سرویس تئاتر هنرآنلاین: 14 سال تلاش یک گروه حرفه‌ای از مسیری پرفراز که با اپرای "رستم و سهراب" آغاز شد با هر گام، شگفتی تازه‌ای به ذهن درگیر روزمرگی‌مان افزوده.

در پی روایت مولوی و حافظ و سعدی به‌حق این بار وقت پرداختن به غیاث‌الدین ابوالفتح، عمر بن ابراهیم خیام بود؛ این ستاره آسمان علم نجوم و ریاضیات و فلسفه سرزمین‌مان که البته از حکمت او  نیز رباعیاتی به دستمان رسیده و اگر در آن شناختی پدید آید وجه عقل‌گرای کمتر شناخته‌شده ساحت ایرانی را می‌شناسیم.

بهروز غریب‌پور گفته است این نمایش به زمانه و دنیای خیام در سال‌های پایانی عمر می‌پردازد. همین‌طور که می‌دانیم خیام پس از بی‌عنایتی سلطان سنجر به اصفهان رفت و مدت ۱۸ سال در آنجا اقامت گزید و با حمایت ملک شاه سلجوقی و در سایه حمایت‌های خاصه نظام الملک وزیر، در رصدخانه به انجام تحقیقات نجومی پرداخت. حاصل این تحقیقات اصلاح تقویم رایج در آن زمان و تنظیم تقویم جلالی (لقب سلطان ملک‌شاه سلجوقی) شد که البته این رخداد تا پایان عمر خیام فاصله بسیار دارد. خیام بعد از کشته شدن نظام الملک به دست اسماعیلیه و در هنگامه اختلاف در میان فرزندان ملک‌شاه بر سر تصاحب سلطنت به خراسان بازگشت. وی باقی عمر خویش را در شهرهای مهم خراسان به‌ویژه نیشابور و مرو که پایتخت فرمانروائی سنجر پسر سوم ملک‌شاه بود، گذراند. در آن زمان مرو یکی از مراکز مهم علمی و فرهنگی دنیا به شمار می‌رفت و دانشمندان زیادی در آن حضور داشتند. بیشتر کارهای علمی خیام در عرضه ریاضیات و هندسه پس از مراجعت از اصفهان در این شهر جامه عمل به خود گرفت.

 اما در طول اپرای خیام به روایت غریب‌پور باوجود تأکید هنرمند بر پرداختن به هردو وجه خیام در متن بروشور اپرا، گویی در آنچه بر صحنه شکل‌گرفته است صرفاً بر احوالات منبعث از رباعیات او توجه شده. حتی برخلاف مضرات گفته‌شده در مورد سوءتفاهم‌های برخورد با خیام، در جای‌جای این اثر خیام را دائم‌الخمر اطلاق می‌کنند و با توجه به نبود پرداخت به وجه دانشی خیام آنچه از اپرا بیرون می‌آید همان خیام عیاش و دائم‌الخمر است که در بروشور اجرا به آن انتقاد شده است.

در منطق روایت هم در پرده 9 کارگاه آهنگری، خیام همچنان در پی تأسیس رصدخانه است چنانچه آهنگر تصمیم می‌گیرد شمشیر نسازد و خلاف آمد رفتار گذشتگانش، خود را وقف ساخت ابزار علم کند. از این جزئیات که بگذریم برخلاف اندیشه عقل‌گرای خیام در طول اجرا اشاره‌ای چندانی به وجه دانش او و جایگاه علمی‌اش نمی‌شود. وجهی که این سال‌ها وضعیتی واپس‌گرا داشته و کلا از اذهان زدوده شده است.

برخلاف سده اخیر خیام را در گذشته به دانشمندی و تأثیر جهانی‌اش در علوم ریاضیات، نجوم، فیزیک و مکانیک می‌شناختند و از رباعیات او بی‌اطلاع بودند. امروز در افکار عمومی خیام را رباعی گو می‌شناسند و از جایگاه علمی او شناختی ندارند یا حداکثر شناختی در تاریکی دارند. درحالی‌که دستاوردهای علمی خیام برای جامعه بشری متعدد و بسیار درخور توجه است. وی برای نخستین بار در تاریخ ریاضی به نحو تحسین‌برانگیزی معادله‌های درجه اول تا سوم را دسته‌بندی کرد و سپس با استفاده از ترسیمات هندسی مبتنی بر مقاطع مخروطی توانست برای تمامی آن‌ها راه‌حلی کلی ارائه کند. وی برای معادله‌های درجه دوم هم از راه‌حلی هندسی و هم از راه‌حل عددی استفاده کرد، اما برای معادلات درجه سوم تنها ترسیمات هندسی را به کاربرد و بدین ترتیب توانست برای اغلب آن‌ها راه‌حلی بیابد و در مواردی امکان وجود دو جواب را بررسی کند.

تأثیر او در ریاضیات تا جایی اثبات‌شده که بسیاری معتقدند که مثلث حسابی پاسکال را باید مثلث حسابی خیام نامید و برخی پا را از این هم فراتر گذاشته‌اند و معتقدند که دوجمله‌ای نیوتون را باید دوجمله‌ای خیام نامید. استعداد شگرف خیام سبب شد که وی در زمینه‌های دیگری از دانش بشری نیز دستاوردهایی داشته باشد. از وی رساله‌های کوتاهی در زمینه‌هایی چون مکانیک، هیدرو استاتیک، هواشناسی، نظریه موسیقی و هندسه تزئینی به‌دست‌آمده است. تنظیم و به‌دقت رسانی تقویم که شرح آن در نوروز نامه‌اش آمده هم از پایگاه دانشی خیام خبر می‌دهد.

حالا کلاه‌مان را قاضی کنیم شناخت خیام در کدام وجه در تاریکی است و نیاز بازشناخت او بر اساس ضرورت‌های روز با کدام وجه خیام است؛ رباعیات یا دانش؟ غریب‌پور در بروشور تأکید کرده که این بی‌توجهی مطلوب نیست اما در اپرای عروسکی خیام تنها به وجه جهان‌بینی خیام بر اساس بازخوانی رباعیاتش بسنده کرده است. کاش نمایشی هم بر وجه دیگر این دانشمند اثرگذار بر دانش بشری نوشته و اجرا شود.

من با خودخواهی تمام از تبحر و جدیت غریب‌پور توقع داشتم این بخش در تاریکی را کمی روشن سازد و چه توقع بی‌جایی که قطعاً هنرمند در انتخاب همه‌چیز آزد است از جمله زاویه دید. این‌چنین شد که با تماشای اپرای خیام اثر بهروز غریب پور چند سؤال شکل‌گرفته بر ذهن نگارنده، در این متن به پرسش تبدیل‌شده است.

1- وقتی از تماشای یک اثر هنری لذت وافر می‌بریم که دنیای نمایش کامل باشد به تعبیری "دنیای اثر درآمده باشد". در بسیاری آثار شکست روایت و زمان در عین تناقضات آشکار ظاهری باعث می‌شود دنیای یک اثر، پذیرفتنی شود. همچنین آثار آشنایی‌زدایی از ذهن مخاطب بسیار مؤثر واقع می‌شود و در عین اینکه دنیای پیش‌فرض مخاطب کاملاً در هم می‌ریزد، تجربه‌ای لذت‌بخش شکل می‌گیرد. اما این بار در اپرای عروسکی خیام بنا به دلایلی بر اساس تصویر ذهنی‌مان و مستندات بصری موجود، نمایش فاقد جهان دارای تعریفی است. از عناصر بصری آغاز می‌کنیم؛ طراحی لباس‌ها تفاوت چندانی با آثار قبلی ندارد این تشابه در مورد شخصیت مولانا و خیام در حد اعلاست. گذشته از این‌که پوشش مردم در ادوار مختلف تاریخی تفاوت‌های چشمگیری با یکدیگر دارد، تصور پررنگ آن است که بر اساس تفاوت‌های آشکار زاویه دید مولانا و خیام که یکی به عرفان شهره است و دیگری به عقلانیت، این دو نمی‌توانند تا این حد با یکدیگر تشابه داشته باشند. در عین حال  این تشابه چشم‌گیر حتی در ساختار این اپرا کاربردی هم ندارد.

2- با توجه به اینکه مبنای متن رباعیات خیام است به نظر می‌رسد کارگردان تلاش کرده اجرا بر اساس تداعی معانی پیش برود ولی این روند به تصویرسازی ظاهری تبدیل‌شده به این روش که اگر مصرع "چون کاغذ آتش زده" خوانده می‌شود یک عروسک‌گردان چیزی شبیه کاغذ آتش زده را درصحنه تکان می‌دهد و یا وقتی کلمه کوزه در رباعی خیام آمده فارغ از معانی مستقل کوزه در هر رباعی تنها به‌ردیف کردن شش کوزه در پس‌صحنه بسنده کنیم و کار به‌جایی برسد که برای معادل‌سازی قدح هم همان کوزه‌ها را با همان تعداد و آرایش به صحنه بیاوریم! حضور آینه را می‌توان فهمید و با آن ارتباط برقرار کرد همچنان که در پرده‌های پایانی اپرای خیام، آینه بازی پرمعنایی از آن دیده می‌شود زیرا در جهان‌بینی خیام برای معنی آئینگی ارتباطاتی هست. ولی واقعاً مقصود شاعر از اشاره او به کاغذ سوخته صرفاً کاغذ سوخته بوده؟ به نظر می‌آید خیام با این تمثیل می‌خواسته فانی بودن جهان هستی یا نیستی پس از جهان هستی را به مفهومی همه‌فهم تبدیل کند. حالا پس از گذشت قرون آیا ساده‌انگارانه نیست اگر ما هم در اجرای نمایشی به همان کاغذ آتش‌گرفته بسنده کنیم؟

3- نکته دیگری نیز در محتوی همین پرده سؤال‌برانگیز است؛ در این پرده روایتی مخدوش و قشری از حسن صباح شده روایتی که بیشتر برآمده از مکتوبات دشمنان او یعنی پیروان حکومت وقت خلیفه‌های جبار است، به‌این‌ترتیب از این شخصیت تاریخی تصویری داعش گونه عرضه می‌کند. باوجوداینکه اسماعیلیان به رهبری حسن صباح به دلیل عدم توازن قدرت رفتاری ایدئولوژیک در حذف فیزیکی رقبای پرقدرت خود داشته‌اند اما در برخورد با مردم خشونتی سازمان‌یافته از آنان دیده نمی‌شود. همچنان که به آن‌ها حشاشین (داروفروشان) اطلاق می‌شد می‌دانیم پیش از به قدرت نشستن نیز تمام نفوذ و اعتبار خود را از تعامل دانش‌محور با جامعه به دست آورده‌اند. تا امروز که پیروان اسماعیلیه از محورهای هتلداری و گردشگری جهانند ؛ حرفه ای که در تعامل کامل با جامعه هدفش اعتبار می یابد. اما روایت قشری حکومت‌های وقت از او دژخیمی بی‌رحم می‌سازند و تمامی رفتارهای خونخوارانه خود با علویان را به او نسبت می‌دهند. به نظر می‌رسد فارغ از رفتار فرقه‌ای پیروانش در اطاعت‌پذیری، حداقل ما ایرانیان در سرزمین خودمان در نگاه نخست می‌بایست بی‌طرفانه به آن قیام نگاه کنیم چراکه پیش از هر چیز این‌گونه قیام‌ها سد راه اشرافی گری حکومت‌های جبار و در مقابل ظلم بی‌پروا به مردم، شکل‌گرفته است. به‌هرتقدیر او خوب یا بد داعش زمانه خود نبوده و هیچ گزارشی از کشتار عمومی توسط پیروانش در خاطره تاریخ نیست. حتی خدمات آن‌ها در جنگ‌های صلیبی به نفع سپاه اسلام آن‌چنان خاطره تحقیرآمیزی برای غرب به‌جاگذاشته که اسماعیلیه را به‌عنوان اولین گروه ترور ایدئولوژیک شناخته و کلمه assassin به معنی تروریست در زبان لاتین را از ریشه حشاشین گرفته‌اند. حالا عادلانه نیست در عصر حاضر و باوجود منابع بسیار تاریخی همچنان به روایت قشری خلفای ظالم آن دوره بسنده کنیم.

4- در بخش تصویرسازی ظاهری به حضور کوزه درصحنه اشاره کردیم در این میان تعداد این اشیاء نیز سؤالی را در ذهن ایجاد می‌کند؛ چرا تعداد کوزه‌ها شش عدد و در پرده دیگر تعداد قلمدان‌ها قول آسای تابوت شکل نیز شش عدد است؟ آیا تاکید بر عدد عقلی و تناسبات ریاضی گونه جهان و آفرینش مورد عنایت خیام دارد؟ به‌یقین در این‌گونه اجرا که محور آن رباعی و اندیشه شاعر است، آن‌هم حکیمی چون خیام با مفاهیم و معانی چندلایه، نمی‌توان گفت تأکید بر عدد 6 اتفاقی است!

5- اما سؤالی که از پایه مخاطب را در برخورد با اثر دچار سردرگمی می‌کند این است که سماع دائمی عروسک‌ها درصحنه برای چیست؟ می‌دانیم که خیام وجه عقل ساحت ایرانی را برایمان نمایان می‌سازد و حتی اگر قبول کنیم آخرین رساله فلسفی خیام مبین گرایش‌های عرفانی اوست نگاه او متفاوت از مولانا است که عارفی کامل است. سماع در اپرای مولوی منطق نمایشی دارد ولی در برخورد با انسان عقل‌گرایی چون خیام که حتی بهشت و دوزخ را با استنباط عقلی ارزیابی می‌کند به نظر تناقض آشکاری میان محتوی و اجرا در اپرای خیام است. این روند به‌نوعی دنباله‌روی همان جریانی است که نویسنده و کارگردان اثر در بروشور از آن گله کرده است.

6- غریب پور در آثار گذشته از نمایش عروسکی سطح توقعی بالا ایجاد کرده و توقع داریم علاوه بر به‌جا آوردن کیفیت در فن و روایت، عروسک‌هایی با حرکات ظریف و منعطف را ببینیم که بامهارت عروسک‌گردانان باتجربه به آدم‌های زنده تنه می‌زنند. اما در اجرای اپرای خیام غیر از شخصت های اصلی بقیه عروسک‌ها با توجه به بی‌تحرکی‌شان به‌عنوان لوازم صحنه به‌کارآمده‌اند. آن‌ها کارکرد همسرایان یا سیاهی لشگر را هم ندارند و این سکون و بی‌حرکتی به‌شدت به چشم می‌آید. حتی با توجه به محدودیت کادر مستطیل صحنه درعین‌حال بارها دیده شد که این دسته از عروسک‌ها دید مخاطبان ردیف‌های کناری را کاملاً کور کرده و صحنه را ماسکه کرده‌اند.

7- شخصیت‌های این اپرا به‌غیر از خیام اغلب ناشناخته باقی می‌ماند و در طول نمایش تنها یک‌بار آن‌هم به‌سختی نامشان شنیده می‌شود. در پرده ششم از نمایش سوار شمشیر به دست شعری را خطاب به موسی (موسی نیشابوری فدایی اسماعیلیه که به خاطر بدعهدی به دست فدایی دیگر کشته شد) می‌خواند؟ موسی در این پرده فاقد شخصیت‌پردازی کافی است اگر به بروشور مراجعه نکنید ممکن است هر موسی دیگری در تاریخ را در ذهن بیاورید.

8- در پرده 13 یا به تعبیر نگارنده "پرده صندوق عدم " مبتنی بر رباعی "رفتیم به صندوق عدم یک‌به‌یک باز " و با تأکید بر این‌که " او را فلک برای طبیبی خود برد " شخصیتی "جابر " نام را ایادی حسن صباح به قتل می‌رسانند. این عروسک در پرده‌های قبل هم حضور دارد، اما تا این پرده از کار به دلیل اینکه درامی شکل نمی‌گیرد که طی آن شخصت ها معرفی شوند به نظر می‌رسد شخصیتی که یک‌باره جابر خوانده می‌شود ، همان شخصیتی است که خیام در گفت‌وگوهای شاعرانه با او به محاکات می‌پردازد و در وقایعی همچون پرده‌خوانی جهنم در جایگاه خیام به مجادله با پرده‌خوان و شحنه می‌پردازد. شخصیتی خیالی که باکمی اغماض ابن‌سیناست که می‌گویند خیام تحت تأثیر اندیشه او بوده و پس از مرگ از او به‌عنوان طبیب یاد می‌شود و در نمایش به‌نوعی در جایگاه جوانی خیام است که همراه اوست. حالا چرا باید حتماً به دست فدایی اسماعیلیه کشته شود. تأکید بر حذف فیزیکی آگاهی و دانش از سوی این گروه و ساخت وجهه منفی برای آن‌ها چه کاربردی دارد. گویی روایت خیام بهانه‌ای است برای پرداختن به پیروان حسن صباح!

9- اساساً چرا باید معرفی شخصیت‌ها تا این اندازه مبهم باشد که ذهن مخاطب مطلع هم در کیستی و چیستی آن بماند؟ چه رسد به مخاطبی که شاید اطلاع چندانی حتی از کم و کیف رباعیات خیام هم نداشته باشد ولی آمده از حال‌وروزش خبر شود. حالا اما مدهوش‌تر از قبل در دودوتاچهارتای آن گیر بی افتد.

10- در این میان چند شخصیت دیگر حضوری تکرارشونده درصحنه دارند که البته ضرورت و کارکرد آن‌ها هم روشن نیست. یکی شخصیت یا شخصیت‌های زنی هستند که ابیاتی از رباعیات خیام را می‌خوانند. ازآنجایی‌که به‌غیراز افسانه‌هایی تخریبی درباره ارتباط خیام با زنان و تذکرات او در مورد لذت هم‌نشینی با خوب‌رویان و... در اشعارش، نشانه‌ای از شخصیت شاخص زن در زندگی او دیده نمی‌شود. مثلاً زنی که در جایگاه شاخه نبات برای حافظ است و... تا جایی که ما می‌دانیم، پژوهشگران ازجمله غلامحسین مراقبی جملگی گفته‌اند که خیام در زندگی زن نگرفت و همسر برنگزید پس دلیل پررنگ شدن شخصیت زن صرفاً ایجاد تنوع صدا است؟ مانند آن است که برای روایت ابن‌سینا داستانی عاشقانه بنویسیم که با واقعیت زندگی‌اش در تناقض است.

شخصیت تلخک هم‌چنین وضعیتی دارد در پرده‌های کلیدی حضور دارد اما هیچ نقش جدی‌ای بازی نمی‌کند. تنها درصحنه "صندوق عدم " بیتی را می‌خواند که به دلیل صدای ناخوشایند و نامفهوم به‌سختی به گوش می‌نشیند.

11- از محتوی که بگذریم دیگر خطاهای فنی از گروهی باسابقه همچون آران پذیرفتنی نیست. در پرده جهنم سایه‌هایی بر پس‌زمینه نقش می‌بندد که با فن نور و سایه ایجادشده ولی منبع نور که نورافکنی دستی است بارها به چشم آمد شاید بگوییم این دیگر از آن اتفاقاتی است که می‌افتد اما اگر قراراست نمایش هنر تمرکز باشد باید گفت هر بار که نور بر چشم تماشاگر می‌تابد چشم را به دنبال خود می‌کشد و تمرکز را از صحنه می‌گیرد.

12- حجم موسیقی بالاست به‌نحوی‌که در اکثر صحنه‌ها کلام به‌راحتی قابل‌شنیدن نیست. اغلب گفته می‌شود که طنین صدا از روی شکل موج صوتی تعیین می‌گردد. این مسئله درست است ولی کمی گمراه‌کننده است. احساس طنین صدا از روی میزان ‌هارمونیک‌های تشخیص داده‌شده توسط گوش تعیین می‌گردد. درحالی‌که هارمونیک ها از روی شکل موج صوتی تعیین می‌گردد عدم حساسیت گوش به فاز رابطه را بسیار یک‌طرفه می‌کند.

گوش انسان بیشتر برای شنیدن هارمونیک های اساسی تنظیم‌شده است. اگر یک شنونده به صدایی که حاصل ترکیب دو موج صوتی سینوسی 1 کیلوهرتز و 3 کیلوهرتز است گوش دهد آن را مطلوب و طبیعی توصیف خواهد کرد حال آن‌که اگر از موج‌های 1 کیلوهرتزی و 3.1 کیلوهرتزی استفاده شود برای شنونده شکایت برانگیز خواهد بود. این مسئله اساسی برای اندازه‌ها، اختلاف‌های استاندارد ابزارهای موسیقیایی را فراهم می‌آورد. با این توضیح که به نظر می‌رسد همین اختلاف در سیستم ضبط و سیستم پخش تالار حافظ زمینه‌ساز ناخوشایندی صدا باشد. در پرده اعلام امامت حسن صباح این نقص چنان آزاردهنده است که کلام را می‌خورد.

در پایان تأکید می‌کنم این پرسش‌های فنی و محتوایی و اجرایی‌ای است که برای نگارنده پیش‌آمده و صرف وجود روحیه پرسش گری مطرح‌شده است! نشود ماجرای ابن‌سینا که در کودکی به همراه پدر به فراموش‌خانه ره‌یافت و دو پرسش کرد و داعی حاکم بر قلعه به‌جای پاسخ، هردو را از فراموش‌خانه راند! بی‌شک بهروز غریب پور از سرمایه‌های فرهنگی عصر حاضر است با خدمات بنیادی در توسعه فرهنگ و هنر، ستاره‌ای پرنور در سپهر فرهنگ این سرزمین که درهای بسته بسیاری را گشوده و گذرگاه‌های پرخطری را معبر زده، بر این اساس و با شناخت وجوه استادی هنرمند، تأکید می‌شود این متن بیش از هر چیز باهدف یافتن پاسخ نوشته‌شده است. پس لطفاً ما را از فراموش‌خانه نرانید.