سرویس تئاتر هنرآنلاین: رویکرد تفننی و ظاهرا ابتکاری به اجرای نمایش اغلب به کمینه‌گرایی و مینی‌مالیستی شدن آن می‌انجامد؛ برخی از داده‌ها و حتی عناصر ساختاری متن و اجرا حذف و نمایش، سطحی و یک وجهی از کار درمی‌آید و در کل، فاقد هرگونه تحلیل وتأویل معنادار و ژرف‌اندیشانه‌ای می‌شود؛ ضمنا نویسنده و کارگردان فقط به دو یا سه عنصر از عناصر ساختاری بسنده می‌کنند؛ این حداقل‌گرایی، همه چیز را به قدری ساده و سطحی جلوه می‌دهد که هر تماشاگری ممکن است فورا به این نتیجه برسد: "این  که  کاری نداره، منم می‌تونم کارگردان بشم."

اغلب به نسبت حذف هر تعداد از عناصر ساختاری متن و اجرا عملا محتوا و زیبایی بصری و دراماتیک نمایش هم، کمتر و حداقلی می‌شود؛ در نتیجه، مقوله‌هایی مثل تحلیل متن، بازیگری، همذات‌پنداری ذهنی و حسی با نقش‌ها کمرنگ و در مواردی اساسا منتفی می‌شوند؛ زیرا پرسوناژ به آن شکل و تعریفی که در متون نمایشی همواره به یک یا چند حادثه مهم  ارتباط پیدا می‌کند، در نمایش وجود ندارد، ضمن آن که در اصل حادثه تعیین‌کننده‌ای هم رخ نمی‌دهد و آدم‌های نمایش در موقعیت‌های زنده و پویای دو سویه یا چند سویه قرار نمی‌گیرند؛ آن‌ها فقط حرف می‌زنند و اجرا عبارت از بیان شفاهی یک یا چند بازیگر در صحنه و تأکید بر محتوایی روایی، توصیفی، گزارشی است که نهایتا به علت عدم کنش دراماتیک و شکل نگرفتن "پرسوناژ"، چیزی تحت عنوان شخصیت‌پردازی هم شکل می‌گیرد؛ همه چیز در رابطه با تماشاگران و در ارتباط با خود بازیگران هم یک سویه و غیردراماتیک می‌شود و در بهترین شکل ممکن، می‌توان اجرا را صرفا یک "پرفورمنس کلامی" ارزیابی نمود.

پرفورمنس "راشومون" به نویسندگی و کارگردانی رضا کوچک‌زاده که هم اکنون در تالار قشقائی از مجموعه سالن‌های تئاتر شهر اجرا می‌شود، در اصل یک "دوئوپرفورمنس" (پرفورمنسی با دو بازیگر) است که در آن دو بازیگر با شکل و لباس ژاپنی‌ها و هرکدام به حالت نشسته روی تختی که قابلیت جابه‌جا شدن دارد، شروع به برون‌فکنی می‌کنند؛ آنچه هر کدام از آن‌ها به طور نوبتی و در حالت نشسته بر زبان می‌آورند، مونولوگ گونه‌ای طولانی، توصیفی، روایی و در کل گزارشی است  که عمده‌تا بیانگر ذهنیات عاطفی، شاعرانه و حتی ادیبانه آن‌ها در مورد داده‌ها و داشته‌های زندگی شخصی و فردی  خودشان و همزمان توصیف حالات و ذهنیات‌شان است که جنبه روایی برجسته‌ای ندارد و بیشتر توصیفی است؛ در پایان  بسیار کوتاه مونولوگ‌های مورد نظر، مردی که در صحنه است، برمی‌خیزد و بدون ارائه شدن دقیق  و روشن علت و پس زمینه داستانی حادثه‌ای که در شرف روی دادن است با شمشیر سامورایی‌ها ضربه‌ای بر زن وارد می‌کند و او را به قتل می‌رساند و سپس خودش را هم می‌کشد؛ یعنی پایان این "دوئو پرفورمنس کلامی"، در یک خودکشی و دگرکشی عاشقانه خلاصه شده است.

آنچه از زبان بازیگران به عنوان مونولوگ و با میزانسن عمدی "بیان رو به تماشاگر"، برون‌فکنی می‌شود، به زبان و بیانی نمایشی که متناسب با شخصیت پرسوناژ باشد، ربطی ندارد و بر اساس تقلید از "هایکو"ها (نوعی اشعار کوتاه ژاپنی)، ترکیب‌دهی کلامی و مضمونی شده‌اند؛ البته، چون در جاهایی طولانی‌اند، تفاوت عمده‌ای هم با "هایکو"ی ژاپنی دارند؛ کلا  شباهت‌شان به "قطعات ادبی" به مراتب بیشتر است، چون اغلب توصیفی‌اند و از وجه روایی پر رنگ و برجسته‌ای برخوردار نیستند. لازم  به یادآوری است که این مونولوگ‌ها گاهی به نظر می‌رسند که در اصل "دیالوگ"اند، اما میزانسن‌ها چنین موردی را نشان نمی‌دهند؛ ضمنا بازیگران فقط برای "دکلمه" کردن روی صحنه آمده‌اند و گفتارشان هم هیچ شباهتی هم به "هایکوگویی" ندارد و صرفا – حتی به زور–  به شیوه‌ای ظاهرا موزون و ادیبانه نوشته شده‌اند؛ البته باید یادآور شد این گفتارها به ترجمه نسبتا ناشیانه اشعار و قطعات ادبی هم شباهت دارند: "درها اغلب به گشودن راه می‌برن، به راه، راه  می‌برن" ، "رشک می‌برم بر آن چشم‌هایی که دهانی از تضادها در آن به هم می‌رسن"، "چه شتابی در گام‌های توست، ای زمان! کجا می‌روی همی روزها!؟ که به چشمم همی نیایی !؟" ، "من کی از تو یاد بریده بودم"، "من نمی‌خفتم (یا نمی‌رفتم) به آئین تو! کاش کسی بیدارم می‌کرد از اندوه بیکران" ، "اسب پندار من چیست که این گونه می‌تازد!"،  "آمدنت را امیدم از دست شد" و... 

میزانسن مهمی در کار نیست، زیرا هیچ کشمکش مهم یا حادثه‌محوری قابل تأملی در اجرا وجود ندارد. ضمنا حرکت دادن  تختی که بازیگران روی آن نشسته‌اند، صرفا به قصد ایجاد تنوعی در شکل ایستا و بی‌تحرک صحنه انجام شده تا بلکه  تماشاگران برای چند لحظه هم که شده از خستگی و ملال بدر آیند، اما چون علت نمایشی و محتوایی مرتبطی برای این  ترفند وجود ندارد، این کار دوئوپرفورمنس کلامی فوق را دافعه‌زاتر و بسیار خسته‌کننده و غیرقابل تحمل کرده است؛ اجرا هیچ غایتی ندارد، کلا از وِیژگی محتوایی و ساختاری بی‌بهره و صرفا از نظر طراحی لباس و چهره قابل توجه است. بازیگر "مرد ژاپنی نما" هم قد بلندی دارد و بسیار شبیه یکی از اربابان و حاکمان محلی دوره فئودالیزم تاریخ ژاپن است.

در این دوئو پرفورمنس، مقوله بازیگری به علت آن که اساسا پرسوناژی روی صحنه نیست، منتفی است؛ ضمنا همه چیز هم در حرف زدن و دکلمه کردن خلاصه شده است. آنچه می‌ماند کمی موسیقی آوازین ژاپنی کم تأثیر (که به لحاظ  شنیداری یادآور فرم اجرایی همان "هایکو"‌های ژاپنی است) و حرکت دادن بی‌دلیل و فاقد تأویل ابزار روی صحنه است.

دوئوپرفورمنس کلامی "راشومون" به نویسندگی و کارگردانی رضا کوچک‌زاده هیچ غایت محتوایی قابل تحلیلی را پی نمی‌گیرد و اجرا صرفا به خاطر خود اجراست؛ داشته‌های حداقلی آن روی صحنه می‌ماند، تأثیرات فراتری ندارد و تماشاگران را تحت تأثیر قرار نمی‌دهد.