سرویس موسیقی هنرآنلاین: سامان احتشامی امروز یکی از شناخته‌شده‌ترین پیانیست‌های ایرانی است. آخرین حضور او در عرصه موسیقی به نقش‌آفرینی موفقیت آمیزش در مقام نوازنده پیانو در تئاتر موزیکال "ترانه‌های قدیمی" بر می‌گردد، نمایشی که احتمالا در اسفند ماه امسال دوباره به روی صحنه خواهد رفت.

احتشامی از جمله شاگردان زنده‌یاد جواد معروفی پیانیست شهیر ایرانی اهل خلاقیت و آفرینش است. او در یکی از تجربه‌های متفاوتش ساز ملودیکا را که مدت‌ها بود یادش از اذهان پاک شده بود و پیش از این هم به عنوان اسباب بازی کودکان دهه 50 و 60 مورد استفاده قرار می‌گرفت، به صحنه آورد و در همراهی با پیانو در سازهای کوبه‌ای کنسرتش را برگزار کرد.

احتشامی سال‌هاست به تدریس مشغول است و 12 ساعت از رمان روزانه‌اش را به این کار اختصاص داده است. هنرآنلاین با این نوازنده و آهنگساز گفت‌و گویی انجام داده است. در خلال گفت‌و‌گو سامان احتشامی نظرات خودش را پیرامون دشمنی‌های موجود در عرصه موسیقی، روابط موزیسین‌ها، مشکلات مالی که موسیقی جدی را به خطر انداخته‌اند و ... صحبت کرده است. شرح این گفت‌و‌گو را در ادامه مطلب بخوانید:

اجازه دهید در آغاز این گفت و گو یک جمله که در بین اهالی موسیقی درباره شما گفته می‌شود، نقل کنم. اهالی موسیقی ایرانی می‌گویند سامان احتشامی با همه هنرمندان ایران جز آقای شجریان کار کرده است! چرا این جمله در مورد شما مطرح شده؟

این جمله به دو مقوله اشاره دارد یکی کار کردن برای خواننده‌ها و دیگری پر کار بودن من. برای پاسخ به این سوال باید کمی به تاریخ ضبط موسیقی در ایران بپردازیم. مردم ایران فکر می‌کنند آهنگساز قطعه‌ای را برای خواننده خاص می‌سازد و خواننده آن قطعه را اجرا می‌کند. البته باید بگویم در دهه 1320 که رادیو تازه راه افتاد و احتیاج به پخش موسیقی در رادیو احساس شد، در برنامه‌های مخصوص موسیقی مثل برنامه "گلها" از سوی دولت بودجه‌های مناسبی به موسیقی اختصاص پیدا کرد. در آن شرایط آهنگسازان می‌توانستند با هزینه دولت و با استفاده از نوازندگانی که دولت به آنها حقوق می‌داد، موسیقی بسازند. در آن شرایط بین آهنگسازان نوع مثبتی از حس رقابت ایجاد می‌شد چراکه اگر یک قطعه از سوی مردم مورد اقبال قرار می‌گرفت، به آهنگ مربوطه جایزه تعلق می‌گرفت. آهنگسازان به نامی چون علی تجویدی، انوشیروان روحانی، همایون خرم، مهدی خالدی، جواد معروفی و کسانی که آهنگ‌های ماندگاری ساختند در چنین فضایی کار می‌کردند. دستمزد خواننده‌ها و نوازنده‌ها از سوی دولت پرداخت می‌شد و به همین خاطر آهنگساز، قطعه خاصی را برای خواننده‌ای خاص، با نوع صدایی منحصر به فرد می‌ساخت. آهنگساز با آرامش به ملودی فکر می‌کرد و آن را می‌ساخت، بعد ملودی را در اختیاز ترانه‌سرایی چون بیژن ترقی، بهادر یگانه، کریم فکور و یا تورج نگهبان قرار می‌داد، در ادامه بر اساس ترانه نوشته شده و حال و هوای موسیقی خواننده‌ای برای قطعه در نظر گرفته می‌شد و مراحل انتهایی کار هم اجرا و کار منتشر می‌شد. اگر قطعه تولید شده در قالب کاست یا صفحه منتشر می‌شد مردم به خاطر نبود دستگاه تبدیل کاست و صفحه، صفحه یا کاست اصلی را خریداری می‌کردند و سوددهی برای شرکت‌هایی که موسیقی را تولید می‌کردند معنا داشت.

در این بین غیر از امکان کپی کردن آلبوم‌های موسیقی و به طور کلی آثار هنری چه اتفاق دیگری وضعیت را با این تغییر معنادار مواجه کرد؟

در دوره کودکی من موسیقی رسما تعطیل شده بود و از سال 68- 69 کم کم موسیقی به بار آمد و خوانندگانی هم برای عرض اندام وارد صحنه شدند. از آن موقع به بعد بود که خواننده‌ها به آهنگسازان کار سفارش دادند تا بتوانند خودشان را نشان بدهند. فضا دیگر به صورتی نبود که آهنگساز بتواند با فراغ بال به تولید اثر بپردازد. به جلوتر که بیاییم و به امروز برسیم می‌بینیم برای ضبط یک قطعه کوتاه موسیقایی البته اگر بنا باشد درست و با ارکستر سلامت آن را ضبط کنید بین 50 تا 100 میلیون تومان پول لازم است. امروز انگیزه‌ها کمتر شده موسیقی که امروز می‌شنویم اصولا کامپیوتری است مگر خلافش ثابت شود. دلیل اصلی این ماجرا هزینه نکردن عوامل دست اندرکاران موسیقی است.

شما در مقام آهنگساز و نوازنده هم با خواننده‌ها کار کرده‌اید و هم خودتان کارهایی را به صورت تک‌نوازی یا دونوازی (بی‌کلام) ارائه داده­‌اید. کدامیک را بیشتر ترجیح می‌دهید؟

اساس ترجیح نمی‌دهم با خواننده‌ها کار کنم چرا که کار کردن با آنها برایم فشار روحی و روانی فراوانی به همراه دارد. سخت است بعد از مدت‌ها کار کردن عکس آقای خواننده روی جلد سی دی بیاید و اسم من داخل جلد نوشته شود. دلم می‌خواهد همان قدر که خواننده‌ها در فرهنگ شنیداری مردم سرزمین ما مطرح می‌شوند آهنگسازان هم مطرح باشند. همانجایی که اسم خواننده را می‌نویسند و عکس­‌اش را می‌اندازند اسم آهنگساز و بقیه عوامل را هم بنویسند و عکس‌شان را چاپ کنند. در این زمینه ما احتیاج به فرهنگ‌سازی داریم.

کار کردن با خواننده‌ها از نظر مالی با کارهایی که به صورت بی‌کلام انجام می‌‌دهید قابل مقایسه هستند؟

حتما کار کردن با خواننده دستمزد بیشتری دارد.

و چه اتفاقی می‌افتد که شما حاضر می‌شود به رقم میل باطنی باز هم با خواننده‌ها همکاری کنید؟

بستگی به درآمدی دارد که در آن بازه زمانی به دست می‌آورم. ممکن است کارهای خودم را تعطیل کنم و با آن خواننده کار کنم. کار هنری دو جنبه اصلی دارد. یا باید اعتبار خوبی داشته باشد یا از نظر مالی شما را تامین کند. زمانی هست که برای تامین اجاره خانه‌ای که در آن ساکن هستم کار هنری انجام می‌دهم و وقتی دیگر کار هنری برای دلم انجام می‌دهم. صادقانه بگویم که هزینه‌های زندگی به قدری بالا رفته که رسما نود درصد کارهایی که انجام می‌دهم به منظور تامین هزینه‌های زندگی است.

تئاتر ترانه‌های قدیمی که شما در آن با محمد رحمانیان در مقام آهنگساز و فردین خلعتبری در مقام تنظیم‌کننده و مشاور کارگردان همکاری کردید جزو کدامیک از این انتخاب‌هاست؟

من تئاتر ترانه‌های قدیمی را برای دلم انجام دادم و به خاطرش خاک هم خوردم اما برای امرار معاش زندگی پیانو هم درس می‌دهم.

یعنی از تدریس پیانو لذت نمی‌برید؟

مقداری کمی از ساعتی را که در طول روز برای تدریس می‌گذارم با لذت درس دادن همراه است. درس دادن به کسانی که پیانو را می‌فهمند و اهلش هستند برایم لذت دارد اما حجم عمده‌ای از 12 ساعتی که در طول روز برای تدریس صرف می‌کنم صرفا برای امرار معاش زندگی است. دلم می‌خواست روزانه 5 ساعت درس بدهم اما خوب چه می‌شود کرد. تمام کارهای هنری من بعد از این دوازده ساعت یعنی در اوج خستگی است. زندگی من از راه تدریس می‌گذرد، با این وجود فعالیت‌های هنری­‌ام را هیچ وقت ترک نخواهم کرد چرا که اگر ماهی یک دفعه با فراغ بال دست به کار یک تجربه هنری نشوم، احساس پیری می‌کنم و حالم بد می‌شود.

مقدمه شنیده شدن شما در عرصه عمومی به آلبومی تحت عنوان "باغ به باغ" بر می‌گردد. این آلبوم هنوز هم مورد توجه است. اما چرا؟

من از 7 سالگی وارد رادیو این مملکت شدم. اولین اثرم یعنی آلبوم "باغ به باغ" را با تشویق فرامرز پایور و سیامک بنایی در سن 14 سالگی منتشر کردم .آلبوم توسط انتشارات ماهور به بازار آمد. شاید به خاطر فیزیک بدنی که دارم آن موقعی که 14 سالم بود قد و قواره کوتاه‌تری نسبت به هم سن و سالانم داشتم پیانو زدنم در آن سن جذابیت بیشتری داشت. شاید به همین خاطر ماهور اثرم را منتشر کرد. هنوز هم که هنوز است "باغ به باغ" پرفروش ترین و نوستالژیک‌ترین کار من است. در سال هفتاد و یک یعنی سالی که این کار منتشر شد سی دی پیانو وجود نداشت. تازه سال 73 سی دی‌ها به بازار آمدند. یکی از اولین سی دی ها همین "باغ به باغ" بود. به نظر من دلیل ماندگاری این هم همین بود نه خوب بودن کار. من همواره از ماهور که موجب شد مردم نام سامان احتشامی را هم بشنوند سپاسگذارم.

برخی معتقدند هنرمند کم کار هنرمندی است که با تفکر بیشتری کارهایش را ارائه می‌دهد و طبیعتا شانس ماندگاری آثارش در میان مردمی که شنونده موسیقی او هستند بیشتر است. یکی از این مثال‌ها خواننده‌ای چون داریوش رفیعی است که به خاطر مرگ زودهنگام کارهای کمی از خود به جای گذاشت و هنوز هم مورد توجه منتقدان و البته موسیقی دوستان است. شما با این جمله موافقید؟

قطعا نه. در زمان فعالیت داریوش رفیعی، او می‌توانست فقط پنج اثر بخواند. شاید اگر او امروز حضور داشت کارهای فراوانی تولید کرده بود. در دهه 20 و 30 که داریوش رفیعی خوانده شرایطی طور دیگری بود. از سوی دیگر شاید سلیقه شما بگوید کارهای رفیعی نوستالژیک است اما من حتی یکی از کارهای رفیعی را هم گوش ندهم.

اما کارهای داریوش رفیعی در تئاتر موزیکال ترانه‌های قدیمی هم مورد توجه قرار گرفته بودند!

در این کار آهنگ سازها و متن شعر برای ما مطرح بودند. شاید اگر خواننده این کارهای کسی غیر از داریوش رفیعی هم بود باز هم در ترانه‌های قدیمی به آنها پرداخته می شد.

با تمام این توضیحات به نظر شما پر کار بودن یک هنرمند از کیفیت کارهایش کم نمی‌کند؟

این موضوع سلیقه‌ای است. من کاری داشته‌ام که یک شبه آن را ضبط کرده‌ام و اصلا هم درباره‌اش فکر نکرده‌ام اما فردا به آهنگی مبدل شده که مردم زمزمه‌اش کرده‌اند. اتفاقا کار دیکری هم بوده که درباره‌اش شش ماه اندیشیده‌ام و شب‌های زیادی به خاطرش نخوابیدم اما اصلا شنیده هم نشد.

این شنیده شدن یا نشدن ارزش است؟ شاید زمان باعث شنیده شدن بسیاری از کارها شود...

من شنیده شدن اثر هنری را شانس می‌دانم. شنیده شدن موسیقی من نوعی به جامعه و حتی به اول مهر و شرایط اقتصادی و عوامل بسیار زیاد دیگری ارتباط دارد. شنیده شدن یک اثر موسیقایی قطعا به مسائل روز جامعه ارتباط دارد. خیلی از کارها هم هست که چهل سال بعد ممکن است شنیده شود. من با پر کاری هنرمند مشکلی ندارم و شخصا هم اگر کار نکنم دیوانه می‌شوم. من به این زندگی عادت کرده‌ام و حتی ادعا می‌کنم از آن لذت می‌برم. ممکن است گاهی اوقات خسته باشم اما بعد از چند ساعت خوابیدن و بلند شدن دوباره برای کار کردن انگیزه دارم. من حالم خوب است.

در خلال صحبت‌هایتان به موضوع رقابت در سال‌های فعالیت موفقیت آمیز رادیو در حوزه موسیقی اشاره کردید که بهتر است اسم آن را "رقابت سالم" بگذاریم. دلیل این موضوع آن است که به نظر می‌رسد امروز هم در حوزه موسیقی رقابت وجود دارد اما جنس‌­اش به کلی تغییر کرده است. برای تقریب به ذهن می‌خواهم از گروهی که هیچ وقت عملا نتوانست تشکیل شود صحبت کنم. گروهی تحت عنوان "دیدار" که بنا بود موزیسین‌های مطرح موسیقی ایران به واسطه آن گروه دور هم جمع شوند و دوستی‌هایشان بیشتر شود اما این دور هم جمع شدن کمتر از یک هفته هم دوام بیاورد...

آنچه امروز شاهدش هستیم اصلا رقابت نیست. امروز حسادت در عرصه موسیقی جای رقابت را گرفته است. من در حوزه تدریس عادتی دارم که آن را از وضعیت موسیقی ایران وام گرفته‌ام. به این صورت که اگر قرار باشد به یکی از فرزندان خانواده‌ای پیانو درس بدهم امکان ندارد در همان خانواده تدریس خواهر یا برادر دیگر را بپذیرم. به آنها می‌گویم بهتر است یکی از شما ساز دیگری را برای نواختن انتخاب کند. چرا که معتقدم اگر یکی از آنها بهتر از دیگری ساز بزند، یا خانواده یکی از آنها را نوازنده بهتری بداند، نفر دیگر قطعا از موسیقی متنفر خواهد شد. این موضوع در سطح‌های بالاتر هم وجود دارد. شما نمی‌توانید دو نوازنده سنتور را در کنار هم قرار دهید. اگر هم تاکنون چنین اتفاقی افتاده این دو نفر به هم انرژی منفی داده‌اند. در ایران ما کار تیمی هنری اصلا معنا ندارد.

اما این موضوع در سال‌های قبل از انقلاب به وضوح قابل روئت بود. بسیاری از نوازندگان درجه یک با هم همکاری می‌کردند و کارها هم خوب از آب در می آمدند!!

خیلی از مسائل مالی و تبلیغاتی اجازه چنین فعالیت‌هایی را نمی‌دهند. هنرمندی که به لحاظ مالی وضعیت بهتری داشته باشد در مقایسه با هنرمندی که از او هنرمند­تر است اما وضعیت اقتصادی‌­اش در مقایسه با او مناسب نیست روی کارش تبلیغات بیشتری انجام می‌دهد. یکی از دلایلی که هنرمندان تاب دیدن یکدیگر را ندارند به مسائل مالی مربوط می‌شود. چرا که اگر من نوعی، 200 میلیون تومان پول داشته باشم به راحتی می‌توانم برج میلاد را اجاره کنم و با تبلیغات 50 میلیون تومانی 1500 نفر را به کنسرتم بیاورم و بعد از برگزاری کنسرت هم به خودم ببالم که چه کنسرت خوبی برگزار کردم. در حالی که تبلیغات باعث می‌شود مردم به کنسرت من بیایند نه چیز دیگری.

ممکن است کنسرتی برگزار شود که صد عدد بلیت هم نفروخته اما برای پرکردنش می‌شود کارمندان ارگان‌های دولتی و شهرداری و ... را دعوت کرد. خیلی از عوامل دست به دست هم می‌دهند که باعث می‌شوند در شرایط کنونی هنرمندان در خانه بنشینند و کسانی که هنری ندارند بشوند هنرمند روز. امروز ارگانی برای حمایت از هنرمندان وجود ندارد. بنابراین اگر کار قشنگی ارائه می‌شد قطعا شنیده و از رادیو و تلویزیون پخش می‌شد. امروز اما توانمندها دیده نمی‌شوند.

اما شما و مزدا انصاری دو پیانیست خوب ایرانی هستید که با هم رفاقت ریشه‌داری دارید؟

ما با هم رفیق هستیم، اما هیچ همکاری مشترکی نداشته‌ایم. ما هر دو شاگرد جواد معروفی بودیم و با هم رفاقتی خانوادگی و بی‌ارتباط با کار داریم. شاید اگر با هم کار می‌کردیم امروز چشم دیدن هم را نداشتیم!! بماند که با هم کنسرتی مشترک اجرا کردیم اما در آن کنسرت هم مزاحم هم نبودیم. مزدا کار خودش را می‌کرد و من هم کار خودم را، شاید اگر قرار بود به اتفاق هم کاری انجام دهید الان با هم رفاقت نداشتیم. رفاقت بین من و او قلبی است. من مزدا را یک پیانیست نمی‌بینم، او را دوست خودم می‌بینم و اگر برایم مشکلی پیش بیاید او جزو اولین کسانی است که برای کمک کردن صدایش می‌کنم. من مزدا را مثل برادرم دوست دارم. مزدا کارهای بسیار قشنگی دارد اما خیلی از کارهایش هم هست که من وقتی شنیدم­اشان به او نظرم را گفته ام چون دوستش نداشتم.