگری می‌پردازد که مشابه کشته شدن سهراب است، عنوانی غیرمستقیم، ضمنی، زیبا و بجاست.

دیالوگ‌ها به تناسب محتوای نمایش و موقعیت‌های عاطفی پرسوناژها از لحاظ مضمون کارکرد نمایشی خوب و مرتبطی پیدا کرده‌اند: "ما زنده هستیم و باید زندگی کنیم"، "سرنوشت ما به اختیار خودمون بستگی داره"، "فراموشی! .. ما همین راه رو برای ادامه زندگی داریم"، "چرا به آن صندوق دست زدی، خواستی نبش قبر کنی؟" ، " ُتو خونه جدید جایی برای گلدونا نیست"، "دلم برای روزهای گذشته تنگ می‌شه. این یعنی بودن" و...

 در دیالوگ‌ها کلا و به تناسب حالات و موقعیت‌های روحی پرسوناژها از مکث، دیالوگ‌های پیوسته و منقطع، استفاده شده، اما از موسیقی مناسبی که با ریتم و ضرباهنگ روحی و روانی پرسوناژها همخوانی داشته باشد، استفاده نشده است.

به کارگیری قوطی حاوی "گوی‌های شیشه‌ای" و ریختن‌شان بر کف صحنه، گرچه خصوصیت نمایشی و تمثیلی پیدا کرده، ولی علتی برای کاربری آن در متن نمایش وجود ندارد و بر اجرا تحمیل شده است. ضمنا آبپاش و گلدان با وجود آن که به منظور تمثیلی کردن زندگی و زیبایی آن به کار گرفته شده‌اند، به دلیل طراحی غلط صحنه با تناقض همراهند و توجیه نمایشی ندارند. عمل "بافتن یک بافتنی"  که از لحاظ بصری و مفهومی "نشانه تداوم  لحظه‌ها و ادامه زندگی" به شمار می‌رود، کاربردی و دراماتیک است.

نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" به نویسندگی و کارگردانی شهرام کرمی روایت محور نیست، قصه‌ای ندارد و صرفا به موقعیتی تنگنایی که مبتنی بر شرایط روحی و روانی پرسوناژها است، می‌پردازد. کارگردان این اجرا به جز میزانسن‌دهی‌های مربوط به مونولوگ‌گویی‌ها که اساسا اضافی و غیرکارکردی از کاردرآمده‌اند، درشکل‌دهی بقیه میزانسن‌ها به طور نسبی و تا حدی موفق است؛ باید یادآور شد که اگر این میزانسن‌ها (غیر از صحنه مربوط به دیدار پسر و دختر جوان و نیز دو مرد میانسال در پارک ) در دکور واقعی مکان  یک خانه  شکل‌دهی می‌شدند، کاربری نمایشی آن‌ها به مراتب بیشتر بود.