سرویس تئاتر هنرآنلاین:  وقتی یک نمایشنامه در ژانر خاصی نوشته می‌شود، چون از نظر کاربری همان ژانر و از لحاظ ساختاری، تکراری به حساب می‌آید، الزاما باید زیباتر، منسجم‌تر و پرمحتواتر باشد؛ در غیر این صورت، ویژگی شاخصی نخواهد داشت؛ این حقیقت در مورد نمایش‌های تخت حوضی ایرانی هم صدق می‌کند. ضمنا باید یادآوری شود که این نمایش ظرفیت و قابلیت بالایی برای تغییرات موضوعی و ساختاری دارد.

نمایش تخت‌حوضی "یله دیگ، بله چغندر" به نویسندگی میرزا حبیب‌الله اساسی و کارگردانی منیژه داوری که به عنوان یکی از نمایش‌های جشنواره آئینی و سنتی در پلاتوی تئاتر شهر اجرا شد، در رابطه با توضیح فوق قابل بررسی است. این اجرا متکی بر داستان نیست و صرفا به چند موقعیت کوتاه می‌پردازد و تا حدی هم کش داده شده است. بخش آغازین نمایش در اصل هیچ ارتباطی به موضوع ندارد و صرفا برای طولانی‌ترشدن نمایش کارکرد پیدا کرده است. در صحنه‌های  بعد هم همه چیز حول عشق، دادن نامه و خواستگاری شکل می‌گیرد و شامل برخی ترفندهای موضوعی نمایش تخت حوضی، از جمله "مردپوش شدن زن"  و " زن‌پوش شدن مرد" است. در این اجرا دو پرسوناژ "سیاه" حضور دارند که یکی از آن‌ها زن است و "مردپوش" شده است.

 سیاه بودن هر دو  پرسوناژ  سیاه  این  نمایش  ترفندی  تحمیلی و اضافی است، چون هیچ ضرورتی برای "سیاه بودن" آن‌ها وجود ندارد؛ هر دو می‌توانند در همان نقش‌های معمولی‌شان مثل سایر پرسوناژها باشند: این مقوله حتی ژانر "تخت حوضی بودن" نمایش را هم تحمیلی کرده است. سیاه بودن آن‌ها امتیاز و ویژگی خاصی برای آن‌ها به همراه ندارد، ضمن آن که گفتار و حرکات اضافی و تکراری در بازی‌های‌شان زیاد است.

دو پرسوناژ سیاه مورد نظر هیچ کارکردی شبیه آنچه در نمایش‌های مشابه دیگر دیده شده و می‌شود، ندارند. آن‌ها فقط  شوخی می‌کنند و حرف‌های سطحی خنده‌دار می‌زنند و البته حرکات و "وانموده‌سازی"‌های خاصی هم دارند. نمایش "یله دیگ، بله چغندر" به کارگردانی منیژه داوری طبق معمول با موسیقی زنده دو نوازنده همراهی می‌شود. ضمنا در مضمون و اجرای برخی صحنه‌ها بدون دلیل اغراق و افراط شده است؛ این عارضه در صحنه‌ای هم پای دو نوازنده موسیقی حاضر در گوشه صحنه را  بدون دلیل برای اجرای نقش و حضور در یک صحنه "زن نمایی"، به جایگاه مرکزی روی صحنه می‌کشاند.

نمایش بسیار شلوغ و با ریتم تند اجرا می‌شود و همین سبب شده که موضوع در جاهایی مبهم و گمانه‌زا شود. استفاده از ماسک سینمایی که کله "مرد عنکبوتی" را نشان می‌دهد و به کار بردن ماسک سبز که اشاره ای به چهره پرسوناژ سبز  فیلم "چهار شگفت‌انگیز" است، کارکرد نمایشی ندارد و بر اجرا تحمیل شده است.

در این نمایش، کارگردان روی برخی موقعیت‌‌ها و حوادث بسیار تأکید کرده و همین یکی از علت‌های طولانی شدن و حتی تا حدی معمولی جلوه کردن اجرا بشود. شیوه کارگردانی و اجرای نمایش مثل خود متن بسیار ساده است: حرکات و بازی‌های بازیگران، زیاد اغراق آمیز و باب طبع کودکان یا نوجوانان است و محوریت نمایش هم روی ترفندها و کلک‌هایی است که پرسوناژهای سیاه انجام می‌دهند.

پایان نمایش تاحدی مبهم و متناقض است؛ پدر که از قبل اعلام کرده دخترش را به دو خواستگار معینی که در صحنه ظاهر می‌شوند، نمی‌دهد در آخر بی آن که موضوع روی صحنه به نمایش در بیاید، به طور مبهمی این ذهنیت را ایجاد می‌شود که احتمالا ازدواج دخترش سر گرفته است.  

در این نمایش حتی جنبه‌های روایی خود موقعیت هم به طور سر راست و منسجمی نشان داده نمی‌شوند و این موضوع در همان صحنه اول که در آن یک موضوع به طور همزمان و به شکلی قرینه‌وار در دو صحنه توسط پرسوناژهای متفاوت عملا به نمایش درمی‌آیند، آشکار است؟! از دکور ساده نمایش بسیار خوب استفاده شده و موسیقی ریتمیک و فولکلوریک  و  نیز حرکات موزون به تناوب چاشنی مناسب، نشاط آور و شادی بخشی برای نمایش شده‌اند.

در نمایش تخت حوضی موزیکال "یله دیگ، بله چغندر"  که عنوان مبهم و توجیه نشده‌ای دارد، بازی بازیگران چندان چنگی به دل نمی‌زند؛ فقط بازی بازیگر مردی که نقش "سیاه" دارد و بازی بازیگری که نقش پدر را با "ته لهجه ترکی" بازی می‌کند و مخصوصا زن بازیگری که نقش دختر دم‌بخت را ایفا می‌نماید، چشمگیر، جذاب و متناسب با موضوع نمایش است. کارگردانی نمایش ضعف دارد؛ آنچه اجرا را کم تأثیر و معمولی نشان داده، سوژه تکراری "خواستگاری" و شیوه اجرای آن است؛ دیالوگ‌ها، حرکات و حتی خود موضوع در چارچوب ساختاری منسجمی که همه چیز را "با واسطه" و علت‌مند پیش ببرد، ارائه  نشده است. اجرا در کل  بی‌محتوا و بی‌داستان است و فقط تا اندازه‌ای تماشاگر را با شوخی‌های سطحی گفتاری و رفتاری می‌خنداند.