گروه موسیقی هنرآنلاین: امین شریفی در قامت منتقد و پرسشگر به گفت‌وگو با آرمان نوروزی در کسوت نماینده معلمان آهنگسازی در ایران پرداخته و در مناظره‌ای چالشی، «آموزش آهنگسازی در ایران» با موضوع «محیط، معلم و دانشجو» را تحلیل و بررسی کرده است.

شریفی دانشجوی دانشگاه هنر بوده اما چندی است بعد از سفر به شرق و غرب اروپا، راهی آمریکا شده و تحصیلات موسیقایی خود را تا مقطع دکتری در دانشگاه معتبر ایندیانا ادامه داده است. این موسیقیدان به تازگی جلد نخست از سری آلبوم‌های «امواج نوی ایران» را در سطح بین‌المللی منتشر کرده است. نوروزی نیز از جمله مدرسان و استادان شناخته شده موسیقی در ایران است که رهبری ارکستر نوجوانان و جوانان را در کارنامه دارد.

در بخش‌های پیشین این مصاحبه آرمان نوروزی از بحران اصالت در موسیقی و تلاش برای کشف هویت شاگردانش گفت و امین شریفی به شکافی به درازای یک قرن در آموزش موسیقی در ایران اشاره کرده و مبحث آهنگسازی به صورت جدی و بنیانی مورد بحث قرار گرفت.

در بخش سوم و پایانی این بحث به بعد دیگری از آهنگسازی و ویژگی‌های یک مدرس این رشته پرداخته شده است.

شریفی: دو موضوع درباره محور معلم و «instructor» آهنگسازی وجود دارد که مطرح می‌کنم، نظرمان را کنار همدیگر می‌گذاریم و بعد به سراغ دانشجویان می‌رویم. در محور معلم و مربی آهنگسازی، اتفاقی که می‌افتد مسئله بسیار بغرنجی است و همیشه نیز درباره‌اش صحبت می‌شود. ما در ایران، معلم‌های آهنگسازی داریم که خودشان آهنگساز نیستند. در فیلم «پرسه در مه»، شهاب حسینی، آهنگساز جوانی است که با معلم آهنگسازی خود در سلف نشسته‌اند و صحبت می‌کنند. شوخی قدیمی و مشهوری وجود دارد که البته به نظر من تا این اندازه اگزجره نیست، ولی به هر حال آشنا است که می‌گویند: «اگر کسی، چیزی را بلد است، انجام می‌دهد و اگر بلد نیست، همان چیز را درس می‌دهد». جمله مشهور را با این اغراق قبول ندارم و معتقدم برای بخش «style study»، دانش و تئوری، کسی که خودش این کار را نمی‌کند، می‌تواند در سطح بالایی فقط آموزش دهد و معلم خوبی باشد. شما به نکته خوبی اشاره کردید؛ خیلی از آهنگسازان، نقاط عطف تاریخ موسیقی هستند، ولی ما معلم آنها را نمی‌شناسیم. طبیعتاً بدون معلم نبوده‌اند، ولی معلم آنها آهنگساز نبوده است. تا اینجا با موضوع موافق هستم.

نوروزی: از طرف دیگر، این آهنگسازان، شاگردان زیادی نیز پرورش ندادند، از بس درگیر کنش خلاق بودند.

شریفی: به این دلیل که هر فردی، کاری را خوب انجام می‌دهد، الزاماً معلم خوبی نیست. این موضوع دوطرفه است، یعنی اگر شما بتوانید این کار را به خوبی انجام دهید، الزاماً قدرت انتقال موضوع از درون آن درنمی‌آید، ولی در ایران، معلم‌هایی داریم که بخش پایانی کار، یعنی بخش نوآوری در آهنگسازی را در نظر نمی‌گیرند، مانند مثالی که فرناز مدرسی‌فر زد و گفت: «در فرانسه، بخش فن دارند و فنون را یاد می‌گیرند و بخش دیگر آهنگسازی است که وارد کنش می‌شوند. در واقع این قسمت، همان بخش نوآوری است و افراد، ایده‌های خودشان را بروز می‌دهند». ما معلم‌های آهنگسازی در ایران به تعداد خیلی زیادی داریم که خودشان هیچ قطعه‌ای نمی‌نویسند و باید فکر کنیم تا به یاد بیاوریم آیا روزی قطعه‌ای از این معلم‌ها شنیده‌ایم یا خیر، یا افرادی هستند که هر 20 سال یک بار، قطعه‌ای یا آلبومی منتشر می‌کنند، پس چگونه می‌توانند معلم‌های خوبی نیز باشند؟ طبیعتاً بخش «practical» (کاربردی) و عملی معلمی آهنگسازی این است که شما بتوانید ارتباطات با نوازنده‌های ایرانی و خارجی و تجربه اجرا برای دانشجویان فراهم کنید، یعنی بچه‌ها بتوانند از امتیاز معنوی معلم نیز استفاده کنند؛ اتفاقی که در آمریکا خیلی رایج است، «recommendation» (توصیه‌نامه) می‌گذارند و به طور مثال به دانشجویان می‌گویند: «با این آنسامبل کار کن». آن‌ها با همدیگر ارتباط دارند. نظر شما درباره این معلم‌ها چیست؟ در ادامه به این پدیده می‌رسیم که شخصاً در ایران تجربه کردم و در دوستان دیگر نیز دیدم؛ دانشجوهایی که سواد و تجربه‌شان از معلم‌ها بیشتر است.

نوروزی: من یکی از معلم‌هایی محسوب می‌شوم که همیشه متهم هستم اگر آهنگسازی درس می‌دهم، چرا آهنگ نمی‌سازم؟ اولاً از کجا می‌دانند که من نمی‌سازم؟! همچنین گاهی اوقات واقعاً می‌تواند یک دوره بسیار سخت در پروسه خلاق آدم‌ها به وجود بیاید. به یاد دارم آقای رهبری می‌خواست یک‌سری از کار آهنگسازان را اجرا کند. دیدم نام من نیز هست و کار مرا هم فرستاده‌اند تا اجرا شود. خودم درخواست کردم این کار را اجرا نکنند و گفتم: «اکنون دیگر اصلاً مثل آن‌موقع فکر نمی‌کنم و ذهنیت من آن‌گونه نیست».

برای آهنگسازی باید دلایل موجه و متقنی وجود داشته باشد، یعنی شما سفارش می‌گیرید و می‌سازید یا ایده‌ای در ذهن شما پرورش پیدا می‌کند و شروع به ساختن می‌کنید؟ وقتی تمام این موارد را کنار هم بگذارید، نتیجه این برهوتی می‌شود که اکنون در کشور ما اتفاق افتاده و یکی از علل مهمی است که می‌تواند دلیل کم‌کاری حداقل من و هم‌نسلانم باشد؛ هر چند الزاماً دلیل موجهی نیست.

مسئله بزرگتری نیز دارم؛ چرا آهنگسازان ما یا حتی شاگردان آهنگسازی ما اصولاً ساز نمی‌زنند؟ نمی‌توانم بفهمم یک نفر که ساز نمی‌زند، بخواهد آهنگسازی کند. وقتی می‌گویم یک نفر ساز زده، نه به این معنی که سونات «بتهوون» زده و وارد دانشگاه شود، بلکه واقعاً ابزار و مدیای ساز را به خوبی بشناسد و بداند برای چه می‌نویسد. اصلاً باید بداند موسیقی چگونه صدا می‌دهد، یعنی مسئله ما یک پله حتی از اینکه ممکن است معلم آهنگسازی، قطعه‌ای نساخته باشد، پایین‌تر است. البته چنین فردی را در میان همکاران خودم نمی‌شناسم که بگوییم قطعه‌ای نساخته باشد.

شریفی: فکر می‌کنم کسانی را داریم که تنها قطعه ساخته شده به دست آنها، پایان‌نامه فوق لیسانس‌شان باشد و سال‌هاست آهنگسازی نیز درس می‌دهند. الزاماً به عنوان «point» (نکته) منفی اشاره نمی‌کنم، ولی سؤالی است که همیشه پیش می‌آید؛ چگونه کاری را که انجام نمی‌دهیم، می‌توانیم یاد بدهیم؟

نوروزی: فکر می‌کنم مسئله‌ای که مطرح باشد، این است که فردی آهنگسازی کرده، وارد کنش آهنگسازی شده و دردسرها و چالش‌هایش را چشیده؛ دردسر‌هایی که امروز از آن به عنوان وسواس نام برده می‌شود و البته خیلی با آن موافق نیستم، اما شاید او واقعاً بتواند خیلی کارآمدتر، یک هنرجو را نسبت به دست‌اندازهای پیش رو که خودش با آن روبرو بوده، آشنا کند، تا کسی که خیلی طبیعی و بدون فکر، آهنگسازی می‌کند. منظور از «بدون فکر»، تجربه بدون چالش است.

شریفی: بدون تقلا...

نوروزی: آفرین، فکر می‌کنم «تقلا»، کلمه بهتری باشد. اگر از این منظر نگاه کنیم، این موضوع تا حدود خیلی زیادی می‌تواند برای بچه‌ها یا افرادی که این سؤال را دارند، توجیه‌پذیر باشد. از سوی دیگر، معلم‌های آهنگسازی داریم که آهنگسازی می‌کنند، اما بد می‌سازند، یعنی قطعاتی تولید می‌کنند که می‌گوییم: «کاش حداقل نمی‌ساختی. خودت به عنوان معلم آهنگسازی متوجه نشدی بد است؟» چون صرفاً می‌خواهد بگوید من این کار را ساختم، بنابراین از جهتی، نقد بسیار واردی به یک معلم آهنگسازی است و از سمت دیگر می‌تواند وارد نباشد.

شریفی: ولی وقتی راجع به آن صحبت می‌کنیم، جوانبی دارد که می‌شود در نظر گرفت.

نوروزی: بله، من می‌گویم در «context» (مفهوم) امروز ما این اتفاق واقعاً خیلی سخت می‌تواند بیفتد؛ حالا از امرار معاش یک آهنگساز بگیر که می‌خواهد زندگی خود را بچرخاند تا تمرکزی که باید روی کار داشته باشد. جنبه دیگر داستان این است که فردی، آهنگسازی خوانده و کار کرده، ولی واقعاً آهنگساز نیست، اما می‌تواند بی‌نهایت راهنمای خوبی باشد.

شریفی: من به این موضوع اعتقاد دارم. در دانشگاه «ایندیانا» که یکی از دپارتمان‌های بسیار بزرگ باله در میان دانشگاه‌های آمریکا را دارد، یکی از معروف‌ترین معلم‌های باله، خانم بسیار مسنی بود که روی ویلچر می‌نشست. برای من عجیب بود که او نمی‌تواند نشان دهد چه می‌خواهد، ولی یکی از بهترین معلم‌ها و از جمله معلمانی بود که همیشه کلاس‌هایش پُر می‌شد و اصلاً نمی‌شد پیدایش کرد. همه نیز می‌گفتند معلم بسیار خوبی است. من اعتقاد دارم معلم الزاماً می‌تواند متخصص انجام دادن آن فن نباشد، ولی متخصص انتقال بخش‌های مهم آموزش باشد.

نوروزی: فکر می‌کنم دلیل تخصص او این است که خودش واقعاً نتوانسته به صورت نرمال، مسائل را برای خودش حل کند و جلو برود، بنابراین مجبور به چالش بوده است. در حقیقت مثل آدمی رفتار می‌کند که...

شریفی: یعنی خودش هنوز با این مسائل درگیر است.

نوروزی: بله، صداقت گفتار یک معلم، مهم است. او باید بگوید: «بچه‌ها من نتوانستم، اما این مسئله‌ای است که بدین شکل می‌توانید آن را حل کنید. من چالش کردم، به دنبالش گشتم و این راه حل را پیدا کردم، بیا این راه حل را بگیر تا بتوانی کار را جلو ببری»، مسئله دیگر این است که به نظر من، یک معلم آهنگسازی در شکل درستش باید یک متفکر باشد. باید کسی باشد که بتواند فکر و ایده را هم از دل یک آهنگساز بیرون بکشد و بگوید درون تو چه می‌گذرد و هم لحظه‌هایی که هنرجوی آهنگسازی گیر می‌کند، بتواند با تلنگر یا نیشتر یا حرکتی کوچک، دری را برای او باز کند.

فکر می‌کنم معلم آهنگسازی خوب، واقعاً کسی است که می‌تواند این نقش را به عنوان کاتالیزور برای هنرجو ایفا کند. از طرفی کسی که کاری نکرده است، یعنی چه؟ یعنی مثلاً برای ارکستر ننوشته یا تجربه ارکستر ندارد؟ مگر چند نفر در دنیا پیدا می‌شوند که کارشان را ارکستر به معنی واقعی زده و تجربه‌اش را دارند؟

معلم‌های ارکستراسیون خیلی زیادی هستند که راهکارهای بسیار خوبی ارائه می‌دهند؛ از کجا؟ از مطالعاتی که کرده‌اند، از کشف و شهودهایی که با مطالعه پارتیتورها به دست آورده‌اند، بنابراین یک معلم ارکستراسیون خوب ممکن است خودش اصلاً آن‌قدر فرصت نداشته باشد تا بخواهد برای ارکستر بنویسد. مگر چند ارکستر در دنیا هستند که بخواهند برای هر معلم ارکستراسیون، قطعه یا کاری که دارد می‌سازد را بزنند تا بعد او بتواند کار را به شکل درست انتقال دهد؟ بنابراین به نظر من مسیر پداگوژیک آهنگسازی الزاماً از خود آن داستان نمی‌گذرد. باید معلم آهنگسازی ورود به آن تجربه را داشته، درگیر آن چالش‌ها شده باشد و تجربیات خود را صادقانه در اختیار یک هنرجو بگذارد. پدرم به عنوان معلم همیشه اصطلاحی به کار می‌برد و می‌گوید: «من دستانم را قلاب می‌کنم تا تو پاهای خود را روی آنها بگذاری و بالا بروی. نامردی اگر بعدش پایت را روی شانه‌ام نگذاری». این جمله رمانتیکی است که یک فرد به عنوان معلم می‌تواند بگوید. به نظر من، مهم‌ترین نقشی که یک معلم آهنگسازی می‌تواند داشته باشد، این است که درها را یکی، یکی نشان داده و کلیدها را به دست هنرجو بدهد. اگر بخواهد بیشتر از این باشد، فکر می‌کنم به‌جای معلم آهنگسازی، حکم یک مرجع تقلید پیدا می‌کند که به نظر من این موضوع می‌تواند مقداری خطرناک نیز باشد.

شریفی: تفاوت دیدگاه ما مشخص شد؛ من نظرم را گفتم و شما نیز نظرتان را متناظر با آن قرار دادید. فکر می‌کنم مخاطبان از بیرون بتوانند بحث را از فیلتر نگاه خود بگذرانند. هر کدام از این بحث‌ها را می‌توانیم به طور مفصل بررسی کنیم. این نگاه که چگونه معلم‌ها باید فعالیت خود را انتقال دهند، بحثی مهم و طولانی است، اما می‌خواهم به محور دانشجویان نیز برسیم؛ موضوعی که من در هفت، هشت ماه گذشته به صورت خیلی شدید با آن درگیر بودم.

فراخوان پروژه «آهنگسازان جوان» نشر موسیقی «پتریکور» را اعلام کردیم، با کمک آهنگسازان مهمان از دانشگاه‌هایی مثل «هاروارد»، «برکلی»، «ایندیانا» و «کالیفرنیای جنوبی»، کار را پیش بردیم. موزیسین‌های خیلی خوب ایرانی در این پروسه به ما کمک کردند. ارشیا صمصامی‌نیا، رضا والی، کلاریز کشاورز و خودم، اعضای کارگروه انتخاب آثار بودیم و پروژه را پیش بردیم. اتفاقی که افتاد، این بود که در عرض دو ماه از اعلام فراخوان تا «deadline» (ضرب‌الاجل) دریافت آثار، 86 قطعه دریافت کردیم که برای فلوت نوشته شده بود.

فراخوان ما مختص دو گروه سنی زیر 25 سال و 25 تا 35 سال بود. از این 86 قطعه، یک‌سری، لوازم شرکت در فراخوان را رعایت نکردند، مثلاً یکی آنسامبل گیتار نوشته بود که در همان مرحله اول حذف شد. 76 قطعه ماندند تا وارد پروسه آموزشی شوند. من با 76 آهنگساز در پروسه 6، 7 ماهه در تماس نزدیک بودم و در لکچرهای آهنگسازان مهمان و جلسات خصوصی، با آنها ارتباط داشتم. 12 آهنگساز انتخاب شدند تا به مرحله بعد بروند و با آهنگسازان مهمان، کلاس خصوصی داشته باشند.

چندی پیش نیز 6 آهنگساز مرحله دوم انتخاب شدند که کارهای‌شان به زودی در یک آلبوم ضبط و منتشر می‌شود. از این 6 تن نیز در نهایت دو نفر، جایزه نهایی که جایزه‌ای نقدی است را می‌برند. واقعاً برای من خیلی «surprising» (تعجب‌آور) و همزمان خوشحال‌کننده بود وقتی دیدم این‌همه آهنگساز هستند که من نمی‌شناسم، چون فکر می‌کردم با جامعه موسیقی ایران در تماس زیادی هستم، اما متوجه شدم 10 ها آهنگساز خیلی فعال هستند و کار می‌کنند که شناختی از آنها ندارم.

آهنگسازانی از شهرهای مختلف مانند سوادجان، مهاباد، اصفهان، ملایر و بسیاری نیز طبیعتاً از تهران و کرج، خیلی اکتیو کار می‌کنند که ما به صورت عادی قبلاً با آنها در تماس نبودیم. در ارتباط خیلی فشرده‌ای که با این آهنگسازان جوان ایرانی داشتم، موضوعی برای من روشن شد. بعضی از آنها حتی مدرک لیسانس یا فوق لیسانس آهنگسازی دارند یا دانشجوی دانشگاه هستند. از طرفی آهنگسازان 15 و 16 ساله داشتیم که در فراخوان شرکت کردند و در مرحله اول و دوم، انتخاب نیز شدند.

اگر بخواهیم از «side» (طرف) خود دانشجویان و هنرآموزان آهنگسازی ببینیم، به نظر من کمبودهایی وجود دارد. خیلی از بچه‌ها به دنبال کاری نمی‌روند که می‌توانند انجام دهند. یادم هست ارشیا صمصامی‌نیا، لکچر خود را این‌گونه آغاز کرد که «بچه‌ها بروید سرچ کردن یاد بگیرید، ایمیل زدن یاد بگیرید و تماس گرفتن با آدم‌های مختلف در دنیا را یاد بگیرید. اصلاً کار عجیب و غریبی نیست».

می‌دانم شما کلاس زبان تخصصی برای بچه‌های موسیقی برگزار می‌کنید و با سابقه‌ای که در آموزش زبان نیز دارید، فکر می‌کنم کلاس مفیدی هم برای بچه‌ها باشد. واقعاً بچه‌ها باید یاد بگیرید به زبانی صحبت کنند که در دنیا حرف‌شان را بفهمند. اول باید حرف شما را متوجه شوند و بتوانید به زبان خارج از ایران صحبت کنید، بعد بگویید اصلاً منظورتان چیست و چه می‌خواهید بگویید، ولی انگار بچه‌ها خیلی سرسری از این موضوعات رد می‌شوند.

تا کنون انتقاداتی به محیط و معلم‌ها داشتیم، حالا یک‌سری نکات را در ارتباط با بچه‌ها بیان کنیم. انگار خیلی از آنها، پشتکار لازم را ندارند و مدام باید آنها را هُل داد و شرایط را فراهم کرد. کاری که انجام می‌دهند بیشتر به سمت غُر زدن می‌رود، تا به سمت اینکه دست‌مان را روی زانوی‌مان بگذاریم و بلند شویم، در صورتی که افرادی مثل من یا ارشیا صمصامی‌نیا یا دیگر آهنگسازان هم‌نسل ما که در خارج از ایران تحصیل می‌کنیم یا تحصیل خود را تمام کرده‌ایم، در ایران هرگز چنین امکاناتی در اختیار نداشتیم، یعنی فراخوان آهنگسازی نبود که استاد دانشگاه «هاروارد» بیاید و ما بتوانیم سه، چهار ساعت با او صحبت کنیم یا کلاس خصوصی داشته باشیم. حالا از سمت شما بشنویم چرا بسیاری از بچه‌ها برنمی‌خیزند؟ اگرچه به تمام بچه‌ها تعمیم نمی‌دهم، چون بسیاری نیز هستند که در سنین کم، کارهای واقعاً درجه یکی انجام داده‌اند.

نوروزی: ابتدا درباره زبان صحبت کنم؛ چون شما را می‌شناسم، مطمئنم هرگز با پشتوانه مالی آنچنانی برای ادامه تحصیل به خارج از ایران نرفته‌اید.

شریفی: اغلب بچه‌هایی که به خارج می‌آیند، اگر بورسیه کامل نگیرند، نمی‌توانند هزینه‌های تحصیل و زندگی در خارج از کشور مخصوصاً آمریکا را کاور کنند و پوشش دهند.

نوروزی: فرض کنید فردی 14، 15 ساله می‌آید و می‌گوید: «می‌خواهم ادامه تحصیل بدهم»، می‌گویم: «قبل از اینکه هر کاری کنی، اول به کلاس زبان برو، چون اگر همین حالا به تو بگویم بیا این پول و این پذیرش دانشگاه را بگیر، وقتی زبان ندانی، نمی‌توانی بروی»، منظورم از زبان، زبان تخصصی است. در واقع تصور کنید همه چیز مهیا شده، ولی وقتی زبان نمی‌دانید، کاری از پیش نمی‌برید. در دانشگاه تهران، به بچه‌ها می‌گفتم: «اگر کسی مدرک زبان داشته باشد و به من نشان دهد، پنج نمره به او می‌دهم. اگر فیش ثبت نام در کلاس زبان نیز به من نشان دهد، باز هم به او نمره می‌دهم، تا حداقل به عنوان دانشجوی لیسانس بدانید تا پایان دوره کارشناسی، باید چیزی داشته باشید»، ولی این همت وجود ندارد.

در ادامه صحبت شما باید تأکید کنم با نصیر حیدریان در رابطه با «course» (دوره) رهبری ارکستر صحبت می‌کردم، جمله خیلی جالبی از قول «سر جُرج شُلتی» گفت؛ «بهترین معلم من، فلانی بود که به من گفت کاری با تو ندارم، تو برو پارتیتور یاد بگیر و بعد بیا پیش من تا با تو کار کنم». متأسفانه بچه‌های ما به‌ویژه نسل جدید که متولدان اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد هستند، به شدت وابسته به یک سیستم نظاره‌گر و مانیتورینگ هستند. انتظار دارند که بگوییم: «بیا من این درس را به تو بدهم».

شریفی: یعنی مدام باید از آنها بخواهید تا هفته بعد این کار را بکنند.

نوروزی: بله، این تمنا وجود ندارد. خیلی وقت‌ها به بچه‌ها می‌گویم: «به خدا حرف‌هایی که من به شما می‌زنم را هیچ‌کسی به من یاد نداده است. فقط دو چَک خوردم و فهمیدم باید یک‌سری چیزها را یاد بگیرم»، چَک هم از روزگار خوردم؛ چَکی که می‌خواهم چیزی بنویسم، ولی چرا نمی‌توانم؟ این مسئله در نسل جوان به‌خصوص با روش آموزش و پرورش جدید که متأسفانه تبدیل به کاسبی در ایران شده است، نمود بیشتری دارد. انگار هر چه معلم‌ها، ناظم‌ها و مراکز آموزشی بیشتر پیگیر بچه‌ها باشند، مدرسه‌های بهتری هستند، در نتیجه بچه‌ها همیشه انتظار دارند شما لقمه‌ای به آنها بدهید و بگویید این را داشته باش تا بعدی را به تو بدهم. بچه‌های ما با این مسئله که خودت برو انجام بده، تمام کن و بعد بیا تا بقیه‌اش را به تو بگویم، روبرو نیستند.

نقل قول می‌کنم از آقای علیرضا مشایخی که در دانشگاه تهران به ما درس می‌داد؛ او می‌گفت: «معلم‌های ساز یک‌سری شاگرد پرورش می‌دهند که یاد بگیرند ساز بزنند و بعد یاد بگیرند به نفر بعدی یاد بدهند که ساز بزند و او هم به نفر بعدی یاد بدهد...» در نهایت عملاً خروجی نداریم و یک‌سری معلم‌های پی در پی داریم.

موزیسین امروزی ما توان مواجهه با رپرتوار جدید و حل مشکل را ندارد. خیلی وقت‌ها مثال می‌زنم؛ در مکتب آموزشی فنلاند، چیزی به نام ارزشیابی چهار گزینه‌ای وجود ندارد. می‌گویند مسئله‌ای به تو می‌دهیم، خودت آن را حل کن. به تو نمی‌گوییم چهار گزینه دارد و کدام یک به نظرت درست است، چون دنیا به تو جواب نمی‌دهد و قرار نیست چهار گزینه پیش رویت قرار دهد.

شریفی: مهم آن قوه پیدا کردن «solution» (راه حل) است. بچه‌ها با من تماس می‌گیرند و سؤالاتی در «range» (دامنه) گسترده‌ای دارند، حتماً برای شما و دیگر دوستان نیز اتفاق می‌افتد که بچه‌های جوان‌تر تماس بگیرند و سؤالاتی بپرسند راجع به اپلای کردن، اینکه چطوری موسیقی جدید را یاد بگیریم و چگونه بتوانیم موسیقی قرن بیستم را آنالیز کنیم. خیلی وقت‌ها همان اول به آنها می‌گویم: «تو این موضوع را گوگل کرده‌ای؟! اگر گوگل می‌کردی، اولین لینکی که در گوگل می‌آمد، پاسخ به خیلی از این سؤالات تو بود». من که دانای مطلق نیستم، گوگل هم خیلی بیشتر و بهتر از من می‌داند و ضمناً در موبایل شما همیشه در دسترس است. این شوخی نیست و واقعیت محسوب می‌شود.

به بچه‌ها همیشه می‌گویم: «آنچه را می‌توان از گوگل پرسید، نباید از معلم‌ها یا افرادی بپرسید که تجربه بیشتری از ما دارند». بسیار دیده‌ام اولین کاری که بچه‌ها می‌کنند، این است که سؤال می‌پرسند، به‌جای اینکه به دنبال راه حلی باشند تا سؤال و دغدغه‌شان رفع و حل شود، سریع تماس می‌گیرند و می‌پرسند: «چگونه باید اپلای کنیم؟» می‌گویم: «اگر سرچ کنی، تمام قدم‌هایش می‌آید. فارسی هم سرچ کن و لازم نیست انگلیسی سرچ کنی». چیزی که می‌شود به راحتی به دست آورد را می‌خواهند از مسیر سخت‌تر بروند، یعنی حاضر هستند با من قرار تلفنی بگذارند و سؤال بپرسند، اما سرچ نکنند.

نوروزی: فقط نکته‌ای را به عنوان جمله پایانی بگویم؛ به قدری که از دانشجویان در کلاس یاد می‌گیرم، واقعاً از خیلی جاهای دیگر یاد نمی‌گیرم. فکر می‌کنم شاگرد آهنگسازی بودن مهم‌تر از این است که معلم تو چه کسی باشد و همچنین مهم است که تو مطالعه داشته باشی. از همه مهم‌تر اینکه یک شاگرد آهنگسازی باید «vision» (دیدگاه) داشته باشد و بعد وارد پروسه آهنگسازی شود.

شریفی: حتی اگر فنون را به طور کامل بلد نیست و تجربه ندارد، ولی درصدد پیدا کردن آن دیدگاه باشد. به نظر من، جمله خیلی درستی است.

نوروزی: حتی اگر بلد نیست، بگردد و پیدا کند.

شریفی: باید از آقای نوروزی تشکر کنم برای متانت و صبری که به خرج داد تا من بتوانم خیلی راحت، نقدهایی به نوع نگاهی که او نمایندگی می‌کرد، وارد کنم. واقعاً قابل تقدیر بوده و جای این رویکرد در ایران خیلی خالی است. موسیقدانانی داریم که هر کدام در کار و نگاه خود خیلی قابل احترام هستند، ولی نمی‌شود حرف مخالفی جلوی آنها زد و اختلاف نظر داشت. گویا دنیا را فقط از یک رنگ و نگاه می‌بینند. هدف ما این است که در مناظره‌ها بتوانیم جریان گفت‌وگوهای چالشی را ادامه دهیم تا دو نفر که نگاه‌های متفاوتی با یکدیگر دارند، بنشینند و صحبت کنند و هیچ‌چیزی، شخصی و هیچ‌کسی هم ناراحت نشود. امیدوارم جرقه‌ای برای گفت‌وگوهای راحت و انتقادی بین نگاه‌های کاملاً متفاوتی باشد که امروز در جامعه موسیقی ایران وجود دارد و بتوانیم درباره موضوعات روز که همین حالا در جامعه موسیقی ایران با آنها دست به گریبان هستیم، صحبت کنیم.